سالوادور دالی هنرمند اسپانیایی و نماد سوررئالیسم، بیشتر به خاطر نقاشی معروفش با عنوان تداوم حافظه که ساعتهای در حال ذوب را به تصویر میکشد، شناخته میشود. تداوم حافظه دالی، جزو یکی از نقاشیهای مشهور تاریخ است. ۲۳ ژانویه مصادف با سالروز مرگ این نقاش اسپانیایی است.
بیوگرافی سالوادور دالی
سالوادور دالی، از همان دوران کودکی تشویق شد تا در عرصه هنر فعالیت کند. به همین دلیل، دالی تحصیلات خود را در یکی از آکادمیهای واقع در مادرید ادامه داد. در دهه ۱۹۲۰، به پاریس رفت و با هنرمندانی مثل پابلو پیکاسو، رنه ماگریت و ژوان میرو آشنا شد که این ارتباط سرآغاز دوره اول سوررئالیستی او بود. شاید معروفترین اثر او نقاشی تداوم حافظه باشد که در آن ساعتهای ذوبشده در یک چشمانداز به نمایش گذاشته شدهاند. با روی کار آمدن فرانسیسکو فرانکو و آغاز حکومت فاشیستی در اسپانیا، دالی از جنبش سوررئالیسم اخراج شد، اما این مسأله نتواست مانع از ادامه فعالیتهای هنری او شود.
سالهای اولیه زندگی
سالوادور دالی در تاریخ ۱۱ مه ۱۹۰۴ و در شهر فیگرس اسپانیا متولد شد. این شهر در فاصله ۲۵ کیلومتری از مرز فرانسه و در دامنه کوههای پیرنه واقع شده است. پدر دالی، سالوادور دالی ای کاسی، از طبقه متوسط بود و به عنوان وکیل و صاحب دفتر اسناد رسمی فعالیت میکرد. پدرش رویکردی سختگیرانه در تربیت فرزندان داشت؛ سبکی که کاملاً در تضاد با شیوه تربیتی مادرش، فلیپا دومنک فرس، بود. مادر دالی، اغلب به هنر و خصوصیات عجیبوغریب دالی، توجه ویژهای داشت.
دالی با وجود هوش و ذکاوت بالا، نسبت به والدین و همکلاسیهایش خشمی عصبی داشت. در نتیجه او، تحت تاثیر رفتارهای بیرحمانه از سوی دانشآموزان زورگو و پدرش قرار داشت. پدر دالی، هیچگونه تحملی نسبت به خشم ناگهانی، رفتارهای عصبی یا خصوصیات عجیب پسرش نداشت و او را به شدت بابت این رفتار تنبیه میکرد. رابطه آنها زمانی که دالی هنوز کودک بود، تیره شد و این وضعیت با رقابتی که بین او و پدرش برای جلب محبت فلیپا ایجاد شده بود، شدت یافت.
دالی یک برادر بزرگتر داشت که ۹ ماه قبل از او به دنیا آمده بود و نامش نیز سالوادور بود. اما بر اثر بیماری گاستروآنتریت (التهاب مخاط معده و روده) درگذشت. دالی بعدها با یادآوری خاطرات گذشته، ادعا کرد که وقتی پنج ساله بود، والدینش او را بر سر مزار برادرش بردند و به او گفتند که او تجسد دوباره برادرش است. در نثری متافیزیکی (مسائل فراتر از دنیای فیزیکی و ماده) که دالی به طور مرتب از آن استفاده میکرد، چنین نوشت: «[ما] شبیه دو قطره آب بودیم، اما انعکاسهای متفاوتی داشتیم». او همچنین افزود: «احتمالاً نسخه اول خودم بودم، ولی بیش از حد در دنیای مطلق نطفه بسته بودم».
دالی به همراه خواهر کوچکتر خود آنا ماریا و والدینش، اغلب اوقات در خانه تابستانیشان واقع در روستای ساحلی کاداکس، ایام خود را سپری میکردند. از همان سنین پایین، دالی نقاشیهای بسیار خوبی میکشید و والدینش به شدت از استعداد هنری او حمایت میکردند. در همین جا بود که والدینش قبل از اینکه دالی وارد مدرسه هنر شود، برای او یک استودیو هنری ساختند.
