طولانی ترین نبرد مداوم در تاریخ تلویزیون، نبرد وینترفل در سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) بود که در اپیزودی با عنوان شب طولانی (The Long Night) شاهد آن بودیم، اما این نبرد اصلاً آن چیزی نبود که طرفداران سریال گیم آو ترونز انتظار داشتند. نبرد وینترفل پیش از اینکه دنریس تارگرین و اژدهایانش به آن بپیوندد یک جبهه و نبرد از پیش باخته برای زندگان بود. وقتی آنسالیدها و دوثراکی ها به استارک ها پیوستند، احتمال پیروزی به شدت به نفع زندگان تغییر کرد اما این برتری عددی تاثیر زیادی روی نتیجه نبرد نداشت.
اتحاد بین جان اسنو و دنریس تارگرین بسیار شکننده بود و به نظر می رسید که حتی پیش از رسیدن پادشاه شب و ارتش مردگانش، از هم بپاشد اما این اتحاد باقی ماند و در نهایت با پیروزی در نبردی آرماگدونی همراه شد، اگر چه این پیروزی با هزینه های نسبتاً سنگین بدست آمد. سریال بازی تاج و تخت هرگز چیزهای زیادی در مورد وایت واکرها و پادشاه شب به مخاطبان خود نیاموخت و اطلاعاتی که در این زمینه ارائه داد بسیار کم بود اما حتی بر اساس چیزهایی که در این مورد فاش شده بود، نیز برخی از جنبه های نبرد وینترفل اصلاً قابل باور نبوده و با عقل جو در نمی آمد.
«این احمقانه ترین نقشه ضد محاصره ای بود که در تمام طول زندگی ام دیده بودم!»
تورموند پیش از پادشاه شب به وینترفل می رسد
در پایان فصل هفتم بازی تاج و تخت مشخص بود که پادشاه شب و ارتشش بالاخره از دیوار عبور می کنند و وارد وستروس می شوند. تورموند غول کش و بریک دونداریون خود شاهد فرو ریختن دیوار بودند و به سرعت به سمت وینترفل تاختند تا به آن ها در مورد رسیدن قریب الوقوع ارتش مردگان اطلاع رسانی کنند. در فصل هشتم، اولین باری که تورموند را می بینیم در لست هارث است، جایی که خاندان اومبر را مرده می یابد. اما به نحوی (مشخص نیست چطور) او و همراهانش موفق می شوند یک روز قبل از رسیدن پادشاه شب و نیروهایش، به وینترفل برسد و به آن ها هشدار دهد که پادشاه شب نزدیک است. این موضوع یکی دیگر از موارد بحث برانگیز و غیرمنطقی مدت زمان سفر در سریال بازی تاج و تخت بود که با عقل جور در نمی آمد.
کوییز شماره ۱۴؛ با پاسخ به این تست دانشتان در مورد سریال «بازی تاج و تخت» را بسنجید
جان اسنو چه می کرد؟
علیرغم اینکه جان اسنو از همان ابتدای سریال خاندان اژدها یکی از قهرمانان اصلی داستان بود، اما بسیاری از طرفداران سریال بر این باورند که جان اسنو یکی از بدترین شخصیت های فصل آخر سریال بود. این نبرد ثابت کرد که شخصیت اسنو در فصل آخر اصلاً خوب نبود، زیرا وی در اکثر اوقات این فصل هیچ اثرگذاری یا کارآیی قابل توجهی از خود نشان نمی دهد. اگر چه او در نبرد وینترفل سوار بر یک اژدهاست، جان بخش زیادی از زمان را در حال نشستن در قلعه و نگاه کردن به این طرف و آن طرف می گذراند. انگار که سریال نمی داند با این شخصیت چکار کند و شورانرها تنها می خواستند برای او زمان بخرند و تنها تصویرش را نشان دهند.
چطور سم زنده ماند؟
وقتی سمول تارلی به دنیای داستان سریال بازی تاج و تخت معرفی می شود، خودش تایید می کند که ترسو است. با گذشت زمان، تارلی ثابت می کند که شجاع تر از آن چیزی است که خودش فکر می کرد اما هنوز هم فاصله زیادی با یک مبارز و جنگجو دارد. در نبرد وینترفل نیز سمول تارلی فاصله زیادی با یک انسان قوی و مبارز دارد، و تمام مدت روی زمین دراز شده و جیغ می زند. اگر چه این واکنش نسبت به قرار گرفتن در بحبوحه یک نبرد با ارتشی از نامیراها قابل درک است اما سخت است باور کنیم که این تاکتیک باعث شود وی از این مهلکه جان سالم به در ببرد. در شرایطی که سربازان ارتش مردگان پادشاه شب در تعداد فراوان وارد قلعه وینترفل می شوند، یک شخصیت غیرمسلح و بی دفاع باید حداکثر دو دقیقه با مردن فاصله می داشت اما سم زنده می ماند که به هیچ عنوان منطقی نبود.
