
صبح دوم تیرماه ۱۴۰۴، حمله اسرائیل به ورودی زندان اوین نهتنها صدای انفجار و موج تخریب را تا کیلومترها دورتر رساند، بلکه زندگی صدها نفر را دگرگون کرد. در چند دقیقه، بلوکهای مسکونی اطراف لرزیدند، شیشهها شکست و جان انسانها گرفته شد. اما برای ساکنان مجتمع مسکونی شماره ۵۰، فاجعه اصلی پس از پایان بمباران آغاز شد؛ زمانی که در سایه قرنطینه مشکوک و حضور نیروهایی با هویت نامشخص، خانههای نیمهویران آنها غارت و دارایی یک عمرشان ناپدید شد.
گزارش میدانی رویداد۲۴ از این ماجرا را میخوانید:
ساعت ۹:۳۰ نظافت صبحگاهیام را تمام کرده بودم و برگشتم که کمی استراحت کنم، معمولاً صبحانه را همین موقعها میخورم کمی دراز میکشم و بعد میروم بقیه کارها را انجام میدهم، صدای مهیبی آمد و همه جا لرزید، اول فکر کردم زلزله آمده، چون پنجره افتاد فکر کردم الان سقف هم روی سرم خراب میشود تمام دلخوشیام تلویزیونی بود که در ساعتهای استراحت برنامههایش را تماشا میکردم. تلویزیون هم از روی دیوار روی زمین پرت شد و شکست.
چند دقیقهای گیج بودم بعد بیرون رفتم و دیدم تمام خیابان پر از دود و سنگ و جنازه است. از مردی که گریه میکرد شنیدم که دختر پانزده سالهاش را که برای ملاقات با مادرش آورده بوده از دست داده، یک سرباز هم کشته شده بود که خودم جسدش را دیدم.
اینها روایت پیرمرد سرایداری است که در یکی از مجتمعهای مسکونی کنار زندان اوین کار میکند، بازنشسته شرکت نفت است و میگوید صبح دوم تیرماه سال ۱۴۰۴ را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ روزی که اسرائیل زندان اوین را با چندین پرتابه انفجاری هدف حمله قرار داد.
مجتمعی که او در آن سرایداری میکند، چسبیده به زندان نیست. ویرانی اصلی در واحدهای آپارتمانی مجتمع مسکونی شماره ۵۰ خیابان شهید کچویی رخ داده است. مجتمعی که ساکنانش روز دوم تیرماه تقریبا تمام زندگیشان را از دست دادند، اما نه تنها با حمله اسرائیل. آنچه پس از آن رخ داده تاراج اندوخته مالی و معنوی زندگیشان بوده که میگویند توسط افرادی از نهادی ناشناس صورت گرفته است.

در راهروهای مجتمع مسکونی شماره ۵۰، دل و روده ساختمان بیرون ریخته، جلوی بعضی از واحدها نوار زردرنگ هشدار خطر کشیدهاند. سقف ساختمان و دیوار برخی از واحدها سوراخ شده و شیشههای خرد شده زیر پای گراگرها صدا میدهد. ترکش بمبها یا اشیاء سنگین وزنی که به سمت ساختمان پرتاب شده آسیب جدی وارد کرده است.
شدت انفجارها چنان بوده که نیمی از یک بلوک بتنی نیوجرسی تا طبقات بالای ساختمان پرت شده، یکی از ساکنان ساختمان میگوید هرکدام از این نیوجرسیها نزدیک ۶ تُن وزن دارند، چه قدرتی میتواند یک شیء حداقل ۳ تنی را تا طبقه چهارم یک ساختمان بالا بیندازد؟
جلوی مجتمع چند اتومبیل پارک شده که به شدت آسیب دیدهاند از برخی تنها یک ورق فولادی جمع شده در میان انبوهی از خاک و شیشه خرده باقی مانده است.
پس از حمله اسرائیل غارت شدیم!
اهالی ساختمان موضوع حمله اسرائیل و سرقت پس از آن را به عنوان دو موضوع جدا از یکدیگر میبینند. گویی اولی را به عنوان رخدادی شوم از سوی یک قدرت خارجی که کنترلی برآن نداشتهاند و دومی را قصوری غیر قابل بخشش میدانند.
برای ساکنان این مجتمع تراژدی اصلی پس از انفجار آغاز شده، زمانیکه به اصرار افرادی ناشناس مجبور به ترک منازل خود شدند.
میگویند، تقریباً بلافاصله پس از انفجارها و زمانیکه اهالی ساختمان از ترس به خیابان آمده بودند، ساختمان توسط افرادی از نهادی نامشخص قرنطینه شده و ورود اهالی به منازل ممنوع میشود.