پس از شناخت نبوغ و استعداد بینظیر دالی، والدین سالوادور در سال ۱۹۱۶ او را به مدرسه نقاشی در کالج هرمناس مارستیاس و موسسهای در فیگرس اسپانیا فرستادند. او چندان دانشآموز سختکوش و منضبطی نبود و بیشتر ترجیح میداد که در کلاس به رویاپردازیهای خودش مشغول باشد. سالوادور همچنین قصد داشت تا به عنوان فردی عجیبوغریب در میان همکلاسیهایش شناخته شود و به همین دلیل، با لباسهای غیرمعمول و موهای بلند در برابر آنها ظاهر شود.
پس از گذراندن اولین سال در مدرسه هنر، دالی در تعطیلاتی که با خانوادهاش در کاداکس داشت، با نقاشی مدرن آشنا شد. همچنین در آنجا با رامون پیچوت، هنرمند محلی که به طور مرتب به پاریس سفر میکرد، ملاقات کرد. سال بعد، پدرش ترتیب نمایشگاهی از نقاشیهای زغالی دالی را در خانه داد. تا سال ۱۹۱۹، این هنرمند جوان موفق شد تا اولین نمایشگاه عمومیاش را در تئاتر شهرداری فیگرس برپا کند.
در سال ۱۹۲۱، مادر دالی، فلیپا، بر اثر سرطان سینه درگذشت. دالی در آن زمان ۱۶ ساله بود و از دست دادن مادر باعث شد تا او به شدت تحت تاثیر قرار بگیرد. پدرش با خواهرزن خود ازدواج کرد؛ هر چند که این موضوع، نقشی در بهبود و نزدیکتر شدن رابطه دالی با پدرش نداشت. با وجود اینکه او احترام زیادی برای خاله خود قائل بود. پدر و پسر در طول سالها زندگی در کنار یکدیگر، بر سر مسائل مختلفی درگیر بودند و این درگیری تا زمان مرگ پدر دالی نیز ادامه داشت.
مدرسه هنر و سوررئالیسم
در سال ۱۹۲۲، دالی وارد آکادمی سن فرناندو مادرید شد. او در خوابگاه دانشجویی مدرسه اقامت داشت و خیلی زود عجیبوغریب بودن خود را به سطح بالاتری ارتقا داد؛ موها و سیبیل خود را بلند کرد و به سبک آستتیکهای انگلیسی (سبکهای هنری) قرن نوزدهم لباس میپوشید. در این دوره، دالی تحت تاثیر چندین سبک هنری مختلف قرار گرفت، از جمله متافیزیک و کوبیسم، که توجه همکلاسیهایش را جلب نمود؛ هرچند که احتمالاً هنوز به طور کامل با جنبش کوبیسم آشنا نشده بود.
در سال ۱۹۲۳، دالی به دلیل انتقاد از اساتید خود و در اصل، به اتهام ایجاد یک شورش میان دانشجویان در اعتراض به انتخاب استاد جدید، از آکادمی تعلیق شد. همان سال، او به دلیل حمایت از جنبش جداییطلبی در خیرونا (شهری در شمال شرقی اسپانیا) دستگیر و مدتی زندانی شد؛ اگرچه دالی در آن زمان بهطور کلی سیاستگریز بود و این بیطرفی را در بیشتر دوران زندگیاش نیز حفظ کرد. او در سال ۱۹۲۶ به آکادمی بازگشت، اما درست پیش از شروع امتحانات نهایی خود، به دلیل این اظهار نظر که هیچکدام از اعضای هیئتعلمی صلاحیت ارزیابی او را ندارند، به طور دائم از آکادمی اخراج شد.
