حمیدرضا صدر بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. دقایقی پیش دختر ایشان با انتشاری استوری در صفحه اینستاگرام آقای صدر این خبر را به سمع و نظر هوادارانش رساند. صفحه این مفسر فوتبال نیز به حال Remembering یا یادبود تغییر وضعیت دارد.
تا همین اواخر هر وقت مسابقه فوتبال خارجی و بزرگی مانند جام جهانی یا لیگ قهرمانان و دیگر فوتبال های خارجی معتبر برگزار می شد، یکی از نکات مثبت برنامه های ورزشی صدا و سیما حضور کارشناسی خبره و دوست داشتنی به نام حمیدرضا صدر بود که با دانش عمیق و سبک خاص خود در بیان اعداد و آمار جذابیت دوچندانی به پخش های مستقیم فوتبالی می بخشید. بعد از یک سال کرونایی اما حتی با شروع مسابقات یورو ۲۰۲۰ نیز خبری از مفسر دوست داشتنی نشد تا اینکه خبر رسید متاسفانه ایشان به سرطان مبتلا شده و در شرایط نامناسبی قرار دارند.
خبر ابتلای حمیدرضا صدر به سرطان را ابتدا عباس یازی از دوستان وی و از خبرنگاران حوزه سینما در اینستاگرامش به شرح زیر رسانه ای کرد:
این روزها برگزاریِ رقابتهای جام ملتهای اروپا، باعثِ گرم شدنِ تب فوتبال در اکثر نقاط دنیا، از جمله ایران شده و بسیاری را جلوی صفحهٔ تلویزیون نشانده است، من اما قبل از این که نتایج این رقابتها برایم اهمیت داشته باشد، بیشتر دلتنگ همکار قدیمی و رفیق عزیزم دکتر حمیدرضا صدر هستم که تحلیلها و حضورِ پرشور و حالش در چنین رویدادهایی، جذابیت خاصی به برنامههای فوتبالیِ تلویزیون میداد. متاسفانه او مدتی است در بستر بیماری است.
پریشب وقتی به همسرش زنگ زدم، آرزو میکردم بگوید همه خوب و سرحال و قبراق هستیم و جای هیچ نگرانی نیست، اما متوجه شدم که حال حمید چندان روبهراه نیست، پزشکان فعلا شیمی درمانیِ او را متوقف کرده اند و امیدوارند بدن تا حدی آرامش پیدا کند تا آنها بتوانند درمانهای تکمیلی را ادامه دهند.
البته من و حمید که هرکدام دورهای از جوانی و عمرمان به فوتبال و تلویزیون متصل بوده، (من به عنوان تصویربردار در پشت دوربین و او به عنوان مفسر، جلوی دوربین)، هیچ وقت با هم به استادیوم پا نگذاشتیم و تا چند سال پیش، دیدن تئاتر و رفتنِ سینما مهمترین الواتیمان بود بهطوریکه طی هفت روز هفته با انرژی و شادابی تمام، برای دیدار از چندین و چند فیلم و نمایش حاضریراق بودیم! خدا را شکر که حمید و همسرش در طول زندگی، از پسِ سختترین مشکلات، مانند بیماری سرطان مهرزاد برآمدند و ثابت کردند عشق از هر دارویی کارسازتر است؛ آرزو میکنم این بار هم آنها از بحرانِ پیش آمده بهسلامت گذر کنند.
مصاحبت با دوستان خوبی مثل مهرزاد و حمید، طی سالها، جزو لذت بخشترین حوادث زندگی من بوده. این زوج دوستداشتنی، آخرهای شب بعداز تماشای نمایش یا فیلمی، لطف میکردند و من را که سالهاست ماشین ندارم تا جلوی منزلم میرساندند و از نانوایی نزدیکِ خانه ما که معمولا تا نیمههای شب باز است، چند نان سنگک داغ میخریدند. برای حمید آرزوی سلامتی، حال خوب و لب خندان دارم.
بعد از این خبر تلخ بود که امیرحسین صدر، برادر حمیدرضا صدر، در واکنش به پس لرزه های دردناک آن در پستی اینستاگرامی نوشت:
سالهاست با این درد و رنج زندگی می کرد. هیچگاه ترحمی را نمی پذیرفت و احتمالا اگر الان هم می فهمید اخم میکرد و سری از نارضایتی تکان می داد. چیزی که بارها شخصا به او و وظیفه اش در قبال پر مهران اشاره کرده بودم. ولی به هیچ وجهی و با تواضعی که با تجربه میاید مایل نبود. “اگر نمیتونی کسی رو خوشحال کنی، غمگینش نکن” (نقل دقیق از حمید) آن هم در این روزگار مردم ما و کرونا و ….هزار کوفت دیگر.
ولی خبر اینستاگرامی جناب اقای عباس یاری مانند انفجاری بود در رسانه های متفاوت و دلیلی برای بمباران ما با پیام های محبت آمیز دوست و آشنا و غریبه های دوست داشتنی و بسیاری دوستداران واقعی حمید.
نمیدانم باید دست بوس ایشون باشم یا شاکی. در لحظه اول به یاد روزنامه های تابلوید افتادم و شیطنت های مطبوعاتی.
بد نبود ایشان با این همه تجربه مطبوعاتی و آشنایی با مهرزاد و حمید کمی روی تصمیم خود تامل می کردند، که نکردند.
به هر حال اعلام خبر ناخوشایندی که ٣ سال است خانواده و بویژه مادرم را هزار تکه کرده است اصلا ساده نیست. گویا جناب یاری، یاری کرده و باری بسیار سنگین را از روی دوش ما برداشتند. به هر حال فوتبال و فیلم و نون سنگک کار خودش را کرد!
با این متن از انجا که نمی توانم صدها پیام را یک به یک و با دل و سر فرصت پاسخ دهم از همه شما در گوشه و کنار با پیام های مستقیم و غیر مستقیم خود قلبا و صمیمانه از طرف خودم و همه خانواده ام تشکر کنم. از همه خوش دلان پر مهر. نه بد دلانی که طی چند سال گذشته، بی خبر از همه چیز حمید را آزرده کردند و متهم، بی انکه بدانند او فقط به اصرار همسر و دخترش و همه ما برای مداوایی رفت تا فقط شاید کمی همه چیز را به تاخیر اندازد.
روزی شاید درد دلی داشته باشیم ولی بدونید حمید عزیز ما بازی را سه هیچ آغاز کرده بود…گویا کام بک لیورپولی و معجزه استانبول فقط در زمین فوتبال است و شکست ناپذیری گاری کوپر در فیلم ها.
زندگی و هیولایی که پدرم را از ما گرفت و حالا حمید، هدفش تمام و کمال نابودی و نیستی است، با زجر و درد. و این است که دل را می سوزاند. در اینجا مرگ خود نوعی رهایی است و اسودگی!
حتم دارم حمید از خوشبخت ترین هاست، در دل بسیاری جای گرفت، بی واسطه و بی توقع، بی ادا و اطوار، دوستش دارند. بی شک نیک بخت است. خوشبخت خیلی خوشبخت. از اینرو هدیه او سرمستی ابدی است.
دست بوس همه شما، هر که هستید، هر جا که هستید.
بدون نظر