یک ماه و نیم پس از جنگ رئیس پلیس آگاهی تهران در گفتوگو با روزنامه اعتماد گفته است میزان سرقتها در زمان جنگ ۲۵ درصد کاهش داشته، اما غارت اموال ساکنان مجتمع مسکونی شماره ۵۰ در همین زمان کمتر از ۲۴ ساعت انجام شده است. از زمانیکه مجبور به ترک خانهها شدند تا زمانیکه به مجتمع خالی بازگشتند و دیدند افرادی که قول محافظت از ساختمان در غیاب آنها را دادهند آنجا حضور ندارند.
افراد ناشناس گفتند یکی از موشکها هنوز عمل نکرده است
شهریاری یکی از اهالی مجتمع شماره ۵۰ میگوید:
حدود ۹ موشک زدند. با همسر و دخترهایم خودمان را به پایین مجتمع رساندیم. بالای ابروی دخترم شکافته بود و صورتش غرق در خون بود، همسر و دختر دیگرم هم به شدت زخمی شده بودند، آنها را به بیمارستان رساندم وقتی برگشتیم هر چه اصرار کردیم افرادی که ساختمان را قرنطینه کرده بودند به ساختمان راهمان ندادند. من میخواستم پول، وسایل قیمتی و داروهای همسرم را از منزل بردارم که نگذاشتند حتی به آنها گفتم همسر و دخترم اماس شدید دارند و باید داروهایشان را مصرف کنند، میدانید که این داروها در هیچ داروخانهای پیدا نمیشود؛ اما گفتند یکی از موشکها عمل نکرده و امکان ندارد بگذارند کسی وارد ساختمان بشود، فردا که بازگشتیم دیدیم همه چیز سرقت شده است.
۱۰ هزار دلار و ۵ هزار یورو پول نقد، ۱۰۰ گرم طلا، کلکسیون فندکها و ساعتها و طلاهای زینتی همسرم همه سرقت شده بود. آنقدر فرصت داشتهاند که وقتی سراغ کیف ساعتها رفتهاند یکی از آنها را که کار نمیکرده را با خود نبردهاند. یعنی حتی خود کیف را نبردهاند، محتوایش را یکی یکی امتحان کرده و هرچه به نظرشان با ارزش رسیده را بردهاند. جنس یکی از فندکها طلا و از برند کارتیِر بود که از پدربزرگم به من رسیده بود دو میلیارد تومان ارزش داشت. یک فندک دوپونت فرانسوی داشتم که ۱۵۰۰ دلار قیمت جهانی آن است. مجموع تخمینی که در اداره آگاهی زدند حدود ۶ میلیارد تومان ارزش داراییهایی است که از من به سرقت رفته است. فردای همان روز افسر تجسس آمد و تشکیل پرونده دادیم.
شهرداری بر سر جبران خسارت با ما چانه میزند
اشکان شیخ الاسلامی یکی دیگر از ساکنان ساختمان که با پدر و برادرش در یکی از واحدهای این مجتمع زندگی میکند یکی یکی کمدها و کشوهایی را که خالی شده نشان میدهد و میگوید:
خیلی از طلاهایی که بردند یادگار مادرم بود ما به آنها دست نزده بودیم. برایمان در حکم یک دارایی ارزشمند معنوی بود، طلاهایی بود که مادرم در طول زندگیاش در مهمانیهای که رفته یا مراسمی که داشته از آنها استفاده کرده بود. همه اینها را بردهاند. پدرم از سالها پیش که سکه مثلاً ۷۵ هزار تومان بود تا زمانی که قیمت سکه به ۳ میلیون تومان رسید، هر از گاهی یک سکه میخرید و برای روز مبادا پسانداز میکرد، وقتی قیمت سکه از ۳ میلیون تومان گذشت طبیعتاً دیگر امکان خرید نبود، اما همانها که پیشتر خریده بود اندوخته سالهای زندگیاش بود که همه را بردهاند، یعنی کشوها را یکی یکی گشتهاند سکهها را پیدا کرده و بردهاند.

اشکان میگوید:
در این جنگ هموطنهای ما کشته شدند و نمیتوانم این صحنهها را فراموش کنم، اما این سرقتی که پس از بمباران اینجا صورت گرفته زندگی ما را از این به بعد تحت تاثیر جدی قرار میدهد. همین حالا شهرداری که مسئول بازسازی و ترمیم خانههای خسارت دیده است باید در مقابل وسایلی که تخریب شده یا عین وسیله یا ارزش ریالی آن را بدهد، اما مثلاً میگویند شما درب دو لَت جلوی آپارتمان داشتید چه نیازی هست؟ درب یک لَت کار بگذارید! درباره زندگی پیش از جنگ ما اینطور تصمیم گیری میکنند، تازه همان را هم نمیدهند. گاهی وقتها با خودم فکر میکنم کاش زمانی که فرصتش را داشتیم از این کشور رفته بودیم در حالی که پیش از این هرگز به مهاجرت فکر هم نمیکردم.