در دوران تحصیل، دالی اشکال مختلف هنر را بررسی نمود و نقاشان کلاسیکی مانند رافائل، برونتسینو و دیهگو ولاسکز را مطالعه کرد (که از ولاسکز سیبیل خمیدهاش را الهام گرفت). او همچنین در جنبشهای هنری آوانگارد (هنر پیشرو و نوآور که به شکستن قواعد سنتی و جستجوی شیوههای جدید میپردازد) مانند دادا که یک جنبش ضد سیستم بعد از جنگ جهانی اول بود، مشارکت داشت. در حالی که نگرش آپولیتیک (بیطرف در مسائل سیاسی) دالی، مانع از پیروی کامل او از این جنبش شد؛ اما با این حال، فلسفه دادا بر آثار او در طول زندگیاش تأثیر بسزایی داشت.
در سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹، دالی چندین بار به پاریس رفت و در آنجا با نقاشان و روشنفکران تأثیرگذاری مانند پیکاسو ملاقات نمود. پیکاسو، از جمله چهرههای برجستهای بود که دالی او را تحسین میکرد. در این دوران، دالی چندین اثر خلق کرد که تأثیر پیکاسو در آنها به طور کاملا واضحی، مشهود بود.
همچنین با خوان میرو، نقاش و مجسمهساز اسپانیایی نیز ملاقات داشت که دالی، پل الوار (شاعر) و نقاش رنه ماگریت، را با سوررئالیسم آشنا کرد. تا این زمان، دالی با سبکهای نقاشی امپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم نیز آشنا شده بود. آثار دالی با سه تم اصلی مرتبط شدند:
۱) جهان و احساسات انسان
۲) نمادگرایی جنسی
۳) تصاویر ایدئولوژیک
تمام این تجریبات، به دوره سوررئالیستی اول دالی در سال ۱۹۲۹ منجر شد. دالی از تکنیکهای کلاسیکی که برگرفته از هنرمندان رنسانس بود، استفاده میکرد. این تکنیکها در حالی به کار گرفته میشدند که با فضای خیالی و غیرواقعی آثار او که در آن شخصیتها و تصاویر همگی عجیب و تخیلی بودند، در تناقض بود. حتی قبل از این دوره نیز دالی گرایش زیادی به نظریات روانکاوی زیگموند فروید داشت. مهمترین سهم دالی در جنبش سوررئالیسم، روش پارانویا-انتقادی بود.
این رویکرد خلاقانه که توسط سالوادر دالی ابداع شده، یک تمرین ذهنی جهت دسترسی به ناخودآگاه و تقویت خلاقیتهای هنری است. دالی از این روش برای خلق واقعیتی از خوابها و افکار ناخودآگاهش استفاده میکرد و بدینگونه، واقعیت را به چیزی که میخواست باشد تغییر میداد (فارغ از اینکه واقعیت در اصل چه چیزی بود). برای دالی، این روش تبدیل به سبکی برای زندگی شد.
در سال ۱۹۲۹، دالی فعالیت هنری خود را به دنیای فیلمسازی گسترش داد و با لوئیس بونوئل، در دو فیلم سگ اندلسی و عصر طلایی (۱۹۳۰) همکاری کرد. فیلم سگ اندلسی بهخاطر صحنه آغازین جنجالیاش، که در آن برشی از چشم انسان با تیغ (بهصورت شبیهسازیشده) نمایش داده میشود، همچنان یک صحنه معروف در سینما به حساب میآید.
چند سال بعد، هنر دالی در فیلم دیگری به نام طلسمشده (۱۹۴۵) به کارگردانی آلفرد هیچکاک و با بازی گریگوری پک و اینگرید برگمن ظاهر شد. نقاشیهای دالی در یک سکانس رؤیاپردازانه در این فیلم استفاده شدند و با ارائه سرنخهایی به کشف راز مشکلات روانی شخصیت جان بالنتاین کمک کردند.
در آگوست ۱۹۲۹، دالی با النا دمیتریونا دیاکونووا (یا النا ایوانورنا دیاکونووا)، مهاجری روسی که ۱۰ سال از او بزرگتر بود، آشنا شد. در آن زمان، او همسر نویسنده سوررئالیست، پل الوار، بود. ارتباطی قوی و جذاب از نظر ذهنی و جسمی میان دالی و دیاکونووا شکل گرفت. همین امر باعث شد تا دیاکونووا، خیلی زود الوار را جایگزین عشق جدیدش سعنی سالوادور کند. دیاکونووا، که با نام گالا نیز شناخته میشود، منبع اصلی الهام و خلاقیت دالی شد و در نهایت نیز با او ازدواج کرد..
دالی با وجود تخیلات و رفتارهای عجیبش، توانایی مدیریت جنبههای تجاری و مالی زندگی هنری خود را نداشت. گالا مسئولیت امور حقوقی و مالی او را برعهده گرفت و قراردادهایش را با فروشندگان و برگزارکنندگان نمایشگاهها تنظیم میکرد. آنها در سال ۱۹۳۴ طی یک مراسم کاملا ساده ازدواج کردند.
تا سال ۱۹۳۰، دالی به یکی از چهرهای جنجالی و برجسته در جنبش سوررئالیسم تبدیل شده بود. اولین حامیان او ماری-لائور دو نوای، ویکنت و همچنین ویکنتس چارلز بودند؛ اشرافزادگان فرانسوی که در اوایل قرن بیستم از هنر آوانگارد حمایت چشمگیری میکردند. در همین دوران، دالی یکی از نمادینترین آثار خود یعنی تداوم حافظه (۱۹۳۱) را خلق کرد که گاه با نام ساعتهای نرم نیز شناخته میشود. این نقاشی ساعتهای جیبی در حال ذوب شدن را در یک منظره خیالی به تصویر میکشد و معمولاً بهعنوان نمادی از انعطافپذیری زمان و ناپایداری همهچیز تفسیر میشود.
در اواسط دهه ۱۹۳۰، دالی به اندازه شخصیت رنگارنگ و عجیب خود، و شاید حتی بیشتر از آثار هنریاش، به شهرت رسیده بود. برای برخی از منتقدان هنر، این جنبه شخصیتی دالی توجهها را از آثار او منحرف کرده بود. او اغلب با سبیلی بلند و اغراقشده، یک شنل و عصا ظاهر میشد و در محافل عمومی رفتارهای غیرعادی از خود نشان میداد. در سال ۱۹۳۴، جولیان لوی، دلال هنری، دالی را از طریق نمایشگاهی در نیویورک به آمریکا معرفی کرد؛ رویدادی که جنجالهای بسیاری را موجب شد. در یکی از مهمانیهایی که به افتخار او برگزار گشت، دالی با سبک خاص همیشگی خودش در میهمانی حاضر شد؛ او یک جعبه شیشهای را روی سینهاش آویزان کرده بود که داخل آن یک سینهبند قرار داشت.
اخراج از جمع سوررئالیستها
با نزدیک شدن دامنه جنگ به اروپا و بهویژه اسپانیا، دالی با اعضای جنبش سوررئالیسم دچار درگیری شد. طی یک محاکمه که در سال ۱۹۳۴ برگزار شد، او از جمع این گروه اخراج گشت. علت آن هم این بود که دالی از موضعگیری علیه فرانسیسکو فرانکو، رهبر نظامی اسپانیایی، امتناع کرده بود (در حالی که هنرمندان سوررئالیستی مانند لوئیس بونوئل، پیکاسو و میرو چنین کاری کرده بودند).
البته مشخص نیست که آیا این موضوع مستقیماً باعث اخراج او شد یا خیر. به طور رسمی، به دالی اعلام شد که اخراجش به دلیل (فعالیتهای ضد انقلابی مکرر او که به جشن گرفتن فاشیسم و حمایت از آدولف هیتلر مرتبط بود) اتفاق افتاده است. احتمالاً اعضای جنبش از برخی رفتارهای عمومی دالی شوکه شده بودند. با این حال، برخی از تاریخنگاران هنر بر این باورند که اخراج او بیشتر ناشی از خصومت دالی با رهبر سوررئالیستها، آندره برتون، بوده است.
با وجود اخراج از جنبش، دالی به شرکت در چندین نمایشگاه بینالمللی سوررئالیستی تا دهه ۱۹۴۰ ادامه داد. در افتتاحیه نمایشگاه سوررئالیستی لندن که مربوط به سال ۱۹۳۶ میشد، او یک سخنرانی با عنوان ارواح پارانویای واقعی انجام داد. این سخنرانی در حالی بود که او یک لباس غواصی به تن، یک چوب بیلیارد در دست و دو سگ روسی را به همراه خودش در سخنرانی آورده بود. او بعدها گفت که لباسش نمایشی از غوطهوری در اعماق ذهن انسان بوده است.
در طول جنگ جهانی دوم، دالی و همسرش به ایالات متحده مهاجرت کردند و تا سال ۱۹۴۸ در آنجا ماندند؛ سپس به کاتالونیا، جایی که دالی عاشق آن بود، بازگشتند. این سالها برای دالی سالهای بسیار مهمی بودند. در سال ۱۹۴۱، موزه هنر مدرن متروپولیتن نیویورک، نمایشگاهی ویژه از آثار او را برپا کرد. پس از آن، زندگینامهاش با عنوان زندگی پنهان سالوادور دالی در سال ۱۹۴۲ منتشر شد. همچنین در این دوران، تمرکز دالی از سوررئالیسم به دوره کلاسیکاش تغییر کرد. دعوای او با اعضای جنبش سوررئالیست ادامه داشت، اما دالی همچنان مقاوم و بیتأثیرتر از آن به نظر میرسید.
موزه-تئاتر دالی
در طی ۱۵ سال بعد، دالی مجموعهای از ۱۹ بوم بزرگ را نقاشی کرد که شامل تمهای علمی، تاریخی و مذهبی بودند. او اغلب این دوره را مذهب هستهای مینامید. در این دوران، کارهای او به آثاری تبدیل شدند که ترکیبی از دقت بینظیر با تخیل شگفتانگیز و بیحد و مرز بود. او در نقاشیهای خود از ترفندهای بصری، تصاویر سهبعدی و هندسه استفاده میکرد. بسیاری از آثارش، تصاویری از هندسه الهی (مفهومی که در هنر و معماری، بهویژه در دوران رنسانس مورد توجه قرار گرفت)، ساختار DNA، مکعبهای چندبعدی و مفاهیم مذهبی را در بر داشتند.
از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۴، دالی بخش زیادی از وقت خود را صرف ساخت تئاتر-موزه دالی در فیگرس کرد. ساختمان این موزه قبلاً محل تئاتر شهرداری فیگرس بود، جایی که دالی در سن ۱۴ سالگی نمایش عمومی خود را دید (ساختمان اصلی از قرن نوزدهم در اواخر جنگ داخلی اسپانیا تخریب شده بود). موزه در خیابان روبهروی کلیسای سانتپِره قرار دارد، جایی که دالی در آنجا تعمید گرفت و اولین میثاق خود را دریافت کرد (جنازه او نیز بعدها در همان جا به خاک سپرده شد) و فقط سه بلوک دورتر از آن خانهای است که او در آن متولد شده بود.
تئاتر-موزه دالی در سال ۱۹۷۴ به طور رسمی افتتاح شد. ساختمان جدید از خرابههای ساختمان قدیمی تشکیل شده و بر اساس یکی از طرحهای دالی بنا شده است. این موزه به عنوان بزرگترین ساختار سورئالیستی جهان معرفی میشود و شامل مجموعهای از فضاهاست که یک شیء هنری واحد را تشکیل میدهند، جایی که هر عنصر، بخش جداییناپذیری از یک کل است. این مکان همچنین به خاطر نگهداری گستردهترین مجموعه آثار این هنرمند شناخته میشود؛ از اولین تجربیات هنری او تا آثاری که در سالهای آخر عمرش خلق کرده است. چندین اثر که به طور دائم در نمایشگاه قرار دارند، به طور خاص برای موزه ساخته شدهاند.
در همان سال ۱۹۷۴، دالی رابطه کاری خود را با مدیرش پیتر مور قطع کرد. به دنبال این اتفاق، تمام حقوق مجموعهاش بدون اجازه او توسط سایر مدیران تجاری فروخته شد و او بخش زیادی از ثروتش را از دست داد. دو مجموعهدار ثروتمند آمریکایی، آ.رینولدز مورس و همسرش، الینور، که از سال ۱۹۴۲ دالی را میشناختند، سازمانی به نام دوستان دالی و یک بنیاد مجزا تأسیس کردند تا به بهبود وضعیت مالی این هنرمند کمک کنند. این سازمان همچنین موزه سالوادور دالی را در سنت پترزبورگ، فلوریدا تأسیس کرد.
سالهای پایانی
در سال ۱۹۸۰، دالی به دلیل اختلال حرکتی که لرزش دائمی و ضعف در دستانش را به دنبال داشت، مجبور به بازنشستگی از حرفه نقاشی شد. او دیگر قادر به نگه داشتن قلممو نبود و توانایی ابراز احساسات درونی خود در قالب نقاشی را از دست داده بود. در سال ۱۹۸۲، مصیبت دیگری بر دالی وارد شد، زمانی که دوست عزیز و همسرش گالا را از دست داد. این واقعه او را به افسردگی عمیقی فرو برد. او به پوبول نقل مکان کرد؛ در قلعهای که برای گالا خریداری کرده و بازسازی کرده بود، شاید برای پنهان شدن از عموم یا، به گفته برخی، برای مردن. در سال ۱۹۸۴، دالی در یک آتشسوزی دچار سوختگی شد و به دلیل جراحاتش مجبور به استفاده از ویلچر گشت. دوستان، حامیان و سایر هنرمندان، او را از قلعه نجات داده و به فیگرس بازگرداندند و او را در تئاتر-موزه در جای راحتی اسکان دادند.
در نوامبر ۱۹۸۸، دالی به دلیل نارسایی قلبی وارد بیمارستانی در فیگرس شد. پس از بهبودی، او به تئاتر-موزه برگشت. در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۹، دالی در شهر زادگاهش به دلیل نارسایی قلبی در سن ۸۴ سالگی درگذشت. مراسم تشییع جنازه او در تئاتر-موزه برگزار و در یک مقبره دفن شد.
در تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۷، یک قاضی دادگاه در شهر مادرید دستور داد تا جسد دالی برای حل راز یک پرونده از قبر بیرون کشیده شود. یک زن ۶۱ ساله اسپانیایی به نام ماریا پیچیلار آبِل مارتینز، ادعا کرد که مادرش در زمانی که به عنوان خدمتکار در خانههای همسایگان دالی در پورت لیگات (شهری در شمالشرق اسپانیا) کار میکرد، رابطهای با این هنرمند داشته است.
قاضی دستور داد تا نبش قبر صورت گیرد، به این دلیل که هیچگونه مدرک باقیمانده بیولوژیکی یا شخصی دیگری برای مقایسه با دیانای ماریتز وجود نداشت. بنیاد گالا-سالوادور دالی، که اموال دالی را مدیریت میکند، به این حکم اعتراض کرد، اما در ماه بعد، فرآیند استخراج جسد ادامه پیدا کرد. در سپتامبر، نتایج آزمایشات دیانای نشان داد که دالی پدر او نبوده است.
در ماه اکتبر، نام این هنرمند دوباره در صدر اخبار قرار گرفت و با اعلام برگزاری یک نمایشگاه در موزه دالی در سنت پترزبورگ، فلوریدا، به مناسبت گرامیداشت دوستی و همکاری او با طراح مد ایتالیایی، السا شیاپارلی، توجهها را به سمت خودش جلب نمود. این دو (سالوادور دالی و السا شیاپارلی)، به دلیل خلق مشترک یک لباس خرچنگی معروف بودند که توسط والیس سیمپسون، یک سلبریتی آمریکایی، پوشیده شد؛ کسی که بعدها با پادشاه انگلیس ادوارد هشتم ازدواج کرد.
بدون نظر