چند معمای جالب و سرگرم کننده که ذهن تان را به چالش می کشند

چند معمای جالب و سرگرم کننده که ذهن تان را به چالش می کشند

معما سرگرمی جدیدی نیست و قدمت آن به دوران باستان برمی گردد. با این حال، آن ها هنوز فرصت بسیار خوبی برای وقت گذرانی با خانواده و دوستان و سنجش تواناهایی های خودمان محسوب می شوند. معماها نه فقط جالب، بلکه برای گروه های سنی مختلف مفید هم هستند. حل معما به تقویت واژگان در کودکان و به جلوگیری از ابتلا به آلزایمر در افراد مسن کمک می کند.

با چند معمای سرگرم کننده همراه باشید. جواب معماها در انتهای مطلب آمده.

معمای شماره ۱

معما با جواب

دختر کوچکی به نام مری در قصر مخوفی گیر می افتد. مری تلاش دارد راهی برای فرار پیدا کند که با چهار در رو به رو می شود. اما فقط یکی از درها راه آزادی او از این قصر است. این چهار در به چهار چیز مختلف باز می شوند:

۱- مواد مذاب که هر کسی را فوراً در خود ذوب می کند و می سوزاند

۲- یک دلقک قاتل که هر کسی را که ببیند آنقدر می زند تا او را بکشد

۳- یک سرمای کشنده که هر کسی را در لحظه منجمد می کند

۴- چند مأمور پلیس که هر زن یا مردی را که ببینند به او شلیک می کنند

سؤال: کدام در خطری ندارد و مری می تواند از راه آن از قصر فرار کند؟

معمای شماره ۲

یک مرد پاریسی به نام فرانسوا از برج ایفل تنفر دارد. به همین خاطر ناهارش را هر روز جایی می خورد که به برج ایفل دید نداشته باشد.

سؤال: آنجا کجا است که به برج ایفل دید ندارد؟

معمای شماره ۳

چهار دوست همیشه باهم به سونا می رفتند. آن ها همیشه چیزی با خود به آنجا می بردند. جک که یک موزیسین بود یک آیپاد به همراه خود می برد تا موسیقی گوش کند. استیو که مدیر یک بانک بود یک فلاسک با خود می برد تا از آن بنوشد. پاتریک و مایکل که هر دو وکیل بودند، اسنادی را با خود آنجا می بردند تا در آنجا آن ها را مطالعه کنند.

یک روز جسد پاتریک را در سونا پیدا کردند. او با یک جسم تیز به قتل رسیده بود. پلیس فوراً در محل قتل حاضر شد و شروع به تحقیق کرد اما چیزی پیدا نکرد.

سؤال: پاتریک چطور به قتل رسیده بود؟

معمای شماره ۴

پیت به همسرش زنگ زد و گفت که ساعت ۸ خانه است. او ساعت ۸:۰۵ آمد. پیت و همسرش هیچ برنامه ی خاصی نداشتند اما همسرش از دیر آمدن او حسابی عصبانی شده بود.

سؤال: علت عصبانیت همسر پیت چه بود؟

معمای شماره ۵

برندون به یک کافه رفت و یک قهوه سفارش داد. وقتی سفارشش را آوردند او متوجه شد یک مگس در قهوه اش افتاده. برندون از پیشخدمت خواست قهوه اش را ببرد و یکی دیگر برای او آورد. پیشخدمت قهوه ی جدید را آورد اما وقتی برندون یک قلپ از آن نوشید بسیار عصبانی شد. برندون متوجه شده بود که این همان قهوه ای است که بار اول برایش آورده بودند.

سؤال: برندون از کجا فهمیده بود این همان قهوه ی اولی است؟

معمای شماره ۶

جسد آقای جیمز را یک شب در اتاقش پیدا کردند. اتاق هیچ پنجره ای نداشت و در آن هم قفل شده بود. از چهار نفری که کلید اتاق او را داشتند بازجویی شد:

سوفیا، خدمتکار: «من رفتم که آقای جیمز را صدا بزنم. وقتی دیدم مرده جیغ کشیدم!»

جان، سرپیشخدمت: «وقتی صدای جیغ را شنیدم به طرف اتاق دویدم، چراغ را روشن کردم و دیدم یک چاقو در گردن آقای جیمز فرو رفته.»

سارا، معلم سرخانه: «من هم به همراه جان به طرف اتاق دویدم. وقتی جان چراغ را روشن کرد همه جای اتاق پر از خون بود.»

جک، آشپز: «من مشغول درست کردن شام بودم و متوجه چیزی نشدم.»

سؤال: قاتل که بود؟

معمای شماره ۷

استن با مرد غریبه ای قرار ملاقات داشت که قبلاً او را ندیده بود. استن فقط در مورد این مرد شنیده بود اما هیچ چیزی درباره ی چهره و ظاهرش به او نگفته بودند. آن مرد مشهور هم نبود. با این وجود، استن آن مرد را به محض دیدن شناخته بود.

سؤال: استن آن مرد را چطور شناخته بود؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب معمای شماره ۱

در شماره چهار. چون مأموران پلیس به مردها و زن ها شلیک می کنند اما مری یک بچه است.

جواب معمای شماره ۲

فرانسوا در رستورانی غذا می خورد که درست پای برج واقع شده.

جواب معمای شماره ۳

پاتریک به دست استیو به قتل رسیده بود. او یک قندیل یخی تیز و محکم در فلاسکش پنهان کرده و با خود به سونا برده بود. آلت قتل تا پیش از رسیدن پلیس ذوب شده بود.

جواب معمای شماره ۴

پیت باید ساعت ۸ شب خانه می بود اما ساعت ۸:۰۵ صبح روز بعد آمده بود.

جواب معمای شماره ۵

برندون قبل از اینکه متوجه مگس شود در قهوه ی اولش شکر ریخته بود. بار دوم وقتی قهوه را برایش آوردند، از شیرینی مزه ی آن فهمیده بود همان قهوه ی قبلی است.

جواب معمای شماره ۶

قاتل سوفیا بود. اتاق تاریک بود و او قاعدتاً نمی توانست آقای جیمز را ببیند مگر آنکه خودش از قبل از مرگ او باخبر بوده باشد.

جواب معمای شماره ۷

مرد برادر دوقلوی یکی از دوستان استن بود.

منبع: brightside
مطالب مرتبط
۲ نظر

ورود

  • امیدم اردیبهشت ۲۳, ۱۳۹۹

    حالا اگه گفتین اون کیه که میخواد با دو تا دستاش گلوی طراح این معما های بالا رو آنقدر فشرده کنه تا بلکه معترف به چرندگویی بشه و دست از چرندیات بافی برداره ؟؟؟