تصویری که در بالا می بینید متعلق به یک راننده آمریکایی به نام کدریک بارت ۴۶ ساله است که سه فرزند دارد و تا کنون بارها و بارها به خاطر چاقی اش نتوانسته به درستی در خواب تنفس کند و از خواب بیدار شده. او که از ۹ سالگی در گروه افراد چاق جای گرفت به این واسطه حسابی اعتماد به نفس خود را از دست داد و به خاطر همین وزن بالا نیز چندین مرتبه مورد آزار و اذیت همکلاسی هایش قرار گرفت.
کدریک که در سنین ابتدایی جوانی اش هم در زمینه مربیگری فوتبال و والیبال فعالیت کرده می گوید هیچ کنترلی روی غذا خوردنش نداشته و از پیتزا و چیپس و شکلات گرفته تا نوشابه هرچیزی را می بلعید. به همین خاطر نیز وزن او به یکباره به ۲۰۹ کیلوگرم رسید و دیگر تیشرت های ۵ اکس لارج می پوشید.
او تعریف میکند که همیشه وقتی همراه با خانواده اش به رستوران می رفته برای نشستن روی صندلی مشکل داشته و به خاطر وزن بالایش از بسیاری سرگرمی های روزمره آدم های معمولی محروم بوده است و کیفیت زندگی اش بسیار پایین بوده است.
وزن بالای کدریک بیماری های زیادی را هم در او به وجود آورد که از قطع تنفس در خواب گرفته تا کلسترول و کبد چرب را شامل می شود. کدریک که به خاطر بیدار شدن های پی در پی اش در خواب نگران بوده مبادا در خواب بمیرد و دیگر نتواند همسر و سه فرزندش را ببیند تصمیم می گیرد وزنش را پایین بیاورد.
یک کارشناس خواب نیز بعد از بررسی وضعیت این پدر میانسال تاکید کرد که او هر شب به خاطر مشکل تنفسی تا ۱۵۰ مرتبه از خواب بیدار می شده و برای تنظیم جریان هوای ورودی به بدنش از دستگاه های کمکی استفاده می کرده است.
در اوت ۲۰۱۸ کدریک تصمیم می گیرد که یک دوره ۶ ماهه ارزیابی روانشناسی را پشت سر بگذارد و مشاوره های لازم برای انجام جراحی اسلیو را دریافت نماید. این جراحی در آوریل سال ۲۰۱۹ انجام شد و سایز معده کدریک حدود ۸۵ درصد کاهش پیدا کرد و به اندازه یک تخم مرغ درآمد.
حالا کدریک به تناسب اندام دلخواهش رسیده و می گوید از زمانی که این جراحی را انجام داده زندگی اش به کلی متحول شده است. او تقریبا ۱۰۰ کیلوگرم وزن کم کرد و اکنون می تواند پیراهن های اکس لارج را بپوشد.
کدریک شب ها هم خواب راحتی دارد و دیگر از خواب بیدار نمی شود. او حتی میتواند در فعالیت هایی شرکت کند که تا پیش از این بخاطر وزن بالایش از آنها محروم بود (دوچرخه سواری، پیاده روی و ورزش های دیگر).
کدریک می گوید:
من به غذا اعتیاد پیدا کرده بودم و این اعتیاد داشت مرا می کشت. اگر به همان سبک زندگی سابقم ادامه میدادم الان خانواده ام در حال دفن کردن من بودند. به جایی رسیده بودم که وقتی همسرم سایز کمرم را می پرسید تا برایم هدیه بخرد خجالت می کشیدم. آخرین شوک زمانی به من وارد شد که فهمیدم اگر دیابت بگیرم و مجبور شوم انسولین تزریق کنم مجوز رانندگی ام را از دست می دهم. داشتم بازی را می باختم و این شد که تصمیم گرفتم سلامتی ام را پس بگیرم.
شاهنامه خوانی فراستی را دیدید؟
بدون نظر