۱۰ فیلم واقع‌گرایانه در مورد تکنیک‌های فریب رسانه‌ای؛ از Nightcrawler تا Network

۱۰ فیلم واقع‌گرایانه در مورد تکنیک‌های فریب رسانه‌ای؛ از Nightcrawler تا Network

در دنیای امروز، «اطلاعات» قدرت است و «ادراک» می‌تواند همه‌چیز باشد. پس جای تعجب ندارد که داستان‌هایی درباره‌ی دستکاری رسانه‌ای همچنان مخاطبان را مجذوب خود می‌کند؛ داستان‌هایی که نشان می‌دهند آنچه می‌بینیم و می‌شنویم ممکن است کاملاً حساب‌شده ساخته شده باشد تا افکار و رفتار ما را شکل دهد. سینما نیز این فرصت را از دست نداده و بارها به این مرز مبهم میان واقعیت و فریب پرداخته، تا تأثیر عمیق رسانه بر درک ما از حقیقت را نشان دهد. در ادامه برخی از بهترین فیلم‌هایی را معرفی می‌کنیم که درباره‌ی دستکاری و فریب رسانه‌ای ساخته شده‌اند و تماشای آن‌ها می‌تواند ما را نسبت به نیمه تاریک رسانه هوشیار سازد.

بهترین فیلم‌های سینمایی در مورد فریب رسانه‌ای

  • ۱۰. Thank You for Smoking (۲۰۰۵)
  • ۹. Spotlight (۲۰۱۵)
  • ۸. Ace in the Hole (۱۹۵۱)
  • ۷. A Face in the Crowd (۱۹۵۷)
  • ۶. Wag the Dog (۱۹۹۷)
  • ۵. Natural Born Killers (۱۹۹۴)
  • ۴. Nightcrawler (۲۰۱۴)
  • ۳. The Truman Show (۱۹۹۸)
  • ۲. Network (۱۹۷۶)
  • ۱. Citizen Kane (۱۹۴۱)
ممنون که سیگار می‌کشید ۲۰۰۵

۱۰. Thank You For Smoking (۲۰۰۵)

براساس رمان کریستوفر باکلی به همین نام، این کمدی-درام هجوآمیز به کارگردانی جیسون رایتمن، داستان سخنگوی چرب‌زبان، خوش بیان و بی‌پروای صنعت دخانیات را روایت می‌کند. نیک نیلور (با بازی آرون اکهارت) با مهارت در پیچاندن کلمات و آشنا با ترفندهای رسانه‌ای، از کمپانی‌های تولید دخانیات دفاع می‌کند؛ حتی در زمانی که نگرانی‌های بهداشتی عمومی نسبت به سیگار در حال افزایش است.

ممنون که سیگار می‌کشید یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایی است که به فریب رسانه‌ای و تکنیک‌های گمراه کننده روابط عمومی می‌پردازد. این فیلم بدون ترس وارد مناطق خاکستری اخلاقی در دنیای اقناع و تبلیغ می‌شود و نشان می‌دهد چگونه متخصصان رسانه و روابط عمومی، روایت‌ها را شکل می‌دهند تا برداشت عمومی را کنترل کنند. در بطن خود، ممنون که سیگار می‌کشید فیلمی تأمل‌برانگیز است برای هر کسی که به اخلاق رسانه‌ای، تبلیغات و قدرت روایت علاقه‌ دارد. این فیلم برای کسانی که نسبت به تاثیرات رسانه بر رفتار مصرف کنندگان کنجکاو هستند بسیار روشنگرانه و تفکربرانگیز خواهد بود.

اسپات‌لایت ۲۰۱۵

۹. Spotlight (۲۰۱۵)

فیلمی به کارگردانی تام مک‌کارتی که زاویه‌ی جدیدی را از رسانه ارائه می‌دهد: به‌جای پرداختن به دستکاری و فریب رسانه‌ای، تمرکز آن بر رسانه به‌عنوان نیروی حقیقت‌گو است؛ گروهی از روزنامه‌نگاران که پرده از یک رسوایی عظیم در کلیسای کاتولیک در بوستون برمی‌دارند. این فیلم نشان می‌دهد که چطور روزنامه‌نگاران می‌توانند اسرار به شدت محافظت شده سازمان‌های قدرتمند را کشف و افشا کنند.

با بازی درخشان بازیگرانی مانند مایکل کیتون، مارک رافلو، ریچل مک‌آدامز، لیو شرایبر و استنلی توچی، این فیلم برنده اسکار نه‌تنها اثرگذار است، بلکه تصویری نادر از رسانه به‌عنوان ابزار افشاگری و عدالت ارائه می‌دهد، اگر چه تمرکز آن بیشتر بر روزنامه نگاری به عنوان ابزار افشای حقیقت است تا فریب افکار عمومی. در حالی که اکثر فیلم‌ها به قدرت رسانه در تحریف واقعیت می‌پردازند، اسپات‌لایت نمونه‌ای از استفاده مسئولانه از این قدرت است و یادآوری می‌کند که رسانه می‌تواند در خدمت حقیقت هم باشد، نه فقط در خدمت قدرت.

تکخال در حفره ۱۹۵۱

۸. Ace in the Hole (۱۹۵۱)

در حالی که اسپات‌لایت روزنامه‌نگاری را نیرویی برای افشای حقیقت نشان می‌دهد، Ace in the Hole دقیقاً برعکس عمل می‌کند و تصویری تاریک و دلهره‌آور از قدرت رسانه ترسیم می‌کند. این فیلم به کارگردانی بیلی وایلدر (فیلمی که با نام The Big Carnival نیز شناخته می‌شود)، درباره‌ی خبرنگار نیویورکی بدبین و فرصت‌طلبی به نام چاک تیتوم (با بازی درخشان کرک داگلاس) است که پس از اخراج از چندین نشریه‌ی معتبر به دلیل رویکردهای غیراخلاقی‌اش در تهیه خبر، به روزنامه‌ای محلی در آلبوکرکی می‌پیوندد. او در تلاش برای بازگشت به شهرت از طریق یک داستان هیجان انگیز و جنجالی، ماجرای مردی گیر افتاده در غار را به سوژه‌ای بزرگ و جنجالی تبدیل می‌کند.

تک‌خال در حفره داستانی کلاسیک و تمام عیار از دستکاری رسانه‌ای است که نشان می‌دهد چگونه روزنامه‌نگاران بلندپرواز می‌توانند روایت‌ها را برای منافع شخصی تحریف کنند؛ حتی به بهای جان انسان‌ها. این فیلم با بازی درخشان داگلاس در نقش تیتوم بی‌رحم، نه تنها اضطراب‌های مدرن درباره هیاهوی رسانه‌ای را پیش‌بینی کرده، بلکه همچنان در چشم‌انداز خبری امروز به‌طرز عجیبی مرتبط و قابل درک باقی مانده است. با وجود نقدهای منفی اولیه، این فیلم اکنون به‌درستی به‌عنوان یک شاهکار سینمایی شناخته می‌شود.

چهره‌ای میان جمعیت ۱۹۵۷

۷. A Face in the Crowd (۱۹۵۷)

این تحلیل تندوتیز از رسانه‌های جمعی نشان می‌دهد که چگونه کاریزمای شخصی، هنگامی‌که با رادیو و تلویزیون تقویت می‌شود، می‌تواند حقیقت را شکل دهد، سلبریتی بسازد و حتی رأی‌دهندگان را تحت‌تأثیر قرار دهد. در مرکز داستان فیلم ، لری رودز قرار دارد؛ ولگردی با شخصیتی مغناطیسی که در زندانی محلی در آرکانزاس کشف می‌شود. او خیلی سریع طرفداران وفاداری برای خود جمع می‌کند و با استفاده از جذابیت و لحن هجوآمیزش، از رادیوی محلی به تلویزیون ممفیس و در نهایت به برنامه‌ای سراسری در نیویورک می‌رسد. اما با افزایش شهرتش، عطش او برای قدرت نیز بیشتر می‌شود.

