خبرگزاری فارس به گفتگو با دختر زاهدانی ۲۱ ساله ای به نام فاطمه شریف زاده پرداخته که در ۱۳ سالگی با یک طلبه ازدواج کرده و حالا صاحب ۴ فرزند است که بزرگ ترین آن ها ۶ سال دارد. او که لقب جوان ترین مادر ایرانی را گرفته، حالا یکی از مبلغان فرزندآوری در زاهدان است.
در ادامه خلاصه ای از این گفتگو را می خوانید.
وقتی خبر خواستگاری از دختر ۱۳ ساله مثل بمب در فامیل صدا کرد
«۱۳ ساله بودم که یکی از اقوام مرا برای پسرش از پدرم خواستگاری کرد. خبر خواستگاری از من مثل بمب در فامیل صدا کرد. هر کسی یک حرفی میزد. لپ کلام همه اما یک حرف بود و من آن روزها مرتب واژه کودک همسری را میشنیدم.»
انگ کودک همسری به پدری که دکترای حقوق دارد
«به پدرم میگفتند از شما بعید است در این سن دخترتان خواستگار به خانه راه بدهید. پدر من دکترای حقوق دارد و استاد دانشگاه است. همه فکر میکنند موافقت با ازدواج دختر در سن پایین برای آن خانوادههایی است که پدر و مادر سواد درست و حسابی ندارد و یا سطح فرهنگی خانواده پایین است. اما پدر و مادر من هر دو تحصیلات عالیه دارند. آنها تحقیق نکرده نه نگفتند. پدرم کلی در مورد خواستگار من پرس و جو کرد. همسرم آن زمان طلبه بود، یعنی شغلش طلبگی بود. نه ماشین و خانه داشت و نه شغلی. اما پدرم در او تعهد، مسئولیت پذیری، ایمان و تقوا دید و مطمئن بود که میتواند من را خوشبخت کند. پدر و مادرم موافقت خودشان را اعلام کردند و من را هم در جریان گذاشتند.»
بله گفتن عروس و یک جنجال فامیلی
«من فرزند بزرگ خانه بودم. حس مسئولیت پذیریام از دخترهای هم سن و سال خودم در فامیل بیشتر بود. مادرم مهارتهای خانه داری را از بچگی به من یاد داده بود. می دانید آن موقع من در مقایسه با دخترهای نوجوان فامیلمان از سنم بزرگتر بودم. بیشتر از سنم میفهمیدم. بعضی از دخترهای فامیل ما آن زمان هنوز عروسک بازی میکردند و یک عروسک همیشه همراهشان بود. اما من اینطوری نبودم. پدرم با توجه به همه این شرایط بود که اجازه داد خواستگار به خانه بیاید و من را در جریان گذاشت. من هم موافقت کردم و دوباره بعد از موافقت من یک جنجال دیگر در فامیل راه افتاد. همه مخالف بودند. همه به اتفاق، به پدر و مادرم فشار آوردند که مگر زمان قدیم است که دخترها را ۱۳ سالگی شوهر میدادند؟ با زندگی دخترت این کار را نکن. خلاصه همه هر کاری که از دستشان بر میآمد انجام دادند که این وصلت سر نگیرد. من درسم خیلی خوب بود. فامیل میگفتند دختر تو استعداد دارد حیف است، بگذار درسش را بخواند. من گفتم به هر قیمتی که شده درسم را ادامه میدهم و پدرم هم از من پشتیبانی کرد. خلاصه بله را گفتیم و مقدمات ازدواج یکی یکی فراهم شد.»
شروع زندگی در خانه پدری
«زندگی ما در سادهترین شکل آغاز شد. پدرم آنقدر تمکن مالی داشت که جهیزیه سنگین برای من تهیه کند. مثل همین جهیزیههای کمرشکنی که این روزها مد شده است و وسایل برقی ریز و درشتی که خیلی هاشان در کابینتهای آشپزخانه خاک میخورد جزیی از آن شده است، یخچال ساید بای ساید و ماشین ظرف شویی و …. پدرم برای اینکه افراد کم بضاعت فامیل، خرید جهیزیه سنگین برایشان رسم نشود جهیزیه ساده برای من گرفت. اول ازدواج وسیلههای سنگین زندگی من و همسرم چند قلم بیشتر نبود: تلویزیون، دو فرش شش متری، یک یخچال معمولی، گاز، لباسشویی، جارو برقی و یک سری خرده ریز. ما ماشین نداشتیم. ماشین عروسیمان ماشین بردار همسرم بود. دو حلقه ازدواج خیلی سبک گرفتیم، زندگی ما در زاهدان آغاز شد، داخل دو اتاق خانه پدرم.»
