ناک اوت شدن در مسابقات بوکس چه حسی دارد؟

ناک اوت شدن در مسابقات بوکس چه حسی دارد؟

شجاع ترین بوکسورهای بریتانیا با تشریح جزئیات آزار دهنده توضیح داده اند که ناک اوت شدن چه حسی دارد. در حالی که بهترین قهرمانان صدها بار شکست خورده اند بدون اینکه خراشی ببینند یا زمین بخورند یا مبارزه را از دست بدهند، برخی از بهترین قهرمانان بوکس جهان ناک اوت های ویرانگری را متحمل شده اند.

در کتاب جدید اندی کلارک با عنوان «ناک اوت»، اسطوره های بوکس مانند ریکی هاتون و دیوید هی، دارن بارکر و آنتونی کرولا، با جزئیات دردناک دقیقاً توضیح می دهند که از دست دادن حواس چگونه است. این مردان بزرگ در مورد اعماق تاریکی که به آن سقوط کرده بودند و چگونگی بازگشت شگفت انگیزشان صحبت می کنند.

آنتونی کرولا در برابر واسیل لوماچنکو ۲۰۱۹

تا بعد از آن متوجه نشدم که چقدر بد به نظر می رسید. در رختکن، گوشی ام از پیام ها پر شده بود، افرادی که نگران بودند و می خواستند مطمئن شوند که حالم خوب است. بعد هم در رسانه های اجتماعی دیدم که مردم می گفتند «واقعاً وحشتناک بود» و از این دست حرف ها.

تیم و بچه های باشگاه همه آنجا بودند. ادی هرن هم آنجا بود، اما من واقعاً احساس خوبی داشتم و گفتم «واقعاً نمی فهمم چرا همه این قدر هیاهو راه انداخته اند. منظورم این است که از لطف شما ممنونم اما انگار ناک اوت واقعاً بدی نبود.»

اتاق برای لحظه ای ساکت شد.

می فهمیدم که همه با خود فکر می کنند که چه موقعیت خجالت آوری پیش آمد، چه کسی باید به او بگوید؟
در نهایت ادی گفت: «خیلی بد بود کرول؟»
من گفتم: «چی؟»
او گفت: «آره، خیلی بد بود.»
اما من هنوز فکر می کردم که دارد شوخی می کند. پس گوشی ام را برداشتم و فیلم را دیدم و همه چیز را فهمیدم.
اما عجیب این بود که من همه چیز را به خوبی به یاد داشتم، اینکه چطور لوماچنکو مرا گیر انداخت و با چه ضربه ای مرا زد.
به یاد می آوردم که روی زمین افتادم و صورتم را به زمین کوبیده شد. به خودم می گفتم «چقدر احمقانه است.»
اما نمی توانستم تکان بخورم، انگار شوکر بهم زده بودند.

با داور حرف می زدم و می گفتم که حالم خوب است و واقعاً هم همین طور بود، فقط نمی توانستم برای مدتی تکان بخورم.
هرگز شوکر نخورده بودم، اما فکر می کنم احساسش شبیه همین باشد.
با تمام توانم سعی می کردم روی زمین غلت بزنم، اما چون صورتم محکم به زمین کوبیده شده بود نمی توانستم.
یادم می آید که با خودم می گفتم «چقدر احمقانه به نظر می رسم، اما هیچ کاری از دستم بر نمی آید.»

حالا می توانم در موردش بخندم. بعد از مدتی دوستانم شروع کردند به فرستادن تصاویر متحرک از من که مثل یک چمدان روی نوار نقاله باربری دراز کشیده ام.
اما احساسش همین بود، تمام حواسم سر جایش بود، فقط نمی توانستم تکان بخورم.
می توانستم همه چیز را به خوبی به یاد بیاورم و اصلاً دردی هم نداشتم!
بعداً لوماچنکو پیشم آمد و گفت که دستش شکسته است. من هم به او گفتم که قلب و غرورم شکسته است.

دیوید هی در برابر جیم تویت ۱۹۹۹

تا زمانی که در ۱۸ سالگی توسط مردی به نام جیم تویت زمین نخوردم، باور نمی کردم که چنین اتفاقی برایم رخ دهد. او یک ضربه اورهند چپ زد، من آن را دیدم اما ناگهان داور شروع کرد به شمارش هفت.. هشت.. و در آن لحظه با خودم فکر می کردم «چرا لعنتی از هفت شروع کردی، مگر نباید از یک شروع کنی؟»
من بیهوش شده بودم و بعداً وقتی فیلم را دیدم، متوجه شدم که بلند شده ام اما دوباره افتاده ام و اصلاً دوباره افتادنم را یادم نمی آید.
یک بار دیگر هم وقتی با مردی به نام لولنگا ماک مبارزه می کردم، او محکم مرا زمین زد. بعد در رختکن نشسته بودیم و داور از من می پرسید اسمم چیست و کجا زندگی می کنم. من با خودم فکر می کردم «آیا من مسابقه را بردم؟»
و او گفت: «آره، تو مسابقه را بردی، او را نقش زمین کردی، یادت نمی آید؟ در راند دوم محکم زمین خوردی.»

اسکات ولش در برابر جیمز اویبولا ۱۹۹۴

در این رشته می دانیم که برای بهترین عملکرد، باید بدترین اتفاقی را که ممکن است رخ دهد بپذیریم و در بوکس، بدترین اتفاق مرگ است. این بازی ای بسیار خطرناک است، به ویژه در رده سنگین وزن، یک ضربه اشتباه و شما بیهوش می شوید. چه اثری روی شما می گذارد، ما نمی دانیم. در طول تاریخ، اثرات متفاوتی بر افراد مختلف داشته است. اصلا اوضاع خوبی نیست، وضعیت وحشتناک و ترسناکی است. برای بازگشت از آن، باید دوباره خودت را پیدا کنی، دوباره خودت را بازآفرینی کنی.
اگر می توانستم زیر یک سنگ پنهان شوم، این کار را می کردم و شاید هرگز دیگر دیده نمی شدم.
اما نمی توانستم. باید برمی گشتم، خودم را از نو می ساختم، دوباره همه چیز را کنار هم می گذاشتم، دلایل شکستم را می یافتم.
من در آن مسابقه جلو بودم و برای لحظه ای دستانم را پایین آوردم و ناگهان…
بیهوش شدن، بدترین اتفاق ممکن است.
احساس شرمندگی می کردم، احساس می کردم احمق بودم. تمام افکار ممکن از ذهنم می گذشت.
ما هر روز بوکس را تماشا می کنیم و می خواهیم ناک اوت ببینیم.

در کارنامه من ۱۷ ناک اوت از ۲۲ برد وجود دارد، عالی است.
در باشگاه چه می کردم؟ در بوکس هر کسی را که می توانستم ناک اوت می کردم.
آیا در موردش فکر می کردم؟ نه.
اما وقتی برای خودم اتفاق افتاد، تمام دنیایم فرو ریخت.
به مدت سه ماه با چشمان گریان قدم می زدم، اشک از چشمانم سرازیر می شد و صورتم را خیس می کرد.
احساس وحشتناکی است اما وقتی خودت کس را ناک اوت می کنی، احساس شگفت انگیزی دارد. و متاسفانه مردم پول زیادی می پردازند تا شما را در این حالت ببینند.
بعد از این همه سال در این رشته، چه می خواهم ببینم؟ آیا می خواهم برد بر اساس امتیاز ببینم؟ نه.
آیا از مبارزه سخت لذت می برم؟ بله، از مبارزه سخت لذت می برم، دوست دارم ناک دان ببینم.

ریکی هاتون در برابر فلوید می‌ودر در سال ۲۰۰۷ و مانی پاکیائو در سال ۲۰۰۹

وقتی از می‌ودر شکست خوردم، تمام برنامه ها و حضورهایم را لغو کردم. در شهر زادگاهم که قدم می زدم و فکر می کردم مردم به من می خندند.
اما آنها به من افتخار می کردند، اما در ذهن خودم چون به همه گفته بودم که برنده خواهم شد، اما نه تنها شکست خوردم بلکه نقش زمین هم شدم، برایم سخت بود که در خیابان های شهر خودم راه بروم.
از شرمندگی تا چند هفته نمی توانستم از خانه بیرون بروم.
بعضی افراد می توانند با ناک اوت کنار بیایند و از آن عبور کنند و دوباره به باشگاه برگردند، که من هم در نهایت این کار را کردم، اما برایم خیلی سخت بود که با این واقعیت کنار بیایم و دوباره همه چیز را از نو بسازم.
بعضی می توانند آن را نادیده بگیرند و بگویند که قوی تر برمی گردند اما در ابتدا من این احساس را نداشتم. فکر نمی کردم قوی تر برمی گردم. نمی خواستم کسی را ببینم. اوضاع خیلی بد بود.
در مقابل پاکیائو کاملا بیهوش شده بودم و بعد از چند دقیقه به هوش آمدم. افرادی دورم جمع شده بودند و می گفتند: «سلام ریکی، حالت خوب است؟»
وقتی در دو راند نابود می شوی، این خجالت آور است.

حداقل در مبارزه با می‌ودر می توانستم به خودم در آینه نگاه کنم و بگویم «تلاشت را کردی ریکی».
اما اینکه در دو راند ناک اوت شوی، این یک ننگ بود و در نهایت، بعد از آن مسابقه فهمیدم که باید بازنشسته شوم.
من در دو راند ناک اوت شدم، کار برای من تمام شد، دیگر بوکس را ادامه ندادم. با این موضوع کنار آمدن خیلی سخت بود.
وقتی یک مبارز و برنده هستی، باید به خودت ایمان داشته باشی، و این باور را داشته باشی که هیچکس نمی تواند تو را شکست دهد و تو بهترین هستی.
و اگر این نگرش را نداشته باشی، موفق نخواهی شد.
اگر یک مرد مغرور، یک قهرمان بوکس مغرور باشی، مهم نیست چقدر در بانک پول داری یا خانه ات چقدر بزرگ است، این موضوع تا حدی روح تو را می شکند.

دارن بارکر – تمرین آماتوری ۲۰۰۲

یک بار در رپتون، وقتی داشتم با یک آفریقایی که تازه وارد بود تمرین می کردم، با یک مشت راست نقش زمین شدم، با خودم گفتم «وای» و ناگهان متوجه شدم که در داخل رینگ نشسته ام و اصلا یادم نمی آید چه اتفاقی افتاده است.

تونی برنز (مربی) می پرسید «حالت خوب است؟» من تمرین را ادامه دادم و این اولین باری بود که دچار ضربه مغزی شده بودم.
اما مثل همیشه ادامه دادم و روی ترازو رفتم چون یک یا دو هفته بعد باید با تیموتی برادلی مبارزه می کردم. تونی برنز نزدیک آمد و پرسید: «کی دوباره مبارزه داری؟»
من گفتم: «نمی دانم تونی.»
او پرسید: «کجا زندگی می کنی؟»
گفتم: «نمی دانم تونی.»
پاسخ ها در ذهنم نبودند. یادم می آید که با خودم می گفتم «من اینجا هستم، می دانم چه خبر است، بدنم کار می کند، روی ترازو ایستاده ام.»
من تمرینات را ادامه داده بودم اما او این سوالات را از من می پرسید و من نمی توانستم به آنها پاسخ دهم، به هیچ وجه نمی توانستم، پاسخ ها در ذهنم نبودند.

منبع: thesun
بدون نظر

ورود