جنگ جهانی دوم خونین ترین جنگ تاریخ بشر است و در وسعت و گستردگی اتفاق افتاد که درک آن تقریباً غیرممکن به نظر می رسد. از بسیاری جهات، این اولین جنگ مدرن تاریخ بشر به شمار می رفت که در آن قدرت هوایی نقشی حیاتی هم روی زمین و هم در دریا داشت، اگر چه بسیاری از نبردهای جنگ جهانی دوم در نهایت از طریق اراده آهنین و مصمم و البته شجاعت سربازان پیاده به پیروزی منتهی شدند. با داشتن این موضوع در ذهن، ما نمایی پانورامیک و وسیع از جنگ جهانی دوم را فراهم کرده و مهم ترین و حیاتی ترین نبردهای این جنگ جهانی ویرانگر را در ادامه آورده ایم که تصویری جالب و جدید از این جنگ را برایتان فراهم می سازد.
۱- نبرد دانکرک (می-ژوئن ۱۹۴۰)
پیروزی در هر نبردی به معنای این نیست که کل جنگ را برده اید. گاهی اوقات یک عقب نشینی به موقع و موفق می تواند یک پیروزی باشد و این دقیقاً اتفاقی بود که در اواخر می ۱۹۴۰ در نبرد دانکرک رخ داد. با فروپاشی سریع و مداوم مقاومت فرانسوی ها در برابر نیروهای آلمانی در جریان نبرد فرانسه، نیروهای بریتانیایی خود را در دانکرک گرفتار دیدند، شهری که در شمال فرانسه قرار دارد. تلاش وسیعی هم از جانب کشتی ها و قایق های نظامی و هم غیرنظامی صورت گرفت تا بیش از ۳۳۸,۰۰۰ سرباز اعزامی بریتانیایی با موفقیت از طریق کانال بریتانیا از ساحل دانکرک تخلیه شده و به بریتانیا منتقل شدند. از این عملیات با نام «معجزه دانکرک» یاد می شود و عملیاتی بود که به خوبی فریادی از وحشت روزهای پیش رو در جنگ جهانی دوم به شمار می رفت.
شاید بزرگ ترین کمک در فرار نیروهای متفقین در دانکرک، در کمال ناباوری، از جانب خود آدولف هیتلر بود که احتمالاً از ضد حمله متفقین بیم داشت و به مدت دو روز نیروهای زرهی آلمان در اطراف دانکرک را از پیشروی بازداشت. این ۴۸ ساعت برای تلاش های نجات متفقین برای خارج کردن سربازان گیر افتاده در ساحل دانکرک بسیار حیاتی بود. اگر چه این عقب نشینی عزم نخست وزیر وقت بریتانیا را راسخ تر کرد اما ماجرای دانکرک بیش از پیش وینستون چرچیل را با واقعیت روزهای سخت پیش رو آشنا کرد که در سخنرانی خود گفت: «ما باید خیلی مراقب باشیم که این رستگاری را یک پیروزی بنامیم… پیروزی در جنگ ها با تخلیه نیروها به دست نمی آیند».
۲- نبرد اوکیناوا (آوریل-ژوئن ۱۹۴۵)
در اول آوریل سال ۱۹۴۵، آخرین نبرد بزرگ جنگ جهانی دوم در جزیره اوکیناوا در فاصله ۴۰۰ مایلی از خاک اصلی ژاپن آغاز شد. به عنوان بخشی از عملیات موسوم به Operation Iceberg، متفقین نیروهای خود را در سواحل اوکیناوا و در قالب بزرگ ترین عملیات آبی خاکی جبهه اقیانوس آرام پیاده کردند. در شرایطی که ایالات متحده و متحدانش به شکلی بی محابا برای نزدیک شدن به سرزمین اصلی ژاپن تلاش می کردند، آن ها قبل از همه باید جزایر اوکیناوا و ریوکیو را تصرف می کردند و فرماندهان ژاپنی به خوبی می دانستند که اگر این دو جزیره سقوط کنند، مقصد بعدی سرزمین های اصلی این کشور و شهرهای پرجمعیتش خواهند بود.