برن در نقش هدف پادشاه شب
حتی بعد از هشت فصل، طرفداران سریال بازی تاج و تخت اطلاعات اندکی در مورد وایت واکرها داشتند در شرایطی که نبردی آخرالزمانی بین ارتش آن ها و زندگان آغاز می شد. اما در شرایطی که بخش زیادی از استراتژی وینترفلی ها بر این موضوع استوار بود که برن را طعمه کنند، سوالی که در نهایت پرسیده می شود این است که چرا پادشاه شب تا به این اندازه به دنبال برن بود و پاسخ اصلاً اقناع کننده نیست. سم به سرعت این منطق را مطرح می کند که پادشاه شب در حال تسخیر وستروس است و می خواهد شخصی که تاریخ وستروس را می داند را از بین ببرد. اما اگر پادشاه شب قرار بود همه زندگان را بکشد و آن ها را به گله ای از مردگان زنده شده بدون مغز تبدیل کند، نباید هیچ اهمیتی به نابود کردن تاریخچه و خاطره وستروس می داد.
«هیچ نقشه و برنامه ای برای نبرد هوایی وجود نداشت»
استحکامات و استراتژی های دفاعی ضعیف وینترفل
جان اسنو قبل از نبرد وینترفل نیز با وایت واکرها و ارتششان مبارزه کرده بود، و خیلی خوب می دانست که چطور در تعداد زیاد به شکل موجی بزرگ حمله کرده و شکست آن ها با استفاده از یک دیوار انسانی تا چه اندازه دشوار و تقریباً غیرممکن است. او همچنین شخصی است که استراتژی دفاعی وینترفل را طراحی می کند و این بدان معناست که قوی ترین و مستحکم ترین استحکامات دفاعی را برای وینترفل فراهم می کند. اما، وقتی مردگان به وینترفل حمله می کنند، خندق ها بسیار کم عمق هستند در حالی که موانع نیزه ای بسیار کوتاه و ضعیف بوده و توانایی مقابله در برابر مردگان و متوقف کردن آن ها را ندارند. آماده شدن برای نبردی چنین بزرگ بدون آماده کردن شهر برای یک عملیات دفاع همه جانبه و دشوار، آن چیزی نیست که از شخصیتی مانند جان اسنو انتظار داشته باشیم. دروازه های شهر نیز ظاهراً خیلی آسان تسلیم وایت واکرها می شوند، در حالی که نفوذ در آن ها در نبرد حرامزادگان بسیار دشوارتر بود.
جوراه به تنهایی در برابر ارتش مردگان مقاومت می کند
اپیزود نبرد وینترفل، آخرین اپیزود برای بسیاری از شخصیت های سریال بازی تاج و تخت بود، از جمله جوراه مورمونت. این شوالیه شجاع دقیقاً همانطور که مخاطبان سریال انتظار داشتند شجاعانه جنگید و در حفاظت از دنریس تارگرین در مقابل ارتش مردگان کشته شد. مشکل با قهرمانانی که با چنین ارتشی از زامبی های بی مغز مبارزه می کنند این است که آن ها تاکتیک یا تلاش برای حفظ جان خود ندارند. جوراه و دنریس تنها مانده و توسط مردگان محاصره شده اند اما سربازان پادشاه شب با تردید و احتیاط به آن ها حمله می کنند، هر بار یک یا چند نفر، در حالی که در واقعیت باید در عرض چند ثانیه به صورت گسترده به این دو حمله می کرده و کارشان را تمام می کردند.
