
اینسلها، گروهی از مردان منزوی و سرخوردهاند که روابط عاطفی و جنسی برایشان غیرممکن شده و این ناکامی به نفرت از زنان تبدیل شده است. پژوهش جدیدی با بررسی دقیق این گروه، ۱۲ ویژگی مشترک آنها را مشخص کرده که برخلاف باور عمومی، ریشه در سیاستهای افراطی یا نژاد ندارد، بلکه از اختلالات روانی عمیق سرچشمه میگیرد. آیا میتوان با درک دقیقتر این ویژگیها، از گسترش خشونتهای ناشی از این تفکر جلوگیری کرد؟
اینسل چیست؟

اینسل، مخفف عبارت Involuntary Celibate به معنای «محروم جنسی ناخواسته» است. این اصطلاح به گروهی از مردان اطلاق میشود که ناتوانی خود در برقراری رابطه عاطفی یا جنسی را نه ناشی از ویژگیهای شخصی یا شرایط اجتماعی، بلکه ناشی از رفتار و انتخاب زنان میدانند. از نگاه آنها، زنان عمداً آنها را طرد میکنند و به مردان دیگر، که در فرهنگ اینسلها به آنها «چَد» (Chad) گفته میشود، ترجیح میدهند. زنانی که از نظر آنها جذاب اما سطحی هستند نیز با نام «استیسی» (Stacy) شناخته میشوند.
اینسلها عموماً در انجمنهای آنلاین گرد هم میآیند و محتوای تولیدشده در این فضاها اغلب پر از نفرتپراکنی، زنستیزی و ترویج خشونت است. به همین دلیل، بسیاری از جوامع مجازی، از جمله انجمنهای مرتبط در سایتهایی مثل Reddit، به دلیل تخطی از قوانین نفرتپراکنی، بسته شدهاند.

با اینکه اینسلبودن در ظاهر فقط به معنای نداشتن رابطه جنسی است، اما در واقع مفهومی بسیار رادیکالتر و خطرناکتر دارد. برخی از افراد مرتبط با این جوامع، در حملات خشونتبار و حتی مرگبار نقش داشتهاند. بهعنوان مثال، الک میناسیان، فردی که در سال ۲۰۱۸ در تورنتو با خودرو به عابران حمله کرد و جان چندین نفر را گرفت، پیش از حادثه در فیسبوک پستی منتشر کرده بود که نشان میداد با جامعه اینسلها همدلی دارد.

در آن پست، او از الیوت راجر تمجید کرده بود؛ فردی که در سال ۲۰۱۴ با شلیک گلوله و چاقوکشی در نزدیکی دانشگاه کالیفرنیا، شش نفر را کشت و ۱۳ نفر دیگر را زخمی کرد. راجر در ویدیوها و نوشتههای آنلاینش آشکارا از زنان متنفر بود و ناتوانیاش در برقراری رابطه را دلیلی برای انتقام از آنها میدانست.
تصویری دقیقتر از اینسلها

در پژوهشی مشترک بین دانشگاه سوانزی بریتانیا و دانشگاه تگزاس آمریکا، ۵۶۱ مرد اینسل مورد بررسی قرار گرفتند. نتیجه، تصویری بسیار متفاوت از آن چیزی بود که رسانهها عمدتاً نشان میدهند.
برخلاف تصور رایج، اکثریت اینسلها جوانان سفیدپوست افراطی و بیکار نیستند. بلکه این گروه از طیفهای مختلف نژادی، اقتصادی و حتی سیاسی تشکیل شدهاند و آنچه آنها را به هم پیوند میدهد، اختلالات روانی شدید و تجربههای مکرر طردشدگی است.
۱۲ ویژگی اصلی اینسلها
- اختلالات روانی شدید
- تجربه زورگویی و آزار
- ویژگیهای طیف اوتیسم
- احساس شدید تنهایی
- زندگی در انزوا
- میانگین سنی پایین
- باور به ایدئولوژی بلکپیل (Black Pill)
- ترس از فمینیسم
- گرایشهای سیاسی چپمیانه
- در حال اشتغال یا تحصیل
- پیشزمینه اقتصادی متوسط
- تنوع نژادی
جنبش «فِمسل»؛ پاسخ افراطی و سنتی زنان به اینفلوئنسرهای زنستیز مانند اندرو تیت
روانی در مرز فروپاشی