سنت شکنی در فامیل تجملاتی با عروسی ساده
«زمان ازدواج من ۱۴ ساله شده بودم. همسرم هم آن زمان طلبه بود و شاغل نبودند. برای اینکه به ایشان هم فشاری وارد نشود در سادهترین سالن شهر زاهدان مراسم گرفتیم و فقط یک مدل غذا دادیم. برای صرفه جویی در هزینهها آتلیه نرفتیم و عکاس هم از بیرون نیاوردیم. عکسهای عروسی ما همان عکسهای سادهای هست که دوستان گرفتند و همانها را چاپ کردیم و داخل آلبوم گذاشتیم. آن زمان همه از این مدل عروسی گرفتن تعجب کرده بودند. چون متاسفانه پایه رسم و رسوم فامیل ما بر چشم و هم چشمی و تجمل گرایی هست و خانواده ما سنت شکنی کرد. ولی به فضل خدا ما با توکل به خدا و ساده گرفتن، الان صاحب همه چیز شدیم و با شوق و ذوق دوتایی رفتیم و بعداز چند سال با پول خودمون مبل و فرش و.. تهیه کردیم.»
اخراج از مدرسه به بهانه تأهل
«همسرم طلبه قم بود و ما چند ماه بعد از ازدواج از زاهدان به قم رفتیم و فرزند اول من در ۱۵ سالگی به دنیا آمد. در شهر قم تنهای تنها بودم اما همزمان با به دنیا آمدن فرزند اول درسم را شروع کردم. آن زمان امکان تحصیل در مدرسه شبانه برای متأهلها نبود و مجبور شدم از متأهل بودنم به مدرسه حرفی نزنم و مثل دانش آموزان معمولی ثبت نام کنم. علاقه زیاد من به درس باعث شده بود تا با وجود زندگی مشترک و داشتن فرزند، یکی از بهترین شاگردان کلاس باشم. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه یکی از همسایهها که دخترش در مدرسه ما بود موضوع متأهل بودنم را به مدیر مدرسه گفته بود و کلی هم اعتراض کرده بود.
هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. مدیر مدرسه وارد کلاس ما شد. مرا بیرون آورد و طوری که انگار جرم بزرگی مرتکب شدم سرم داد کشید که چرا نگفتی متأهل هستی و از مدرسه اخراجم کرد. این در حالی بود که من در مدرسه فقط به درس خواندن فکر میکردم. در حالی که بعضی از دختران کلاس ما از ارتباطشان با پسران نامحرم میگفتند. امیدوارم این رویه اشتباه در مدارس اصلاح شود. من دلم شکست اما ناامید نشدم.
مدیر مدرسهام در زاهدان ارتباط خوبی با من داشت. قبول کرد که در مدرسه زاهدان ثبت نام کنم. کتابها را بخوانم و موقع امتحان به زاهدان بروم و حضوری در امتحانات شرکت کنم. خلاصه من با یک بچه یک ساله و با بچهای در شکم برای ادامه تحصیل مسافت زیاد قم – زاهدان را با اتوبوس طی میکردم تا فقط بتوانم درسم را ادامه دهم. با وجود داشتن دو فرزند دیپلم را گرفتم. وقتی دیپلم گرفتم بچه سومم را باردار شدم و تصمیم گرفتم برای کنکور درس بخوانم. علاقه من درس خواندن در رشته حقوق بود.»