مردن پادشاه شب از یک زخم خنجر
در هفت فصل سریال بازی تاج و تخت تقریباً هیچ کسی نمی داند که چطور می توان پادشاه شب را کشت. مردی پوشیده در یخ با قدرتی باورنکردنی که کشتن او غیرممکن به نظر می رسد. شیشه اژدها، فولاد والیریایی یا آتش برای کشتن یک وایت واکر یا مردگان زنده شده کافی است. اما کشتن پادشاه شب بسیار دشوارتر بود زیرا موج بزرگی از آتش اژدهای دروگون نیز نتوانست کوچکترین اثری روی او داشته باشد. در این میان، فولاد والیریایی ضعیف ترین گزینه در مقایسه با شیشه اژدها و آتش اژدها برای کشتن مردگان به نظر می رسد و اگر آتش اژدها تاثیری روی پادشاه شب ندارد، به نظر می رسد که چیزی بسیار قوی تر برای کشتن او لازم است. مردن در اثر تنها یک ضربه خنجر ساخته شده از فولاد والیریایی، به وضوح ساده انگاری مرگ او بود و با هیاهویی که در مورد قدرت و شکست ناپذیر بودن این شخصیت ایجاد شده بود، به هیچ عنوان همخوانی نداشت.
چرا دروگون پادشاه شب را نکشت؟
دنریس توانسته بود پادشاه شب را از روی اژدهای زامبی شده اش پایین انداخته و او را گوشه ای گیر بیندازد اما بعد از اینکه دروگون آتش دهان خود را حواله او کرد، پادشاه شب پوزخندی زد انگار که آتش اژدها اصلاً قدرتی ندارد. وقتی دنریس برای نجات جان اسنو به آنسوی دیوار رفت، اژدهایانش صدمات زیادی به نیروهای پادشاه شب وارد کردند. ظاهراً ایده پرتاب نیزه یخی به سمت ویسریون و کشتن او به این خاطر بود که مانع از حمله اژدهایان با شعله هایشان به او و وایت واکرهای همراهش شود زیرا این آتش می توانست آن ها را بکشد.
اگر بگوییم که وی قصد داشت یکی از اژدهایان را به کنترل درآورد و به همین خاطر (و نه ترس از آن ها) به سمت ویسریون نیزه پرتاب کرد، اوضاع بدتر نیز می شود زیرا آنگاه باید از خود پرسید که اگر این اژدهایان نبودند، پادشاه شب چه نقشه ای برای عبور از دیوار یخی داشت (سوالی که البته هنوز هم پابرجاست). اگر آتش اژدها توان ذوب کردن دیوار یخی را دارد، دیواری که با یخ و شیشه اژدها پوشیده شده است، چرا نتوانست پادشاه شب را بکشد؟ چطور ممکن است آتشی که ارتش کوتوله های پادشاه شب را چنین راحت می سوزاند، باعث پوزخند زدن پادشاه شب شود؟ سوالات بی پاسخ فراوان در مورد پادشاه شب و قدرت ها و نقاط ضعف وی باعث می شود که یکی از بدترین پایان های شخصیتی سریال بازی تاج و تخت را داشته باشد.
مرگ ارتش دوثراکی ها
دوثراکی ها بسیار بی نظم، آتش به اختیار و بدون سازمان اما به شدت وفادار بودند و به همین خاطر بود که اولین گروهی بودند که در نبرد وینترفل به سوی وایت واکرها یورش بردند. جوراه مورمونت، به عنوان وفادارترین جنگجوی دنریس، فرماندهی این جنگجویان جیغ زن را با شمشیرهای ترسناک داس شکلشان در موج اول حمله بر عهده داشت اما یک به یک کشته شدند و تنها تعداد معدودی از آن ها توانستند فرار کنند. دنریس نیز بعد از نبرد وینترفل تایید می کند که بسیاری از نیروهایش در این نبرد کشته شده اند. اما وقتی دنریس کینگز لندینگ را فتح کرده و سخنرانی پیروزی خود را در مقابل ارتشش ایراد می کند، تقریباً کاهش زیادی را در ارتش دوثراکی ها شاهد نیستیم. پس سوال این است که آیا دوثراکی ها این قدرت را داشتند که مردگانشان را به زندگی بازگردانند؟!!! تنها توضیح معقول این است که همه دوثراکی ها در نبرد وینترفل حضور نداشتند و دنریس بخش اعظم ارتش دوثراکی خود را جایی پنهان کرده بود که اصلاً منطقی نیست.
شعله های دهان ویسریون
پادشاه شب به خاطر چشم های آبی عجیبش شناخته می شد، ویژگی ظاهری که تمامی نیروهایش نیز بعد از بازگشت از مرگ پیدا می کردند. معجزه عجیبی که پادشاه شب انجام داد، زنده کردن دوباره ویسریون بود. شعله های آبی ویسریون ظاهراً به اندازه شعله های معمولی ریگال قدرتمند بودند. اژدهای زامبی شده، همچنین توانست علیرغم اینکه بال هایش آسیب دیده بودند، پرواز کند. بعد از مجروح شدن، در شرایطی که نیمی از سرش از بین رفته بود، ویسریون همچنان به آتش انداختن به سمت جان اسنو ادامه می داد. بدون شک، یک اژدهای مرده با نیمی از دهانش که از بین رفته باید محدودیت هایی در زمینه قدرت آتش دهانش می داشت که در مورد ویسریون شاهد چنین چیزی نبودیم.