در میان تمام ویژگیهای مشترک اینسلها، مهمترین و نگرانکنندهترین مورد، وضعیت نابسامان روانی آنهاست. نتایج پژوهش نشان میدهد که بیشتر این افراد با مشکلات جدی روانی دستوپنجه نرم میکنند. بیش از یکسوم آنها به افسردگی یا اضطراب متوسط دچارند و ۳۷ درصد از پاسخدهندگان اعلام کردهاند که روزانه افکار خودکشی دارند؛ آماری هشداردهنده که نشان میدهد بسیاری از اینسلها در آستانه فروپاشی روانی قرار دارند.
همین وضعیت روانی آسیبپذیر باعث میشود که این افراد نهتنها برای دیگران، بلکه به شکل نگرانکنندهای برای خودشان هم خطرناک باشند. برخلاف تصویری که رسانهها از اینسلها به عنوان تهدیدی برای جامعه ارائه میدهند، پژوهشگران هشدار میدهند که خودکشی در میان این افراد به همان اندازه و شاید بیشتر از خشونت علیه دیگران تهدیدآمیز است.
نویسندگان این پژوهش به ارتباط بین افکار خودکشی در اینسلها و الگوهای رفتاری مهاجمان جمعی هم اشاره کردهاند. مطالعات قبلی نشان دادهاند که بیش از ۷۰ درصد عاملان تیراندازیهای جمعی، پیش از اقدام خود یا به خودکشی فکر کردهاند یا قصد داشتهاند در جریان آن کشته شوند. در نتیجه، سلامت روان اینسلها صرفاً یک مسئله فردی نیست، بلکه میتواند به تهدیدی برای امنیت عمومی نیز تبدیل شود.
افسردگی، اضطراب و خشم فروخورده، پایههای روانی این گروه را شکل میدهند. بیشتر آنها نه تنها فاقد روابط اجتماعی معنادار هستند، بلکه اعتماد به نفس و امید به آینده را نیز از دست دادهاند.
تنهایی، طردشدگی و زندگی در انزوا

در دل تجربه اینسلبودن، یک احساس مشترک نیز نهفته است: احساس عمیق طردشدگی. طبق یافتههای پژوهش اخیر، بخش بزرگی از اینسلها از کودکی با طرد و آزار روانی روبهرو بودهاند. ۸۶ درصد آنها گفتهاند که در دورهای از زندگی خود مورد زورگویی یا تحقیر قرار گرفتهاند. این رقم در مقایسه با تنها یکسوم از جمعیت عمومی، بسیار چشمگیر و نگرانکننده است.
این سابقهی آسیب روانی، اغلب زمینهساز انزوای اجتماعی و شکلگیری شخصیتهایی شکننده میشود که با گذشت زمان، بیش از پیش به انزوا پناه میبرند. در نتیجه، بسیاری از آنها بهتدریج خود را از جهان واقعی کنار میکشند و وارد دنیای مجازی انجمنهای اینسل میشوند؛ جایی که نهتنها احساس تعلق پیدا میکنند، بلکه نفرتها و سرخوردگیهایشان هم بازتاب پیدا کرده و تشدید میشود.
احساس تنهایی هم در میان این گروه در بالاترین سطح ممکن قرار دارد. در پرسشنامه پژوهش، نیمی از اینسلها بالاترین سطح تنهایی ممکن را انتخاب کردند. این تنهایی فقط یک حس نیست؛ بخشی از سبک زندگی آنها شده است. حدود نیمی از پاسخدهندگان با والدین یا پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگی میکنند و یکچهارم دیگر بهطور کامل تنها هستند. همین ساختار زندگی، فرصت تعامل با جامعه را به حداقل رسانده و امکان رشد اجتماعی یا احساسی را تقریبا از میان برده است.
در این بستر منزوی، انجمنهای آنلاین نقش جایگزین زندگی اجتماعی را بازی میکنند. فردی که هیچ ارتباط معناداری در دنیای واقعی ندارد، ممکن است تنها در فرومهای اینسلها احساس «دیدهشدن» یا «فهمیدهشدن» کند. اما این فضاها بیشتر از آنکه مرهم باشند، به میدان پرورش خشم، ناامیدی و افکار سمی تبدیل میشوند. تأیید متقابل دیدگاههای منفی در این فضاها، نوعی همصدایی در بدبینی و نفرت ایجاد میکند که راه بازگشت به واقعیت را دشوارتر میسازد.
ناتوانیهای شناختی و تفاوتهای عصبی

یکی دیگر از یافتههای مهم این پژوهش، نرخ بالای تفاوتهای عصبی و شناختی در میان اینسلهاست؛ موضوعی که در شناخت ریشههای روانی و رفتاری این گروه نقش اساسی دارد. برای بررسی این موضوع، محققان از آزمون غربالگری Autism Spectrum Quotient-10 (AQ-10) استفاده کردند؛ ابزاری معتبر که برای سنجش علائم اولیه اختلال طیف اوتیسم طراحی شده است.
نتایج حیرتانگیز بود: یکسوم اینسلها نمرهای کسب کردند که نشان میدهد باید برای ارزیابی بالینی رسمی اوتیسم معرفی شوند. در حالی که در جمعیت عمومی، تنها حدود یک درصد افراد چنین شرایطی دارند. این شکاف آماری نشان میدهد که ناهنجاریهای عصبی و شناختی در میان این گروه بسیار شایعتر از حد معمول است.
باورهایی فراتر از کلیشهها

