هالیوودی که امروز می شناسیم از سال ۱۹۰۸ نشأت گرفته است. در آن سال، فیلم کنت مونت کریستو (The Count of Monte Cristo) اکران شد و رقابت در صنعت هالیوود از آن زمان آغاز شد. تنها سه سال بعد، اولین استودیوی فیلمسازی در سانست بلوار در هالیوود تاسیس شد. پس از آن، به سرعت بسیاری از شرکت های فیلمسازی دیگر نیز به کالیفرنیا جذب شدند. در سال ۱۹۲۰، فناوری صدا برای فیلمسازی معرفی شد. تقریباً بلافاصله، این امر منجر به تغییر در اهداف استودیوهای فیلمسازی شد. بازیگران به جای کار کردن به صورت مستقل، شروع به کار برای استودیوهای فیلمسازی کردند.
در این دوران، ام جی ام فیلمز، فاکس قرن بیستم و پارامونت برجسته ترین، مهم ترین و قوی ترین استودیوهای این صنعت محسوب می شدند. آن ها دستمزدهای خوبی به بزرگ ترین ستارگان خود می دادند. اما همزمان زندگی بازیگران خود را نیز تا جزییات بسیار ریز تحت کنترل و نظارت داشتند. ادی مانیکس رییس استودیو ام جی ام یکی از چهره های کلیدی در صنعت فیلمسازی بود که سخت برای حفظ اعتبار و آبروی سلبریتی های مشهور خود تلاش می کرد. و او تنها کسی نبود که این کار را می کرد. هالیوود سال های دور به خاطر شکوه و زرق و برقش شناخته می شد. شایع شده بود که مردانی مانند مانیکس این توانایی را دارند که هر اتفاق ناگواری و ناخوشایندی را که برای بازیگرانش رخ می دهد، مخفی کنند. این موضوع حوادث جزئی مانند تصادفات رانندگی و بارداری های غیرمنتظره می شد. البته رسوایی های بزرگ نیز شامل این موضو می شدند.
در تمام طول دوران طلایی هالیوود از دهه ۱۹۲۰ تا دهه ۱۹۵۰، استودیوها و روسای آن ها کنترل تقریباً غیرقابل باوری بر ستاره های خود داشتند. در طول این سال های طلایی، روسای هالیوودی، قوانین بسیار سختگیرانه ای برای سلبریتی های طراز اول خود وضع کرده و درخواست های عجیبی و غریبی از آن ها داشتند. در این فهرست، به ۱۲ مورد از سختگیرانه ترین و بیرحمانه ترین مقرراتی که در دوران طلایی هالیوود بر ستاره های سینما و سلبریتی ها اعمال شد، نگاهی خواهیم داشت.
۱۲- امضای قراردادهای درازمدت یا…
با شروع دهه ۱۹۲۰، استودیوهای فیلمسازی در هالیوود، استعداد یاب های خود را برای یافتن بازیگران جدید برای تبدیل شدن به سلبریتی، همه جای می فرستادند. این استعداد یاب ها به دنبال بازیگران آینده دار بودند و با آن ها قرارداد می بستند. قراردادهای قانونی اغلب چندین سال یا بیشتر به طول می انجامید و هدف از آن حفاظت از منافع مالی استودیوها، به مراتب بیشتر از بازیگران بود. بر اساس این توافق ها، بازیگران معمولاً برای مدت های طولانی و فیلم های فراوانی متعهد و محدود به کار با یک استودیو فیلمسازی می شدند.
اساساً، آن ها اجازه نداشتند به همکاری خود بر اساس قرارداد پایان دهند مگر اینکه پس از اینکه استودیو احساس می کرد آن ها دیگر سودآور نیستند. و زمانی که بازیگران از کار کردن برای آن استودیو با هر چیز دیگری خسته می شدند، استودیوها برای نگه داشتن آن ها به هر کاری دست می زدند و می توانستند این کار را بکنند. اگر رابطه یک بازیگر با استودیویی رضایت بخش نبود، آن ها برای مدت زمان مشخص شده در قرارداد توسط استودیو، گیر افتاده و راه فراری نداشتند. هیچ چیز نمی توانست آن ها را از این توافق رها کند و مجبور بودند آن را تا جزییات آخر دنبال کنند تا بتوانند دستمزد بگیرند.
