روایت بیش از ۱۵۰ جنایت قاتل سریالی ایرانی ملقب به «قاتل طناب سفید» + ویدیو

روایت بیش از ۱۵۰ جنایت قاتل سریالی ایرانی ملقب به «قاتل طناب سفید» + ویدیو

سرهنگ نصرالله شفیقی، کارآگاه ویژه پرونده، در تلویزیون اینترنتی همشهری در مورد مجید سالک محمودی، قاتل سریالی، صحبت کرد؛ سرهنگ نصرالله شفیقی درباره مجید سالک می‌گوید:

بالای ۱۵۰ تا قتل داشت. هر دو روزی یه قتل داشت، متوسط کارش.

از سال ۵۹ حساب کن بیا به سال ۶۴، بیشتر میشه. بیشتر داشت و مجید باید فکر می‌کرد که یادش بیاد.

آرزوهای عجیب محمد بیجه قاتل سریالی پاکدشت از زبان قاضی پرونده + ویدیو

در بخش دیگری از این گفتگو، سرهنگ نصرالله شفیقی درباره اولین قتل مجید سالک می‌گوید:

مجید که با این خانمش اختلاف داشت، یه رفیق زن داشت به نام اختر بغدادچیان؛ که اختر بغداد‌چیان دو تا بچه داشت یه پسر به نام محمد یه دختر به نام فرحناز، ۱۰ ساله و ۱۱ ساله.

اختر با مجید رفیق بود، یه مقدار سیانور تهیه می‌کنه میده به مجید میگه اینو بریز تو غذای خانمت، خانمت رو بکش بعد ما با هم ازدواج می‌کنیم.

خانم مجید اون موقع رفته بوده شهرستان سرآب خونه پدرش، دخترشونم با خودش بوده و مجید یه شب همین خانم اختر بغدادچیان رو دعوت می‌کنه خونه خودشون، شام باهم بودن. سیانور رو میریزه تو شام همونا، تو شام اختر بغدادچیان و دو بچه‌‌اش، فرحناز و محمد. اولین قربانی‌های مجید اینا بودن.

مجید سالک محمودی که بود؟

مجید سالک محمودی سال ۱۳۳۵ در شهرستان سراب به دنیا آمد. او فرزند سوم یک خانواده ۱۰ نفره بود و در ۱۴ سالگی به بازار رفت تا کار پرده‌دوزی را یاد بگیرد و بعد از مدتی هم توانست برای خودش یک مغازه تزئیناتی راه بیندازد. در اواخر دوران سربازی‌ خود، پدرش را از دست داد. از آن به بعد، مسئولیت مادر و خواهرانش هم بر عهده او بود. تا اینکه در ۲۵ سالگی به دختری علاقه‌مند شد و بعد از ازدواج با او برای بهتر شدن زندگی‌اش به تهران آمد و مشغول به کار شد.

مجید سالک محمودی

مجید سالک محمودی، قاتل سریالی در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ بود که هنوز معلوم نیست در جریان سال‌ها جنایت خود چند نفر را به قتل رسانده‌ است. هر چند اعدادی از ۲۴ نفر، ۴۹ نفر و حتی بیشتر به‌عنوان تعداد قربانیان او مطرح شده اما مسئله این است که مجید سالک رازهای زیادی را با خودش به گور برد که هرگز فاش نشدند. مادر مجید درباره فرزندش گفته بود:

مجید فقط دو کلاس درس خوانده بود. او در بین بچه‌ها از همه بیشتر شیطنت می‌کرد. کمی که بزرگ‌تر شد، بچه آرامی شده بود و من از او راضی بودم. وقتی ازدواج کرد کمتر او را می‌دیدم و نمی‌دانم که چطور فکر می‌کرد و چرا دست به این کارها زد. فقط یادم است که این اواخر یک بار برای سر زدن به من آمد و گفت که زنش را طلاق داده. مجید از اینکه همسرش اجازه نداده بود دخترشان را ببیند ناراحت بود. به غیر از این چیز دیگری از زندگی پسرم این اواخر نمی‌دانم!

همسر مجید هم درباره زندگی خصوصی‌اش با مجید گفته بود:

وقتی با مجید ازدواج کردم خیلی به او علاقه داشتم و تا وقتی دخترمان به دنیا آمد با او هیچ مشکلی نداشتم و همدیگر را دوست داشتیم. او خوش اخلاق و خونسرد بود و به ندرت پیش می‌آمد که عصبانی شود. به زندگی خیلی اهمیت می‌داد و همیشه برای خانه بهترین میوه‌ها را می‌خرید و برای من بهترین لباس‌ها را … دوست داشت زندگی خوب و مرتبی داشته باشد. اما خصوصیات منفی‌ هم داشت که همیشه من را اذیت می‌کرد. مثلاً اینکه گاهی بر سر بعضی از مسائل زیاد دروغ می‌گفت و در دروغگویی این‌قدر ماهر بود که آدم باورش می‌شد!