نبرد برای تصرف این جزایر نزدیک به سه ماه به طور انجامید که به خاطر سهمگین بودن نبردها، امروزه با نام typhoon of steel به معنای طوفان فولاد شناخته می شود. در ۷ آوریل ۱۹۴۵، بمب افکن های روی ناوهای هواپیمابر ایالات متحده موفق به غرق کردن کشتی جنگی Yamato ژاپنی ها شدند که یکی از قدرتمندترین کشتی های جهان در زمان خود بود. بمب افکن ها بیش از ۲۰۰۰ خدمه این کشتی را کشتند و در نهایت ژاپنی ها بیش از ۱۱۰,۰۰۰ نفر از سربازانشان را در این جنگ از دست دادند. پیروزی متفقین باعث شد که ژاپن در معرض توپخانه دشمن قرار گیرد اما به جای پذیرفتن خطر یک حمله زمینی، رییس جمهور وقت ایالات متحده، هری ترومن، دستور استفاده از دو بمب هسته ای برای پایان دادن به جنگ را صادر کرد که همین اتفاق نیز افتاد.
۳- نبرد باتان (ژانویه-آوریل ۱۹۴۲)
بعد از حمله غافلگیرانه ژاپنی ها به بندر پرل هاربر در دسامبر ۱۹۴۱، ژاپن عملیات تهاجمی بزرگی در فیلیپین را آغاز کرد که در نهایت نیروهای ایالات متحده و سربازان مشترک المنافع فیلیپینی را در شبه جزیره باتان (Bataan) در فیلیپین به دام انداخت. بدستور رییس جمهور فرانکلین روزولت، ژنرال داگلاس مک آرتور با بی میلی از باتان گریخت و به استرالیا رفت با این قول که روزی به باتان بازگشته و به نبرد ادامه خواهد داد.
نیروهای متفقین به مدت سه ماه در برابر نیروهای ژاپنی مقاومت کردند که امیدهای ژاپن برای افزایش دستاوردهای سرزمینی خود در صحنه نبرد اقیانوس آرام را ناامید کرد. اما در ۹ آوریل ۱۹۴۲، بیش از ۷۶,۰۰۰ نیروی متفقین به محاصره ارتش امپراطوری ژاپن درآمد و انتقال این سربازان که همگی به اسارت درآمدند بعدها به راهپیمایی مرگ باتان مشهور شد، به خاطر رنج فیزیکی و کشتارهای فراوانی که توسط نیروهای ژاپنی علیه اسرای متفقین در این مسیر صورت گرفت. در ادامه بود که نیروهای ایالات متحده با فریاد «باتان را به یاد داشته باشید» تلاش کردند انتقام این کشتار را از نیروهای ژاپنی بگیرند.
۴- نبرد تولاگی و گاووتو-تانامبوگو (آگوست ۱۹۴۲)
در جریان لشکرکشی و رشته عملیات موسوم به گوادال کانال (Guadalcanal) از آگوست ۱۹۴۲ تا فوریه ۱۹۴۳، نبرد تولاگی و گاووتو-تانامبوگو- که همگی از جزایر کوچک مجمع الجزایر سلیمان هستند- به پیش درآمدی تاریک برای نبردهای جزیره به جزیره بسیار خونین ادامه جنگ در اقیانوس آرام تبدیل شد. در حالی که نیروهای زمینی متفقین در گوادال کانال مجاور با مقاومت کمتری روبرو شدند اما نیروهای آمریکایی در این سه جزیره با نیروهای ژاپنی مواجه شدند که علیرغم کمتر بودن نفراتشان، تا آخرین نفس برای نگه داشتن جزایر مقاومت می کردند. این مقاومت خونین، سرسختانه و البته انتحاری ژاپنی ها در دیگر نبردهای صحنه اقیانوس آرام نیز شایع بود اما آمریکایی ها اولین بار طعم این مقاومت دیوانه وار را در جزیره دوردست تولاگی تجربه کردند.
