دوران کودکی دورانی جادویی است. وقتی نوستالژی به سراغمان می آید، یادآوری برخی عادت های خنده دار کوچک سرگرم کننده که ما همه در دوران کودکی داشتیم، لذت بخش است. از حرف زدن جلوی پنکه تا کوتاه کردن موهای عروسکمان؛ اینها کارهایی هستند که اغلب کودکان انجام می دهد. اما اکنون، سال‌ها بعد، وقتی به بزرگسالانی مسئولیت‌پذیر و جدی تبدیل شده‌ایم، تعجب می کنیم که هنگام انجام آن کارها به چه فکر میکردیم. در ادامه ۱۸ عادت خنده دار را که بسیاری از ما در دوران کودکی داشتیم و امروزه چندان منطقی به نظر نمی رسند را مرور می کنیم.
۱- به طرز مرموزی پاک کن هایمان، سوراخ های زیادی داشت.
۲- به چالش تبدیل کردن کارهای معمولی قبلا خیلی جالب بود.
۳- فقط دهه شصتی ها معنی این تصویر را می فهمند.
۴- آیا شما هم سعی می کردید همه رنگ ها را همزمان پایین بیاورید؟
۵- ساعت کلاسیک کودکی
۶- احتمالا شما هم در کودکی این کار را انجام می دادید.
۷- قسمت آبی پاک کن قرار بود پاک کند ولی اغلب کاغذ را سوراخ می کرد.
۸- این صدای آدم آهنی ما را ساعت ها سرگرم می کرد.
۹- آیا تا به حال موهای سر عروسک خود را کوتاه کرده اید؟ پشیمانی تقریباً آنی بود.
۱۰- بیسکوییت های کرم دار را از هم باز می کردیم تا فقط کرم وسطش را بخوریم.
۱۱- وقتی ترازو می دیدیم، بلافاصله سعی می کردیم دست، بازو و … را وزن کنیم.
۱۲- شما هم هنگام کشیدن خانه، خورشید را در گوشه برگه می کشید؟
۱۳- میل عجیب به سوراخ کردن آن پلاستیک ها
۱۴- اوج خلاقیت
۱۵- کافی بود روی چند صندلی روی هم می نشستیم تا احساس پادشاه و ملکه بودم می کردیم.
۱۶- یک چالش اجتناب ناپذیر برای تقریبا همه کودکان: تلاش برای در وسط نگه داشتن کلید برق
۱۷- با اینکار فکر می کردیم چقدر ترسناک می شویم.
۱۸- کاری خجالت آور که بسیاری از ما انجام دادیم، اما تعداد کمی از ما به آن اعتراف می کردیم: دویدن بعد از خاموش کردن چراغ ها تا گرفتار هیولای تاریکی نشویم.
خیلی دقیق بودن!!
واقعا که روزیاتو بهترین سایت در این کشوره پر خبرهای جالب و مقاله های علمیه اجتماعی و روانشناسی و پزشکی که اکثرن بدون ایراد هستن امیدوارم برامون بمونین دمتون گرم
به جز کوتاه کردن موهای عروسک اونم چون پسربودم بقیه کارها رو انجام دادم تازه یه ابتکار دیگه هم بخرج میدادم پیژاممو از سرزانو پنج شیش لاتا میکردم وتای آخری رو قیچی میکردم تا یه آبکش خوشگل درست بشه.تازه پشه بند هم بامحتویات توش آتیش میزدم.
من که کودکیم زیر بمباران گذشت فصل گرما هم همیشه بدون لباس بودم مادرم میگه وقتی اعلان قرمز میشد فقط تومبون می پوشیدی برا فرار.
سوسک و مارمولک هم خیلی جراحی کردم.
من بچه بودم وقتی تو اتاق کامپیوتر رو روشن میکردم عکس یه روبات میومد که برای ویندوز بود همیشه از اون میترسیدم و وقتی کامپیوتر رو روشن میکردم از اتاق فرار میکردم
به جز کوتاه کردن موهای عروسک اونم چون پسربودم بقیه کارها رو انجام دادم تازه یه ابتکار دیگه هم بخرج میدادم پیژاممو از سرزانو پنج شیش لاتا میکردم وتای آخری رو قیچی میکردم تا یه آبکش خوشگل درست بشه.تازه پشه بند هم بامحتویات توش آتیش میزدم.
یبار بچه بودیم روزنامه نیم نگاه شیراز یه خبری رو نقل یه جن پخش کرد که توی امارات یه عکاس مرده پیدا کردن عکساشو ظاهر کردن دیدن یه جن توی یه غار بوده و اینم سکته کرده مرده.خلاصه همچین این خبر پیچید و خوب تو شهر پخش شد ما هم بچه مدرسه ای از ترس دستشویی نمیرفتیم توی حیاط یا وقتی میخواستیم بخوابیم کل بدنمون رو زیر پتو قایم میکردیم.تا یک ماه تمام این مکافات رو داشتیم.
