فیلم های بسیار بسیار زیادی هستند که وقتی پای افشای شخصیت شرور به میان می آید به یکباره جذابیتشان را از دست می دهند، چه به خاطر هویت به شدت قابل پیش بینی شخصیت منفی داستان باشد و چه جلوه های ویژه ضعیف و خنده دار. بدین ترتیب، جای تعجب ندارد که برخی فیلمسازی تصمیم می گیرند هیچگاه شخصیت شرور داستان را روی صفحه نمایش به مخاطب نشان نداده و با حیله و تدبیرهای هوشمندانه سعی در مخفی کردن حضور این شخصیت شرور برای مخاطب کنند. معمولاً این رویه در فیلم های ترسناک وجود دارد، ژانری که محدودیت های بودجه ای باعث می شود کارگردانان دست به خلاقیت بزنند. اما گاهی اوقات این تصمیم کاملاً بر اساس محتوای داستان و برای غافلگیر کردن مخاطب و دادن چیزی تازه به آن ها گرفته می شود. این ۱۰ فیلمی که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد با دشمنان ماندگار و منحصربفردی که از چشم قهرمانان داستان مخفی شده اند توانسته اند حس جدیدی از وحشت را در مخاطب ایجاد کنند، چه این دشمن ناپیدا نیرویی ماوراءالطبیعه باشد و چه یک شخصیت ناشناس که تنها صورتش به نمایش گذاشته نمی شود.
۱۰- Final Destination
وقتی پای شخصیت های منفی ناشناس و نادیدنی در فیلم های ترسناک به میان می آید، Final Destination راهی برای انجام کارهایی خلاقانه و متفاوت پیدا می کند، با فاصله ای فراوان از ارواح، جن ها و شیاطینی که معمولاً در فیلم های ژانر وحشت می بینیم. شخصیت شرور این فرانچایز چیزی غیر از مرگ نیست که تلاش دارد این افراد جوان و بی دفاع که موفق شده اند از دست او فرار کنند را به هر قیمتی بکشد. معمولاً هر فیلم این فرانچایز با فاجعه ای ترسناک شروع می شود که در آن شخصیت های اصلی به شکلی خاص و با خوش شانسی از مرگ فرار می کنند و مرگ باقی فیلم را صرف تلاش برای محقق کردن نقشه خود برای کشتن این نجات یافتگان می کند. ما هرگز مرگ را در فیلم های Final Destination نمی بینیم، کسی که به شکلی هوشمندانه محیط اطراف قربانیانش را دستکاری می کند تا اطمینان یابد آن ها به شکلی تکان دهنده و شکنجه وار کشته شوند. قوانین مربوط به کارکرد مرگ و توانایی شخصیت ها برای فرار از مرگ در هر یک از فیلم های این سری تغییر می کنند.
۹- Duel
اولین تجربه کارگردانی استیون اسپیلبرگ با نام Duel در سال ۱۹۷۱ تمرینی برای فیلمسازی مینیمالیستی در باشکوه ترین و بهترین شکل خود است، یک تریلر بسیار موثر و پرتنش از ابتدا تا انتها که در آن راننده ای به نام دیوید مان (دنیس ویور) به شکلی بی محابا توسط یک تانکر قدیمی در مناطق روستایی کالیفرنیا مورد تعقیب قرار می گیرد در حالی که هیچگاه تصویری شفاف از راننده این تانکر به نمایش در نمی آید. فیلم اسپیلبرگ دیالوگ های بسیار اندکی دارد و تقریباً به تمامی روی هیجان پرتنش تعقیب و گریز تمرکز دارد، یک تلاش بی نقص فیلمسازی که آمال یک فیلم مانند شخصیت پردازی مناسب را فدای یک بازی موش و گربه ۸۹ دقیقه ای بسیار جمع و جور و هیجان انگیز می کند. سناریو فیلم توسط ریچارد متیسون بزرگ نوشته شده که اقتباسی از داستانی کوتاه نوشته خود اوست، داستانی که به وضوح در آن گفته شده چهره راننده دیده نخواهد شد اما همزمان شات هایی از دور از او ثابت می کند که او انسان بوده اما هرگز مشخصات چهره او دیده نمی شود. اسپیلبرگ در مصاحبه ای گفته است که هدف از این ترفند ایجاد حس ترس از ناشناخته در مخاطب بوده است و با تمرکز روی کامیون به جای راننده یا انگیزه هایش، در واقعی این کامیون است که شخصیت شرور داستان می باشد.
