متحدان غربی از این بیم دارند که روسیه به طور کامل بر بلاروس، یکی از اقمار سابق اتحاد جماهیر شوروی، مسلط شود که این موضوع می تواند باعث حفظ قدرت کنونی ولادیمیر پوتین و افزایش تهدید کرملین بر علیه کشورهای عضو ناتو شود. توسعه روسیه روی میز قرار دارد زیرا پوتین سعی دارد اجرای معاهده اتحاد بین دو کشور که در سال ۱۹۹۸ امضا شده بود را نهایی کند. اگر چه خوانس و تفسیر مسکو و مینسک از این معاهده متفاوت است اما پوتین شروع به اعمال فشار اقتصادی روی بلاروس کرده در حالی که فهرستی از نشست ها را در یک سال گذشته با الکساندر لوکاشنکو، رییس جمهور بلاروس، برنامه ریزی کرده است.
آلیسا موزرگوس، تحلیلگر سیاست خارجی در موسسه GLOBSEC در جمهوری اسلواکی، در این باره چنین گفته است: «به نظر من این الحاق ملایم رخ داده است، احتمالاً در سال گذشته. اگر بخواهم صادق باشم، احساس شخصی من این است که این معامله از قبل انجام شده است». این اتقاف می تواند به دوران ریاست جمهوری طولانی لوکاشنکو به عنوان «آخرین دیکتاتور اروپا» پایان دهد در حالی که نقش حافظ زندگی سیاسی پوتین را ایفا خواهد کرد. در حال حاضر، بر اساس قوانین محدودیت دوره ریاست جمهوری، پوتین باید در سال ۲۰۲۴ کاخ کرملین را ترک کند. الحاق بلاروس و اتحاد این دو کشور به او اجازه می دهد که این محدودیت ها را دور زده و به حکمرانی در یک روسیه تغییر یافته ادامه دهد و بدین ترتیب انتخابات جدیدی که انتظار می رود برنده آن باشد را به تعویق بیندازد.
توافق محتمل بین دو کشور عموماً به عنوان راهی به منظور ایجاد یک پایگاه قانونی جدید برای ماندن پوتین در قدرت شناخته می شود اما ریسک این کار نیز بالاست. به گفته یکی از مقامات ارشد بالتیک: «کرملین یکپارچه نیست و دسته بندی های بسیاری وجود دارد. در حال حاضر، پوتین نیرویی است که آن ها را از بریدن گلوی یکدیگر دور نگه داشته است اما اگر او قدرت را ترک کند می داند که خود او نیز آسیب پذیر خواهد بود». قریب الوقوع بودن توسعه قلمرو روسیه باعث یک نگرانی آشکار در میان کشورهای عضو ناتو شده، از جمله لیتوانی، از همسایگان دریای بالتیک که در اسل ۲۰۰۴ به این اتحاد پیوسته است.
وزارت امور خارجه لیتوانی در اشاره به یک توافق اتحاد مبهم که بلاروس و روسیه در سال ۱۹۹۸ امضا کرده اند چنین می گوید: «در طی سال گذشته، فشار روسیه نسبت به بلاروس برای اجرای تعهداتی که در توافق تاسیس دولت متحد بلاروس و روسیه آمده افزایش یافته است. این انتخاب مشروع بلاروس است که تصمیم بگیرد با چه کشوری و چگونه متحد شود. به هر ترتیب، یک بلاروس مستقل و دارای حق حاکمیت از منافع ملی ما به شمار می آید». لوکاشنکو با خواسته پوتین مخالفت کرده و تن دادن به این کار را «دفن کردن حق حاکمیت و استقلال» کشور خود دانسته است. او از امضای توافق در این زمینه خودداری کرده اما هر دو رهبر در سه هفته اول ماه دسامبر دو بار با هم دیدار کرده اند.
لوکاشنکو بعد از یک دیدار خود با پوتین در سنت پترزبورگ درباره نتایج و مفاد این دیدار چنین گفته بود:«روی هم رفته، از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ما [دو کشور روسیه و بلاروس] خیلی از هم فاصله نگرفته ایم. اگر چه ما نکاتی که در آن توافقنامه وجود دارد را تصویب نکرده ایم اما برخلاف اتفاقی که بین روسیه و دیگر جماهیر در فضای پسا-شوروی رخ داد و نه تنها کشورهای بالتیک و اوکراین، از هم دور نشده ایم». صدها فعال سیاسی از خطر خشم سرویس های امنیتی لوکاشنکو در اعتراض به الحاق به روسیه در جریان هر دو ملاقات او با پوتین گفته اند، از جمله تجمع ۱.۵۰۰ نفری که هشدار داده بودند «اتحاد با روسیه به معنای جنگ و فقر است». یک هنرمند خیابانی ناشناس نیز با یک نقاشی دیواری از پوتین و لوکاشنکو در حال بوسیدن هم به این دیدارها انتقاد کرده بود که مورد استقبال ملی گراهای بلاروسی قرار گرفت.
فراناک ویاچورکا، یک روزنامه نگار سرشناس محلی در بلاروس در حساب توئیتری خود چنین نوشت: «به نظر می رسد که سال ۲۰۲۰ یک سال بسیار حیاتی برای آینده و استقلال بلاروس باشد و این اعتراضات آخرین اعتراضات نخواهند بود». لیتوانی نیز تایید کرده که این کشور از نزدیک امکان جذب و الحاق بلاروس توسط روسیه را زیرنظر دارد و این موضوع نشان دهنده این نگرانی است که چنین الحاقی قدرت سیاسی و نظامی پوتین در یک فاصله آسیب پذیر از اتحاد ناتو را تقویت خواهد کرد.
در صورت الحاق بلاروس به روسیه، این کشور با لهستان و لیتوانی نیز مرز مشترک پیدا خواهد کرد که اعمال نفوذ، حمله و هر گونه دخالتی در این کشورها را برای کرملین تسهیل خواهد نمود. مقامات کشورهای بالتیک بر این باورند که این کشورها بین کالینینگراد و بلاروس قرار دارند و این منطقه ضعیف ترین نقطه اتصال در ناتو را شکل می دهد. بلاروس از غرب فاصله زیادی دارد و روسیه می تواند از خاک این کشور برای حمله استفاده نماید. کالینینگراد یک منطقه ساحلی در کنار دریای بالتیک است که علیرغم فاصله بیش از ۳۶۰ کیلومتری از خاک اصلی روسیه، حاکمیت آن بعد از پایان جنگ جهانی دوم در اختیار اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت، منطقه ای که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به طور کلی از خاک اصلی روسیه دور افتاده اما همچنان تحت حاکمیت این کشور است.
این منطقه پر از پایگاه ها و تجهیزات نظامی روسیه بوده و اگر چه در محاصره لهستان و لیتوانی قرار دارد اما مرز لهستان-لیتوانی تنها یک منطقه بافر (منطقه امن) کوچک از قلمرو ناتو را بین کالینینگراد و بلاروس ایجاد می کند. بدین ترتیب لهستان و لیتوانی از این بیم دارند که روسیه این ۵۰ مایل منطقه بافر را نادیده گرفته و در آینده قصد الحاق کالینینگراد به بلاروس را داشته باشد. چنین موضوعی دستکم تا زمانی که نیروهای ناتو و به ویژه گروهان کوچک از سربازان آمریکایی که در حال حاضر در لیتوانی حضور دارند، روی زمین حضور داشته باشند به وقوع نخواهد پیوست. بلاروس اما از چنین حمایتی برخوردار نبوده هر چند مقامات آمریکایی سعی دارند که به شکل غیرمستقیم به این کشور کمک سیاسی داشته باشند. جان بولتون، مشاور امنیت مالی سابق کاخ سفید در آگوست گذشته ای سفری به مینسک داشته و مقامات وزارت امور خارجه نیز از طریق دیدار با فعالان سیاسی محلی سعی دارند از استقلال بلاروس حمایت نمایند.