کنایه های فامیل
اهل فامیل هر بار میدیدنش از خجالتش در میآمدند و کنایه بارانش میکردند و میگفتند اصلاً آشپزی بلدی! بچههایت مریض میشوند چه کار میکنی؟ اما وقتی میفهمیدند فاطمه ی ۱۹ ساله در کنار همه این دل مشغولیها با سه بچه، در حال درس خواندن برای کنکور است چشمهایشان گرد میشد و زیر زبان میگفتند: ماشالله!
فاطمه با تعجب میگوید: ««مگه مادرهای ما همه در همین سن و سال کم ازدواج نکرده بودند؟ چرا اینقدر ازدواج و بچه داشتن در سن پایین من برای همه دور از تصور است؟ من از این کنایهها ناراحت نمیشدم که هیچ، خوشحال بودم که خانواده پنج نفره ما تصویر مردم شهرم را از ازدواج و فرزندآوری تغییر میدهد. من دانشگاه قبول شدم؛ رشته حقوق همان رشتهای که همیشه آرزو داشتم در آن تحصیل کنم.»
لقب جوان ترین مادر ایرانی
آوازه فاطمه شریف زاده به گوش متولیان آستان قدس رضوی هم رسید و وقتی هنوز فرزند چهارمش به دنیا نیامده بود و باردار بود، عنوان جوانترین مادر ایران را به او دادند، به عنوان برگزیده طرح شکوه مادری از او و خانوادهاش دعوت کردند که به زیارت بیایند و چند روزی را میهمان امام رضا (ع) باشند. چند صباحی بعد فرزند چهارم هم به دنیا آمد.
فقط به خدا اعتماد کردیم
فاطمه شریف زاده در پاسخ به این سؤال که آیا داشتن چهار بچه قد و نیم قد در این شرایط اقتصادی نیست می گوید: «من و همسرم فقط به خدا اعتماد کردیم. همین!»
چند فرزندی؛ بهترین هدیه پدر و مادر به فرزندان
«سختترین کارهای دنیا با برنامه ریزی و مدیریت زمان قابل اجرا است. بچههای من هر چهارتاشان ساعت ۹ شب خوابند. من چند ساعتی را برای خودم هستم. درس میخوانم. کارهای عقب ماندهام را انجام میدهم. می دانید بهترین هدیه یک پدر و مادر برای فرزندانش چند فرزندی و نعمت داشتن خواهر و برادر است؟ بچه های من با هم سرگرم هستند و هیچ وقت کلمه حوصله ام سر رفته یا موبایل می خواهم تا بازی کنم را از زبان بچه هایم نمی شنوم. مسئولیت پذیرند. اولی مراقب دومی است، دومی مراقب سومی و هر سه مراقب خواهر شیرخواره شان. خلاصه که این خانه و همسری که همراه همیشگی ام است تعبیر همه رویاهای من در نوجوانی است.»
سه بچه را با حقوق طلبگی بزرگ کردیم
«ما سه بچه را با حقوق طلبگی بزرگ کردیم. خدا برکت و روزی را روانه زندگی مان کرد که نگو و نپرس. بچهها شدند چشم و چراغ خانه. وقتی ازدواج کردیم صفر صفر بودیم. یک خانه اجاره کردیم در قم. ماشین هم نداشتیم. باور میکنید هر بچهای که به دنیا آمد یک اتفاق مادی خوب برایمان افتاد که همان رزاقیت خدا را به ما نشان میداد. بچه اول به دنیا آمد ماشین دار شدیم. بچه دوم به دنیا آمد خدا طوری برایمان جفت و جورکردکه در کمال ناباوری با فروختن طلاهای ازدواج و وام خانه دار شدیم. بچه سوم به دنیا آمد شوهرم شاغل شد؛ آن هم یک شغل آبرومند. الان با چهار بچه یک زندگی جمع و جور داریم و یک دل دریایی»
الان یعنی خیلی هنر کرده که توی ۱۳ سالگی شوهر کرده؟
سنت کم بوده اما معلومه همه چیز درباره زناشویی میدونستی ،
ازدواج در سن کم خیلی به دختر ضربه میزنه مخصوصا اگه در زندگیش هم شاد نباشه .
بعدش شما میگی پول طلبگی کمه ما یه همسایه داشتیم شوهرش طلبه بود سال ۸۸خودش میگفت که به طلبه ها خیلی میرسن پس لطفاً نگین که به طلبه ها حقوق کم میدن .