۸- Dunkirk
فیلم Dunkirk ساخته کریستوفر نولان به دلایل متعدد یک فیلم جنگی حماسی بی مانند است، نه تنها به این خاطر که تخلیه نیروهای بریتانیایی و فرانسوی در جنگ جهانی دوم در دانکرک را صرفاً از نگاه نیروهای متفقین روایت می کند بلکه اینکه هیچ سرباز آلمانی را در هیچ مقیاسی نشان نمی دهد. این ترفند، بخشی از تلاش نولان برای انتقال حس ترس و اضطرابی است که سربازان در سواحل، دریا و آسمان دانکرک حس می کردند، در ازدحامی که در انتظار برای تخلیه شدن ایجاد شده و ترسی که از رسیدن قریب الوقوع نیروی بسیار قدرتمند دشمن ایجاد شده بود. ده ها فیلم جنگی ساخته شده اند که به دو طرف جنگ چهره ای انسانی داده اند اما در تلاش برای ایجاد بیشترین تعلیق و اضطراب ممکن، نولان تمرکزش را روی یک طرف درگیری قرار می دهد که تیک تیک های ساعت را می شمارد تا به تیک تیک های ساعت های دیگر پایان دهد. نداشتن هیچ سکانسی از فرماندهان آلمانی و بی اطلاعی از نقشه ها و حمله های احتمالی آنان، به مخاطب اجازه می دهد تنها ذره ای از وحشتی که سربازان متفقین در دانکرک تجربه کردند را حس نماید.
۷- Paranormal Activity
اگر چه فرانچایز Paranormal Activity با انتشارهای سالانه بی پایان و به پایان رسیدن ایده های تازه فراموش شد، فیلم اورجینال سال ۲۰۰۹ همچنان یک نمونه به شدت تکان دهنده و ترسناک از مهندسی یک تنش در فضایی تنگ با منابع اندک است. موفقیت بزرگ فیلم نیز همین است و علیرغم اینکه یک زوج را در معرض وحشتی از یک هویت شیطانی در خانه شان نشان می دهد اما حتی یکبار به مخاطب نشان نمی دهد که آن موجود چه شکلی است. در این فیلمسازی بسیار ساده از کارگردان، اورن پلی، وی از ترس ما از نادیدنی ها برای بیدار نگه داشتنمان در تمام طول شب استفاده می کند، چیزهایی مانند راهروهایی که کفشان صدا می دهد، درهایی که به آرامی خودبخود باز می شوند و صدای ترسناکی که بسیار شبیه صدای گام برداشتن است. تنها جایی که بیشترین نزدیکی را به هیولای داستان تاریم زمانی است که یک سری اثر پاهای پودری به سمت اتاق خواب زوج داستان دیده می شود و در بقیه طول فیلم از ترفندهای دقیق اما تقریباً بی هزینه برای دستکاری محیط زندگی این زوج به شکلی ترسناک استفاده می شود. نتیجه این کارگردانی خلاقانه یک موفقیت هنری بزرگ و باکس آفیس ۱۹۳.۴ میلیون دلاری برای فیلمی بود که با بودجه ای تنها ۱۵,۰۰۰ دلاری ساخته شده بود.
۶- Bambi
هر کسی که هنوز حس می کند قلب مهربانی در این دوران سرد و بی احساس دارد، نمی تواند بدون تر شدن چشم هایش به فیلم انیمیشن semblance فکر کند، فیلمی به شدت مسحور کننده و البته شکننده قلب که بیشتر به خاطر سکانس تکان دهنده کشته شدن مادرش توسط یک شکارچی بیرحم شناخته می شود. و اگر چه فراموش کردنش ساده است زیرا مغز انسان تنها دهه ای یک بار می تواند این وحشت را درک کند، مردی که مسئول کشته شدن مادر بامبی است هرگز در فیلم به نمایش در نمی آید. اما رفتارها و اعمال او به وضوح احساس می شوند و حیوانات بارها به حضور او در طول فیلم اشاره می کنند اما از لحاظ فیزیکی هیچ گاه او را نمی بینیم، حتی صحبت نمی کند، نامی ندارد و تقریباً هیچ شباهتی به دیگر شخصیت های شرور فیلم های دیزنی ندارد. بدتر اینکه او حتی در پایان فیلم نیز نمی میرد. در ابتدا، دیزنی برنامه ریزی کرده بود که چهره این شکارچی را به مخاطب نشان دهد اما در نهایت تصمیم متفاوتی گرفت، همچنین سکانسی که در آن بامبی و پدرش جنازه این شکارچی بعد از آتش سوزی جنگل را پیدا می کنند را نیز حذف کرد. علیرغم حضور کوتاهش، این شکارچی در سال ۲۰۰۳ در فهرست ۵۰ شخصیت شرور برتر تاریخ سینما قرار گرفت و تنها شخصیت آن فهرست بود که مخاطب هرگز تصویر چهره او را ندیده بود.