با این وجود به نظر نمی رسد که تلاش های فعالان سیاسی تاثیر زیادی داشته باشد زیرا اقتدارگرایی لوکاشنکو در بلاروس باعث شده که فعالان رسانه ای و سیاسی این کشور سرکوب شده و این موضوع راه را برای پوتین به منظور افزایش نفوذ خود در بلاروس بازتر کرده است. موزرگوس می گوید: «اگر بخواهم با شما صادق باشم باید بگوییم که کمی بیش از حد دیر شده است زیرا این کشور به طور کامل به روسیه وابسته است. اگر قرار بود چیزی اتفاق بیفتد مانند آنچه ک هدر اوکراین رخ می دهد، مطمئن نیستم که مردم کشور با آن مقابله کنند». با این وجود هنوز هم برخی از صاحب نظران امیدوارند که مقامات مینسک بتوانند در مقابل جاه طلبی های پوتین مقاومت نمایند. اگر چه فشار پوتین روی رییس جمهور دیرپای بلاروس را می توان حس کرد اما به باور برخی مقامات کشورهای بالتیک، لوکاشنکو مدت زمان بیشتری از پوتین در قدرت بوده و این موضوع می تواند در این ماجرا تاثیر داشته باشد.
الکساندرو لوکاشنکو از سال ۱۹۹۴ تاکنون سمت ریاست جمهوری بلاروس را در اختیار داشته و قدرت مطلق در این کشور است. وی قبل از رسیدن به این مقام و در دوران اتحاد جماهیر شوروی در نیروهای مرزی و ارتش شوروی خدمت کرده و مدتی نیز مدیر یک مزرعه اشتراکی بود که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها نماینده رسمی بلاروس در بلوک شرق بود که به ماندن کشورش در این بلوک رأی مثبت داده و با استقلال بلاروس مخالفت کرد. از او به عنوان «آخرین دیکتاتور اروپا» یاد می شود که از زمان به قدرت رسیدن اجازه خودنمایی به هیچ کسی در عرصه سیاسی کشور را نداده و تمام قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی کشور را در قبضه خود دارد. او در پاسخ به انتقادات گفته که سبک زمامداری وی تنها گزینه موجود برای نیافتن به دام فقر و اولیگارشی در کشور است، چیزهایی که در کشورهای جدا شده از بلوک شرق دیده می شود.
وی به شدت طرفدار سیاست های کمونیستی بوده و هنوز هم اکثر قریب به اتفاق صنایع در بلاروس در اختیار دولت بوده و خصوصی سازی به شدت منع می شود. با این وجود، لوکاشنکو در سال های اخیر سعی داشته که خود را به غرب نزدیک سازد، موضوعی که با واکنش منفی روسیه و تلاش برای تحت فشار دادن این کشور مواجه شده است. بلاروس در زمینه تامین انرژی وابستگی زیادی به روسیه داشته و پوتین از همین موضوع و نفوذی که در این کشور دارد به عنوان اهرمی برای فشار به لوکاشنکو در زمینه وادار کردن او به فاصله گرفتن از غرب و نزدیک شدن بیشتر به روسیه، در حد الحاق و اتحاد کامل، استفاده می کند. با این وجود وی در مصاحبه ای در مورد خود و با کنایه ای به پوتین چنین گفته است: «من دیگر آخرین دیکتاتور اروپا نیستم. دیکتاتورهایی وجود دارند که کمی از من بدتر هستند، اینطور نیست؟ خیلی وقت است که من دیگر کمتر شیطانم».
بیشتر بخوانید: تحقیر دردناکی که ولادیمیر پوتین را به سمت بازگرداندن اعتبار و قدرت روسیه سوق داد
بدون نظر