تقریباً همه ما از طریق کلاس های تاریخ، فیلم هایی که نگاه کرده ایم و کتاب هایی که خوانده ایم با روایت کلی جنگ جهانی دوم آشناییم. حزب نازی آلمان به رهبری آدولف هیتلر رفته رفته کنترل آلمان را در دست گرفته و بعد از الحاق اتریش و چکسلواکی به سراغ لهستان رفت. اینجا بود که بریتانیا و فرانسه به آلمان نازی اعلان جنگ دادند اما خیلی زود استراتژی حمله برق آسای ارتش آلمان آن ها را مقهور خود ساخته و نیروهای فرانسوی و انگلیسی در دانکرک گرفتار شده و به شکلی معجزه آسا توانستند از مهلکه بگریزند. در ادامه بریتانیایی ها در نبردهای موسوم به نبرد بریتانیا و کمپین بیابان به مبارزه با نیروهای هیتلر ادامه دادند در شرایطی که رهبر نازی مغرور از پیروزی های سریعش در اروپا، توجهش را به سمت شرق و روسیه تغییر داد، در حالی که ژاپن با حمله به بندر پرل هاربر، به ایالات متحده اعلان جنگ داد.
از آنجا بود که همه چیز برای نیروهای متفقین عوض شد. در اقیانوس آرام، آمریکایی ها جزیره به جزیره ژاپنی ها را عقب راندند و در نهایت با رها کردن بمب های اتمی در هیروشیما و ناگاساکی، ژاپن را وادار به تسلیم نمودند. در اروپا نیز روس ها بعد از مقاومت سرسختانه در استالینگراد، نیروهای آلمانی را عقب رانده و با پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی، جبهه دومی در اروپا علیه نازی ها ایجاد شد تا در نهایت آلمان به طور کامل محاصره شود. با خودکشی هیتلر در مقر فرماندهی اش در برلین عملاً کار به اتمام رسید و برای اولین بار جهان با چهره کریه کشتار یهودیان و اقلیت های قومی و نژادی مواجه شد. اما هزاران داستان کوچکتر نیز در طول جنگ جهانی دوم رخ داده که هرگز در کتاب ها، فیلم ها، سریال ها و دفتر خاطرات ها به آن ها اشاره ای نشده است.
۱۲- سیستم جاسوسی و فریب
جاسوسی و فریب بخش بزرگی از نبرد کشورها در جنگ جهانی دوم بود، اگر چه جزییات و رازهای آن ها تا سال ها در طبقه بندی محرمانه باقی مانده و برخی نیز توسط شخصیت هایی که در آن ها مشارکت داشتند به گور برده شدند. تجربیات یان فلمینگ با سرویس اطلاعاتی نیروی دریایی بریتانیا در دوران جنگ جهانی دوم الهام بخشش در خلق کتاب های جیمز باند بود اما حتی عجیب ترین نقشه های مامور ۰۰۷ نیز در مقایسه با نقشه ها و توطئه هایی که در طول جنگ جهانی دوم توسط سرویس های امنیتی MI5 ، MI6 و دیگر سرویس های امنیتی انجام گرفت، قابل مقایسه نیستند. شاید موفقیت ترین دستاورد جاسوسی بریتانیا در جریان جنگ جهانی دوم مربوط به کشف رمز سیستم کدگذاری بسیار پیچیده نازی ها موسوم به انیگما (Enigma) باشد اما سیستم جاسوس دوجانبه که به شکل گسترده ای در طول جنگ به کار گرفته شد کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
هزاران مامور مخفی واقعی و ساختگی برای انتقال اطلاعات نادرست به کار گرفته شد، مانند اعلام خبر نادرست فرود آمدن صدها راکت V1 در شمال لندن تا آلمانی ها را در تعیین اهداف بمباران به اشتباه انداخته و به سمت بمباران مناطق بدون سکنه در جنوب شهر سوق دهند. همچنین یکی از عملیات های فریب تشکیل ارتشی غیرواقعی در جنوب شرقی بریتانیا بود تا این تصور در آلمانی ها ایجاد شود که حمله ژنرال پتن و نیروهایش به جای نورماندی از سمت کالای صورت می گیرد. از مشهورترین ماموران فریب و جاسوسی در دوران جنگ جهانی دوم می توان به ماموری با کد گاربو (ژان پوژول گارسیا) اشاره کرد که شبکه ای از ۲۷ جاسوس جعلی راه اندازی کرده بود و به خاطر هدایت آن ها از آلمانی ها دستمزد می گرفت. همچنین زیگزاگ (ادی چاپمن) یک مامور مخفی دیگر بود که در پرتغال و نروژ فعالیت می کرد و به شدت مورد اعتماد آلمانی ها بود.
