به گزارش اقتصادنیوز، غلامحسین زرگرینژاد، مولف کتاب «برآمدن قاجار: تاریخ ایران از پایان صفویه تا قتل آقامحمدخان قاجار» در مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان که پنجشنبه ۲۳ آذرماه همزمان با هفته پژوهش برگزار شد، گفت:
این کتاب را به عنوان عذرخواهی از خان قاجار نوشتم. معتقد بودم که آقامحمدخان آدم خونریزی است و این را در کتاب درسی بیان کردم؛ از تمام کسانی که آن کتاب را خواندند، خواهش میکنم عذر مرا بپذیرند.
به گزارش ایبنا وی افزود:
کتاب «برآمدن قاجار» جلد نخست از یک مجموعه است که جلد دوم آن را در دست تالیف دارم. این مجموعه تا زمان مشروطیت ادامه مییابد. ما باید سوابق تاریخی را ببینیم. من تاریخ را شالودهشناسی حیات اجتماعی کنونی میدانم نه گذشتهشناسی. گذشته در قلمرو تاریخ نیست. موضوع تاریخ اکنون است. من موجود کنونی هستم که این موجود کنونی محصول گذشته است.
زرگرینژاد بیان کرد:
احمدخان درانی دو یاقوت کوه نور و دریای نور را داشت، این دو یاقوت همیشه همراه نادر بود. کوه نور بعد از کشته شدن نادر از طریق شاه شجاع، جانشین احمدخان درانی به دست ملکه انگلیس رسید. دریای نور را هم لطفعلیخان میخواست به سرهارفورد جونز بفروشد که آقامحمدخان سررسید و معامله انجام نشد. یکی از دلایل دشمنی انگلیسیها با قاجاریه همین نکته است. یکی از دلایل تعریف انگلیسیها از زندیه این است که زندیه به جنوب خلیج فارس کاری نداشتند. شیخ نشینهایی که در جنوب خلیجفارس پدید آمدند، محصول زندیه است.
مولف کتاب «برآمدن قاجار» در ادامه گفت:
هنر زندیه جادهسازی، گرمابه و… بود. توجهی به ایران بزرگ نداشتند و فقط به منطقه فارس بسنده میکردند. در دوره زندیه خلیج فارس را از دست دادیم. محمدحسن خان، پدر آقامحمدخان دزد بود. آقامحمدخان در شیراز فرصت رفتن به مجامع علمی را داشت. در این مجامع علمی میگشت و شاهنامه میخواند. در آنجا بود که به فکر ایران افتاد. آقامحمدخان به ایران بزرگ میاندیشید.
غلامحسین زرگرینژاد، در پاسخ به پرسش یکی از حاضرین مبنی بر اینکه روششناسی شما برای برآمدن قاجار چیست؟ افزود:
من برای آموختن تحقیق میکنم نه برای نوشتن و چاپ کردن. در اینکه تاریخ را به درستی بدانم، به سراغ منابع مختلف میروم. به منابع خطی و اسناد مراجعه میکنم و فقط به یک منبع بسنده نمیکنم. یک فصل از کتاب «برآمدن قاجار» به منابع اختصاص داده شده است. در این یک فصل منابع مورد نقد و بررسی قرار گرفته و حسن و ضعف آنها بیان شده است.
کسی که با دستهای خودش چشمهای لطف علی خان زند را از حدقه درآورد و دستور داد نوکرانش به او تجاوز کنند جای دفاع نداره .
این بحران ها، بحرانهای داخلی بود. نه خارجی.
و در زمانی چنین کارها شد که عثماانی ها داشتن تبریز رو میگرفتن. جنوب که همه میدونیم.فقط کشور ناشناخته ی انگولا (مثلا) ادعای حاکمیت نداشت. قفقاز که همه میدونیم. عثمانی که بصره رو گرفته بود. ادعای بوشهر داشت (اهواز رو که حق پدری میدونستن) .
در این زمانه به نظرتون یک شاه چیکار میکرد؟
متاسفانه شماها تحت تاثیر همون ترکیه و غرب هستید.
اون موقع کشوری داشتیم که تا دربار نفوذ کرده بودن. چه روسیه. چه فرانسه. چه ترکیه. چه فرانسه. چه پرتغال. بله. حتی پرتغال.
یک شاه اخته اومد.درسته اخته بود. ولی تمام کارهاش بر اساس منافع کشور بود. سلسله قبلی فقط به اسم زند زنده بود ولاغیر. وگرنه حتی ناموسشون رو داشتن میفروختن.
حالا شما بگو چشم از حدقه در اوردن. . بعدم قدرت ملی مهمه نه قدرت استانی . طرف تو کل کشور منفور بود هیچی. حتی تو سطح ملی منفور بود. فقط چون تو کرمان زاده شده بود ، به اصطلاح بچه محل هاش هواشو داشتن. ولی تو سطح ملی چی؟
تا جایی که حتی ارمنستان یا گرجستان که جزوی از کشور ما بودن و حتی اندازه اصفهان نمیشدن یاغی شدن.
تاریخ رو باید بدون کینه و فقط به عنوان راوی تعریف کرد درس اخلاق دادن وظیفه معلم دینیه نه استاد تاریخ قضاوت هم وظیفه خوانندست نه تاریخدان اما متاسفانه همه خودشونو معلم اخلاق میدونن