در نگاه اول، بسیاری تصور میکنند اینسلها گروهی از مردان راستگرای افراطی هستند که صرفاً از روی خشم یا تعصب به زنان حمله میکنند. اما بررسیها نشان میدهد که باورهای آنها، اگرچه رادیکال و زنستیزانه است، ریشه در احساس بیقدرتی و شکستپذیری عمیق دارد.
یکی از مفاهیم کلیدی در جهانبینی اینسلها، ایدئولوژی Black Pill یا «قرص سیاه» است؛ اصطلاحی برگرفته از فرهنگ اینترنت که استعارهای است از پذیرش واقعیت تلخ و غیرقابلتغییر زندگی. در این گفتمان، «بلک پیل» به معنای باور قطعی و بدبینانهای است که میگوید مردانی که از نظر ظاهری، اجتماعی یا مالی جذاب نیستند، هیچ شانسی برای جذب زنان ندارند. از نگاه آنها، ویژگیهای شخصیتی یا تلاش برای بهبود فردی بیفایده است و هرگونه تلاش برای تغییر وضعیت محکوم به شکست است.
این باور معمولاً حول اصل معروف قانون ۸۰/۲۰ میچرخد؛ یعنی این ادعا که ۸۰ درصد زنان تنها به ۲۰ درصد مردان جذاب علاقه دارند. نتیجهگیری آنها از این قانون ناعادلانه این است که مردان «معمولی» یا «نامطلوب» از پیش بازندهاند و بهتر است از هرگونه تلاش برای ایجاد رابطه عاطفی یا جنسی صرفنظر کنند. این نگرش، زیربنای بسیاری از دیدگاههای افراطی و خشمگینانه نسبت به زنان، فمینیسم، و حتی جامعه بهطور کلی است.
اینسلها در فرومها و انجمنهای مجازی خود این ایدهها را تقویت کرده و آن را بهنوعی «حقیقت علمی» جا میزنند. آنها معتقدند زنان بهصورت غریزی تنها جذب مردانی با ویژگیهای ظاهری مشخص، موقعیت مالی بالا یا محبوبیت اجتماعی میشوند و این امر را نتیجه تکامل یا انتخاب طبیعی میدانند. از همین رو، فمینیستها، رسانهها، و ساختارهای اجتماعی را دشمن میپندارند که این «بیعدالتی زیستی» را تقویت میکنند.
با وجود این، بسیاری از اینسلها خود را دارای گرایشهای چپگرایانه میدانند. برای مثال، اغلب با حقوق اقلیتهای جنسی موافقاند، از سودجویی شرکتهای بزرگ انتقاد میکنند و خواهان عدالت اجتماعی بیشتری هستند. این تضاد آشکار بین دیدگاههای اجتماعی و باورهای شخصی، پیچیدگی روانی این گروه را بیشتر نشان میدهد.
نژاد، طبقه اجتماعی و اشتغال

یکی از نکاتی که این پژوهش بهروشنی نشان داد، نادرستی کلیشههای رایج درباره اینسلها است که آنها را مردانی سفیدپوست، راستگرا، بیکار و منزوی معرفی میکند.
در این مطالعه، تنها ۵۸ درصد از اینسلهای شرکتکننده، خود را سفیدپوست معرفی کردند. به این معنا که ۴۲ درصد از این گروه از اقلیتهای نژادی و قومی بودند.
از نظر طبقه اجتماعی نیز تنوع زیادی وجود دارد. اگرچه اکثریت اینسلها از طبقه متوسط بودند، اما پاسخدهندگان از طیف وسیعی از پیشزمینههای اقتصادی و اجتماعی آمده بودند. برخی از آنها از خانوادههای کمدرآمد بودند، برخی از طبقات بالاتر.
همچنین برخلاف باور عمومی که اینسلها را عمدتاً «بیکار» یا «فاقد تحصیلات» میدانند، اکثر شرکتکنندگان در این پژوهش یا در حال تحصیل بودند یا شاغل.
چه کسانی خطرناکترند؟

پژوهشگران دو گروه از اینسلها را دارای پتانسیل بیشتر برای خشونت دانستهاند:
- گروه اول: کسانی که مشکلات روانی، سابقه زورگویی یا اختلال طیف اوتیسم دارند و به دلیل احساس طردشدگی به ایدئولوژی بلکپیل جذب میشوند.
- گروه دوم: افرادی با ویژگیهای شخصیتی خطرناک مانند خودشیفتگی، روانپریشی و رفتار ماکیاولیستی که معمولاً گرایشات راستافراطی دارند و آمادگی بیشتری برای بروز خشونت دارند.
شناخت این دو گروه میتواند برای مقابله با افراطگرایی و پیشگیری از خشونتهای احتمالی حیاتی باشد.
پژوهشگران تاکید میکنند که نادیده گرفتن وضعیت روانی اینسلها تنها به تعمیق بحران کمک میکند و اگر بخواهیم با افراطگرایی مقابله کنیم، باید پیش از هر چیز این بحران روانی عمیق را بشناسیم و برایش راهحلی انسانی پیدا کنیم.
بدون نظر