۵- دومین نبرد العلمین (اکتبر-نوامبر ۱۹۴۲)
با پایانی که تقریباً با عملیات مشعل (Operation Torch) در نوامبر ۱۹۴۲ همزمان بود، نبرد دوم العلمین پایانی بر قدرت نمایی ادوین رومل معروف به روباه صحرا و پیشروی ها و عملیات های تهاجمی او در کارزار نظامی صحرای غربی آفریقا بود. این پیروزی نیروهای بریتانیایی که با نبردی سنگین و خونین به دست آمد، پیشروی آلمانی ها به سمت مصر را متوقف کرد و حتی الهام بخش وینستون چرچیل در گفتن این جمله شد که «پیش از العلمین ما هرگز پیروزی نداشتیم. بعد از العلمین هرگز شکست نداشتیم». نیروهای آلمانی و ایتالیایی شکستی قطعی و ویرانگر از ارتش بریتانیا در این نبرد خوردند.
اما در ماه های منتهی به این نبرد، ژنرال رومل که به نظر می رسید به خوبی با نبرد در صحرا سازگار شده است، خیلی زود در شرایطی قرار گرفت که می توانست وارد خاورمیانه شده و این منطقه را تصرف کند. نیروهای بریتانیایی اما نقشه های رومل را متوقف کردند و به شکلی قاطع، سرعت و شتاب کارزار آلمان در شمال آفریقا را تغییر دادند. بعد از سال ها شکست ها و افتضاحات متعدد، دومین نبرد العلمین به بریتانیا مقداری روحیه بخشید که به شدت به آن نیاز داشت.
۶- حمله به بندر پرل هاربر (۷ دسامبر ۱۹۴۱)
اگر چه ایالات متحده در جریان حمله غافلگیرانه به پایگاه دریایی پرل هاربر در هاوایی (که آن زمان بخشی از قلمرو ایالات متحده بود) در شرایط جنگی قرار نداشت، اما نبرد پرل هاربر یکی از نبردهای مهم و البته دامنه دار جنگ جهانی دوم بود. این اهمیت بدین خاطر است که این حمله ایالات متحده را که تا آن زمان به طور غیرمستقیم در این جنگ وارد شده بود، به طور کامل به دشمن قدرت های متحد تبدیل کرد. لحظاتی قبل از ساعت ۸ صبح در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، بیش از ۳۵۳ فروند هواپیمای ژاپنی به پایگاه هوایی پرل هاربر در اقیانوس آرام حمله کردند که باعث صدمه دیدن هشت کشتی جنگی و کشته شدن ۲,۴۰۳ سرباز آمریکایی شد.
در کمال خوش شانسی، ناوهای هواپیمابر ایالات متحده که بعدها نقشی تعیین کننده در نبردهای اقیانوس آرام داشتند، در زمان حمله در بندر پرل هاربر نبودند. از آنجایی که این عملیات بدون اعلان جنگ صورت گرفته بود، حمله به بندر پرل هاربر به عنوان جنایت جنگی تلقی شده و عاملان آن در سال ۱۹۴۶ در جریان دادگاه های توکیو محاکمه شدند.
۷- عملیات باگراتیون (ژوئن-آگوست ۱۹۴۴)
پیروزی در اروپا هرگز به دست نمی آمد اگر به خاطر فداکاری سربازان اتحاد جماهیر شوروی در جبهه شرقی نبود. یکی از مهم ترین عملیات های تهاجمی ارتش سرخ در تابستان سال ۱۹۴۴ انجام شد که با نام عملیات باگراتیون ( Operation Bagration) شناخته می شود. این عملیات تهاجمی به دنبال اتفاقات روز موسوم به دی دَی (D-Day) در جبهه غربی رخ داد و هدف آن انتقام از آلمانی ها به خاطر تلفات سنگینی بود که شوروی در جریان پیشروی های سریع و برق آسای نازی ها در عملیات بارباروسا که سه سال پیش تر انجام شده بود.
نیروهای روس، در این عملیات، ۱۶۶ یگان نظامی خود را در جبهه بلاروس جمع آوری کرده و جبهه نبردی به وسعت ۴۵۰ مایل را باز کردند. این حمله چنان سریع بود که ارتش سرخ گاهی اوقات روزی تا ۱۵ مایل نیز پیشروی می کرد. اگر چه آلمان ها غافلگیر شدند اما همچنان تلفات سختی به نیروهای روسی وارد کردند که در طی نزدیک به دو ماه در این عملیات، بیش از ۷۵۰,۰۰۰ نفر از نیروهایشان را از دست دادند. اما عملیات باگراتیون به سرعت به عنوان صدای ناقوس مرگ آلمان نازی تعبیر شد.