اژدهایان دنریس نبرد را رها می کنند
اژدهایان دنریس قرار بود احتمال پیروزی انسان ها در نبرد وینترفل را افزایش دهند اما برتری آنچنانی در نبرد طولانی وینترفل ایجاد نمی کنند، دستکم نه آنطور که انتظار داشتیم. اولین اژدهایی که نبرد را رها می کند ریگال است که بعد از مبارزه با ویسریون از میدان نبرد دور می شود. او روی زمین فرود آمده و سپس فرار می کند و جان اسنو را با شمشیرش در مقابل ارتش مردگان تنها می گذارد. دروگون کمی بیشتر می ماند اما او نیز بعد از اینکه توسط گروه بزرگی از واکرها محاصره شده و مردگان زنده شده از سر و کله او بالا می روند، مجبور به پرواز و فرار از مهلکه می شود. اژدهایان دنریس قرار بود وفادار و مطیع او باشند و این موضوع در مورد جان اسنو نیز صدق می کرد. اما ظاهراً شعله های دهان آن ها نتوانست کار زیادی در مورد کاهش تعداد مردگان زنده شده کند و آن ها دائماً در تعداد انبوه حمله می کردند. وقتی پادشاه شب در میدان نبرد تمام کشته شدگان را دوباره زنده می کند، اژدهایان دنریس رفته اند. بدین ترتیب داشتن دو اژدها به هیچ وجه کمکی به زندگان در مبارزه با پادشاه شب و ارتشش نکرد.
غول زامبی شده
وون وگ وون آخرین غولی بود که در سریال بازی تاج و تخت به جان اسنو کمک کرد تا دروازه های وینترفل را در طول نبرد حرامزادگان از بین ببرد. این دروازه ها بسیار قدرتمند و مستحکم بودند و حتی با کمک یک غول نیز مدتی طول کشید تا این دروازه بشکند. اما در نبرد وینترفل، یک غول زامبی شده دارای قدرت های عجیبی است. او به سادگی دروازه وینترفل را نابود کرده و با یک کنده بزرگ شروع به پرت کردن ارتش زندگان می کند. سخت است درک کرد که چطور یک غول مرده قوی تر از یک غول زنده است، جدای از اینکه، چرا و چطور او لیانا مورمونت را بلند کرده و به چشم هایش نزدیک کرد انگار که منتظر بود لیانا با خنجرش به چشم او ضربه بزند.
چرا سریال «خاندان اژدها» به هیچ وجه در حد و اندازه «بازی تاج و تخت» نیست؟
قدرت های برن کاملاً بلااستفاده هستند
اگر نمی توانست و نتوانست جان کسی را نجات دهد، ارزش و اهمیت خلسه برن استارک با چشم های سفید و فرستادن کلاغ ها به دنبال پادشاه شب چه بود؟ وقتی برن با کلاغ سه چشم قبلی دیدار می کند، او یک منطقه امن ساخته تا پادشاه شب نتواند به آن نزدیک شود، تا اینکه برن برخلاف توصیه او عمل کرده و به پادشاه شب اجازه می دهد او را لمس کند. در طرف مقابل، رن ظاهراً توانایی حفاظت از خود و اطرافیانش را بعد از تبدیل شدن به کلاغ سه چشم ندارد. بعد از یک سخنرانی هیجان انگیز برای ثیون گریجوی در مورد اینکه مرد خوبی است، برن بار دیگر وارد خلسه می شود و ثیون را تنها می گذارد. وقتی که پادشاه شب برای کشتنش می آید، برن حتی انگشتش را نیز تکان نمی دهد که اصلاً قابل درک نیست. در واقع توانایی های او به عنوان کلاغ سه چشم، بلااستفاده ترین سلاح در نبرد وینترفل بود.
وایت واکرها بر دروگون چیره می شوند
دروگون اژدهای مورد علاقه دنریس تارگرین بود، اژدهایی که همیشه وفادار بوده و به نظر می رسید که علاوه بر داشتن جثه ای بزرگ تر، رهبر دو اژدهای دیگر نیز بود. دروگون در نبرد با واکرها و آتش پرت کردن به طرف پادشاه شب نیز برتری و قدرت بیشتر خود نسبت به دو اژدهای دیگر را به رخ کشید. همچنین این اژدها علیرغم مصدوم شدن، از افتادن دنریس در جریان نبرد جاده طلایی جلوگیری می کند. در نبرد وینترفل، دروگون ظاهراً مرتکب اشتباه می شود و جایی فرود می آید که بعد از نجات جان اسنو مورد حمله واکرها قرار می گیرد. وقتی واکرها شروع به محاصره کردن او می گیرند، دروگون حتی یکبار نیز از شعله های خود استفاده نکرده و تلاش می کند با چنگال و دندان، واکرها را از خود دور کند. چه اینکه نفسی برای آتش بیرون دادن نداشته و چه تنها قدرتش را از دست داده بود، مخاطبان سریال بازی تاج و تخت هرگز نخواهند فهمید ماجرا چیست اما به نحوی، وی توسط واکرها به محاصره درآمده و برای نجات جان خود، دنریس را رها می کند که اصلاً با عقل جور در نمی آید.
ژنرال های پادشاه شب
پادشاه شب همیشه تیمی از زیردستان را کنار خود داشت که بسیار شبیه خود او بوده و در مقایسه با دیگر واکرها، بسیار باهوش تر و قدرتمند تر بودند. سریال بازی تاج و تخت هرگز توضیح نمی دهد که این وایت واکرها چگونه به وجود آمده و هدفشان از بودن در کنار پادشاه شب چه بود اما همیشه در کنار رهبر ارتش مردگان بودند که نشان می دهد برای زنده ماندن او اهمیت نداشتند یا شاید یکی از آن ها می توانست جانشین پادشاه شب باشد، اما هیچکدام از این سناریوها محتمل نیست. در نبرد وینترفل، چندین بادیگارد وایت واکر در کنار پادشاه شب هستند اما هیچ کدام از آن ها متوجه حمله آریا به پادشاه شب نمی شوند. بعد از کشته شدن پادشاه شب، آن ها نیز دیگر بلااستفاده هستند و به سرعت خرد می شوند. پس اگر این ژنرال ها بی فایده و بی اثر بودند، چرا پادشاه شب این همه مدت آن ها را در کنار خود داشت؟
ایناکجاشون غیرمنطقیه؟
رسما این مقاله احمقانه ترین مطلبی بوده که در طول زندگیم خوندم یا شنیدم. خزعبلاتی که از یک مغز متوهم و بیکار سرچشمه میگیرد. چیزهایی گفتید که باور نمی کنم حتی این فیلم را کامل نگاه کرده باشید. این یک فیلم تخیلی هست .چطور میتوانید وجود اژدها رو باور کنید ولی نمی توانید کشته شدن پادشاه شب به وسیله فولاد والریایی رو باور کنبد؟
حرفی برای گفتن نیست احتمالا سنت کمتر از ۱۴ باشه
اینهمه بیا وقت بزار دلیل بیار برای بد بودن فصل های آخر بعد باز یه عده احمق کور بیان تعریف کنن آخه بچه سالا شمارو به به دیدن این سریال ها برید کارتونتونو ببینید
اینا درک درستی از ژانر فانتزی ندارن، فکر میکنن چون ژانر فانتزیه چون توش اژدها و وایت واکر داره دیگه هر خزعبلاتی رو میشه توش نشون داد، میشه هر جوری که خواست بدون توجه به منطق و قوانین همون جهان داستانو جلو برد.