۱- خرابکاری ومورک
همانطور که در بخش مقدمه به آن اشاره کردیم، همه در مورد بمب اتمی و تاثیر ویرانگری که بر ژاپن داشت باخبر هستند. دیگر هیچگاه از بمب اتمی استفاده نشد اگر چه تا ۴۵ سال ساکنان کشورهای اروپایی با بیم درگرفتن یک جنگ هسته ای بین ایالات متحده و شوروی سابق زندگی می کردند. اما داستان ساختن بمب اتمی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در جریان جنگ جهانی دوم، هم کشورهای متفق و هم متحد برنامه های تحقیقاتی گسترده ای برای به سرانجام رساندن ساخت بمب اتمی را در پیش گرفته بودند. پروژه اتمی متفقین به رهبری جی رابرت اوپنهایمر پیش می رفت که بعد از ساخت اولین بمب اتمی جمله ای هولناک به زبان آورد : «اکنون من مرگ هستم، ویران کننده دنیاها». برنامه اتمی آلمانی ها نیز توسط یک فیزیکدان برجسته به نام ورنر هایزنبرگ پیش می رفت که بعدها الهام بخش لقب هایزنبرگ برای شخصیت والتر وایت در سریال Breaking Bad شد.
برای توسعه بمب اتمی به آب سنگین نیاز بود که در ساخت رآکتورهای هسته ای اهمیت زیادی داشت. متفقین سه رآکتور آب سنگین در آمریکا ساخته بودند در حالی که آلمانی ها تنها یک رآکتور داشتند و این رآکتور نیز در منطقه ومورک در نروژ اشغال شده قرار داشت، کشوری که اورانیوم غنی شده اش را پیش از تصرف توسط آلمان، به صورت مخفیانه به فرانسه منتقل کرده بود. اشغال نروژ و کشورهای دیگری مانند هلند اغلب کمتر مورد توجه قرار می گیرد اما خرابکاری سیستماتیک این رآکتور آب سنگین توسط نیروهای مقاومت نروژ نباید نادیده گرفته شود، به ویژه حمله ای که توسط کماندوهای نروژی به کشتی حامل این اورانیوم ها صورت گرفت، کشتی که قرار بود این اورانیوم ها را به آلمان منتقل کند. این عملیات کوچک اما اثرگذار باعث شد که برنامه ساخت بمب اتمی در آلمان به شدت عقب تر بیفتد، برنامه ای که از قبل نیز از متفقین عقب تر بوده و به این زودی ها به ساخت بمب اتم منجر نمی شد.
۱۰- نبردهای ایمفال و کوهیما
فیلم ها، سریال ها و کتاب های بسیاری در مورد کمپین عمدتاً آمریکایی در پهنه اقیانوس آرام نوشته شده و حتی دراماتیزه سازی شده است، کمپینی که با نبردهای دریایی در میدوی و جزیره ویک آغاز شده و رفته رفته یک به یک جزایر را از چنگ نیروهای آمریکایی درآورده و در آخر به جزایر ژاپنی آیوجیما و اوکیناوا منتهی شد. اما در مورد نبردهای زمینی در جنوب شرق آسیا کمتر گفته شده است، جایی که ژاپن بخش های زیادی از چین و تمام منطقه برمه که تا آن زمان تحت کنترل بریتانیا بود به تصرف درآورد، برمه ای که در تمام طول سال ۱۹۴۲ صحنه نبردهای خونین بین ژاپنی ها و نیروهای بریتانیایی بود. اما بزرگ ترین و خونین ترین نبردهای این بخش از جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۴ در ایمفال و کوهیما رخ داد، دو شهر در نزدیکی مرز هند و برمه. این دو شهر اهمیت ویژه ای برای برنامه های ژاپن به منظور حمله به هند داشتند که باعث می شود خطوط انتقال تدارکات از کوه های هیمالایا به چین قطع شده و مسیر جدیدی برای فتوحات آن ها در آسیا باز شود.
پیشروی ژاپنی ها با شروع فصل باران های موسمی و شبیخون های نیروهای پارتیزانی موسوم به چیندیت در برمه و تحت فرماندهی بریتانیا متوقف شده بود. این دو اتفاق باعث شده بود که نیروهای ژاپنی نتوانند جنگل ها و کوهستان هایی که بین آن ها و نیروهای بریتانیایی و هندی قرار داشت غیرقابل عبور باشند. در شرایطی که به دلیل تلفات سنگینشان تا آن زمان در اقیانوس آرام، به شدت به پیروزی در این جبهه نیاز داشتند، ژاپنی ها و آن بخش از هندی هایی که متحدشان بودند، در طی شش ماه مبارزه ای که به «استالینگراد شرق» مشهور شد، بیش از ۶۰,۰۰۰ نفر از نیروهایشان را از دست دادند، تلفاتی که عمدتاً در اثر گرسنگی و بیماری رخ داد. شکست در این نبرد شروع پایان جنگ برای ژاپنی ها بود و در تمام طول سال ۱۹۴۵ در حال عقب نشینی در برمه بودند تا اینکه تسلیم شدند.
۹- گسترهی جغرافیایی امپراطوری ژاپن
تسخیر جنوب شرق آسیا توسط ژاپنی ها خیلی سریع اتفاق افتاد. غیر از برمه، بخش هایی از هند و چین، ژاپنی ها تقریباً در هر جهت هزاران مایل به پیش رفتند، از جمله هندوچین فرانسوی که شامل کامبوج، لائوس و ویتنام بود، مناطق مستعمره هلند در شرق هندوستان که اندونزی و تیمور شرقی را شامل می شد، جزایر بریتانیایی گیلبرت و الیس که نائورو، کیریباتی و تووالو امروزی هستند، جزایر سلیمان، هنگ کنگ، مالایا که همان مالزی مدرن است، سنگاپور، فیلیپین (که بعدها به کنترل آمریکا درآمد) و بخش هایی از پاپوآ گینه نو (که بعدها به کنترل استرالیا درآمد). این فتوحات جدید به سرزمین های اشغال شده توسط ژاپن قبل و بعد از جنگ جهانی اول افزوده می شد که شامل کره، تایوان و تمامی قلمروهای سابق آلمان در اقیانوس آرام از جمله جزایر مارشال بود. تنها مناطقی که در آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه به تصرف ژاپنی ها درنیامدند منطقه نیور هبریدز (وانواتو کنونی)، ساموآ، فیجی، استرالیا، نیوزیلندو سیام (تایلند امروزی که متحد ژاپنی ها بود) بودند.
غیر از سلسله جزایر اصلی، بسیاری از این مناطق هرگز در طول جنگ جهانی دوم شاهد جنگ نبودند، مردمان آن فراموش شده و رها شده بودند تا به سرکردگی اربابان محلی شان از خودشان دفاع کنند. رنج هایی که مردمان این مناطق در طول دوران جنگ جهانی دوم کشیدند حتی امروز نیز مورد توجه قرار نگرفته است اما نشان می دهد که چه جغرافیای وسیعی در زمانی بسیار کوتاه به خاک امپراطوری ژاپن اضافه شد. به همین خاطر بسیاری نمی دانند که ژاپنی ها در واقع بخش کوچکی از قلمروهای ایالات متحده را نیز اشغال کرده بودند. بدنبال حمله به پرل هاربر، ژاپنی ها که حمله به هاوایی را امکانپذیر نمی دیدند، برای مدتی بیشتر از یکسال جزایر آلوتیان در سواحل آلاسکا را در تصرف خود داشتند.
۸- نبرد کورسک
نبرد کورسک در مقایسه با دیگر بخش های این مطلب شناخته شده تر است اما علیرغم تاثیر زیادی که بر جنگ جهانی دوم گذاشت، در مقایسه با نبردهای دیگر کمتر مورد توجه قرار می گیرد، به ویژه در مقایسه با جنگ العلمین که به عنوان بزرگ ترین جنگ تانک ها در طول جنگ جهانی دوم در نظر گرفته می شود. دلیل این نادیده گرفته شدن نسبی نبرد کورسک چیست؟ از دیدگاه نیروهای متفقین، این نبرد تماماً نبردی مربوط به روس ها بود. از آنجایی که اتحاد جماهیر شوروی برای ۳۵ سال آینده پس از پایان جنگ دشمن کشورهای غربی به شمار می رفت، دستاوردهای آن ها و تلفاتی که استالین برای رسیدن به این موفقیت ها داد (بیش از ۲۴ میلیون روسی در جریان جنگ جهانی دوم جانشان را از دست دادند در حالی که تلفات آمریکایی ها و بریتانیایی ها در مجموع کمتر از یک میلیون نفر بود) به خاطر قهرمان جلوه دادن غربی ها نادیده گرفته می شدند.
در کورسک، عقب راندن نیروهای آلمانی توسط روس ها پس از نبرد استالینگراد، باعث شده بود که روس ها به قلب صفوف آلمانی ها وارد شده و در واقع نیروهای روسی از سه طرف تحت محاصره نیروهای آلمانی باشند. آلمانی ها امیدوار بودند با حمله همزمان از سرزمین های شمالی و جنوبی روسیه که هنوز در اختیار داشتند این نیروهای وارد شده به قلب صفوف خود را نابود کنند. این نبرد خونین بارها به سود طرفین تغییر نتیجه داد تا اینکه به نبردی سنگین در روستای پروخوروفکا رسید، جایی که یکی از بزرگ ترین نبردهای تانکی تاریخ در دوازدهم جولای ۱۹۴۳ رقم خورد (بین ۲۹۴ تانک سنگین و مدرن تر آلمانی و ۶۱۴ تانک کوچکتر و قدیمی تر روسی). در نهایت هیچ کدام از دو طرف به طور کامل به اهداف خود نرسید. ضدحمله نیروهای روسی با مقاومت نیروهای آلمانی مواجه شد که بعدها برای مقابله با تهدید جدید نیروهای متفقین در جنوب ایتالیا، از این منطقه فرا خوانده شدند. بعد از آن دیگر هیچ حمله ای از جانب نیروهای آلمانی علیه روس ها انجام نگرفت، در حالی که نیروهای استالین پیشروی سریعشان به سمت برلین را آغاز کرده و با مقاومت چندانی نیز روبرو نشدند.
۷- حمله به اوزبالت
وقتی صحبت از کمپ اسرای جنگی به میان می آید چه چیزی به ذهنتان می رسد؟ به احتمال فراوان کلدیتز (که هرگز فرار موفقی در آن رخ نداد) یا فرار بزرگ که فیلم Great Escape در سال ۱۹۶۳ از روی آن ساخته شد. در جریان این فرار بیش از ۷۶ اسیر متفقین از کمپ شتالاگ لوفت ۳ که در لهستان امروزی قرار داشت فرار کردند (که برخلاف چیزی که در فیلم به نمایش در می آید هیچکدام آمریکایی نبودند هر چند بقیه ماجرا واقعیت داشت). ۷۳ نفر از این فراریان بار دیگر دستگیر شده و ۵۰ نفرشان تیرباران شدند. غیر از این ماجرا، دو فرار بزرگ دیگر توسط اسرای متفقین صورت گرفته که خاطرات هر دوی آن ها در هیاهوی تاریخ گم شده است. اولین مورد حمله به لا گرانده بود که آنقدر نادیده گرفته شده که صفحه ای در ویکیپدیا نیز به آن اختصاص نیافته است، علیرغم اینکه ۱۳۲ اسیر جنگی فرانسوی و لهستانی در آن نقش داشتند و دو نفر از آن ها توانستند بالاخره به فرانسه برسند.
دومی اما از این نیز بزرگ تر بود. اوزبالت (Ožbalt) منطقه ای است که در اسلوونی امروزی قرار دارد و قبلاً متعلق به یوگسلاوی بود، منطقه ای که در سال ۱۹۴۴ به خاطر فعالیت های پارتیزانی سنگین در آن، به منطقه ای بسیار خطرناک برای آلمان ها تبدیل شده بود. اسرای جنگی در چندین کمپ نگهداری می شدند و از آن ها به عنوان نیروی کار برای پروژه های ریل سازی استفاده می شد. هفت نفر از این اسرا در جریان کار موفق به فرار شده، با گروه های مقاومت محلی ارتباط گرفتند و آن ها را متقاعد کردند که برای آزادی صدها اسیر جنگی دیگر به آن ها کمک کنند. در حمله این نیروها، سه کمپ اسرای جنگی دیگر آزاد شده که دو مورد مربوط به اسرای بریتانیایی و یکی برای فرانسوی ها بود. بعد از آن بود که ماجراجویی ۱۶۰ مایلی برای رسیدن به آزادی شروع شد. به شکلی معجزه آسا و برخلاف تمامی تلاش های قبلی اسرا برای فرار از کمپ های نازی ها، هیچکدام از این اسرا دوباره دستگیر نشده و تمامی ۱۰۵ نفر به خانه هایشان بازگشتند.
۱۲ واقعیت و اتفاق مهم جنگ جهانی دوم که چیزی در موردشان گفته نمی شود [قسمت دوم]
بیشتر بخوانید:
۱۰ اشتباه بزرگ آدولف هیتلر در جنگ جهانی دوم که موجب شکست نازی ها شد
۲۴ واقعیت جالب و باورنکردنی که دیدگاه شما نسبت به جنگ جهانی دوم را تغییر می دهند
۱۰ واقعیت جالب و باورنکردنی در مورد جنگ جهانی دوم که کمتر کسی از آنها مطلع است
عالی بود جناب پناهی ، خسته نباشید، مشتاقانه منتظر قسمت دوم هستم