مجید کم‌کم بدهی زیادی بالا آورد و مغازه تزئیناتی‌اش را از دست داد. از آن به بعد روی یک ماشین کار می‌کرد و وضع ما از قبل بدتر شده بود. در تمام آن روزها او به جای اینکه به فکر تلاش برای بهتر شدن زندگی باشد، به کلاهبرداری فکر می‌کرد تا اینکه بالاخره هم به زندان افتاد. همه اینها باعث شد که بین من و مجید فاصله بیفتد و جر و بحث‌های همیشگی زندگی را به ما تلخ کند. بعد هم وقتی در زندان بود به فکر جدایی از او افتادم.

مجید آدم خودسری بود و هیچ‌وقت در کارهایش با کسی مشورت نمی‌کرد و دوست نداشت کسی از کارش سر در بیاورد. با این‌ حال هر شکستی در زندگی می‌خورد، دیگران را مقصر می‌دانست و به اشتباه خودش فکر نمی‌کرد.

آنچه در پرونده مجید سالک محمودی اثبات شده، این است که طعمه‌های اصلی او زنان متاهل بودند و مجید برای اینکه به هدف اصلی‌ خود برسد، از کشتن کودکانی که همراه قربانیانش بودند هم ابایی نداشت. نام این جنایتکار سریالی اهل تبریز که خیلی‌ها از او با عنوان قاتل طناب سفید یاد می‌کنند، در سال‌های ۶۴ و ۶۵ در مطبوعات مطرح شد اما قتل‌هایی که سالک انجام از سال‌ها پیش از آن، یعنی از زمستان سال ۵۹ آغاز شده بود.

مجید سالک محمودی

قاتلان زنجیره‌ای ایران ؛ کودکانی که هنوز صدایشان از کوره‌های آجرپزی به گوش می‌رسد

شامگاه بیستم اسفند آن سال، وقتی جسد زنی در کوی دانش شهر تبریز پیدا شد، کسی خبر نداشت که این آغاز موجی خواهد بود که قرار است جان زنان و کودکان زیادی را بگیرد. حتی تا ماه‌ها بعد از آن، وقتی اجساد زنانی در اردبیل و اشتهارد کرج، قزوین و تهران پیدا شد، باز هم تصور اینکه همه این قتل‌ها توسط یک نفر صورت گرفته، مشکل بود. اما از نیمه دوم سال ۱۳۶۰ به بعد، وقتی جسد زنان بیشتری در این شهرها پیدا و معلوم شد که همه آن‌ها با یک شگرد و با استفاده از طناب سفید خفه شده‌اند، فرضیه قتل‌های سریالی قوت گرفت. هولناک‌ترین جنایتی که قاتل طناب سفید تا آن زمان مرتکب شده بود، قتل یک مادر به همراه ۲ فرزند ۱۱ و ۹ ساله‌ خود در تبریز بود. مجید در بازجویی‌ها درباره آن قتل گفته بود:

این زن شوهر نداشت و در تبریز زندگی می‌کرد. دوتا بچه داشت. او را از سال ۱۳۵۷ می‌شناختم. با او به صورتی شراکتی یک تاکسی خریده بودیم. او صدهزارتومان به من پول داده بود و قرار بود من با کارکردن روی ماشین ماهی ۱۲هزار تومان به او پول بدهم. یک خانه هم خریدیم ولی خانه به نام او بود و خودش قسط بانک را می‌داد ولی من معامله را جور کردم.

خیلی پیش می‌آمد که زن و بچه من برای دیدن اقوام به شهرستان سراب می‌رفتند. در همان زمان زن جوان به مغازه تزئیناتی من می‌آمد. گاهی هم پیش می‌آمد که او به خانه من می‌آمد. یک شب بین من و او اختلاف پیدا شد. او مقداری سیانور تهیه کرده و به من داده بود تا با آن زن و بچه‌هایم را به قتل برسانم.

اما من تصمیم گرفتم خودش را سر به نیست کنم. این بود که سم را در لیوان شربت زن جوان و بچه‌هایش حل کردم و به‌ آن‌ها خوراندم. وقتی هر سه نفرشان مردند، اجساد آن‌ها در گودالی در حیاط دفن کردم و روی آن‌ها را با خاک پوشاندم.

هنگام بازسازی صحنه قتل، متهم به همراه افسر پرونده سر صحنه قتل رفت و محل اجساد را نشان داد. باغچه که کنده شد، جز مشتی استخوان از مادر و دو فرزندش نمانده بود، در این زمان بود که ماموران برای اولین بار گریه مجید را دیدند. او بالای سر مقتولان ایستاده بود و گریه می‌کرد.