۸- عملیات تورچ (نوامبر ۱۹۴۲)
به رهبری ژنرال دوایت آیزنهاور، ۳۳,۰۰۰ سرباز آمریکایی در جریان عملیات موسوم به تورچ به معنای مشعل (Operation Torch) در سواحل آفریقای جنوبی پیاده شدند، عملیاتی که چندین شاخه داشت. در تلاش برای بیرون راندن نیروهای آلمانی از سواحل آفریقای شمالی که متعلق به فرانسه بود و باز کردن دریای مدیترانه به روی کشتی های جنگی متفقین، عملیات تورچ اولین باری نیز بود که نیروهای آمریکایی در جنگ جهانی دوم در مقابل نیروهای آلمانی قرار می گرفتند. در ۸ نوامبر ۱۹۴۲، نیروهای آمریکایی در کازابلانکا، مراکش و شهر اوران در شمال غربی الجزایر پیاده شده و با مقاومت اندکی مواجه شدند.
در پایان آن ماه، نیروهای متفقین برای حمله به تونس برنامه ریزی می کردند. نیروهای متفقین به طور رسمی جبهه ای دیگر را در جنگ در شمال آفریقا باز کرده بودند که یکی از درخواست های مهم ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، برای کاهش فشار بر نیروهای روسی در جبهه شرقی بود.
۹- نبرد ناروا (فوریه- آگوست ۱۹۴۴)
نبرد ناروا (Narva) را نباید با نبردی دیگر به همین نام که بین سال های ۱۷۰۰ تا ۱۷۲۱ در بحبوحه جنگ شمالی اشتباه گرفت هر چند هر دوی آن ها در شهر ناروا در استونی رخ دادند. نبرد ناروا در جنگ جهانی دوم بین نیروهای آلمانی و جبهه استالینگراد برای کنترل شهر ناروا ایثموس رخ داد. این نبرد شامل دو فاز بود: نبرد ناروا بریجهد و نبرد تاننبرگ لاین. اتحاد جماهیر شوروی- به طور خاص استالین- می خواست استونی را به کنترل خود درآورده و از لوکیشن های استراتژیک این کشور برای حمله به فنلاند و پروس (بخش شرقی آلمان کنونی و غربی لهستان امروزی) از طریق دریا و هوا استفاده کند. نیروهای آلمانی موقعیت خود را حفظ کرده و حملات نیروهای شوروی برای استقرار در ناروا را ناکام گذاشتند. هر دو طرف در این نبرد مجموعاً ۵۰۰,۰۰۰ سرباز خود را از دست دادند.
۱۰- محاصره لنینگراد (سپتامبر ۱۹۴۱- ژانویه ۱۹۴۴)
محاصره لنینگراد که با نام محاصره ۹۰۰ روزه نیز شناخته می شود زیرا تقریباً به همین اندازه طول کشید (اگر چه در واقع ۸۷۲ روز به طول انجامید) زمانی رخ داد که نیروهای آلمانی و فنلاندی، لیننگراد را محاصره کرده و کنترل شهر را بدست گرفتند. دولت شوروی شهروندان را مجبور کرده بود که در سراسر شهر در خانه هایشان سنگر بسازند، اگر چه با فرا رسیدن ماه نوامبر، تقریباً تمام شهر توسط نیروهای مهاجم محاصره شده بود. این محاصره جان بیش از ۶۵۰,۰۰۰ غیرنظامی روسی را در سال اول به خاطر گرسنگی، بیماری و بمباران نیروهای آلمانی گرفت.