۵- Black Christmas
فیلم Black Christmas یکی از اولین فیلم های ژانر اسلشر است، فیلمی به شدت تاثیرگذار که بدون آن شاید هیچگاه خبری از Halloween ساخته جان کارپنتر نمی بود. و در حالی که این ژانر معمولاً با شخصیت قاتل شناخته می شود، با ماسک یا بدون آن با ظاهر، نام یا هویتی به یاد ماندنی، فیلم Black Christmas که در سال ۱۹۷۴ شناخته شده هرگز تصویری واضح از شخصیت قاتل داستان به مخاطب نشان نمی دهد و تنها سایه ای از او را در طول فیلم می بینیم. ظاهراً نام او بیلی است و چندین تماس تلفنی ترسناک با دخترانی که تعقیبشان می کند نیز می گیرد اما صورتش در تمام طول فیلم مبهم باقی می ماند و البته هیچ انگیزه درستی از شرارت ها و قتل هایش نیز به مخاطب داده نمی شود. لری کلارک، کارگردان فیلم، می گوید که ایده قاتل ناشناخته از خودش بوده در حالی که نویسنده سناریو فیلم، ای روی مور مدتی در برار این ایده مقاومت کرد. نتیجه یک فیلم بسیار ترسناک و البته متفاوت در ژانر اسلشری است که خیلی زود اعتبار و جذابیتش را از دست داد و کلیشه ای شد، حتی با این وجود که شخصیت منفی مجهولش نقش مهمی در به پایان رسیدن قابلیت فرانچایزی فیلم داشت.
۴- The Terminator
در واقعیت، همه فیلم های فرانچایز ترمیناتور دارای شخصیت های منفی رباتیک شناخته شده ای هستند که قهرمانان انسانی ما را تعقیب کرده و می کشند اما مهم است فراموش نکنیم که شخصیت شرور اصلی این فرانچایزها که دستور همه این کشتارها را می دهد پشت پرده قرار دارد و خود را نشان نمی دهد. اگر چه شخصیت تی-۸۰۰ با بازی آرنولد شوارتزنگر می تواند نماد جسمی شخصیت شرور فیلم اورجینال باشد اما خیلی زود مشخص می شود که این سایبورگ آدمکش توسط اسکای نت در زمان به عقب فرستاده شده است. البته اسکای نت یک ساختار هوش مصنوعی خودآگاه است که برای کشتن سارا کانر (لیندا هملیتون) نقشه کشیده تا در آینده از شورش علیه ماشین ها جلوگیری کرده و تضمین کند که انسان ها با یک سری سلاح های هسته ای اندک از بین بروند. همیشه یک ترسناکی عجیب و جذاب در مورد شخصیت اسکای نت وجود داشته است، این هوش بی شکل که سطح یادگیری اش بسیار فراتر از انتظار و کنترل انسان بوده است. شوربختانه دو فیلم ترمیناتور بعدی تصمیم نادرستی برای دادن یک شخصیت انسانی به اسکای نت گرفته و در دو فیلم بعدی شاهد رونمایی از شخصیت های دکتر سرینا کوگان و ترمیناتور تی-۵۰۰۰ به عنوان شخصیت های منفی اصلی بودیم.
