به گزارش وبسایت «خبر فوری»؛ محافظ سابق خاتمی که در ماههای اخیر در مصاحبهای از قصد خود برای ترور رئیس جمهور وقت گفته بود حالا میگوید که در سال پایانی ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسنجانی تمایل داشت که در سفر او به خرمآباد ترورش کند اما فکر میکرده که «صلاحدید رهبری این نیست» و از این کار منصرف شده است.
فرشاد طولابی بخشهایی از خاطرات ناگفتهی خود در دورانی که به عنوان محافظ سیدمحمد خاتمی فعالیت میکرد را بیان کرد.
آقای طولابی میگوید: قبل از استیضاح عطاءالله مهاجرانی (وزیر فرهنگ دولت خاتمی) نامهای را بین نمایندگان مجلس پنجم توزیع کردم که در آن گفتم تحت تاثیر تطمیع و تهدید قرار نگیرید و از استیضاح او منصرف نشوید و به وظیفهی شرعی و قانونی خود عمل کنید.
او ادامه داد: برای اینکه این نامه بیشتر مورد توجه آنها قرار بگیرد و متوجه شوند که این موضوع کاملا جدی است، چند روز قبل از استیضاح یک انفجار صوتی را در برابر اداره ارشاد خرم آباد برنامهریزی و اجرا کردم. البته جایی را انتخاب کردم که محل رفت و آمد کسی نباشد. من در آن زمان نمیدانستم که مدیران کل ارشاد سراسر کشور در آنجا دعوت هستند و بعد از ۲۰ سال این موضوع را متوجه شدم.
انفجار صوتی بر جلسهی استیضاح مهاجرانی اثرگذار بود
به گفتهی محافظ سابق رئیس دولت اصلاحات، او علاوه بر نامهی تهدید به خاتمی با همان نام مستعار و مضمون مشابه نامهای به عبدالله نوری و عطاءالله مهاجرانی (وزیر کشور و وزیر فرهنگ دولت اصلاحات) هم فرستاده و آنها را هم تهدید کرده بود.
طولابی در پاسخ به این سوال که «آیا انفجار صوتی تاثیری بر تصمیم نمایندگان مجلس داشت؟»، گفت: به نظرم شاید آن کار اثرگذار بود، زیرا در آن زمان خیلی تلاش کرده بودند که نه تنها استیضاح آقای مهاجرانی رای نیاورد بلکه تعداد رای مخالف با استیضاح که به نوعی رای اعتماد دوباره به او بود هم بیشتر شود اما اینطور نشد و با اختلاف اندکی توانست از استیضاح عبور کند.
دنبال فتوا برای ترور خاتمی نبودم
او با اشاره به سخنان آیت الله جواد فاضل لنکرانی گفت: چند ماه قبل نامهای را به فرزند مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی دادم و از ایشان خواستم که کتبا عذرخواهی کنند. دلیل این درخواست من هم این بود که ایشان در مصاحبهای گفتند که من از ایشان و پدرشان فتوای شرعی برای ترور آقای خاتمی خواستم. در حالی که نه از ایشان و نه از هیچ مرجع دیگری به دنبال فتوا برای ترور خاتمی نبودم.
طولابی میگوید که درخواست او از آیت الله فاضل لنکرانی فراهم کردن شرایط دیدار با رهبری بود و توضیح میدهد: من از برخی مسئولان امنیتی وقت درخواست داشتم که رهبری را ببینم تا دو مطلب را به ایشان بگویم. بعد از اینکه آن مسئولان سه ماه تعلل کردند ناامید شدم و از آیات حسن زاده آملی، نوری همدانی و فاضل لنکرانی و در مرحلهی بعد از حسین شریعتمداری خواستم که رابط شوند تا رهبری را ببینم.
اینکه تور امنیتی نیست
محافظ سابق خاتمی در پاسخ به این سوال که «دو مطلبی که با رهبری میخواست مطرح کند چه بوده است؟»، گفت: میخواستم به رهبری بگویم اینکه شما میگویید اوضاع حسینی است فردی مثل من با چنین کاری میتواند به اینها بفهماند که این عبارت به چه معناست.
او ادامه داد: میخواستم در این دیدار به ایشان اطمینان خاطر بدهم که افرادی مثل من هستند که در برابر جریانی که علیه نظام است میایستند و در کنار شما باشند. به نوعی میخواستم اعلام آمادگی کنم و بگویم اگر تا به حال آقای خاتمی را نکشتم به دلیل عدم صلاحدید شما بوده است.