فیلم A Face in the Crowd دهه‌ها جلوتر از زمان خود است و دیدنش برای هر کسی که به رسانه و ارتباطات علاقه دارد، ضروری‌ست. فیلم به خطرات بالقوه‌ای می‌پردازد که وقتی عوامفریبان از رسانه‌های جمعی به‌عنوان ابزار اقناع و کنترل توده‌ها استفاده می‌کنند، به‌وجود می‌آید. در عین حال، طنزی تندوتیز درباره سلبریتی‌سازی و پوپولیسم نیز ارائه می‌دهد. با بازی پیچیده و خیره‌کننده اندی گریفیت در نقش اصلی و کارگردانی الیا کازان، این اثر همچنان به‌طرز آزاردهنده‌ای مرتبط و تأثیرگذار باقی مانده است.

سگ را بجنبان ۱۹۹۷

۶. Wag the Dog (۱۹۹۷)

فیلم پیشگویانه‌ی Wag the Dog ساخته‌ی بری لوینسون به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه روایت‌ها می‌توانند ساخته، دستکاری و به عموم مردم خورانده شوند. داستان این فیلم درباره‌ی رئیس‌جمهور ایالات متحده است که تنها دو هفته پیش از انتخابات، درگیر یک رسوایی جنسی می‌شود. برای منحرف‌کردن توجه افکار عمومی، مشاور رسانه‌ای او کنراد بریین (با بازی رابرت دنیرو) به‌همراه یک تهیه‌کننده‌ی قدرتمند هالیوودی (با بازی داستین هافمن)، جنگی کاملاً جعلی و نمایشی در آلبانی ترتیب می‌دهند.

Wag the Dog نمونه‌ای کلاسیک از نحوه‌ی همکاری رسانه‌ها و بازیگران سیاسی برای خلق و فروش واقعیت‌های جایگزین است. این فیلم به یکی از آثار برجسته در روایت‌های طنزآمیز درباره‌ی قدرت رسانه در پرت‌کردن حواس مردم و تأثیرگذاری بر رأی‌دهندگان تبدیل شده. تماشای این فیلم به‌ویژه برای مخاطبانی که به کمدی‌های تاریک و نقدهای اجتماعی به‌موقع علاقه دارند، بسیار تأثیرگذار است. ترکیب هنرمندانه‌ی طنز و هجو در دیالوگ‌های هوشمندانه‌ی فیلم، آن را به تجربه‌ای سرگرم‌کننده و در عین حال تامل‌برانگیز بدل کرده است.

قاتلان بالفطره ۱۹۹۴

۵. Natural Born Killers (۱۹۹۴)

با بازی وودی هارلسپن و ژولیت لوئیس، این فیلم داستان یک زوج عاشق و قاتل در جنوب‌غربی آمریکا را روایت می‌کند که با قتل ۵۲ نفر، به اسطوره رسانه‌های زرد تبدیل می‌شوند. رسانه‌ها با پوشش پرزرق‌وبرق و جنجالی این قتل‌های فجیع، آن‌ها را از قاتلانی بی‌رحم به چهره‌های افسانه‌ای قانون‌شکن بدل می‌کنند.

در اصل، قاتلان بالفطره نقدی تند و بی‌پرده بر نحوه‌ی تمجید رسانه‌ها از خشونت و جنایتکاران است؛ فیلمی که قتل را با پرداختی نمایشی به کالایی برای مصرف عمومی تبدیل می‌کند. نقد باکیفیت و دقیق فیلم از نقش رسانه در درک عامه مردم از اتفاقات در دوران انتشار فیلم بسیار بحث‌برانگیز بود و خبرساز شد اما به همین دلیل است که حتی امروز نیز تماشای آن لذت‌بخش و موثر است و پیام آن از زمان انتشارش موثرتر نیز شده و به همین خاطر همواره تاثیرگذار است.