بنده طلبه ام .حقوقم ماهی ۶۰۰ هزار تومانه حالا دیگه خودت ببین کمه یا زیاد
خجالت بکش ماشین بچهسازی :/
همه حق انتخاب دارن
قضاوت نکنیم
اوکی ولی این هنوز تو سن نوجونیخ
سنت کم بوده اما معلومه همه چیز درباره زناشویی میدونستی ،
ازدواج در سن کم خیلی به دختر ضربه میزنه مخصوصا اگه در زندگیش هم شاد نباشه .
بعدش شما میگی پول طلبگی کمه ما یه همسایه داشتیم شوهرش طلبه بود سال ۸۸خودش میگفت که به طلبه ها خیلی میرسن پس لطفاً نگین که به طلبه ها حقوق کم میدن .
یعنی چی؟ الان به نظر شما این خانم خیلی هنر کرده پونزده سالگی زاییده؟ و چرا شوهر ایشون باید انقدر از خودش بزرگتر باشه؟ علاوه بر این، بدن انسان معمولا بعد ١٨ سالگی برای زایش اماده میشه و توی سن کم باعث کلی مشکل مثل چسبندگی لوله ها میشه.
و خب توی این شرایط اقتصادی به نظر من بچه اوردن ظلمه، چون اون بچه امکانات میخواد، برای تحصیل باید یه جایی اون بچه رو بفرستی که مغزش رو رشد بده نه شستشوی مغزی بده مثل تمام مدارس دولتی.
در اینده اون نیاز به حمایت مالی پدر مادر داره برای جلو رفتن و پیشرفت از لحاظ شغلی، سرپرست خانواده با یه حقوق بخور نمیر اینقدر بچه بیاره و توی دشواری باشه به نظر شما بچه هاش هم میتونن پیشرفت کنن؟ قطعا نه.
لطفا تا وقتی که وسط ماه حقوقتون تموم نشد و شما تونستین حداقل پنج میلیون تومنش رو پس انداز کنید یچه نیارید و اون بچه های بی گناهو بدبخت نکنین.
الآن این خانه حیاط دار باصفای قدیمی در این تصاویر به امروز که بلندمرتبه سازی همه جای کشور رخنه کرده تعلق نداره و متعلق به زمانیه که رشد جمعیت متعادل بود و مسلما به زودی این خانه باصفا جای خودشو به ساختمانهای طویل میده که پیدایش همه این ساختمانهای طویل نتیجه زادآوری بالای سه فرزند در هر خانواده ست. اگه ظرفیت کره زمین بی انتها بود هیچ اشکالی نداشت که هر زنی بیشتر از سه فرزند بچه زایی کنه اما با توجه به محدود بودن ظرفیت این کره خاکی خروجی زادآوری بالای سه فرزند در هر خانواده چیزی نیست جز: گرانی، فقر، مهاجرت، ساخت و سازهای عمودی، کاهش منابع طبیعی، هورمونی شدن مواد غذایی گیاهی و حیوانی و از بین رفتن نسل حیوانات حیات وحش..سازمان ملل موظفه تا با توجیه و نهادینه کردن دائمی تنظیم خانواده زادآوری تا سقف سه فرزند در هر خانواده به پیشروی این معضلات ذکر شده خاتمه بده.
سلام علیکم
مرحبا غبطه می خورم به این همه افتخارات،التماس دعا
جایزهٔ انکوباتور نمونه رو به ایشون بدین
متاسفم که همچین فرهنگی را تو جامعه جا میندازید. قربانی این الگوسازی فقط خانواده های فقیر هستند
پذیرفته شدن در رشته حقوق کار ساده ای نیست.
قطعا سهمیه ها خیلی کمکش کردن.
چی بگم والا.
دخترای زیر ۱۸ چون لگن کوچیکی دارن و رشدشون هنوز کامل نشده امکان مشکل دار شدن زایمانشون خیلی زیاده. جوری که حتی ممکنه بمیرن.
حالا هی تشویق کنید…
یه آخوند ..و یه دختر.. خوش خیال با چهار تا قربانی