او پس از این جنایت راهی تهران شد و بیشترین قتل‌ها را در پایتخت رقم زد. سال ۱۳۶۴‌ مهم‌ترین سرنخ پرونده در اختیار پلیس قرار گرفت. یکی از مقتولان به خواهر خود گفته بود که توسط مردی که سوار بر یک شورلت سبز با پلاک ارومیه بوده و لهجه آذری داشته، تهدید شده است و همین سرنخ باعث شد تا مأموران پلیس که در جست‌وجوی خودرویی با این مشخصات بودند، در تاریخ ۲۴ بهمن ۶۴ موفق شوند تا به‌صورت کاملا اتفاقی این خودرو را شناسایی و راننده‌اش را بازداشت کنند.

شورلت

با کشف چند تکه طناب سفید در صندوق عقب این خودرو، مجید تحت بازجویی قرار گرفت و خیلی زود اعتراف کرد که قتل‌های زیادی مرتکب شده است. اینکه انگیزه مجید سالک محمودی از ارتکاب این جنایت‌ها چه بود، هرگز مشخص نشد؛ چرا که او هشتم خرداد ۶۵، درحالی‌که هنوز رسیدگی به پرونده‌اش در دادگاه شروع نشده بود، خود را با طنابی که از حاشیه پتوهای سلول درست کرده بود حلق آویز کرد، اما روزنامه‌ها در همان زمان و به نقل از مطلعان پرونده نوشتند:

مجید سالک محمودی به‌دلیل کشیدن چک بدون محل ۲ سال به زندان افتاده بود که بعد از آزادی، از ارتباط همسرش با پسرخاله خود آگاه شد، به همین دلیل تمام زنانی را که فکر می‌کرد به شوهرانشان وفادار نیستند به قتل می‌رساند.

از اقدامات عجیب این قاتل سریالی این بود که یک بار دلسوزی غیرعادی‌ در حق یک بچه کرده بود. او در اعتراف خود درباره یکی از قتل‌هایش گفت:

روزی زنی را سوار ماشینم کردم که بچه شیر خواره‌ای داشت. روز اول او را در یک رنو دیدم. وقتی پیاده شد سوارش کردم. گفت می‌خواهد به خیابان نیروی هوایی برود. وقتی به آنجا رسیدیم گفت که اینجا کار ندارم، برو تهرانپارس. آنجا هم گفت که با صاحبخانه‌اش دعوایش شده و به حالت قهر خانه را ترک کرده است.

به همین خاطر ماشین را دربست کرایه کرد و از من خواست دوباره برگردم به کرج. در بین راه یکدفعه گریه کرد و گفت که طلاق گرفته ولی شوهرش پولی به او نداده است. برای همین به صاحبخانه بدهکار است و از من خواست ۵۰۰ تومان بهش قرض بدهم و بعد گفت که سه روز بعد این پول را پس می‌دهد. من بدون اینکه از او کرایه بگیرم ۵۰۰ تومان به وی دادم و گفتم که می‌خواهم به تبریز بروم چون کار دارم. اگر باز هم مرا دیدی پول را پس بده وگرنه نمی‌خواهم اما او با من قرار گذاشت که سر سه روز پول را پس بدهد.

روز قرار با بچه‌اش آمده بود و سوار ماشینم شد. گفتم پول را به صاحبخانه دادی؟ گفت بله. اما می‌دانستم دروغ می‌گوید. دوباره پول خواست و گفت مرا به خانه مادرم ببر. کوچه‌ای را نشان داد و پیاده شد. از دور تعقیبش کردم. سر خیابان سوار ماشین دیگری شد… چند روز او را زیر نظر گرفتم. سوار می‌شد و از راننده‌ها پول می‌گرفت. یک شب ساعت ده بود که مرا دید. سوارش کردم. جلوی امامزاده رفتیم. ساعت نزدیک دو نیمه شب بود. برق نبود. او را کشتم. بعد بچه‌اش را جلوی خانه مادرش بردم. مردم بچه را شناختند و او را بردند و من هم فرار کردم

وقتی پلیس از مجید پرسید که هیچ صدمه‌ای به بچه نزدی؟ او جواب داد:

بعد از اینکه مادرش را به قتل رساندم، با شیشه به بچه شیر دادم و او را نزدیک مادربزرگش رها کردم. همان‌جا منتظر ماندم تا همسایه‌ها او را ببینند و با خودشان ببرند.

خودکشی مجید سالک محمودی

قاتلان زنجیره‌ای ایران ؛ از خفاش‌ شب‌های تهران تا قاتل عنکبوتی

مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود