دختر سعودی که پس از فرار از وطن خود به کانادا پناهنده شد، در یک کتاب چگونگی نقشه فرار باورنکردنی خود را از دست والدین ظالمش فاش کرده است.
رهاف محمد که اکنون ۲۱ سال دارد در کتاب Rebel: My Escape from Saudi Arabia to Freedom، توضیح می دهد که چگونه خانواده اش طرز لباس پوشیدن او را کنترل می کردند.
او علیرغم اینکه می دانست زندگی خود را به خطر می اندازد، در نوجوانی شروع به سرکشی کرد.
رهاف در ۱۸ سالگی توسط یک راننده مورد تجاوز غم انگیزی قرار گرفت و سرانجام با کمک یک شبکه زیرزمینی از دختران در یک چتروم آنلاین با آنها اشنا شده بود، شروع به طراحی نقشه فرار خود کرد.
او پس از فرار از کویت به تایلند، در دسامبر ۲۰۱۸ توجه جهانی را به خود جلب کرد.
این دختر ۱۸ ساله در آن زمان گفت که مورد ظلم خانوادهاش قرار میگیرد و برای نجات جانش اقدام به فرار کرده است . او به آژانس پناهندگان سازمان ملل تحویل داده شد و به کانادا فرستاده شد.رهاف پنجمین فرزند از هفت فرزند خانواده ای متشکل از مسلمانان سنی از قبیله الشمری است که زمانی بر منطقه حائل حکومت می کردند.
این خانواده یکی از سختگیرترین و محافظه کارترین قبایل عربستان سعودی هستند و سبک زندگی مجللی دارند. او در یک خانه ۹ خوابه با چندین کارگر بزرگ شده و خانواده اش به عنوان فرماندار السلیمی کار می کردند.
رهاف از کودکی فهمید که با برادرانش که اجازه داشتند بیرون بازی کنند و شلوار جین و تی شرت بپوشند متفاوت است. او می گوید: در نه سالگی به من گفته شد که هرگز پاهایم را باز نکنم و همیشه صاف با پاهایم روی هم بنشینم.
او حتی نمیتوانست پنجره اتاقش را باز کند یا به درب ورودی خودش پاسخ دهد. رهاف در این کتاب مستند مینویسد که چگونه از والدینش که او را به خانه مراقبت از زنان نافرمان میفرستند، میترسید.
او نوشت: هیچ کس نباید صدای یک دختر را بشنود. به من گفتند هرگز نمیتوانی در جمع راه بروی، و اگر میخواهی کار کنی، فقط میتوانی در یک مدرسه دخترانه معلم شوی. این دختر ۲۱ ساله توسط برادران و مادرش تحت کنترل بود.
او توضیح داد: یک روز مادرم کبریت را روشن کرد و شعله را خیلی نزدیک بدنم نگه داشت و گفت: “اگر آبروی خود یا ناموس خانواده ات را خدشه دار کنی، بدنت در زندگی و حتی در آخرت خواهد سوخت.”
او در سن ۱۱ سالگی توسط یکی از برادرانش مجبور به پوشیدن نقاب و پوشیه شد. او اجازه صحبت با فروشندگان در بازار محلی را نداشت و در ویزیت پزشک نیز مردان خانواده جای او صحبت می کردند.
وقتی به سن نوجوانی رسید، به دنبال تصاویر دخترانی که آزادانه زندگی میکنند در اینترنت به جستجو پرداخت.
او و دوستانش شروع به صحبت در مورد موضوعات ممنوعه کردند، در مورد امیدها و رویاهای خود برای رهایی از حجاب، داشتن رابطه جنسی و آزادی. رهاف به طور تصادفی با حساب توییتری یک زن سعودی که موفق شده بود به کانادا فرار کند، برخورد کرد . آن زن یک کد مخفی برای دسترسی به وب سایتی به او داد که می تواند به او کمک کند تا بتواند فرار کند.
این چتروم اطلاعات مورد نیاز رهاف را در مورد چگونگی زندگی در یک کشور خارجی، و همچنین نحوه دریافت مجوز سفر بدون اطلاع قیم، نحوه رزرو بلیط هواپیما و نحوه درخواست ویزا در اختیار او قرار داد. او متوجه شد که زنان عربستانی زیادی وجود دارند که زندگی دوگانه ای دارند، مخفیانه رانندگی یاد میگیرند و حتی با دوستانشان فوتبال بازی می کنند.
در پاییز ۲۰۱۸، او در دانشگاه هایل ثبت نام کرد، جایی که آزادی بیشتری داشت. در همان روزها راننده ای که استخدام شده بود تا او را به شهر ببرد به او تجاوز کرد. وقتی به یکی از دوستانش گفت که چه اتفاقی افتاده است، بلافاصله به او اخطار داده شد که به دیگران نگوید.
او نوشت: « رانندهای که به من تجاوز کرد میدانست که هرگز مجبور نخواهد بود در قبال جنایتش پاسخگو باشد… اگر کسی میدانست که من مورو تجاوز قرار گرفته ام ، باید کشته میشدم – این یک مورد رایج قتل ناموسی است»
رهاف با استفاده از توصیه های دخترانی که به صورت آنلاین با آنها آشنا شده بود، برای پس انداز کردن پول در حساب بانکی شروع به برنامه ریزی برای فرار کرد. وقتی پول کافی را جمع کرد، برای ویزای استرالیا به صورت آنلاین درخواست داد و با متقاعد کردن والدینش که باید در کویت تعطیلات را بگذرانند، برای همیشه کشور را ترک کرد.
رهاف هفتهای را که مجبور بود با خانوادهاش در کویت بگذراند را اعصاب خردکن توصیف کرد. او به دنبال لحظهای بود که بتواند از کنار آنها فرار کند. یک روز بعد از ظهر پس از برداشتن پاسپورتش از ماشین، تمام شب را بیدار ماند و بلیطی از کویت به تایلند رزرو کرد.
او همچنین یک هتل در بانکوک به مدت سه روز رزرو کرد. او نوشت: «از راننده خواستم مرا به فرودگاه ببرد و سپس از طریق هات اسپات تلفنش به اینترنت وصل شدم. از طریق اپلیکیشنهای پیامرسان، به دوستانم پیام فرستادم. من اصلاً احساس ترس نکردم. من حتی یک چت تصویری انجام دادم و مدام می گفتم: “این کار را کردم، انجامش دادم.”
با این حال این پایان سفر او نبود – رهاف پس از ممانعت از ورود مقامات مهاجرت تایلند، سه روز را در فرودگاه بانکوک گذراند.
او برای جلوگیری از اخراجش از تایلند شروع توییت کردن کرد و به سرعت طرفداران زیادی جمع کرد. مقامات تایلند در نهایت به او اجازه ورود به کشور را دادند و آژانس پناهندگان سازمان ملل برای او خانه ای پیدا کرد.
از زمان شروع زندگی جدیدش، رهاف،عکس هایی از لذت بردن از چیزهایی که در وطنش از داشتن آنها منع شده بود را منتشر کرده است. او پس از اطلاع از دریافت پناهندگی در کانادا، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت: استرسی که در هفته گذشته احساس کردم از بین رفت. خانم محمد همچنین در کنفرانس مطبوعاتی خود گفت که می خواهد در حمایت از آزادی زنان در سراسر جهان کار کند.
رهاف گفت: «امروز و در سالهای آینده، من در حمایت از آزادی زنان در سراسر جهان کار خواهم کرد. همان آزادی را که در روز اول ورود به کانادا تجربه کردم. اولویت اول من یادگیری زبان انگلیسی است. میخواهم مستقل باشم، سفر کنم و در مورد تحصیل، شغل و اینکه با چه کسی ازدواج میکنم، خودم تصمیم بگیرم»
بیشتر بخوانید:
ماجرای سرقت الماسهایی که ۳۰ سال روابط عربستان سعودی و تایلند را متشنج کرده بود
وضعیت بغرنج شاهدختهای جهان عرب با انتخاب اولین سفیر زن در عربستان [قسمت دوم]
انگار فیلم تخیلیه
میدونم که توی عراق و عربستان یکم زیادی افراطی هستند ولی نه در این حد
گرچه چون با فرهنگ عرب ها خیلی آشنایی ندارم نمیتونم بگم راسته یا نه
یه جوری میگی انگار عربها به کنار، انگار هیچ کدوم از اینها رو درباره زنان سرزمین خودت نشنیدی! مادر من خیلی هم پیر نیست عرب هم نیست متولد چهله ولی خیلی از این چیزها رو تجربه کرده. از اینکه یا باید خانه دار میبوده یا معلم مدرسه( که خودش و تمام خواهرانش معلم بودن رو به خانه دار بودن ترجیح دادن) تا اینکه جلوی برادرانش مجبور بوده جوراب باشه و هم چنین خیلی چیزهای دیگه که هنوز هم دخترهای این سرزمین حتی دهه نودی ها هر روز تجربه میکنن و تجربه خواهند کرد. فرقش اینه که امثال شما سرتون رو تو برف فرو کردین و خیلی ها هم میبینند و هیچ کاری نمی کنند
حتما همینطوره ? همه می دونند به دخترهای سرزمینم خیلی بیشتر ظلم میشه. مخصوصا دهه نودی ها ? از آمار خودکشیهای واقعی کاملا مشخصه. از بس توی گوشتون خوندن خودتون هم باورتون شده.
مادر بنده هم همچین حرفایی در مورد چهل سال پیش میزنه ولی الان نه!
منم در مورد الان حرف میزنم !
تازه توی منطقه های مرزی همیشه محرومیت مالی و فرهنگی هست
الان بری خوزستان نزدیک دکل های نفت اونجا توی خونه کاه گلی زندگی میکنند
خیلی فرق داره با یه خانواده پولدار و پر از آبرو !!