با این گفته ها، در نگاه اول شاید به نظر برسد که دستمزدهای سخاوتمندانه ای به این سلبریتی ها به خاطر حضورشان روی صحنه داده می شد. برخی از شخصیت های مشهور هالیوود حدود ۵,۰۰۰ دلار در هفته درآمد داشتند. این عدد در سال ۱۹۲۰ بسیار بزرگ و غیرقابل تصور بود. با این حال، با افزایش شهرت یک بازیگر، حقوق آن ها معمولاً به این نسبت تغییر نمی کرد. در قراردادها نرخ های ثابتی ادامه می یافت و این دستمزدها بدون توجه به میزان موفقیت بازیگران، ثابت باقی می ماند. این قراردادها محدود به بازیگران هم نبود و برای کارگردانان، نویسندگان، تهیه کنندگان، فیلمبرداران، مدیران هنری و تکنسین ها نیز اعمال می شد.
همه افراد پشت صحنه به قراردادهایی بسیار محدود کننده و به سود استودیو پایبند می شدند. اگر این قرارداد را امضا نمی کردند، کاری نیز به آن ها داده نمی شد. آنطور که مشهور بود، این “خودکفایی استودیویی” باعث شد فرآیند تولید فیلم برای مدتی بسیار سرراست و بدون دردسر باشد. اما این موضوع به قیمت آزادی هنری بازیگران تمام می شد. با این حال، برای دهه ها، ستاره های سینما نمی توانستند کار زیادی برای برانداختن این سیستم مستقر و سختگیرانه انجام دهند.
۱۱- وفادار بمانید یا وارد فهرست سیاه شوید
همانطور که دیدیم، در دوران طلایی هالیوود، بازیگران با قراردادهایی به استودیوهای فیلمسازی خاص متعهد می شدند. این امر بر عهده گرفتن نقش ها و فرصت های جدید با شرکت های رقیب را برای بازیگران بسیار دشوار کرد. در حالی که این قراردادها اغلب با مزایا و معایبی همراه بودند، آن ها همچنین به سطحی از وفاداری نیاز داشتند که دامنه کار هنری سلبریتی های طراز اول را محدود می کرد. در موارد نادر، گاهی اوقات بازگیران برای مدت کوتاهی و به صورت موقت از بند قرارداد خود رها می شدند تا برای فیلم هایی خاص با استودیوهای دیگر کار کنند. این توافق که به آن “اجاره” گفته می شد، توسط استودیو اصلی به دقت تحت نظارت قرار خواهد می گرفت تا اطمینان حاصل شود که بازیگران تصویر مثبت خود را حفظ می کنند.
نمونه بارز این موضوع الیزابت تیلور بود که تا سال ۱۹۶۰ با MGM قرارداد داشت، با این حال به او آزادی عمل داده شد تا پروژه های مختلفی را با استودیوهای دیگر انجام دهد. این پروژه ها شامل تم های جسورانه تری مانند بارداری های خارج از ازدواج، همجنسگرایی و آدم خواری بودند. این فیلم ها جنبه دیگری از قدرت بازیگری و چهره این بازیگر را در مقایسه با کارهایش در مترو گلدوین مایر به نمایش گذاشتند. اما این سطح از “آزادی”، به همان اندازه بسیار محدود نیز برای بیشتر ستاره ها اتفاق نیفتاد. در واقع بازیگران به قراردادهای خود به شدت پایبند بوده و کاملاً در قید و بند استودیوها قرار داشتند. اگر آن ها در مسیر و محدودیت های تعیین شده توسط استودیوها باقی نمی ماندند، ممکن بود به طور کلی در لیست سیاه این صنعت قرار بگیرند. برای مثال، مورد اولیویا دی هاویلند را در نظر بگیرید که با ایفای نقش در فیلم بر باد رفته به شهرت رسید.
دی هاویلند که از سال ۱۹۳۵ با برادران وارنر قرارداد بسته بود، به سرعت از بازی در نقش شخصیت های محدود و سطحی که به او پیشنهاد می شد خسته شد. مدت کوتاهی بعد، او نقش هایی که استودیو به او می داد را رد کرد. عواقب این اقدام دی هاویلند بسیار سنگین بود. برای سال ها، دی هاویلند عملاً از این صنعت اخراج شد. در پشت صحنه، مدیران استودیو برادران وارنر این شایعه را به استودیوهای دیگر منتقل کردند که به خاطر رفتارهای نامناسب دی هاویلند و سخت بود کار با او، با او همکاری نکنند. همه اینها به این دلیل بود که او می خواست کمترین حق انتخاب را در فیلم هایی که در آن ها بازی می کرد داشته باشد! هالیوود ممکن است به مکانی شبیه باشد که ستاره ها زندگی هایی رویایی در آن داشتند، اما وضعیت در پشت صحنه اغلب پرتنش و ناراحت کننده بود.
۱۰- هرگز نقشی را رد نکنید!
به این ترتیب بازیگران در قراردادهای الزام آور با استودیوهای خود گیر افتاده بودند. این موضوع باعث می شد که آن ها کنترلی بر نقش هایی که به آن ها داده می شد نداشته باشند. بسیاری از آن ها ترجیح دادند از وضعیت موجود پیروی کنند، چون نمی خواستند شغل خود را از دست بدهند. اما دی هاویلند رویکرد متفاوتی در پیش گرفت. در مخالفت با استودیو برادران وارنر، استودیویی که در سال ۱۹۳۵ با او قرارداد امضا کرده بود، دی هاویلند از پذیرش شخصیت های ساده و سطحی که به او پیشنهاد می شد خودداری کرد. در مصاحبه ای که سال ها بعد داشت، این ستاره قدیمی از این گفت که چطور نقش هایی که به او پیشنهاد می شد نقش هایی بودند که تنها نقش روتین یک دختر را پر می کردند. و هاویلند دنبال نقش های متفاوتی بود. در نتیجه او شروع به رد کردن نقش ها کرد. این اتفاق در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ بی سابقه بود و روسای استودیوها را خشمگین کرد.
بلافاصله، برادران وارنر او را بدون پرداخت حقوق، او را معلق کرد. این در اوج دوران حرفه ای دی هاویلند رخ داد، در شرایطی که وی هنوز زیر ۳۰ سال سن داشت. به این ترتیب دی هاویلند با اصرار بر اصول کاری خود، پول، شهرت، و نفوذ قابل توجهی را از دست داد. اما او مصمم بود. او همچنین می دانست که سیستم ناعادلانه است. اینکه نتوانید نقشی را قبول کنید در نقطه مقابل هر چیزی که خوب و عادلانه انگاشته می شود قرار دارد و او می خواست که با این بی عدالتی مبارزه کند. دی هاویلند از دانش حقوقی ارائه شده توسط پدر وکیلش استفاده کرد و استودیو برادران وارنر را به دادگاه برد. پس از سال ها، او پیروز شد. در سال ۱۹۴۳، بند ۲۸۵۵ قانون کار- که به “قانون دی هاویلند” معروف شد- به اجرا درآمد.
همچنین این قانون با نام «قانون هفت ساله» در قراردادهای کاری شناخته می شود و به از بین رفتن سیستم سختگیرانه استودیویی کمک کرد. اکنون دیگر بازیگران مجبور نبودند برای همیشه برای استودیوها کار کنند، در هیچ صورتی. البته، هنوز هفت سال زمان زیادی بود (و این هم به زودی تغییر می کرد). اما قوانین مربوط به رد نکردن یک هیچ نقشی، که برای دهه ها برقرار بود، رفته رفته کنار گذاشته شد. همان طور که یکی از زندگی نامه نویسان دی هاویلند بعدها به طور مختصر اشاره کرد، «این یک آجر بزرگ در سقوط کنترل سیستم استودیویی بود». اما این هم هنوز به این معنا نیست که زندگی برای ستاره های هالیوود آسان بود.
۹- برای به شهرت رسیدن نام خود را تغییر دهید
در طول دوران طلایی هالیوود، تغییر نام بازیگران توسط استودیوهایی که آن ها را به شهرت می رساند، موضوعی رایج بود. جودی گارلند، مریلین مونرو و ناتالی وود از جمله ستارگان بی شماری بودند که هویت افسانه ای آن ها توسط این صنعت ساخته شد. انگیزه های پشت این تغییر نام ها متفاوت بود. با این حال، این کار اغلب برای ایجاد یک تصویر یا شخصیت خاص انجام می شد. در آن زمان، استودیوهای بسیاری تنها به دنبال ستارگان سفیدپوست بودند، یا دستکم ظاهری نشان دهنده گذشته ای سنتاً سفید. به عنوان مثال، مارگاریتا کانسینو، بازیگری که نقش گیلدا را بازی کرد، برای دور شدن از میراث اسپانیایی اش دست به تغییر نام زد. روسای استودیو از او خواستند که بیشتر “تماماً آمریکایی” روی پرده ظاهر شود. این تغییر نام به طور موثری هر گونه ردی از پیشینه قومی او را پاک کرد. اما کانسینو تنها نفر نبود.
لوسیل لسور، هنرپیشه مشهور، نیز توسط یکی از مقامات ارشد استودیو ام جی ام که نام اصلی او را نامناسب می دانست، مجبور شد نام خود را تغییر دهد. اسم صحنه ای اش؟ جوآن کرافورد مشهور! اما لوسیل در واقع از این نام متنفر بود. او در سال های بعد آرزو می کرد که ای کاش هرگز از این نام استفاده نکرده و آن را به شهرت نمی رساند. در کتاب افشاگرانه The Star Machine گفته می شود که کرافورد بعد از به شهرت رسیدن به شدت از نام جدید خود متنفر بوده است. او احساس می کرد که این نام او را به یاد یک خرچنگ خاردار می اندازد – و نه یک هنرپیشه زیبا و جذاب. تغییر نام تنها به بازیگران زن محدود نبود. بازیگران مرد نیز باید این فرآیند پاک کردن هویت را طی می کردند. یک مثال مشهور آرچیبالد الکساندر لیچ است. استودیو پارامونت از آن اسم پرطمطراق متنفر بود و نام ستاره پشت آن را کری گرانت تغییر داد.
۸- تا وقتی که فرصت دارید، ظاهرتان را هم تغییر دهید
لویی بی مایر، هم-بنیانگذار استودیو مترو گلدوین مایر، زمانی مدعی شده بود که خلق یک سلبریتی بیشتر یک فرآیند پشت صحنه است. او آشکارا گفته بود: «ستاره ساخته می شود، با دقت و با خونسردی از هیچ ساخته می شود». و مطمئناً این ادعای او دروغ نبود. در دوران طلایی هالیوود، این ادعا کاملاً درست بود. مایر بر این باور بود که چهره یک ستاره مهم ترین چیز است. اگر عکس هایشان خوب در می آمد، استودیو بقیه کارها را انجام می داد. فشار روی ستاره ها برای حفظ خط فکی کامل و ظاهری تمیز و شفاف بسیار زیاد بود. اگر آن ها این کار را نمی کردند – یا اگر شروع به پیر شدن می کردند – مایر برای آن هم راه حلی داشت. هالیوود از همان سال های اول و حتی در دهه ۱۹۲۰ حامی استفاده از جراحی پلاستیک بود. این عمل در آن زمان در سراسر جهان یک جراحی ناشناخته به شمار می رفت که کمتر کسی اسم آن را شنیده بود. اما در هالیوود، فشارها زیاد بود و جراحی ها رایج بودند.
جراحی هایی مانند جراحی بینی و لیفت صورت بر روی ستاره های آینده دار انجام می شد. مراقبت های بهداشتی نسبتاً ضعیف آن دوران گاهی بهبودی از این جراحی ها را بسیار خطرناک و طولانی می کرد. از ستارگان آینده دار انتظار می رفت که نسبت به تغییر ظاهرشان پذیران باشند. بسیاری از آن ها اگر می خواستند در این حرفه فعالیت کنند، باید چهره و تصویر خود را کاملاً تغییر می دادند. یکی از نمونه های قابل توجه، ریتا هیوورث بود. او بیش از دو سال تحت درمان های طاقت فرسای الکترولیز قرار گرفت تا خط موی خود را تغییر دهد. همچنین، مریلین مونور که نام اصلی او نورما چین مورتنسن بود، به یک زن جذاب بلوند و نماد جنسی آن دوران تبدیل شد و این کار از طریق صاف کردن و تغییر رنگ موهایش انجام شد. او در واقع زمانی که برای اولین بار وارد هالیوود شد موهای قهوه ای تیره و مجعد داشت. اما املین اسنیک، رئیس آژانس بازیگری، به صراحت به مریلین گفت: «ببین عزیزم، اگر واقعا قصد داری در این کسب و کار به جایی برسی، باید موهایت را سفید و صاف کنی، چون حالا صورتت کمی بیش از حد گرد است». این توصیه بی پروای تکان دهنده کارگر افتاد و بقیه ماجرا را که خودتان بهتر می دانید.
۷- انتقادهای بیرحمانه در مورد حرفه تان را بپذیرید
در دوران طلایی هالیوود، ظاهر اهمیت زیادی داشت. اما این بدان معنا نبود که هر فرد جذابی می توانست به صورت خودکار بازیگر شود. در واقع، استودیوها حاضر بودند مبالغ قابل توجهی را در دوره های بازیگری برای سلبریتی های درجه یک خود سرمایه گذاری کنند. همان طور که شرلی تمپل در زندگی نامه خود به نام Child Star نوشته است، هنگامی که در اوایل دهه ۱۹۳۰ در هالیوود در حال رسیدن به شهرت بود، وینفیلد آر. شیهان، از مدیران فاکس، به او و مادرش اطلاع داد که به دلیل “پتانسیل” او، اصرار دارند که تمپل در کلاس های بازیگری شرکت کند. آن ها گفتند که حاضرند هزینه سنگین حضور او در کلاس های بازیگری را بپردازند.
به همین شکل، بعد از عقد اولین قراردادش با ام جی ام، از آوا گاردنر نیز خواسته شد که در کلاس های بازیگری شرکت کند. اما روسای استودیو در ارزیابی های خود از توانایی های او بسیار سختگیرانه و بیرحم بودند. در جریان تست بازیگری اول گاردنر با این استودیو، یکی از نمایندگان بارها تکرار کرد: «او نمی تواند بازی کند؛ حرف نمی زند؛ احساساتی است». انتقاد تقریباً بدون هیچ مراعات و ادبی اتفاق می افتاد. و در کنار کلاس های بازیگری اجباری، گاردنر مجبور به شرکت در کلاس آموزش و اصلاح لهجه نیز شد. مدیران استودیو از او می خواستند که لهجه جنوبی اش را کنار بگذارد و بیشتر لهجه پایتخت داشته باشد. و گاردنر تنها ستاره ای نبود که آموزش های اجباری دریافت کرد و تنها کسی نیز نبود که در حین نمایش به طرز بیرحمانه ای مورد ارزیابی قرار گرفت.
به لورن باکال آموزش صوتی داده شد تا “صدای آرام و مسحور کننده” متمایزش را بدست بیاورد، صدایی که بعدها به سبک ویژه صحبت کردن او تبدیل شد. اما بر اساس کتاب زندگی نامه باکال به نام By Myself، نظرات کارگردان هاوارد هاکس در این باره به طور ویژه ای بی رحمانه بود. او بر اهمیت تمرین روزانه در حفظ این صدای بم تاکید داشت. به گفته باکال، هاوکس یک بار به او گفت: «وقتی یک زن هیجان زده یا احساساتی می شود… هیچ چیز غیر جذاب تر از جیغ کشیدن او وجود ندارد». واضح است که کار در هالیوود برای افراد حساس مناسب نبود. بهتر بود انتقاد را پذیرفته و سعی کنید آن را برطرف کنید، در غیر این صورت به سرعت از کار بیکار می شدید.
ادامه دارد…
بدون نظر