حسین غول مربی بدنسازی که در هواخواهی از دوستش دست به شلیک خونین زده و مرد قصاب را کشته بود به اعدام محکوم شد. حکم قصاص حسین غول شرور معروف شرق تهران که در جریان یک نزاع خیابانی جوانی را به ضرب گلوله به قتل رسانده بود توسط دیوان عالی کشور تایید شد. بعدازظهر سوم خرداد سال۹۸ در خیابان صفا حوالی میدان امام حسین، درگیری خونینی رخ داد که در جریان آن جوانی با شلیک گلوله به قتل رسید و پدر او زخمی شد. تحقیقات پلیس از این حکایت داشت که عامل تیراندازی مرگبار مرد سابقهداری به نام حسین، معروف به غول است. او بهدلیل هیکل درشت و وزن سنگینش به غول معروف شده بود و همه او را با این شهرت میشناختند.
بررسیها نشان میداد که حسین از سالها قبل دارای سوابق زیادی بوده و از اراذل و اوباش سابقهدار و سطحیک محدوده شرق تهران است که پیش از این نیز به جرم مزاحمت، تهدید، آدمربایی و حتی زخمیکردن یک مأمور کلانتری دستگیر و زندانی شده بود. او یکبار در جریان فرار از دست مأموران هدف اصابت گلوله قرار گرفته و زخمی شده بود اما هربار که از زندان آزاد میشد، شرارتهایش را از سر میگرفت. از سوی دیگر، مأموران متوجه شدند فردی که در این درگیری به ضرب گلوله کشته شده، جوانی ۳۰ساله به نام فرشید است. هرچند او در این درگیری جانش را از دست داد، اما بخت با پدرش یار بود که با تلاش پزشکان از خطر مرگ گریخت و خوشبختانه پس از چند روز کما، به هوش آمد و به زندگی برگشت.
با این اطلاعات، تحقیقات برای دستگیری غول قاتل شروع شد تا اینکه ردپای وی در یکی از شهرهای غربی بهدست آمد و او که قصد خروج از ایران را داشت، دستگیر شد. وی در بازجوییها مدعی شد که بهخاطر رفاقت دست به آدمکشی زده است. او در بازجوییها گفت:
من همسر و دو پسر ۱۳ و ۶ ساله دارم. من مربی بدنسازی هستم و ۵ مدال قهرمانی در رشته پاورلیفتینگ دارم اما به خاطر دوستم مرتکب قتل شدم. وی ادامه داد: چند وقت قبل دوستم امین پیش من آمد و مدعی شد که با یکی از بچههای محلهشان درگیر شده است. دوستم از قبل با مرد قصابی به نام فراز اختلاف داشت. فراز و پدرش مغازه فروش مرغ، ماهی و گوشت داشتند و اختلاف مصطفی و او به خاطر یک دختر جوان بود. . نمیدانم راست میگفت یا نه، اما من واسطه شدم که آشتی کنند. با این حال، مقتول میگفت تو طرفدار رفیقت هستی و با من خوب نبود. حتی یک روز با امین در قهوهخانه بودیم که مقتول به آنجا آمد و با هم درگیر شدند. پس از آن امین یک اسلحه به من داد و گفت پیش خودت نگه دار. اما مدام در گوشم میخواند که برو حال مقتول را بگیر. تا اینکه روز حادثه مقتول را در خیابان دیدم و با او چشم تو چشم شدیم و جروبحثمان شد. سپس به خانه برگشتم و اسلحه را برداشتم. به مقابل مغازه گوشت و مرغفروشی مقتول رفتم و در درگیری ناخواسته چند گلوله شلیک کردم.
متهم به قتل پس از محاکمه در شعبه دوم دادگاه کیفری به قصاص محکوم شد. هرچند حسین غول به حکمش اعتراض کرد و پرونده به دیوانعالی کشور فرستاده شد اما قضات عالیرتبه نیز پس از بررسی پرونده، مهر تأیید بر حکم قصاص غول قاتل زدند. به این ترتیب با قطعیشدن رأی، پرونده به شعبه دوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد تا مقدمات قانونی آن انجام شود.
محلمون یه شرور داریم پدرش سوپر مارکتی داره. چون همسنیم میشناسمش چه اشغالیه. شراب و این چیزای محل رو تامین میکنه. خودم بعضی وقتا ازش میگیرم. دزدی میکنه. چندبار مست کرد به خانومای محل فحشای بد میداد. میگن تو کار تریاک و مواد هم هست ولی من ندیدم شخصا.
چه کارایی که تا الان نکرده و همه عاصی شدن. بدیش اینه بین همسایه ها اختلاف انداخته و خودش هر اختلافی رو به نفع یکی دیگه رفع کرده. اینطوری همسایه ها رو وامدار کرده. وامدار نه پول. برا فهمیدن توضیح میدم. چند سال پیش شیشه های لوگان همسایه شکسته شد. چو انداخت که دیدم فلانی شکسته و دیدم. بعد که رو در رو شدن گفت دقیق ندیدم کی بوده صورتشو ندیدم. بعد اشتی شون داد و یه پولی هم از جیب خودش داد به صاحاب لوگان. اینطوری هم صاحاب لوگان باهاش رفیق شد هم اونیکه بهش تهمت زده شد.
خلاصه یه مدت بعدش چو میوفته رفته یه زن شوهر دار رو میخواسته تجاوز کنه اتفاقا ساکن کوچمون بود این خانومه. سر صدا میشه و فرار میکنه پلیس میاد. بعد فرار میکنه شهرشون. یه مدت بعد برمیگرده میگه برا کمک رفته ولی خانومه فکر بد کرده. یه مدت بعد چو میندازه خانومه …. کل محل باور میکنن و حتی همسایه های ساختمون این خانوم باهاش دعوا میگیرن که …ایی و این حرفا. به چشم خواهری خیلی خوشگله. بدنشم حرف نداره.
خلاصه اینم میگذره تا اینکه خونه یکی رو دزد میزنه ولی خونه دوربین داشته رو به کوچه هم داشته. رد یه موتور رو میزنن. بعدم با فیلمای سر کوچه و سوپری محل تطابق میدن میرسن به این. موقع دستگیری همه رو تهدید میکرد برمیگرده سرمونو جدا میکنه. فکر میکرد ما لو دادیم.
قدیم یه موتور پولسار خریده بود منم عاشق موتور. یه بار به موتورش نگاه کردم خواست دعوا راه بندازه.
افرین عزیزم انشا خوب نوشتی تمرین کنی نویسنده میشی