مهم ترین اصل توی ژانر فانتزی اینه که وقتی یه جهان فانتزی خلق میکنی باید یسری قوانین و منطق مربوط به همون دنیا رو توش وضع کنی و بعد از اون دیگه حق نداری قوانینی که توی اون جهان حاکمه رو زیر پا بذاری
سلام دوستان لطفا سعی کنید به ام احترام بگذاریم و دیگری را درک کنیم
آخه بگو از گیم آف ترونز خوشم نمیاد تموم شه دیگه
مسخره کردن مارو
آقا ما فیلم رو نگاه کردیم عالی ام بود
کاملا منطقی. به نکات خوبی اشاره کردین و حتی یک گاف بسیار غیرمنطقی و آشکار رو جا گذاشتین
در جنگ بزرگ بسیاری از ارتش زندگان کشته شدند و توسط پادشاه شب به واکر تبدیل شدند پس باید بعد از مرگ پادشاه شب کاملا از بین میرفتند مانند بقیه ی واکر ها ولی بعد از جنگ همه ی اجساد رو جمع کردن…
زیاد سخت نگیرید ما در حد و اندازه ای نیستیم که بخوایم راجع به سریال های خارجی نظر بدیم
هر وقت سینما یا شبکه های ما تونستن اندازه ی یک سکانس از این سریال و تولید کنه اون موقع شاید بشه در خصوص اینکه کدوم قسمت با عقل جور بود یا نه صحبت کرد
چیزی که از نظر من غیرمنظقی بود زنجیر بزرگی بود که ارتش مردگان باهاش اژدهای کشته شده رو از آب بیرون آوردن. آخه توی اون بیابان زنجیر به این بزرگی کجاشون بود . حداقل با طناب درمیاوردن منطقی تر بود
فک کنم اصلا نویسنده این مطلب فیلم رو ندیده.اولا این یک فیلم تخیلی هست و هرجور میتونه پیش بره. دوما موضوع مهمی که در کشتن وایت واکرها وجود داشت سه نو ع ابزار بود آتش فولاد والریایی و شیشه غار که با اون دیوار فرق داره. بعدش هم جان اسنو در ملاقات با سرسی لنیستر روش های کشتن وایت واکر را ذکر میکند.این ها رو ولش من از قسمت آخر که دنریس تارگرین شهر رو به آتش کشید و توسط جان اسنو کشته شد واقعا داستان مایوس کننده بود و همچین انتظاری نداشتم ای کاش اینطور نمیشد.
پایان بندی سریال عالی بود. شما به پایان خوش و فیلم هندی عادت کردین
رفیق درسته دنیایی فانتزی و تخیلی ولی قرار نیست کل قوانین منطق و فیزیک رو زیر سوال ببره، کل دنیای فانتزی و تخیلی هم باشه بلاخره باید یک منطقی درش گونجونده بشه
این سریال اصلا چیش با عقل جور میاد؟
مقاله ی خوبی بعضی جاهاش رو موافق نبودم توضیحات در مورد وایت واکر ها واقعا کافی بود شاید مگر یک مقدار کم بوده باشه اخه توضیحات زیادی سبب میشد اون جلوه ی ترسناکی این شخصیت ها از بین برود شب طولانی میتونست خیلیی شکوه مندانه تر باشه ولی این انتخاب هایی که در موردش شده بود مثل کشته شدن پادشاه شب توسط آریا یا فرار اژدهایان انتخاب های خوبی بود چون واقعا شخصیت اژدهایان در دنیای گیم او ترونز اونقدرا برده ی صاحبانشون نیست بنظر من عمده ی ایراد جنگ شب طولانی این بود که براحتی در عرض یک جنگ جان و دنریس موفق به پیروزی شدند حداقل یک فصل به رویارویی وایت واکرا و جان و دنریس نیاز بود کل سریال برای این نبرد مقدمه چینی میکرد نباید در عرض یک جنگ کار تمام شود
با اینکه این سریال رو دوست داشتم ولی باهاتون موافقم دنیای تخیلی و فانتزی هم باشه بلاخره باید محدودیتهایی داشته باشه و درش منطق و فیزیک و باور پذیری گونجونده بشه که خیلی جاها این ضعفها آشکار بود
حرفای خوبی زدی . بعضیا هیچی از کارگردانی نمیدونن . فقط بشینن یه چیزی نگا کرده باشن . یه جوری از سریال دفاع مکنن انگار خودشون ساختنش
چارج مستقیم با سواره نظام سبک به متراکم ترین ارتش شناخته شده
بعد جالبه صدها هزار وایت و ده ها آدر به جای حمله ی همه جانبه به وینترفل دقیقا و فقط از نقطه دفاع دژ حمله میکنن
مدافع های قلعه کلا فلسفه ی خندق و دیوار رو به گند کشیدن و پیاده نظامو جلوی دیوار مستقر کردن کهقشنگ بین چکش و سندان له بشه
بعد trebuchet جا جلوی خندق ول شدن به امان خدا
بعد نایت کینگ یخ بود
پلی آمید نبود که اژدها نتونه با ضربه ی دم یا چنگ و دندان ازپا درش بیاره
سریال از فصل پنج به اینور که از نظارت مارتین خارج شد به قهقرا رفت
اگه سریال رو دو سه باری ببینی اگثر این چیزهایی که گفتی جوابش تو سریال هست