اخرشم گندش در اومد مجسمه بوده و همش دروغ بود.
من الان بچه هستم و تقریبا ۱۱ سالمه چون یک ماه دیگه تولدمه و هنوز این کار هارا میکنم وقتی مادرم چراغ هارا خاموش میکنم یهو فکر میکنم از تاریکی یکی داره میاد و همش میرم پیمادرم چون سرش تو گوشی ه و نور داره
وقتی کوچک بودیم آرزو میکردیم که هر چه زودتر بزرگ شویم.
حالا که بزرگ شدیم آرزو میکنیم که ای کاش میشد به روزهای کودکی خود برگردیم.
آزاد
فارغ از هر غم و قصه و اندوهی
با طراوت
شاداب
و شیطون
یادمه واسه مورچه ها خونه می‌ساختم
حتی یادمه یه بار از خونه یه مورچه پیدا کردم بردمش تو حیاط واسش یه خونه برفی ساختم
یا یه بارم یه پروانه مرده بود از شدت سرما گذاشتمش رو بخاری
به غیر از یکی دوتاش بقیه دقیق بودن.من تا حالا از تاریکی نترسیدم .البته تو ۳۰ سالگی یه اتفاقی افتاد که تا چند ماه تو اتاقم نمی‌تونستم با چراغ خاموش بخوابم.
من متولد ۶۳ هستم کلاس سوم بودم یکی از هم کلاسیا امدن خونوادش براش اجازه گرفتن بره
عروسی پدرش منم از اونجا که خر فهم شده بودم که هیشکه نمیتونه عروسی پدر خودش رفته باشه برامون عجیب بود کلی اون بیچاره رو مسخره کردیم و خندیدیم که معلم تنبیهمون کرد
بعد بیس سال فهمیدم باباش زن دوم گرفته بوده با مادرش عروسی نکرده
سلام من با شماره ۳ خیلی موافق نیستم من دهه هشتادیم ولی وقتی کوچک بودم یک تلویزیون جعبه ای خیلی کوچک داشتیم که برق می داد بیرون بعضی وقتا با پسر عمو هام سر اینکه دست بکشیم روی تلویزیون دعوا می کردیم
با اینکه دهه نودیم همه رو انجام دادم و همچنین اعتقاد دارم که گودزیلا هم هستم پس هشتادیاو شصتی ها نریزین رو سرم ( تلویزیون رو با مال مادربزرگم امتحان کردم
با اینکه دهه نودیم همه رو انجام دادم و همچنین اعتقاد دارم که گودزیلا هم هستم پس هشتادیاو شصتی ها نریزین رو سرم ( تلویزیون رو با مال مادربزرگم امتحان کردم)
وای من همه ی اینکارو بجز ماسک صورت انجام میدادم چقدر زود و شیرین گذشت
خیلی از اون پاک کن ها بدم می اومد بجای تمیز کردن همیشه برگه مو سوراخ یا کثیف می‌کرد……ما خیلی برای درس خوندن زحمت کشیدیم بر عکس بچه های الان که تو کلاسم دارم میبینم تو رفاه کاملن
پاک کن هاشون خیلی تمیز پاک میکنه با اینکه بزرگ شدم و معلم شدم هنوزم با حسرت به مداد و پاک کن بچه های کلاسم نگاه میکنم…..یادش بخیر ….
خیلی دقیق بودن!!
واقعا که روزیاتو بهترین سایت در این کشوره پر خبرهای جالب و مقاله های علمیه اجتماعی و روانشناسی و پزشکی که اکثرن بدون ایراد هستن امیدوارم برامون بمونین دمتون گرم
من ١٣ سالمه انجام میدم همشونو بجز آخری(دهه نودی ام 😀)
چجوری ۱۳ سالنه بعد دهه نودی ای
خیلی جالب بود من که برگشتم به ۳۰ سال پیش ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم
منم ده نودم ولی ۱۱سالمهبا اینکه نیمه دومیمم و شیشمم
یه سوال جچوری دهه نودی ای اما سیزده سالته
سال ۹۰ بدنا اومده ابان ۱۴۰۲ هستش ۱۲ سالشه میگه ۱۳ ام
آخ کاش هیچوقت بزرگ نمی‌شدم دنیایی که در کودکی فکرمیکردم درآینده شبیه زیبایی‌های برنامه کودکهاست اینطورنبود وجز غم،زشتی،فقر،دشمنان کفتارصفت دوست نما وبدی چیزی درآن ندیدم
به جز کوتاه کردن موهای عروسک اونم چون پسربودم بقیه کارها رو انجام دادم تازه یه ابتکار دیگه هم بخرج میدادم پیژاممو از سرزانو پنج شیش لاتا میکردم وتای آخری رو قیچی میکردم تا یه آبکش خوشگل درست بشه.تازه پشه بند هم بامحتویات توش آتیش میزدم.
واقعا درست بود
خیلی جالب بود من که برگشتم به ۳۰ سال پیش ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم
متاسفانه وقتی کوچیک هستیم با خودمون میگیم دیگه کِی بزرگ میشیم ولی وقتی بزرگ میشیم میگیم کاش اصلا هِی بزرگ نمیشدیم
من خلی دوست دارم
فقط آخری 😂👍👏
من دهه نودی همشونو انجام دادم
چون پدر مادرت دهه پنجاه یا شصتی هستن فاطمه جان اونا تشویقت کردن به اینکار🤣🤣🤣
من‌هم‌همین‌طور‌همهی‌این‌کارارو‌کردم‌با‌اینکه‌دهه‌نودی‌ام
گزینه آخر رو هنوزم انجام میدم XD
ماهم مورچه های سیاه را به جان مورچه های قرمز می انداختیم.جنگ جهانی سوم راه می افتاد.از کشته ها پشته می ساختیم.
من که کودکیم زیر بمباران گذشت فصل گرما هم همیشه بدون لباس بودم مادرم میگه وقتی اعلان قرمز میشد فقط تومبون می پوشیدی برا فرار.
سوسک و مارمولک هم خیلی جراحی کردم.
من بچه بودم وقتی تو اتاق کامپیوتر رو روشن میکردم عکس یه روبات میومد که برای ویندوز بود همیشه از اون میترسیدم و وقتی کامپیوتر رو روشن میکردم از اتاق فرار میکردم
دقیقا درسته
اصلا جالب نبود
درست بود من بیشتر این کار هارو میکردم غیر از آخری
با افتخار همه رو انجام دادم جز پانزدهمی هعی🤣😎
۱۵ خیلی حق بود هااااااااااا💔🤣🤣
والا باحالی که یه بچه دارم ولی آخری الانم انجام میدم خیلی از تاریکی میترسم
من که همین الآنم نصف اینارو انجام میدم چشه خووو!!!
به جز کوتاه کردن موهای عروسک اونم چون پسربودم بقیه کارها رو انجام دادم تازه یه ابتکار دیگه هم بخرج میدادم پیژاممو از سرزانو پنج شیش لاتا میکردم وتای آخری رو قیچی میکردم تا یه آبکش خوشگل درست بشه.تازه پشه بند هم بامحتویات توش آتیش میزدم.
منم بیشترش رو انجام میدادم. یادش بخیر کاش هیچ وقت تموم نمیشد اون دوران
آخریه خیلی حقه
وایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🥹🫠😩😁😜
عالی بودددددد🥺🥲
همشون به غیر از آخری
آره واقعأ.
سلام ممنونم همه شون درستن ..😊
😂 عجب
یبار بچه بودیم روزنامه نیم نگاه شیراز یه خبری رو نقل یه جن پخش کرد که توی امارات یه عکاس مرده پیدا کردن عکساشو ظاهر کردن دیدن یه جن توی یه غار بوده و اینم سکته کرده مرده.خلاصه همچین این خبر پیچید و خوب تو شهر پخش شد ما هم بچه مدرسه ای از ترس دستشویی نمیرفتیم توی حیاط یا وقتی میخواستیم بخوابیم کل بدنمون رو زیر پتو قایم میکردیم.تا یک ماه تمام این مکافات رو داشتیم.
اخرشم گندش در اومد مجسمه بوده و همش دروغ بود.
بجز ۱۴ همرو انجام میدادم
به غیر از شماره های ۱۱ و ۱۷ ، بقیه رو به دفعات انجام دادم 😊
مورد ۱۸ خیلی باحال بود.. منم انجام دادم..
من هنوزم انجام میدم بیشترشونو🤣🤣🤣🤣🤣
از لای در یخچال در حال بسته شدن تلاش میکردیم ببینیم که لامپ کی خاموش میشه .
واقعا به چیز خوبی اشاره کردی چه روزایی بود
دقیقا منم 👍🏻
تقریبا همه را انجام دادم
من همشو از دم مخصوصا آخری هنوز که ۱۳ سالمه انجام میدم 😂😂نمیدونم چه سری توش نهفته اس
من الان بچه هستم و تقریبا ۱۱ سالمه چون یک ماه دیگه تولدمه و هنوز این کار هارا میکنم وقتی مادرم چراغ هارا خاموش میکنم یهو فکر میکنم از تاریکی یکی داره میاد و همش میرم پیمادرم چون سرش تو گوشی ه و نور داره
وقتی کوچک بودیم آرزو میکردیم که هر چه زودتر بزرگ شویم.
حالا که بزرگ شدیم آرزو میکنیم که ای کاش میشد به روزهای کودکی خود برگردیم.
آزاد
فارغ از هر غم و قصه و اندوهی
با طراوت
شاداب
و شیطون
منم یه دهه نودی هستم دقیقاً هنوزم انجام میدم اینکار رو با اینکه ۱۲ساله هستم
یادمه واسه مورچه ها خونه می‌ساختم
حتی یادمه یه بار از خونه یه مورچه پیدا کردم بردمش تو حیاط واسش یه خونه برفی ساختم
یا یه بارم یه پروانه مرده بود از شدت سرما گذاشتمش رو بخاری
یادش بخیر ….کاش میشد برگردیم عقب همون دوران کودکی میموندیم ..حیف که محال هستش…یادش بخیر
به غیر از یکی دوتاش بقیه دقیق بودن.من تا حالا از تاریکی نترسیدم .البته تو ۳۰ سالگی یه اتفاقی افتاد که تا چند ماه تو اتاقم نمی‌تونستم با چراغ خاموش بخوابم.
به جزاین مواردمن بادوستام میرفتیم زنگ خونه هارومیزدیم فرارمیکردیم.🥴🥴
بخدا باورش سخته ولی با ۱۶ سال سن من هنوز بعضی از کار ها رو انجام میدم 🤣🤣🤣🤣💔
خیلی باحالی تو 😑😂
حیف که سال ۹۳ به دنیا اومدم
ولی ماشالیی خوب پاک کنم رو سوراخ می کردم👌🏾😂
من متولد ۶۳ هستم و هیچکدوم رو انجام ندادم
دقففقققییییقققاااا😂😂😂😂
پسر چقدر خندیدم دم شما گرم حالم عوض شد هم گرفته شد هییییییییئ
من متولد ۶۳ هستم کلاس سوم بودم یکی از هم کلاسیا امدن خونوادش براش اجازه گرفتن بره
عروسی پدرش منم از اونجا که خر فهم شده بودم که هیشکه نمیتونه عروسی پدر خودش رفته باشه برامون عجیب بود کلی اون بیچاره رو مسخره کردیم و خندیدیم که معلم تنبیهمون کرد
بعد بیس سال فهمیدم باباش زن دوم گرفته بوده با مادرش عروسی نکرده
سلام من با شماره ۳ خیلی موافق نیستم من دهه هشتادیم ولی وقتی کوچک بودم یک تلویزیون جعبه ای خیلی کوچک داشتیم که برق می داد بیرون بعضی وقتا با پسر عمو هام سر اینکه دست بکشیم روی تلویزیون دعوا می کردیم
من با۳۱سال سن هنوز پاش بیوفته بعضیاشو انجام میدم
واای خیلی عالی بود ☺️
من همه ی اینکار ها رو انجام دادم و البته هنوزم نایلون دور نوشابه رو سوراخ میکنم خیلی حس جالبیه.
آخری که تو بچگی خوراک خودم بود 😂
با متکا خونه می‌ساختیم
وای یادش بخیر
با اینکه دهه نودیم همه رو انجام دادم و همچنین اعتقاد دارم که گودزیلا هم هستم پس هشتادیاو شصتی ها نریزین رو سرم ( تلویزیون رو با مال مادربزرگم امتحان کردم
با اینکه دهه نودیم همه رو انجام دادم و همچنین اعتقاد دارم که گودزیلا هم هستم پس هشتادیاو شصتی ها نریزین رو سرم ( تلویزیون رو با مال مادربزرگم امتحان کردم)
وای من همه ی اینکارو بجز ماسک صورت انجام میدادم چقدر زود و شیرین گذشت
خیلی از اون پاک کن ها بدم می اومد بجای تمیز کردن همیشه برگه مو سوراخ یا کثیف می‌کرد……ما خیلی برای درس خوندن زحمت کشیدیم بر عکس بچه های الان که تو کلاسم دارم میبینم تو رفاه کاملن
پاک کن هاشون خیلی تمیز پاک میکنه با اینکه بزرگ شدم و معلم شدم هنوزم با حسرت به مداد و پاک کن بچه های کلاسم نگاه میکنم…..یادش بخیر ….
حق
همشون رو انجام دادم😅
همشون رو انجام دادم 😅