طی چند روز گذشته خبر خودکشی یک نوجوان ۱۶ ساله در مسجد سلیمان واقع در استان خوزستان در فضای مجازی سر و صدا کرده، چراکه مساله خودکشی سریالی نوجوانان در این یکی، دو ماه اخیر قوت گرفته است؛ آرزو خاوری، آیناز کریمی و سوگند زمانپور، هر کدام به دلایلی به زندگی خود پایان دادهاند.
روزنامه اعتماد پیش از این در شماره ۵۹۰۴ گزارشی با عنوان «خودکشی دانشآموز ۱۷ ساله به خاطر تهدید به اخراج از مدرسه» منتشر کرد و به موضوع خودکشی آرزو خاوری و آیناز کریمی پرداخته است، اما حالا مساله خودکشی «سوگند زمانپور» مطرح شده و «اعتماد» پس از انتشار خبری کوتاه در مورد خودکشی سوگند که فقط در حد اشاره به نام و نامخانوادگی، سن و شهر سکونت این نوجوان بوده درصدد برآمده تا آن را از خانواده او پیگیری و جزییات بیشتری در راستای صحت و سقم این خبر منتشر کند.
سوگند زمانپور نه در مسجد سلیمان زندگی میکرده و نه سوگند ۱۶ ساله بوده است، بلکه سوگند ۱۷ سال داشته و آنها ساکن بندر ماهشهر بودهاند. سوگند، دختر نوجوان ۱۷ ساله، اول آذر ماه جاری به علت مشاجره با دوستان صمیمی خود به زندگیاش پایان داده است.
بخش اول: راوی سخن میگوید
نمیدانم از کی به فکر خودکشی افتاد. بعد از بگومگو با همکلاسیهایش؟ بعد از ۱۶ سالگی؟ وضعیتی که برایش در مدرسه به وجود آمد چقدر در تصمیمش موثر بود؟ شاید اشتباه باشد اگر بگویم خودش را تنها به خاطر فشار روانی کشت که بعد از بحث با دوستان صمیمیاش در مدرسه بر او وارد آمد. آن روز زمین زیر پایش داشت دهان باز میکرد. نمیتوانست افکارش را تغییر بدهد، کجا میتوانست برود؟ میدانست چه سرنوشتی در انتظارش است. در زندگیاش هیچ نقطه اتکایی باقی نمانده بود، ولی سوگند در یک مورد اشتباه کرد؛ فکر میکرد همه چیز همیشه همانطور میماند؛ همان مدرسه، همان دوستان، همان موقعیت، همان افکار و همان فضای سرد و ترس. این بیآیندگی، بیرویایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر بود. تقریبا امکان نداشت، سوگند به خود دلگرمی بدهد که این دوران گذراست، خواهد گذشت و باید بگذرد. فکر میکرد وضع همیشه همان جور میماند و نمیتوان تغییرش داد. به نظر میرسد گمان میکرد به زندگی محکوم شده است…
بخش دوم: پدر سوگند سخن میگوید
«حسن زمانپور» پدر سوگند است. در منطقه آزاد بندر ماهشهر در شرکت نفت کار میکند. او به «اعتماد» میگوید: «اینکه برخی خبرگزاریها یا بعضی افراد در فضای مجازی به اشتباه نوشتند؛ دخترم به خاطر فقر خودکشی کرده، دروغ است. وضع مالی ما خوب است و دستمان به دهنمان میرسد. سوگند تنها دخترم بود. درست است دو پسر دیگر بعد از سوگند دارم، اما او فرزند بزرگم بود. هر چه میخواست برایش فراهم میکردم. سوگند خیلی عجولانه این اقدام را انجام داد و آن لحظه نه به من و نه به مادرش و نه به هیچ چیز دیگر فکر نکرد.»
زمانپور در ادامه میگوید: «سوگند فقط به خاطر مشاجره با همکلاسیها و دوستان صمیمیاش عجولانه تصمیم گرفت و این اقدام را انجام داد؛ کل داستان همین است نه میخواهم آن را تغییر بدهم و نه چیزی را پنهان کنم. من سوگند را در ناز و نعمت بزرگ کردم. سوگند آخرین درخواستش از من لپتاپ بود که برایش خریده بودم. حتی قرار بود از فردای همان روز آخر، خودم به او رانندگی یاد بدهم، اما نشد. به قدری صحبت از آن روز برایم سخت است که نمیدانم چطور تعریف کنم.»
پدر سوگند در پاسخ به اینکه آن روز وقتی دخترتان از مدرسه آمد صحبتی در مورد مساله خاصی نکرده، میگوید: «آن روز طبق معمول از مدرسه آمد و وارد اتاقش شد. همیشه عادت داشت در اتاقش را ببندد و ما هم هیچ وقت بدون اجازه وارد حریم خصوصی او نمیشدیم. حتی اگر در اتاقش هم باز بود ما در میزدیم و وارد اتاقش میشدیم. سوگند از ساعت ۷ تا ۱۱ شب در اتاقش بود و وقتی نگران شدم و وارد اتاقش شدم با آن صحنه وحشتناک مواجه شدم. فکر نمیکنم هیچ پدری بتواند با چنین صحنهای روبهرو شود. سوگند طناب را دور گلویش پیچیده بود… »
زمانپور در ادامه میگوید: «از خانواده یا دوستان سوگند شکایت نکردم، چون میدانم ماجرای خاصی نبوده و فقط یک مشاجره دوستانه بوده و مطمئن هستیم سوگند فقط عجولانه این تصمیم را گرفته است.»
بدون نظر