دوربین بدون تعارف در برنامه ی اخیر خود به سراغ کاظم دارابی رفته بود؛ کسی که به اتهام واهی دست داشتن در ماجرای میکونوس ، به مدت ۱۵ سال و ۶۴ روز (که ۵ سالش به صورت انفرادی بوده) در زندان های آلمان به سر برده.
دارابی در پاسخ به این سوال که چرا ۱۵ سال زندانی بوده این طور به شرح ماوقع می پردازد: «من در آلمان داشتم با زن و ۳ بچه ام زندگی می کردم؛ هم دانشجو بودم و هم کار می کردم (کارگاه اتوکشی داشتیم). در ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ چهار نفر از سران حزب دموکرات کردستان ایران کشته شدند و حدوداً بعد از یک ماه من را به عنوان کسی که از این عملیات مطلع بودم دستگیر کردند و بعد از ۳.۵ سال حکم ابد برایم بریدند.»
کاظم دارابی در پاسخ به این سوال که در روز آن اتفاق کجا بوده، می گوید: «از دو سه روز قبل از آن اتفاق، من ۴۵۰ کیلومتر خارج از برلین بودم.»
وی در ادامه به جریانات طولانی دادگاه می پردازد. «پروسه دادگاه سه سال و نیم طول کشید و در طول این مدت بسیاری از منافقین، ضد انقلاب، بنی صدر، منوچهر گنجی، چپ و راست و کومله و دموکرات و سلطنت طلب را به عنوان شاهد در دادگاه جمع کردند تا به بهانه من علیه جمهوری اسلامی شکایت بدهند در حالی که هیچ کدام شان هیچ چیز ندیده بودند.»
او می گوید وی را در این دادگاه به این متهم کرده اند که هماهنگی کل عملیات از جمله انتخاب نفرات و تهیه سلاح و ماشین و… را بر عهده داشته است. دادگاه میکونوس دومین دادگاه طولانی اروپا بوده که طی آن ۱۷۰ شاهد در ۲۴۷ جلسه دادگاه حضور داشته اند.
کاظم دارابی می گوید از همان روز اولی که دستگیرش کرده اند تا زمان آزادی پس از ۱۵ سال زندان تنها یک چیز را گفته؛ این که بیگناه است.
او می گوید زمانی که زندانی بوده به وی گفته می شود که در صورت گفتن این که مقامات جمهوری اسلامی پشت این ترور بوده و از او سوء استفاده کرده اند، وی را آزاد خواهند کرد و پاسپورت امریکایی، آلمانی یا انگلیسی به او خواهند داد. و پاسخ او این بوده که اولا بیگناه است و ثانیا این چیزها هیچ کدام اتفاق نیفتاده است.
دارابی می گوید یکی از انواع شکنجه های دوران حبس این بوده که زمان ملاقات حق لمس بچه هایش را نداشته است. او در پایان می گوید که یکی از دخترانش را با توجه به معلولیت بچه و زندانی بودن وی، پس از ۱۸ سالگی به خانواده ای آلمانی داده اند و از آن جایی که او حق ورود به کشورهای اروپایی را ندارد نمی تواند دخترش را ببیند.
کاظم دارابی در سال ۱۳۸۵ آزاد می شود. کتاب «نقاشی قهوه خانه» به بیان سرگذشت وی می پردازد.
آخی بیچاره داشته کار و زندگیش رو می کرده و روحش هم از هیچ چیز خبر نداشته یکدفعه این آلمانیها تصمیم گرفتن بیان دستگیرش کنند. می دونید که دادگاههاشون هم همش الکی و سیاسیه و مثل دادگاههای ما همه چیز علنی و شفاف و روی قاعده و قانون نیست که. برای همین همینجوری الکی محکومش کردن فقط نمی دونم چرا برعکس دادگاههای کاملا دقیق ما که متهم در ۱۰ دقیقه محکوم میشه، بررسی این پرونده به قول خودش ۳.۵ سال (درواقع بیشتر از ۵ سال) طول کشیده و دولت آلمان میلیونها فرانک براش هزینه کرده؟! بعد هم بهش گفتن در صورتیکه بگه مقامات جمهوری اسلامی پشت این ترور بوده اند آزادش می کنند و بهش پاسپورت آمریکایی، آلمانی یا انگلیسی میدن ولی اونکه از ۱۳ سال پیش به آلمان مهاجرت کرده بود و در این مدت هم هیییییچ(!) ارتباطی با جمهوری اسلامی نداشته یکدفعه رگ غیرتش باد میکنه و تصمیم میگیره این حرف رو نزنه و بره زندان. اینکه ده سال قبل از این اتفاق به دلیل حمله به خوابگاه دانشگاهی که چندتن از اعضای سازمان مجاهدین خلق درش بودن می خواستن اون رو از آلمان اخراج کنند، اینکه با سفارت ایران ارتباط نزدیکی داشته، اینکه برگزار کننده مراسم مذهبی و حکومتی جمهوری اسلامی در مسجد امام جعفر صادق برلین بوده و درنهایت اینکه یکی از خونه هاش در برلین در اختیار تروریستهای میکونوس بوده (که خودش هم قبول داره ولی میگه دست برادرش بوده) هم اصلا اهمیت و ارتباطی با این ماجرا نداره و همونطور که خودش میگه فقط داشته توی آلمان زندگیش رو می کرده و روحش هم اصلا از هیچ چیز خبر نداشته.
آخی بیچاره داشته کار و زندگیش رو می کرده و روحش هم از هیچ چیز خبر نداشته یکدفعه این آلمانیها تصمیم گرفتن بیان دستگیرش کنند. می دونید که دادگاههاشون هم همش الکی و سیاسیه و مثل دادگاههای ما همه چیز علنی و شفاف و روی قاعده و قانون نیست که. برای همین همینجوری الکی محکومش کردن فقط نمی دونم چرا برعکس دادگاههای کاملا دقیق ما که متهم در ۱۰ دقیقه محکوم میشه، بررسی این پرونده به قول خودش ۳.۵ سال (درواقع بیشتر از ۵ سال) طول کشیده و دولت آلمان میلیونها فرانک براش هزینه کرده؟! بعد هم بهش گفتن در صورتیکه بگه مقامات جمهوری اسلامی پشت این ترور بوده اند آزادش می کنند و بهش پاسپورت آمریکایی، آلمانی یا انگلیسی میدن ولی اونکه از ۱۳ سال پیش به آلمان مهاجرت کرده بود و در این مدت هم هیییییچ(!) ارتباطی با جمهوری اسلامی نداشته یکدفعه رگ غیرتش باد میکنه و تصمیم میگیره این حرف رو نزنه و بره زندان. اینکه ده سال قبل از این اتفاق به دلیل حمله به خوابگاه دانشگاهی که چندتن از اعضای سازمان مجاهدین خلق درش بودن می خواستن اون رو از آلمان اخراج کنند، اینکه با سفارت ایران ارتباط نزدیکی داشته، اینکه برگزار کننده مراسم مذهبی و حکومتی جمهوری اسلامی در مسجد امام جعفر صادق برلین بوده و درنهایت اینکه یکی از خونه هاش در برلین در اختیار تروریستهای میکونوس بوده (که خودش هم قبول داره ولی میگه دست برادرش بوده) هم اصلا اهمیت و ارتباطی با این ماجرا نداره و همونطور که خودش میگه فقط داشته توی آلمان زندگیش رو می کرده و روحش هم اصلا از هیچ چیز خبر نداشته.