۱۱- نبرد کرت (می ۱۹۴۱)
یکی از ترسناک ترین و خونین ترین نبردهایی که در جریان فتح اروپا توسط آلمان رخ داد، حمله هوایی به جزیره یونانی کرت (Crete) بود، اولین عملیاتی که در آن نیروهای چترباز در تعداد انبوه در قلمرو دشمن رها شدند. جزیره کرت توسط نیروهای بریتانیایی و یونانی دفاع می شد که پیروزی هایی در مقابل سربازهای با سلاح های سبک آلمانی که از آسمان بر بالای جزیره رها شده بودند کسب کردند. اما تاخیرها و ناکامی در ارتباطات مناسب بین نیروهای متفقین به آلمان ها امکان داد تا پایگاه هوایی حیاتی مالم (Maleme) را به تصرف درآورده و نیروهای پشتیبانی به جزیره بفرستند. وقتی نیروهای آلمانی برتری هوایی را بدست آوردند، پیاده سازی نیروها از راه دریا نیز آغاز شد. نیروهای متفقین بعد از دو هفته مقاومت بالاخره تسلیم شدند.
۱۲- نبرد آیوجیما (فوریه- مارس ۱۹۴۵)
نبرد آیوجیما یک اتفاق نمادین در جنگ جهانی بود، بیشتر به خاطر تصویر مشهوری که جو روزنتال از بلند کردن پرچم آمریکا در این جزیره ثبت کرد. اما تحلیل گران نظامی هنوز هم بر سر این بحث دارند که آیا ارزش استراتژیک اندک این پیروزی، ارزش تلفاتش را داشت یا خیر. ۲۰,۰۰۰ سرباز مدافع ژاپنی در سیستم های پیچیده ای از سنگر، غار و تونل های زیرزمینی در جزیره آیوجیما مخفی شده بودند. پیش از حمله زمینی، بمباران هوایی و دریایی سنگینی در روزهای قبل انجام شده که تمام جزیره را به تلی از خاکستر تبدیل کرده بودند. اگر چه تعداد سربازان ژاپنی نسبت به آمریکایی ها یک به پنج بوده و هیچ امیدی به پیروزی شان نبود، اما سربازان ژاپنی مقاومت سرسختانه ای انجام داده و تقریباً هیچ کدامشان تسلیم نیروهای مهاجم نشدند. بسیاری از موقعیت های ژاپنی ها تنها با نارنجک های دستی و شعله افکن ها قابل تسخیر و پاکسازی بود، از جمله تانک های شعله افکن ترسناک M4A3R3 Sherman “Zippo”.
۱۳- نبرد آنزیو (ژانویه- ژوئن ۱۹۴۴)
نیروهای متفقین در سال ۱۹۴۳ به ایتالیا حمله کردند اما تا سال ۱۹۴۴ تنها تا خط گوستاو در جنوب رُم پیشروی کرده بودند. از این رو، نیروهای متفقین یک عملیات آبی خاکی بزرگ را برای وادار کردن مدافعان به تقسیم کردن نیروهایشان یا محاصره کردن آن ها آغاز کردند اما موفقیت سریع به پیشروی زودهنگام از جانب دریا وابسته بود. حدود ۳۶,۰۰۰ سرباز در کمال ناباوری دشمن به ساحل رسیدند اما در شرایطی که نیروهای متفقین دور هم جمع شده بودند، آلمانی ها منطقه را با همین اندازه نیرو محاصره کرده و استحکامات دفاعی ساختند. در فوریه، بعد از نبردهای سنگین و شکست های متعدد در پیشروی، نیروهای متفقین به ساحل عقب رانده شدند. در نهایت تنها با ۱۰۰,۰۰۰ نیروی پشتیبانی و ۵ ماه نبرد دیگر بود که متفقین توانستند وارد شهر آنزیو (Anzio) در لاتزیو شوند.
۱۴- نبرد بولژ (دسامبر ۱۹۴۴-ژانویه ۱۹۴۵)
بدنبال حمله روز دی دی در ژوئن ۱۹۴۴، نیروهای متفقین از نورماندی عبور کرده و به سرعت به سمت فرانسه و بلژیک پیشروی کردند. هیتلر می خواست که از طریق یک عملیات برق آسای زمینی با نیروهای پیاده و زرهی، پیشروی آن ها را متوقف کند. چندین واحد زرهی در آردن مستقر شدند تا در خطوط نیروهای متفقین رخنه ایجاد کنند. نیروهای آمریکایی علیرغم تلفات سنگین، مقاومت کردند اما بیش از ۱۹,۰۰۰ نیروی آمریکایی کشته شدند. نیروهای آلمانی تجهیزات و آذوقه محدودی داشتند و تنها چند روز توانستند به جنگ ادامه دهند تا اینکه سوخت و مهماتشان به پایان رسید و به همین خاطر این عملیات تهاجمی به سرعت قدرتش را از دست داد.