۳- It Comes At Night
فیلم ترسناک هنری It Comes At Night ساخته سال ۲۰۰۷ چندان از نظر مخاطبان جالب نبود به همین خاطر مخاطبان در سینما اسکور به آن امتیاز بسیار پایین D را دادند و دقیقاً این امر به خاطر ماهیت نادیدنی خطر فیلم است. عنوان فیلم و بازاریابی آن به این نکته اشاره داشت که شخصیت ها با یک سری زامبی یا مخلوقاتی مشابه آن ها روبرو خواهند شد اما در طول داستان می بینیم که فیلم بیشتر روی پارانویایی که از شیوع یک بیماری مسری در جهان رخ داده تمرکز دارد. تری ادوارد کارگردان و نویسنده سناریو فیلم تلاش ستودنی برای رنگ نکردن هیچ یک از شخصیت های فیلم به عنوان قهرمان یا شروی می کند در حالی که احساسات معمول انسانی مانند ترس، اندوه، اضطراب و بی اعتمادی مرگبار کاتالیزورهایی هستند که در نهایت تمام شخصیت های داستان را محکوم کرده و به سرنوشتی تلخ مبتلا می سازد. برخی این ترفند را پاک کردن صورت مسئله می دانند در حالی که برخی دیگر آن را یک فیلم پساآخرالزمانی می بینند که زامبی ها و هیولاهای کلیشه ای را رها کرده و طبیعت قدیمی انسان را جایگزین آن ها می کند.
۲- The Blair Witch Project
یک دهه قبل از اینکه Paranormal Activity به ما یادآوری کند که یک ناشناخته ناپیدا تا چه اندازه می تواند موثر و کافی باشد، فیلم The Blair Witch Project به عنوان یک شاهکار کم هزینه برای همیشه ژانر وحشت را تغییر داد. با بودجه ای تنها ۶۰,۰۰۰ دلاری، سه بازیگر ناشناخته و تیمی کوچک که شبانه روز کار می کنند تا آن ها را در جنگل بترسانند، The Blair Witch Project یک جذابیت بسیار ترسناک، پیچیده و مور مور کننده دارد با بازی هایی به شدت واقعی از بازیگرانی ترسیده که حضور یک هویت ترسناک اما هرگز دیده نشده را به مخاطب منتقل می کند. جذابیت و زیبایی فیلم با پایان بسیار تکان دهنده اش تکمیل می شود، که حضور جادوگر بلر را بدون نشان داده حتی یک لحظه قیافه او نشان میدهد و به جای نشان دادن وی، این کار را با به تصویر کشیدن مایک بیچاره در گوشه اتاق در حالی که هیثر از ترس جیغ می زند انجام می دهد. شوربختانه در دنباله این فیلم که در سال ۲۰۱۶ ساخته شد، در حرکتی اشتباه، هویت این جادوگر با یک جلوه های ویژه کامپیوتری بسیار ضعیف به نمایش در می آید اما فیلم اورجینال نهایت استفاده را از منابع محدود برای اینکه فضای داستان همه کاره باشد برده است.
۱- Hereditary
و در نهایت به شاهکار ترسناک آری آستر یعنی فیلم Hereditary می رسیم که تلاش های گروهی از جادوگران برای بازگرداندن پادشاه شیطانی به نام پیمون، از طریق پیدا کردن بهترین میزبان جسمانی را به نمایش می گذارد و در نهایت این میزبان مناسب کسی نیست جز پیتر گراهام نوجوان. در حالی که پیمون در تمام طول فیلم، از لحاظ فنی، دو چهره به خود می گیرد- ابتدا در کالبد خواهر پیتر به نام چارلی فرود می رود و در ادامه وارد بدن پیتر می شود- چیزهایی وجود دارند که شکل واقعی و کامل پیمون را مخفی می کنند. نقطه قوت شخصیت منفی داستان این است که برخلاف هویت دائماً تغییر دهنده قیافه در فیلم It Follows نیست، و جهش های ترسناکی نیز مانند شخصیت شرور داستان The Thing در او دیده نمی شود. در واقع هیچ اشاره ای به ظاهر پیمون نمی شود جز تصاویری که در کتاب ها از او کشیده شده است. در تمام طول فیلم Hereditary، پیمون در کالبد چارلی و سپس پیتر خود را مخفی می کند در حالی که در برابر چشم قرار دارد، اما با نیاز به یک میزبان انسانی که روی کره زمین زندگی می کند، ظاهر واقعی او به شدت رازآلود و ترسناک باقی می ماند. اینکه هرگز نمی دانیم پیمون با چه مقدار خشونتی قبل از تصادف چارلی وارد بدن او شده و بدین ترتیب درک این موضوع که چارلیِ قبل از تصادف تا چه اندازه شبیه پیمونِ بعد از آن بوده است، تماشای دوباره فیلم آری آستر را بسیار تکان دهنده تر می سازد.
بدون نظر