همفری بوگارت و لورن باکال با وجود فاصله سنی ۲۵ ساله زوج طلایی هالیوود بودند اما در گذر زمان درخشندگی رابطه عاشقانه آنها از بین رفت و در حالی که او به خاطر سرطان روزهای سختی را میگذراند، لورن باکال با فرانک سیناترا پیوند آرامش بخشی برقرار کرد. اما رابطه با سیناترا فراز و نشیب های زیادی برای باکال داشت.
در ماه های بعد از مرگ بازیگر افسانهای، همفری بوگارت، در ۵۷ سالگی، سیناترا فاصله توأم با احترام خود را از بیوه او یعنی لورن «بتی» باکال حفظ کرد. «بوگی» دوست سیناترا بود و این دو از اعضای ثابت گروه رت پک بودند که در هتل کازینویی در لاس وگاس دور هم جمع میشدند.
اما از طرفی سیناترا با باکال ۳۲ ساله رابطهای صمیمانه داشت و باکال هم علاقه شدیدی به سیناترا داشت. کسی نمیداند که آیا این دو در آن زمان با هم رابطه جنسی داشتند یا نه، اما صمیمیت و نزدیکیشان یک راز آشکار بود.
سیناترا ۴۲ ساله در مراسم تشییع جنازه بوگی در ژانویه ۱۹۵۷ شرکت نکرد. با این حال حضور او همچنان حس میشد. بازدیدهای او از خانه مجلل بوگارت کم اما مرتب بود و گاه برای بچه های باکال و بوگارت هدیه میبرد.
در آن زمان یک ستون نویس شایعات اشاره کرده بود که عکس فرانک سیناترا در اتاق نشیمن باکال به دیوار است.
باکال به آدلای استیونسون هم بی علاقه نبود؛ سیاستمدار کاندیدای حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و کسی که باکال در طول ازدواج با بوگارت سعی میکرد با وجود تاثیر زیادی که از او گرفته به او فکر نکند. اما از طرفی سیناترا برایش زندگی پر زرق و برقی که با مرگ همسرش از دست داده بود، تداعی میکرد.
او از حضور سیناترا خوشحال بود و به تماس های تلفنیاش وابسته شده بود. اما معاشرت با سیناترا جنبه منفی خود را داشت. او با فیلم ها، آلبومهای موسیقی و اجراهای زنده خود در اوج شهرت بود و البته شایعاتی در مورد پیوند او با گروههای مافیایی مطرح بود.
به نظر نمیرسید که باکال به این فکر کند که رابطهاش با سیناترا چطور به نظر خواهد رسید. بوگی مظهر شأن و شرافت بود و سیناترا «پسر بد» ماجرا. چیزی که میتوانست پس از مدتها بیماری و رخوت زندگی با همفری بوگارت برای لورن باکال جذاب باشد و به او احساس زنده بودن بدهد.
باکال اعتراف کرد که سیناترا را بسیار جذاب میدید؛ مردی که پشت آن ظاهر هیجان انگیز «تنها و بیقرار است و زن و زندگی میخواهد.» واقعیت همین بود که خود باکال نوشته: «من نمیخواستم فقط در خانه بمانم تا استیو و لزلی از مدرسه برگردند.» او در نوشته های خود به اتاق خواب «بزرگ، خالی و ساکت» خود که هر شب تنها به آن پا میگذاشت اشاره کرده است که در آن کاری جز «خواندن، خیره شدن از پنجره به بیرون و گریه کردن» نداشت.
بوکال اعتراف کرد که وابستگیاش به فرانک بیشتر و بیشتر شد. و خیلی زود آنها در چند مراسم عمومی با هم دیده شدند. اتفاقی که شایعات را پررنگتر کرد. هر دوی آنها احتمال ازدواج در آینده را انکار کردند اما این باعث متوقف شدن گمانهزنیها نشد.
معمولا بعد از چنین شایعاتی سیناترا برای چند روز یا هفتهها غیب میشد. باکال نمیتوانست این رفتار را درک کند. دوستانش از این رابطه ناراحت و برخی نگران بودند. بعضی آنقدر مخالف بودند که رابطه خود را با باکال قطع کردند زیرا به نظرشان هنوز خیلی زود بود و از طرفی سیناترا را جایگزین خوبی برای بوگارت باصلابت نمیدانستند.
در کریسمس ۱۹۵۷ آنها بیش از پیش شبیه یک زوج شده بودند و باکال از این موضوع بسیار خوشحال بود. اما ناگهان در شب سال نو سیناترا از او خواست خانهاش را ترک کند. کاری که باکال به خاطر حضور مهمانها حاضر به انجامش نشد. ماند و سردی سیناترا را بدون آنکه دلیلش را بفهمد تجربه کرد.
مدتی بعد از سال نو سیناترا برای عذرخواهی نزد باکال برگشت و توضیح داد که احساس میکرد به دام افتاده است. او با همسر سابق، آوا گاردنر، جدایی بدی را تجربه کرده بود و درنتیجه میترسید دوباره با کسی رابطه جدی داشته باشد.
این رفتار سیناترا برای باکال خسته کننده شده بود. اما به یکباره سیناترا با درخواست ازدواج پیش آمد. او که بارها چنین لحظهای را متصور شده بود به سرعت بله را گفت. آنها درباره مکان برگزاری مراسم و اضافه کردن اتاق به خانه سیناترا حرف زدند و قرارهایی گذاشتند اما قرار شد فعلا اعلان عمومی نکنند.
اتفاقات طوری پیش رفت که شایعاتنویسان روزنامهها ماجرای ازدواج آنها را به تیتر یک اخبار تبدیل کردند: «لورن به خواستگاری سیناترا پاسخ مثبت میدهد.» و با آنکه لورن بارها و بارها به سیناترا اعتراف کرد که چنین چیزی را به روزنامه نگاران نگفته اما او باور نکرد.
تیترها و گزارش ها آنقدر زیاد شد که سیناترا که اوایل چندان از این اتفاق خشمگین نبود، خونسردیاش را از دست داد و شروع به سرزنش باکال کرد. سیناترا حرفهای باکال را باور نکرد و او را رها کرد.
پس از آن داستانی منتشر شد مبنی بر اینکه آوا گاردنر همسر سابق سیناترا پس از شنیدن خبر جدایی باکال و سیناترا به او زنگ زده و دلیل را از او پرسیده و سیناترا با تمسخر گفته: «چه ازدواجی؟ با لورن باکال؟ من هرگز قرار نبود با آن زن زورگو و سمج ازدواج کنم.»
باکال تحقیر وصف ناپذیری را متحمل شد و دوباره به عمق افسردگی سقوط کرد. در تابستان ۱۹۵۸ او از هالیوود رفت. زندگیاش تغییر جهت داد و به اروپا رفت. باکال هرچند بعدتر به آمریکا بازگشت اما دیگر به هالیوود پانگذاشت و در عوض در تئاترهای برادوی حضور یافت. در توضیح چرایی آن به روزنامهها هرگز به سیناترا اشاره نکرد و گفت: «مدتی خودم را رها کرده بودم و احساس میکردم هیچ آیندهای ندارم. حالا خوشحالم و میدانم که میتوانم زندگیام را مدیریت کنم.»
با این حال او تا سالها بعد به خاطر طرد شدن از سوی سیناترا تحقیر شد و آسیب دید و این زخمی بر غرور او بود که هرگز کامل التیام نیافت.
بدون نظر