خطوط متفقین در این عملیات دچار صدماتی شد اما هرگز به طور کامل شکسته نشد و هزاران سرباز جدید برای تقویت خطوط متفقین به این منطقه سرازیر شدند. بعد از نبرد بولژ (Bulge)، آلمان دیگر منابع کافی برای یک عملیات تهاجمی دیگر را نداشت و پایان رایش سوم اجتناب ناپذیر بود.
۱۵- نبرد مونت کاسینو (ژانویه-می ۱۹۴۴)
بعد از نبرد آنزیو، آلمان ها موقعیت های دفاعی موسوم به خط زمستانی را که متشکل از سنگرها، سیم خاردارها، میدان های مین و خندق ها بود تصرف کردند. چهار حمله متوالی نیروهای متفقین به این موقعیت ها بعدها به نبرد مونت کاسینو (Monte Cassino) مشهور شد. این جنگ بسیار شبیه نبردهای جنگ جهانی اول بود در شرایطی که بمباران توپخانه پیش از حملات خونین نیروهای پیاده به موقعیت های ثابت رخ می داد. موفقیت متفقین با کشته شدن بیش از ۵۰,۰۰۰ سربازشان بدست آمد. امروزه این نبرد بیشتر به خاطر ویرانی صومعه مونت کاسینو به یاد آورده می شود که غیرنظامیان در آن سنگر گرفته بودند و بیش از ۱۰۰ بمب افکن B-17 Flying Fortresses آن را بمباران کردند، وقتی نیروهای متفقین به اشتباه فکر می کردند این صومعه محل دیده بانی توپخانه آلمانی هاست.
برای مطالعه قسمت دوم این مطلب روی این لینک کلیک کنید.
و ایران. غلات رو گرفتن. حدود ۳۰ درصد جمعیت بدونه جنگ از گرسنگی مردن.
پدرم از پدر بزرگش نقل میکنه تو روستاشون نزدیکای همدان وبا اومد از کل روستا تنها ۲۰ نفر زنده موندن. سربازای خارجی با اذوقه و کلی تدارکات فقط رد میشدن حتی یک تیکه نان نمیدادن. نمیدادن هیچی تمام گندم شهر رو خالی کردن و بردن. همه رو میبردن شوروی.
بنگلادش اینطور شد کلی از مردمش از گرسنگی مردن. هندوستان کلی از مردمش مردن . چون غلات و محصولات غذایی رو میگرفتن.
حتی یکی از فرمانداران هندی نامه نوشته بود گفته بود که ناحیه شون به جز این محصولات چیزی برای خوردن ندارن. جوابش اومده بود پادشاهی و مردمش بر همه چی ارجحیت داره.
https://www.theguardian.com/world/2019/mar/29/winston-churchill-policies-contributed-to-1943-bengal-famine-study
لینک خود گاردین که درباره ی کشتار بنگال یا همون بنگلادش امروزی هست. چرچیل قهرمان غربه. نه ما.
نتیجه؛ غربی ها در هر زمان و هر مکان، بی دلیل و با دلیل، همیشه بد و شر هستد. فقط ما (ج.ا) خوب هستیم ?
بله اما درباره ایران حرفی نزدم
چون بالاخره این کشور هم مردم خوب داره و هم بد
ولی غربی ها که کافر ناپاک و گستاخ و حرام و آلوده هستند برای همین دین و ایمان و انسانیت و وجدان ندارند
همیشه دستاوردشان هم که شرارت و فساد و جنگ و کشتار و فحشا است
البته اروپایی ها خودشان خودشان رو نابود خواهند ساخت و روانه جهنم خواهند شد
از جنگ های داخلی اروپا تا ناپلئون تا جنگ جهانی اول و دوم
که بخاطر اوکراین سومش رو هم دارند راه می اندازند (که این بار جنگ اتمی است و حتی یک اروپایی هم جان سالم به در نخواهد برد)
چمدان دلار ……..