رد پوتین روی تخت خواب
نگین یکی دیگر از ساکنان مجتمع مسکونی شماره ۵۰ است که یکی از بهترین واحدهای این مجتمع را اجاره کرده، یک تلویزیون دیواری بزرگ روی دیوار هال آپارتمانش نصب کرده و میگوید به تازگی به قیمت ۳۰۰ میلیون تومان خریده بود، حالا چندجای آن بر اثر انفجار شکسته و دیگر قابل استفاده نیست.

پنجره بزرگ سالن پذیرایی نگین رو به یکی از زیباترین چشم اندازهای تهران است، دره و کمی آنسوتر تپههای سبز اوین منظرهای است گسترده در مقابل سالنی که حالا پر است از خرده شیشه و نخالههای ساختمانی. میگوید:
جنگ که شروع شد از تهران رفتیم، اما کارتهای بانکی ما مسدود شده بود و نمیتوانستیم پول برداشت کنیم، درواقع پولمان تمام شد که برگشتیم. ما این احتمال را میدادیم که زندان را بزنند به همین دلیل همه چیزمان را در ساک گذاشته بودیم و با خودمان برده بودیم. شبی که برگشتم بچهها را به خانه پدرشان فرستادم و خودم برگشتم به همین آپارتمان بخشی از طلاها و دلارها را به دخترم دادم و بخشی دیگر را با خودم به خانه آوردم. صبح خوابیده بودم که با صدای بمب از خواب پریدم یک پیراهن پوشیدم و از خانه بیرون پریدم طوری ترسیده بودم که نمیفهمیدم نباید از آسانسور استفاده کنم. من صدای ۳ انفجار قوی را شنیدم، اما بعد از آن را دیگر به خاطر نمیآورم. از مجتمع که بیرون آمدم دیدم که شیشههای ماشینم خرد شده است. به زحمت از میان دود و غبار خودم را نجات دادم. فردا که به آپارتمانم برگشتم متوجه شدم همه چیز غارت شده، به این صورت که چمدانها و ساکها سر جایشان هستند، اما تمام اشیاء قیمتی داخل آنها سرقت شده است. یک رد پوتین هم روی تخت خواب هست، من هنوز به چیزی دست نزدهام، اما مشخص است که درها را شکسته و وارد اتاقها شدهاند.
کیوان ساکت نوازنده مشهور تار هم یکی از اهالی این مجتمع است که در روزهای پس از جنگ ویدئوهای آپارتمان تخریب شدهاش را در شبکه اجتماعی اینستاگرام منتشر میکرد. امروز او اینجا نیست، اما از لا به لای درب نیمه باز میتوان ویرانههای آپارتمانش را دید.
نگین و دیگر اهالی این مجتمع را شهرداری در هتلهای تهران اسکان داده است. یکی از اهالی میگوید در هتل حداقل امکانات را دارند و با آنها مثل جنگزدگانی از یک کشور غریب رفتار میشود، بازدید مسئولان کشوری هم گویا در همان روزهای ابتدایی بوده و پس از آن دیگر پیگیری از وضعیت آنها صورت نگرفته است.

اشکان یکی از گلهای پرپر شده در گوشه آشپزخانه را نشانم میدهد و میگوید «این گل از زمانی که من بچه بودم در این آشپزخانه بود با من قد کشید و بزرگ شد و هنوز بود تا اینجا بمباران شد». بعد عکس قدیمی از کودکیاش را نشانم میدهد که در کنار همان گل ایستاده، میگوید «باقیماندهاش را توی این ظرف گذاشتهام، شاید ریشه کند».
در کنار تمام خاطرات و آنچه اجزای زندگی گذشته آنها را به هم پیوند میداد، هر آنچه از حمله اسرائیل جان به در برد در ساعات بعد از آن توسط غارتگران از میان رفته است. شهروندانی که روزی حداقل از نظر مالی نیازی به کسی نداشتند حالا باید برای بازپس گرفتن جزئیترین وسایل و امکانات زندگی پیشینشان ساعتها فرم پر کنند و از نهادی به سازمان دیگر بروند. پرونده سرقت را دنبال کنند و در راهروهای شهرداری برای پرداخت خسارت منازل هر روز با وعدهای جدید و کارشناسی تازه مواجه شوند. اشکان شهریاری میگوید: «اگر در بمباران کشته شده بودیم حداقلش این بود که دیگر این روزها را نمیدیدیم» روزهایی کُند و گرم که طاقت فرسا و خُردکننده، او و دیگر اهالی ساختمان را به آیندهای نامعلوم حواله میدهند.
بدون نظر