طولابی دربارهی مطلب دومی که میخواست به رهبری بگوید، گفت: مطلب دوم دربارهی همین تعلل بود. اگر در این سه ماه من کاری انجام میدادم و یا سرویس جاسوسی خارجی متوجه موضوع میشد چه کسی پاسخگو بود. به هر حال این مشکوک است. اینکه میگویند من در تور امنیتی بودم هم چندان قابل قبول نیست و میتوانستم هر کاری انجام دهم. اینکه تور امنیتی نیست!
چرا خاتمی؟!
محافظ سابق محمد خاتمی دربارهی اینکه چرا او را به عنوان هدف در طرح ترور انتخاب کرده بود، گفت: دلیل انتخاب آقای خاتمی این بود که به یک پله بالاتر از او (آقای هاشمی) و یک پله پایینتر از او (آقای عبدالله نوری) هم هشدار بدهم که شما هم هدف هستید.
او برای نخستین بار از تمایلش برای ترور آیت الله هاشمی هم گفت: سال آخر ریاست جمهوری آقای هاشمی که به لرستان آمده بودند هم در موقعیتی قرار داشتم که میتوانستم ایشان را ترور کنم و با خودم میگفتم اگر عدم صلاحدید رهبری نبود آقای هاشمی را هم میکشتم.
طولابی دربارهی وضعیت پروندهی خود پس از دستگیری گفت: قاضی پرونده گفت عدم سوءنیت شما برای ما اثبات شد وگرنه حکم اعدامت را میدادیم. زیرا طرح ترور را مقید کرده بودی که اگر صلاحدید رهبری بوده باشد و اقدام نکردید؛ عدم سوءنیت شما اثبات شد. آن قید صلاحدید رهبری کاملا جدی بود. تا زمانی که رهبری صلاح را اینطور میدیدند اگر برادرم هم به دنبال سوءقصد به آقای خاتمی بود اجازه نمیدادم و به برادرم شلیک میکردم.
محافظ سابق خاتمی در پاسخ به این سوال که «اگر دیدار با رهبری انجام میشد واکنش آیتالله خامنهای به گفتههاش چه بود؟»، گفت: احتمالا ایشان میگفتند «غلط کردی». شاید میگفتند اینکه از هزینههای جانی و مالی چنین کاری نترسیدی احسنت، اما این مسیر یک مسیر غلط است. در این مدت بلایی سر من و خانوادهام آمده است که از صد بار اعدام شدن هم بدتر است.
ماجرای محافظ سید محمد خاتمی که قصد ترور رئیس جمهور سابق را داشت
احتمالا درباره سوءقصد به سعید حجاریان در ۲۲ اسفند ۱۳۷۸ مقابل ساختمان شورای شهر بدانید. اما شاید تا به حال چیزی درباره ترور سید محمد خاتمی نشنیده باشید. بر اساس خاطرات تازه منتشر شدهی آیت الله هاشمی رفسنجانی مربوط به روز ۴ فروردین ١٣٧٩، یکی از محافظان سید محمد خاتمی قصد ترور او را داشته است که با فهمیدن این موضوع و دستگیری او، از این اتفاق جلوگیری می شود.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می نویسد: «پیش از ظهر دکتر حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) آمد. دو ساعتی درباره مسائل مهم کشور و انقلاب مذاکره کردیم. ایشان از قول آقای علی ربیعی گفت یکی از محافظان آقای خاتمی، قصد ترور ایشان را داشته و دستگیر شده است.
میگویند به خاطر مشاهده جریانهای غیراسلامی و عدم قدرت و تحلیل وضع موجود، به این فکر افتاده و از یکی از مراجع هم سوال کرده است. گرچه ایشان، او را نصیحت کرده که این افکار را از سر بیرون کند، ولی او منع را نفهمیده است. مقداری هم راجع به راهکارهای جلوگیری از افراط و تفریط صحبت کردیم.».
ماجرای این ترور چه بود؟
پیش از پرداختن به جزئیات ماجرا نگاهی به شرایط زمانی شکل گیری خودسرانه نقشه ترور ضروری است. سال ۱۳۷۸ دومین سال فعالیت دولت اصلاحات است که نوگرایی آن در سیاست های داخلی و خارجی، گشودگی فرهنگ، ترویج مدارا و توجه به زنان و جوانان و… با استقبال بخش اعظم جامعه و نگرانی برخی طیف های محافظه کار در جناح راست آن زمان مواجه شده بود.
رقابتهای سیاسی پس از انتخابات تداوم یافت و تعدادی از افرادی که میتوان گفت بعدها پایه های افراط گرایی را ایجاد کردند، حملات به خاتمی و اصلاحات را در قالب های خوانش های خاص دینی مطرح کردند که تا امروز هم ادامه دارد.
این روند چند نتیجه سیاسی و اجتماعی را در پی داشت که از جمله نتایج ناگوار، بروز رفتارهای افراطی برخی افراد بر پایه تحلیلهای نادرست و غلط بود. نمونه آن شکل گیری دخمهها بود که چندماه پس از این ماجرا، منجر به ترور سعید حجاریان شد.
فضای ایجاد شده علیه خاتمی و اصلاحات، نگرانی بین متدینین را دامن زده و در نتیجه آن تعدادی از افراد هم توجیه مییافتند که دست به اقدامات فیزیکی و حذفی شد.
سفر سید محمد خاتمی به پاریس در میانه چنین شرایطی قرار بود انجام شود؛ سفری که به خاطر برخی نکات تشریفاتی چندین ماه به تعویق افتاد و سرانجام بنا شد در آبان ۱۳۷۸ انجام شود. این دومین سفر خاتمی به یک کشور اروپایی-پس از ایتالیا- بود و با توجه به اهمیت جایگاه فرانسه در جهان و اتحادیه اروپا، مهم ترین آنها نیز محسوب می شد.
استقبال و بدرقه گرم در کاخ الیزه، سخنرانی مهم در یونسکو و توافقات اقتصادی با دولت فرانسه از این سفر یک «سفر تاریخی» ساخت. اندیشه و قصد ترور سید محمد خاتمی دقیقا در آستانه چنین سفری شکل گرفته بود.
فرزند آن مرجعی که فردی که قصد ترور داشت برای کسب اجازه خدمتش رفته بود، گفت: «یک روز فردی به دفتر آمد و گفت من از محافظان حلقه دوم آقای خاتمی هستم به این نتیجه رسیدم که وجود ایشان برای اسلام و انقلاب مضر است و برای حفظ انقلاب چارهای جز قتل و ترور او ندارم و چون از مقلدان آقا (آن مرجع بزرگوار) هستم میخواهم با ایشان موضوع را مطرح و از ایشان اجازه بگیرم…!»
«بنده متوجه شدم که او دچار نوعی انحراف فکری و شیطانی شده است و لذا او را نصیحت کردم و گفتم این هدف شما، هدفی باطل و عملی کاملا شیطانی است و اگر مقلد پدرم هستید شک نکنید که پدرم این کار را حرام قطعی میداند. به او گفتم؛ آقای خاتمی علاوه بر شخصیت و جایگاهی که دارد، توسط رهبری معظم تایید و تنفیذ شده و رهبری در توصیف ایشان کلمات و تعابیر ارزشمندی بهکار برده است.
وی ادامه داد: «خلاصه بعد از کلی صحبت، تقریبا از کار خود منصرف شد و رفت. شب که رفتم منزل، موضوع را خدمت پدرم عرض کردم. پدرم فرمودند: خیلی خب ممکن است شما این آقا را متقاعد کرده باشید اما اگر رفت و پشیمان شد و دست به چنین کار حرام و خطرناکی زد چه؟ بنابراین، فورا آقای خاتمی را در جریان بگذارید. من همینکار را کردم و موضوع را به آقای خاتمی اطلاع دادم. اتفاقا فرد مزبور شناسایی شد و اما اینکه با او چه برخوردی صورت گرفت دیگر اطلاع ندارم».
ظاهرا این فرد مقلد مرجع یاد شده نبوده و نزد سایر مراجع نیز رفته است. بنا به گفته کارشناسان امنیتی، این روش نه برای کسب اجازه شرعی، بلکه برای ایجاد حمایت و کشاندن پای مراجع به این اقدام بوده است.
یکی از محافظان آن مرجع تقلید در آن زمان هم علاوه بر تکرار مطالب پیشین، گفت: «محافظ مزبور از جایی تحریک شده بود و لذا بهمحض اینکه از موضوع خبردار شدم و متوجه پیامد بسیار بد چنین کاری بودم و میدانستم که اگر این اتفاق بیفتد هم به حیثیت نظام لطمه میزند و هم آبروی سپاه و اعتماد به آن که مسئوولیت حفاظت همه شخصیتها را بر عهده دارد بهطور کلی از بین خواهد رفت، بلا فاصله مسؤولان امر را در جریان گذاشتم».
یکی از اعضای ارشد تیم حفاظت حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری گفت: «محافظ یاد شده عضو تیم حفاظت از آقای خاتمی نبود و جزو نیروهای حفاظت فیزیکی از ساختمان ریاست جمهوری بود. او به خاطر دیدگاه هایی که نسبت به آقای خاتمی داشت، قصد داشت آقای خاتمی را ترور کند و در این راستا از چند تن از مراجع نیز مترصد دریافت حکم شرعی در این راستا بود. او می خواست آقای خاتمی را در آستانه سفر فرانسه (آبان ۱۳۷۸) ترور کند. برنامه او به این صورت بود که هنگامی که آقای خاتمی پس از ملاقات با رهبری -که در آستانه سفر انجام می شد- از بیت رهبری به دفتر باز می گردد در مجاورت ساختمان ریاست جمهوری ترور کند».
وی افزود: «پس از اینکه از طریق یکی از مراجع تقلید از چنین قصدی مطلع شدیم و فرد یاد شده شناسایی شد، او را به مرخصی تشویقی فرستادیم. اما در همان مدت مرخصی که هنوز دوران وزارت آقای مهاجرانی ادامه داشت و برخی طیف ها مخالف سیاست های دوره مسئولیت وی بودند، یک بمب صوتی مقابل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان واقع در خرم آباد را منفجر کرد و دستگیر شد».
این عضو وقت تیم حفاظت سید محمد خاتمی افزود: «با دستگیری او، قصد وی برای ترور رئیس جمهور هم در سیر تحقیقات و بازپرسی و محاکمه وی مورد رسیدگی قرار گرفت و نهایتا او به چند سال حبس محکوم شد. اما آقای خاتمی ضمن احضار یکی از محافظان، دستور اکید داد که خانواده این فرد خاطی که گناهی مرتکب نشدهاند لذا در مدت حبس او ، به خانوادهاش کمک مالی شود. ضمن آنکه برای آن بخش از پرونده که به شخص رئیس جمهور مربوط می شد، او را بخشید و تأکید کرد که در این جایگاه شکایتی از نامبرده ندارد».
اگرچه اقدام یاد شده در نطفه خفه شد، اما چندماه بعد ترور سعید حجاریان زنگ خطری برای همگان بود تا خطر افراط گرایی و اندیشه های خشونت گرایانه را متوجه شوند؛ خطری که به خاطر خاستگاه فکری که متأسفانه رنگ عقیده نیز به خود می گیرد، ممکن است در هر زمان و مکانی به شکل فجیعی خود را ظاهر کند.
در این زمینه، در وهله نخست و پیش از ورود نهادهای اطلاعاتی، هوشیاری علما و نهادهای منتسب به دین نیز امری ضروری است تا با زمینه های شکل گیری چنین اندیشه های تکفیرگرانه و خطرناکی مقابله کنند.
یکی از اعضای تیم حفاظتی سید محمد خاتمی که از استان لرستان به نزدیکترین فاصله با سید محمد خاتمی رسیده بود، فردی است که برنامهریزی ترور خاتمی را در دستور کار قرار میدهد. تنها در خاطرات ۴فروردین آیتالله هاشمی رفسنجانی که جماران آن را منتشر کرده است اشارههای کوتاهی به ماجرای ترور سید محمد خاتمی توسط فرشاد طولابی میشود. آیتالله هاشمی رفسنجانی مینویسد: «پیش از ظهر دکتر حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) از قول آقای علی ربیعی گفت یکی از محافظان آقای خاتمی، قصد ترور ایشان را داشته و دستگیر شده است.» این فرد که حسن روحانی به نقل از علی ربیعی به آن اشاره می کند، فرشاد طولابی یکی از اعضای سپاه استان لرستان است که نقشه ترور خاتمی را در سالهای ابتدایی پس از دوم خرداد ۷۶ می چیند.» دست روزگار فرشاد طولابی را از لرستان به نزدیکترین فاصله با رئیس دولت اصلاحات می کشاند. طولابی در گفتوگو با «اعتماد» که بهمنماه ۱۴۰۱ صورت گرفت، به ابعاد گوناگون برنامهریزی هایش برای ترور خاتمی اشاره می کند.
جالب اینجاست فردی که پس از دستگیری زمینه آزادی او از زندان را فراهم میکند سید محمد خاتمی یعنی همان فردی است که نقشه ترور او را بارها مرور کرده است. سید محمد خاتمی به محض آگاهی از دستگیری طولابی طی نامهای اعلام میکند که هیچ شکایتی از نامبرده ندارد. با گذشت بیش از ۲دهه از موضوع، طولابی در دفتر روزنامه اعتماد نوری به ابعاد پنهان تلاشهایی می تاباند که برای ترور خاتمی انجام داده است.
در خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی به نقل از افرادی چون حسن روحانی و… به ماجرای ترور سید محمد خاتمی اشاره شده است. این اظهارات به نقل از شخص شما بیان شده است. لطفا بفرمایید ایده ترور خاتمی از کجا به ذهن شما خطور کرد؟
از سال ۷۶ و ۷۷ بود که تقابل فکری و عملی من با جریان اصلاحات آغاز شد. این تنفر و تقابل بسیار هم شدید بود. در آن سالها احساس کردم انحرافات جدی در ساختار اجرایی در حال وقوع است. تصور می کردم مهرهچینی هایی با اهداف خاصی در حال انجام است.
در آن ایام من آقای هاشمی رفسنجانی را نماد اُمویت دوران جدید می دانستم، تصورم این بود که این جریان برای به دست گرفتن ساختارهای قدرت تلاش میکند. آقای خاتمی هم بعد از هاشمی با شعار اصلاحطلبی و توسعه روی کار آمد و به تعبیر من تکمیلکننده پازلی بود که آقای هاشمی رفسنجانی برنامهریزی کرده بود. مثلا تلاش میکرد وزارت اطلاعات را تحت سیطره بگیرد. سپس مجلس را هم با حضور جبهه مشارکت و آقای کروبی در اختیار گرفتند و حتی برنامهریزی برای نفوذ در سپاه هم در آن زمان آغاز شد.
به هر حال بیش از ۲۰میلیون ایرانی به آقای خاتمی رای داده بودند تا تغییراتی را در نظام حکمرانی اعمال کند. طبیعی بود که ایشان کابینه (از جمله وزارت اطلاعات و…) را بچینند، ترکیب مجلس پنجم و ششم هم با رای مردم شکل گرفت. آیا تلاش قانونی برای کسب قدرت و پاسخگویی به مطالبات مردم ایرادی دارد؟
وقتی انتخابات سال ۷۶ پیش آمد، خانم عفت مرعشی همسر آقای هاشمی اعلام کردند هاشمی رفسنجانی، سید محمد خاتمی را رئیسجمهور کرده. تدابیری که آقای هاشمی اتخاذ کرد، کک تقلبی که به جان مردم انداخت، سخنرانی که در نمازهای جمعه داشتند و… باعث شد تا نام خاتمی از صندوقهای رای بیرون بیاید. در حالی که ناطق نوری و خاتمی دو روی یک سکه بودند. هر دو هم دو انگشتر انگشت آقای هاشمی بودند. در کل متوجه شدم خاتمی به دنبال استحاله نیمه تند انقلاب و مبانی نظام هستند.
شما در آن زمان در سپاه لرستان خدمت میکردید؟ چرا از خاتمی گلایه داشتید؟
بله، آقای خاتمی میگفت: «ما که نمیتوانیم دور آسمان دیوار بکشیم تا امواج ماهواره نیاید. ما باید به فکر مصونیت باشیم، نه ممنوعیت. باید کاری کنیم که جوان ایرانی دنبال لاابالیگری نرود.» ظاهر صحبتها ایرادی ندارد، اما اگر به لایههای عمیقتر موضوع دقت شود، ایرادات نمایان می شود، چرا که حوزه متافیزیک شبیه فیزیک انسان نیست.
مگر در دهههای بعد مسوولان توانستند جلوی رشد ماهواره، اینترنت، فضای مجازی و… را بگیرند؟
به هر حال بحث اینترنت ملی و محدودسازیهای اخیر بحث خوبی است.
ببینید، من با شما بحثهای عقیدتی ندارم، موضوع این گفتوگو بحث تصمیم شما برای ترور آقای خاتمی است. درباره شرایطی که منجر به این تصمیم شد، توضیح میدهید؟
پس از اینکه متوجه خطرات فراوان اصلاحطلبی برای کشور شدم، سال۷۷ نامهای ناشناس به آقای خاتمی ارسال کرده و در آن صریحا ایشان را خطری برای مملکت خطاب کردم و او را مرید شیطان دانستم. در آخرین جمله این نامه هم تاکید کردم: «یقین بدانید اگر تا به حال برای خاتمه دادن به حیات دنیویتان اقدام نکردهام به این دلیل بوده که هنوز ایشان را امیدوار به اصلاح میدانم.» در غیر این صورت این تهدید را مقید کردم به بقا و عدم بقای ایشان. در واقع ایشان را تهدید به ترور کردم.
یعنی شما معتقد بودید سید محمد خاتمی بهرغم تایید شورای نگهبان، رای بالای مردم و تنفیذ رهبری، شایسته حذف فیزیکی و ترور است؟
در مورد بنی صدر هم این مراحل طی شد اما امام(ره) فرمودند اگر شما (بنی صدر) را خطری برای اسلام و کشور بدانم، تنفیذ خودم را پس می گیرم. من هم فکر می کردم در خصوص آقای خاتمی اگر قیدهای شرعی و قانونی صریحا یا قریب به تصریح از بین برود، باید وارد عمل شوم. یعنی اگر مشکلاتی چون حوادث کوی دانشگاه ادامه یابد و مسوولان دولت اصلاحات به جای خاموش کردن آتش اعتراضات، آتش بیار معرکه شوند، برای ترور رئیس دولت اصلاحات راسا وارد عمل می شوم.
این نامه در چه تاریخی به دفتر آقای خاتمی ارسال شد؟
در ۳۰دیماه ۷۷ این نامه با نام مستعار عبدالله فانی ارسال شد. ۲نسخه از این نامه هم به دفاتر دیگری ارسال کردم تا از نامه من سوءاستفاده نشود.
چه شد که محافظ آقای خاتمی شدید؟
حفاظت سپاه انصار، یکسری نیروی ثابت داشتند و گروهی از نیروها هم متغیر بودند. این نیروهای متغیر را به صورت دورهای از برخی سپاههای استانی تامین میکردند. ماموریتهای یکساله، دو ساله و بیشتر به این نیروهای استانی محول میشد. هر بار هم یکی از استانها این نیروها را تامین میکردند. من در تیمی ۲۰نفره از استان لرستان انتخاب شدم. ابتدا مردد بودم که بروم یا نروم، چون نامه تهدید برای آقای خاتمی فرستاده بودم و نمیدانستم رفتنم به صلاح است یا نه؟
چه شد که تصمیم گرفتید بروید؟
به خاطر اوضاع اقتصادی بدی که داشتم و حضور در این ماموریت اضافهکاریها و مزایای مالی خاصی داشت و حقوقی ۲برابری را به دریافتیام اضافه میکرد، قبول کردم. در اردیبهشت ماه ۷۸ عضو تیم حفاظتی آقای خاتمی شدم. جالب اینجاست در حوزه مسوولیتهایی که سپاه انصار در خصوص حفاظت از مجلس، ریاستجمهوری، قوه قضاییه و… دارد، قرعه حلقه حفاظتی فیزیکی شخص سید محمد خاتمی به نام من افتاد. البته ابعاد حفاظتی رئیسجمهوری شامل حلقه حفاظت فیزیکی و حلقه حفاظت ویژه میشود. من در آن زمان ۳۰سال سن و با درجه سروانی سپاه فعالیت داشتم.
حلقه فیزیکی با حلقه ویژه حفاظتی چه تفاوتی دارد؟
تفاوت حلقه ویژه و حلقه فیزیکی، طول مداومت همراهی با ایشان و گستره تسلط و نزدیکی به ایشان بود. مسوول تیم حفاظتی ویژه سید محمد خاتمی، محمد صفوی بود و مسوول حلقه فیزیکی ایشان هم آقای علی اکبر هدیهلو بودند. دست بر قضا من در تیم حفاظتی فیزیکی ایشان افتادم و در ماموریتهای داخل شهر و سفرهای استانی همراه ایشان بودم. از نظر مجاورت و اشراف هم در کنار آقای خاتمی بودم. به ایشان بسیار نزدیک بودم و در دسترس من قرار داشتند.
در آن زمان آیا هرگز فرصتی رخ داد تا با آقای خاتمی صحبتی داشته باشید؟
اتفاقا به دنبال این بودم که سر صحبت را با ایشان باز کنم و بگویم آقای خاتمی دنیایی که اینقدر بیارزش است و بدون اینکه بدانی و بفهمی، خداوند اجل را بیخ گوشت میگذارد، آیا بهتر نیست دست از اعمالت برداری. من اگر اراده میکردم میتوانستم سید محمد خاتمی را از طریق روشهایی چون مسمومیت، انفجار، اسلحه کمری، قناصه و دورزن و… ترور کنم. اگر بگویم از رگ گردن تا چند کیلومتری میتوانستم ایشان را ترور کنم به گزاف سخن نگفتهام.
آیا هیچوقت به ذهنتان خطور کرد که ایده ترور را عملی کنید. آیا با خودتان درگیری ذهنی داشتید؟
اتفاقا نیروهای حفاظت اطلاعات که بعدها مرا بازداشت کردند، عین این پرسشهای شما را مطرح کردند. گفتم، خیر. خیلی راحت کنار ایشان میایستادم و همراهیاش میکردم. هیچ وقت به چنین فکری نیفتادم. تنها فکری که داشتم، این بود که چطور دست قضا چنین شرایطی را شکل داده است. گاهی اوقات میخواستم به ایشان بگویم من نویسنده نامه تهدید جانی اش هستم، اما سکوت کرده و به دنبال فرصت مناسب بودم.
آیا میدانید دولت آقای خاتمی بهترین آمارهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و دیپلماسی را در میان همه دولتهای پس از انقلاب ثبت کرده است.
بله از نظر من اینطور بود. تجربه هم ثابت کرد که شاید درست فکر نمی کردم. در این برهه احساس کردم تحولاتی در حال وقوع است، ۲ماه پس از حضور در تیم حفاظتی ایشان، ماجرای کوی دانشگاه در سال ۷۸ شکل گرفت. در همان اوایل رخداد کوی دانشگاه، یک بار پوستری از عکس میرزا رضای کرمانی در بساط دستفروشان روبهروی دانشگاه تهران دیدم. تصویری که در آن میرزا رضا با غل و زنجیر روی پلهای نشسته و جملهای بالای سر ایشان ثبت شده که می گوید: «این دار را به یادگار نگه دارید. من اولین نیستم و آخرین هم نخواهم بود.» این پوستر را خریدم و به صورت جدی پیروی نامه قبلی برای آقای خاتمی فرستادم. شماره تلفن مسوول دفتر ایشان را هم پیدا کردم و به نحوی که قابل کشف و ردیابی نباشد، تماس گرفتم که این نامه را به شوخی نگیرند.
پس از سال ۷۸ است که تصمیم شما برای ترور جدیتر می شود. درست است؟
پس از ارسال پوستر، مرحوم ری شهری، آقای خاتمی را برای کمک به توسعه حرم به شاه عبدالعظیم دعوت کرد. در این سفر من به عنوان محافظ همراه آقای خاتمی بودم. برای خود من این سفر طنز ذهنی بود. با خودم می گفتم، از یک طرف نامه تهدید به ترور برای ایشان فرستادم، از سوی دیگر هم پوستر میرزا رضای کرمانی را دادهام، حالا همراه ایشان به محل ترور ناصرالدینشاه (حرم عبدالعظیم) آمدهام، به نظرم بهترین مکان برای ترور بود. وقتی متوجه پروژه برخی افراد و جریانات برای به آشوب کشاندن کشور شدم، انگیزهام برای ترور بیشتر شد. افرادی مانند عبدالله نوری، موسوی لاری، تاجزاده و…مقابل دانشگاه تهران میرفتند و بر آتش مشکلات میافزودند.
اتفاقا بررسی های دقیقآماری نشان می دهد با تدابیر وزارت کشور دولت اصلاحات مهار رخداد اعتراضی کوی دانشگاه بهرغم اینکه وسعت بسیاری داشت به نسبت رخدادهای اعتراضی ۹۶، ۹۸ و۱۴۰۱ بسیار معقولتر و با تلفات کمتر انجام شد.
پشت صحنه جمعآوری رخدادهای اعتراضی کوی دانشگاه خود آقای خاتمی بودند. برخی اصلاحطلبان که به دنبال عبور از خاتمی بودند، می خواستند از ایشان سوءاستفاده کنند. در این زمان اتفاقات مشکوکی در حول و حوش زندگی من رخ داد.
اتفاقات مشکوکی که فکر می کردید برای شما رخ داده، چه مواردی بودند؟
چند گلوله کلاشینکف و مقداری تی انتی و… تعدادی رونوشت نامه که طی سالهای ۷۶ و ۷۸ برای ائمه جمعه و نمایندگان و سایر مسوولان فرستاده بودم را جایی در کوه در خرمآباد پنهان کرده بودم. این نامهها را با دستگاه کپی محل خدمتم در خرمآباد آماده می کردم. البته بعدها دادسرای نظامی ۷۵هزار تومان بابت این کپی ها از من گرفت. این اقلام گم شدند و من نگران شدم. احساس می کردم زبالههای منزل من کنکاش می شود. مسائل مشکوک دیگری هم اتفاق افتاده بودند که باعث هراس من شده بودند. اینجا بود که به دو دلیل از طریق حفاظت اطلاعات بیت تلاش می کردم، رهبری را ببینم. یکی اینکه پس از استغاثهای که به امام زمان داشتند، خون گریه کردم و می خواستم با ایشان صحبت کنم. دومین موضوع هم مربوط به ترور آقای خاتمی بود. در آن زمان مسوول حفاظت ایشان شخصی به نام سردار باقر بودند، از ایشان خواستم اجازه دیدار را بدهند. حریف ایشان نشدم و ایشان گفتند ابتدا باید به من بگویی. ماجرا را برای ایشان شرح دادم. گفت من این اختیار را ندارم باید از فرد دیگری کسب تکلیف کنم.
آیا هیچوقت درباره نحوه ترور خاتمی فکر کردید؟
در سالهای بعد که حفاظت اطلاعات دستگیر شدم، از من سوال کردند که اگر قرار بود چنین اقدامی کنی، چگونه و چه نوع این کار را میکردی؟ برای من تفاوتی نداشت، اما زیباترین نوع ترور برای من این بود که خاتمی را بغل کنم و با خودم منفجر کنم. تا بگویند این فرد چقدر باور به این مساله داشت. در نامهای هم که به خاتمی نوشتم، گفتم که می آیم و شما را با خود به محکمه عدل عدالت میبرم.
در مراحل بعدی شما دستگیر شدید و مشکلات فراوان را تجربه کردید.
در چتر اطلاعاتی قرار گرفتم، دستگیر شدم و در دادسرای نظامی ۱۸ماه بازجویی های گستردهای را تجربه کردم. دو سال و نیم جنبههای قضایی و انتظامی را پشت سر گذاشتم تا اینکه آزاد شدم. مسوولان حفاظت به دنبال این بودند، متوجه شوند که آیا من ذیل یک تیم فعالیت دارم یا اینکه قصد ترور سایر مدیران و مقامات کشور را دارم یا نه؟
ظاهرا آقای خاتمی هم در آزادی شما نقش داشتند؟
بله پس از اینکه آقای خاتمی متوجه این ماجرا می شوند، فردی را مامور میکنند که از جانب ایشان اعلام کند، شکایتی از من ندارند. این نامه عامل اصلی آزادی من بود. طی سالهای گرفتاری و زندان بودنم، همسر و فرزندانم شرایط نابسامانی را از نظر مالی داشتند، آقای خاتمی ۵۰۰هزار تومان برای خانواده من ارسال کردند که بسیار به کار آنها آمد و با اعلام رضایتشان زمینه آزادی مرا فراهم کردند.
یعنی همان فردی که قصد ترور او را داشتید، باعث و بانی آزادی شما شد؟
بله، متاسفانه رفتار مناسبی با من و خانوادهام صورت نگرفت. از همسر اولم جدا و مجبور شدم تنها خانهام را به عنوان مهریه به همسر دومم منتقل کنم. پس از ماجرایی که در سالهای ۷۷ و ۷۸ برای من رخ داد، سرنوشت روی تاریک خود را به من نشان داد. امروز پسر بزرگم با مشکلات فراوانی دست به گریبان است و از من گلایه می کند که چرا به فکر آینده او نبودهام.
امروز هم درباره اصلاحطلبان همانگونه می اندیشید که ۳دهه قبل فکر می کردید؟
بحرانی در کشورمان از ابتدای انقلاب داریم که من اسم آن را بحران مبناها می گذارم. بسیاری از مشکلات مملکت ما ناشی از نداشتن مبناهاست. انگار که موضوعات سیال رها می شوند و هر کسی می تواند تعریف خاص خود را از گفتمانها ارایه کند. بسیاری از مفاهیم اگر سیال رها شوند، خطرناک می شوند و افراط به وجود می آورند. ماجرای تصمیم من برای ترور آقای خاتمی هم از چنین بستری بیرون آمده است.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید.
از شما و مخاطبان شما ممنونم، امیدوارم هیچ فرد و جریاناتی به مرض تندروی و افراط دچار نشود. اما بسیار علاقهمندم آقای خاتمی را ملاقات کرده و از ایشان حلالیت بطلبم، به خاطر زحماتی که برای آزادی من کشیدند از ایشان قدردانی کنم و…
امروز که قصد ترور ایشان را ندارید؟
ممکن است با دیدگاههای ایشان مخالفتی داشته باشم، اما ترور را راه مناسبی نمیدانم. امروز به گفتوگو و تعامل اعتقاد پیدا کردهام.
فکر نمی کنید همین که شما (به عنوان فردی که به دنبال ترور بوده) به دنبال تعامل و گفتوگو هستید، برای گفتمان اصلاحات و شخص سید محمد خاتمی یک پیروزی باشد. مگر هدف گفتمان اصلاحات غیر از این است؟
انشاءالله که همینطور است. لطفا اگر می توانید زمینه دیداری میان من و آقای خاتمی را فراهم کنید…
بدون نظر