فیلم شبگرد ۲۰۱۴

۴. Nightcrawler (۲۰۱۴)

جیک جیلنهال در تریلر جنایی شبگرد به کارگردانی دن گیلروی، یکی از ماندگارترین بازی‌های دوران حرفه‌ای خود را ارائه می‌دهد. داستان این فیلم درباره‌ی دزدی عاری از اخلاق در لس‌آنجلس است که پس از مشاهده‌ی یک تصادف، وارد دنیای خبرنگاری آزاد در حوزه‌ی جرم و جنایت می‌شود. او به سرعت مجذوب سودآوری این حرفه شده و شب‌ها در خیابان‌ها پرسه می‌زند تا صحنه‌های تصادف و خشونت را فیلم‌برداری کرده و به شبکه‌های خبری محلی بفروشد. اما هرچه جاه‌طلبی‌ او بیشتر می‌شود، رفتارش نیز تاریک‌تر می‌گردد: صحنه‌های جرم را دستکاری می‌کند، شواهد را پنهان می‌سازد، و جان دیگران را برای گرفتن تصاویر جنجالی‌تر به خطر می‌اندازد.

شبگرد نقدی تلخ و تکان‌دهنده است بر چگونگی شکل‌دادن، بزرگ‌نمایی و تحریف رویدادها توسط ارگان‌های خبری برای جذب مخاطب و کسب سود بیشتر. این فیلم با بازی خیره‌کننده‌ی جیلنهال، لو (شخصیت اصلی) را به یکی از زشت‌ترین ضدقهرمانان سینما تبدیل می‌کند. Nightcrawler هم رسانه‌ها و هم مخاطبان را در برابر مسئولیت‌های اخلاقی‌شان قرار می‌دهد و با ارائه‌ی نقدی اجتماعی و تأمل‌برانگیز، تماشای آن را برای علاقه‌مندان به دلهره، نقد اجتماعی و شخصیت‌پردازی عمیق ضروری می‌سازد.

نمایش ترومن ۱۹۹۸

۳. The Truman Show (۱۹۹۸)

نمایش ترومن به کارگردانی پیتر ویر، داستان زندگی ترومن بربنک (با بازی درخشان جیم کری در نقشی شایسته‌ی اسکار) را دنبال می‌کند؛ یک فروشنده‌ی بیمه‌ی معمولی که در جزیره‌ی ظاهراً بی‌نقص به نام سی‌هیون زندگی می‌کند. اما چیزی که ترومن نمی‌داند این است که تمام زندگی‌اش، از زمان تولد تاکنون، بخشی از یک برنامه‌ی ریالیتی شو ۲۴ ساعته‌ی تلویزیونی بوده که به‌طور زنده برای جهانیان پخش می‌شود. تمام جزئیات زندگی او — از خانواده و دوستان گرفته تا همسایه‌ها — به دقت طراحی شده و تحت کنترل خالق برنامه، کریستوف (اد هریس) است و هزاران دوربین مخفی هر حرکت او را زیر نظر دارند.

در سطوح مختلف، نمایش ترومن بررسی نهایی رسانه‌ها در خلق کامل یک واقعیت جعلی است؛ فریب ادراک از طریق نظارت، تعاملات از قبل طراحی‌شده و محیط‌های مصنوعی. هم‌زمان، این فیلم نقدی به‌موقع بر برنامه‌های ریالیتی شو محسوب می‌شود که پیش از فراگیر شدن این ژانر عرضه شد و نه‌تنها محبوبیت آن را پیش‌بینی کرد، بلکه به میل مخاطبان برای پذیرش این واقعیت‌های ساختگی نیز اشاره داشت. چه از منظر بازی‌های قدرتمند و چه از جنبه‌ی پرسش‌های فلسفی‌ که مطرح می‌کند، نمایش ترومن بی‌تردید یکی از به‌یادماندنی‌ترین آثار در این ژانر است و جایگاه خود را به‌عنوان یکی از مرتبط‌ترین فیلم‌ها با واقعیت‌های رسانه‌ای امروز تثبیت کرده است.

شبکه ۱۹۷۶

۲. Network (۱۹۷۶)

تماشای فیلم شبکه به کارگردانی سیدنی لومت برای علاقه‌مندان به مطالعات رسانه، روزنامه‌نگاری و سینمای کلاسیک ضروری است. این هجو سیاسی استادانه بر محور یک گوینده‌ی خبر سالخورده (با بازی پیتر فینچ) می‌چرخد که درمی‌یابد به دلیل افت شدید بازدید، قرار است از کار برکنار شود. در یک اظهارنظر ناگهانی و ناامیدانه روی آنتن زنده، اعلام می‌کند که قصد دارد خودش را جلوی دوربین بکشد. اما نکته‌ی عجیب ماجرا اینجاست: به‌جای اخراج فوری، مدیران شبکه متوجه می‌شوند که همین طغیان‌های احساسی او بینندگان را جذب کرده و موجب افزایش ناگهانی و چشم‌گیر تعداد بینندگان برنامه می‌شود. و، خب، احتمالاً می‌توانید حدس بزنید ادامه‌ی ماجرا به کجا می‌رود.

شبکه جایگاه خود را به‌عنوان یکی از نمادین‌ترین فیلم‌های هجوآمیز درباره‌ی فریب رسانه‌ای تثبیت کرده، و درک دلیل آن دشوار نیست. با مضامینی که همچنان نغز و مرتبط باقی مانده‌اند — از تاثیرگذاری شرکت‌ها و هیجان‌زدگی خبری تا فساد در استانداردهای روزنامه‌نگاری — این اثر آینده‌نگرانه و برنده‌ی اسکار، به‌درستی یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای آمریکا شناخته می‌شود. تأثیر این فیلم بر سینما و ارتباط استوارش با بحث‌های امروزین پیرامون فریب رسانه‌ای، جایگاه آن را تثبیت کرده است.

همشهری کین ۱۹۴۱

۱. Citizen Kane (۱۹۴۱)

وقتی صحبت از فیلم‌هایی درباره رسانه به میان می‌آید، همشهری کین صرفاً بخشی از گفتگو نیست؛ بلکه خود آن گفتگوست. شاهکار اورسن ولز در سال ۱۹۴۱ نه‌تنها صنعت فیلمسازی را متحول کرد، بلکه نقدی ماندگار بر قدرت، سرمایه‌داران رسانه‌ای و گریزان بودن حقیقت ارائه داد. این فیلم داستان چارلز فاستر کین (با بازی خود ولز) را روایت می‌کند؛ سرمایه‌دار ثروتمندی در حوزه مطبوعات که وسواس و خودبزرگ‌بینی‌اش او را وادار می‌کند تا از روزنامه‌هایش برای شکل‌دهی به افکار عمومی، تأثیرگذاری بر سیاست و خلق واقعیت دروغین استفاده کند؛ اغلب به بهای خوشبختی و روابط شخصی خودش.

همشهری کین کاوشی بنیادین در این مقوله است که چطور مالکیت رسانه می‌تواند حقیقت را شکل دهد. البته این فقط روایتی درباره رسانه نیست؛ بلکه مطالعه‌ای عمیق بر شخصیت سرمایه‌داری است که پشت تیترها پنهان شده. با ساختاری غیرخطی و تحقیق‌محور که مخاطب را مدام درگیر حدس و تردید نسبت به صحت هر داستان — چه شخصی و چه عمومی — نگه می‌دارد، این دستاورد نمادین ولز همچنان تماشایی و مرتبط باقی مانده، به‌ویژه در عصری که اشکال نوین رسانه‌های جمعی به‌سرعت در حال ظهور و سلطه بر افکار عامه مردم هستند. جای تعجب نیست که این اثر مرجع فرهنگی همچنان الهام‌بخش فیلم‌سازان و منتقدان است؛ آن‌هم در دورانی که حتی از گذشته هم بیشتر با دنیای امروز همخوانی دارد.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود