داستان واقعی فیلم Eden؛ روایت جزیره‌ای که رؤیای «بهشت» در آن به کابوس تبدیل شد

داستان واقعی فیلم Eden؛ روایت جزیره‌ای که رؤیای «بهشت» در آن به کابوس تبدیل شد

فیلم بهشت (Eden) ساخته کارگردان فیلم تحسین‌شده ذهن زیبا به‌تازگی در سینماهای آمریکا اکران شده است. این اثر بر پایه ماجرایی واقعی ساخته شده که در دهه‌ ۱۹۳۰ در جزیره‌ فلورانا رخ داد. داستان روایتگر مهاجرانی است که رؤیای ساختن بهشتی دورافتاده داشتند، اما آرزوهایشان به کابوسی مرگبار انجامید. آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، از خود فیلم هم حیرت‌انگیزتر بود.

بازیگران فیلم Eden

ران هاوارد، کارگردان سرشناس آمریکایی، با فیلم Eden بار دیگر به سراغ داستانی پرحاشیه رفته است. این فیلم با حضور بازیگران برجسته‌ای چون جود لا در نقش دکتر «فردریش ریتر»، آنا د آرماس، دوست‌دختر تام کروز، در نقش «بارونس الوئیز»، ونسا کربی و سیدنی سوئینی ساخته شده است.

سیدنی سوئینی در فیلم Eden

آنا د آرماس در فیلم Eden

این فیلم پس از یک سال تأخیر، سرانجام در ۲۲ آگوست به‌روی پرده‌ سینماهای آمریکا رفت؛ زمانی که به «گورستان تابستانی فیلم‌ها» مشهور است، چراکه بسیاری از آثار کم‌استقبال در این مقطع اکران می‌شوند. با وجود این، انتشار تریلری که آنا د آرماس را در صحنه‌ای عاشقانه نشان می‌دهد، در شبکه‌های اجتماعی موجی از هیجان به راه انداخته است.

جود لا در فیلم Eden

اما بازخورد منتقدان چندان مثبت نبود. نمایش اولیه فیلم در جشنواره بین‌المللی تورنتو ۲۰۲۴ با انتقادهایی روبه‌رو شد. بسیاری از منتقدان نوآ پینک، فیلمنامه‌نویس اثر، را مقصر دانستند و ضعف روایت را دلیل اصلی ناکامی فیلم معرفی کردند. همچنین بااینکه ران هاوارد کارنامه‌ای پربار و موفق در سینما دارد، تماشاگران و کارشناسان حیرت‌زده بودند که چگونه کارگردانی با این سابقه نتوانسته است داستانی سرشار از عشق، هرج‌ومرج و حتی قتل را به‌درستی به تصویر بکشد.

هشدار: ادامه این مطلب جزئیات مهم داستان فیلم Eden را فاش می‌کند و ممکن است تجربه تماشای فیلم را لو بدهد.

داستان واقعی پشت فیلم Eden

فیلم Eden بر پایه‌ یکی از عجیب‌ترین رویدادهای واقعی دهه‌ ۱۹۳۰ ساخته شده است. ماجرا به تابستان ۱۹۲۹ بازمی‌گردد؛ زمانی که فردریش ریتر (با بازی جود لا)، پزشک آلمانی، و معشوقه‌اش، دورا اشتراوخ (با بازی ونسا کربی)، برلینِ دوران وایمار را ترک کردند و راهی آمریکای جنوبی شدند. آنها همان موقع پیش از ترک آلمان با قواعد اجتماعی وداع کرده بودند؛ هر دو متأهل بودند اما بی‌پروا روابط عاشقانه داشتند.

فردریش ریتر  و دورا اشتراوخ

جود لا و ونسا کربی در فیلم  Eden

ریتر پزشکی عجیب‌‌وغریب و پیرو سرسخت فلسفه‌ نیچه بود. او به ایده‌ «ابَر انسان» باور داشت و معتقد بود سختی‌ها انسان را مقاوم‌تر می‌کند. در ۲۶ سالگی، دورا که به بیماری ام‌اس مبتلا بود، تحت درمان او قرار گرفت و به‌شدت شیفته‌اش شد. ریتر که گیاه‌خوار و یک برهنه‌گرای افراطی بود، ادعا می‌کرد می‌تواند تا ۱۵۰ سال عمر کند. او به تمدن انسانی اعتقادی نداشت و آینده‌ جهان را تاریک می‌دید. از این رو تصمیم گرفت همراه معشوقه‌اش به جزیره‌ای دورافتاده برود و در انزوا زندگی تازه‌ای بسازد.

فردریش ریتر  و دورا اشتراوخ

برای آمادگی در برابر سختی‌های آینده، او حتی همه‌ دندان‌هایش را کشید و به جای آن دندان‌های فولادی گذاشت؛ حرکتی که هم سرسختی‌اش را نشان می‌داد و هم نشانی از روحیه‌ای بی‌رحم و غیرعادی بود. نمونه‌های دیگری از این خوی تند هم وجود داشت؛ از جمله زمانی که با اسلحه، دو سگ خانواده را کشت. بسیاری ریشه این رفتارها را در تجربه‌های تلخ او در جنگ جهانی اول می‌دانند، جایی که در یک سنگر پر از اجساد با گازهای سمی مسموم شد و در آستانه‌ مرگ قرار گرفت.

فلورانا روی نقشه

آن دو پس از سفری طولانی به مجمع‌الجزایر گالاپاگوس رسیدند و جزیره‌ کوچک و بایر فلورانا را برگزیدند؛ جایی که روزگاری زندان تبعیدی و پناهگاه دزدان دریایی بود. این جزیره‌ با مساحتی حدود ۱۷۴ کیلومتر مربع، پوشیده از صخره‌های آتشفشانی و بیابانی خشک بود؛ تصویری کاملاً متفاوت با آنچه مهاجران اروپایی به‌عنوان «بهشت» در ذهن داشتند.

فردریش ریتر  و دورا اشتراوخ

آنها به سختی پناهگاهی ابتدایی ساختند و تلاش کردند بذرهایی را که همراه داشتند بکارند. اما زندگی بر روی این جزیره بسیار دشوار بود. دورا در نامه‌هایی که به آلمان می‌نوشت، از شرایط طاقت‌فرسا، روزهای بی‌پایان کار سخت، کمبود مواد غذایی و فشار روانی ناشی از رفتار سرد و بی‌رحمانه‌ ریتر گلایه می‌کرد.

صحنه‌ای از فیلم  Eden

با وجود ادعای خودکفایی، این زوج در تأمین خوراک به مشکل خوردند. خشکسالی‌های پی‌درپی زمین را بی‌حاصل کرده بود و تنها کمک یک کشتی تفریحی متعلق به میلیونر آمریکایی، یوجین مک‌دانلد، توانست این زوج را از گرسنگی نجات دهد. او مواد غذایی و لوازم بسیاری در اختیارشان گذاشت و حتی عکس آنها را در مطبوعات اروپا منتشر کرد. همین موضوع ناخواسته پای مهاجران دیگری را به فلورانا باز کرد؛ رخدادی که سرآغاز تنش‌ها و فاجعه‌های بعدی شد.

ورود مهاجران دیگر و آغاز درگیری‌ها

شهرت غیرمنتظره‌ ریتر و دورا در اروپا، الهام‌بخش کسانی شد که سودای زندگی متفاوت در سر داشتند. نخستین تازه‌واردان در سال ۱۹۳۱ از راه رسیدند؛ هاینز (با بازی دنیل برول) و مارگرت ویتمر (با بازی سیدنی سوئینی) به همراه پسر بیمارشان هنری. آنها نیز مانند ریتر و دورا همسران خود را ترک کرده بودند تا زندگی تازه‌ای در فلورانا آغاز کنند.

خانواده ویتمر واقعی

صحنه‌ای از فیلم  Eden

اما تفاوت‌های بنیادین میان این دو زوج به‌زودی نمایان شد. ریتر و دورا که خود را روشنفکر و پیرو فلسفه‌ نیچه می‌دانستند، ویتمرها را بیش از حد «بورژوا» و معمولی می‌پنداشتند. از همین رو آنها را تشویق کردند در فاصله‌ای دور، در غارهای قدیمی دزدان دریایی ساکن شوند.

بارونس الوئیز و دو مرد

صحنه‌ای از فیلم  Eden

اما بزرگ‌ترین تغییر در پایان سال ۱۹۳۲ رخ داد؛ زمانی که زنی ماجراجو به نام بارونس الوئیز ورنبرن دو واگنر-بوسکه (با بازی آنا د آرماس) همراه دو مرد، رابرت فیلیپسون (با بازی توبی والاس) و رودولف لورنز (با بازی فلیکس کامرر)، به فلورانا رفت. او به‌سرعت لقب «ملکه فلورانا» را بر خود نهاد و اعلام کرد قصد دارد هتلی مجلل برای جذب میلیاردرها بسازد. بارونس که ظاهری کاریزماتیک داشت، با رفتاری سلطه‌گرانه فضای جزیره را به میدان تنش بدل کرد.

ناپدید شدن‌های مرموز و مرگ‌های زنجیره‌ای

در اوایل سال ۱۹۳۴ و هم‌زمان با خشکسالی شدید، بارونس و رابرت فیلیپسون به‌طور ناگهانی ناپدید شدند. او پیش‌تر به ویتمرها گفته بود دوستانی با قایق آمده‌اند و قصد دارد همراه فیلیپسون به تاهیتی برود، اما هیچ قایقی در جزیره دیده نشد. اندکی بعد، لورنز با خونسردی شروع به فروش وسایل ارزشمند بارونس کرد؛ از جمله کتابی که او هرگز حاضر به ترک آن نبود. همین موضوع شک ساکنان را برانگیخت و بسیاری باور داشتند ماجرای سفر به تاهیتی ساختگی بوده و احتمالاً ویتمرها یا حتی خود لورنز در ناپدیدشدن بارونس نقش داشته‌اند.

صحنه‌ای از فیلم  Eden

صحنه‌ای از فیلم  Eden

صحنه‌ای از فیلم  Eden

صحنه‌ای از فیلم  Eden

لورنز سرانجام کوشید از فلورانا فرار کند. او با التماس، ماهیگیر نروژی را متقاعد کرد که او و یکی از همراهانش را به جزیره‌ای دیگر ببرد تا از آنجا به اروپا بازگردند. چند ماه بعد، جسد مومیایی‌شده‌ هر دو نفر در قایقی سرگردان در جزیره‌ای دورافتاده کشف شد. به نظر می‌رسید آنها از گرسنگی و تشنگی جان داده‌اند، اما این احتمال نیز مطرح شد که پیش‌تر دست به قتل زده باشند.

صحنه‌ای از فیلم  Eden

صحنه‌ای از فیلم  Eden

چندی بعد، در ماه نوامبر، فردریش ریتر نیز به شکل مرموزی جان باخت. روایت رسمی این بود که او بر اثر مسمومیت غذایی ناشی از خوردن گوشت فاسد درگذشته است. اما روایت‌های متناقض دیگری نیز وجود دارد. در خاطرات دورا آمده است که آنها دوباره به هم نزدیک شده بودند و ریتر در لحظات آخر با آرامش دستانش را به سوی او دراز کرده بود. در مقابل، مارگرت ویتمر ادعا می‌کرد که دورا به‌عمد غذای آلوده را به او داده و خود هرگز از آن نخورده است.

سرنوشت بازماندگان و میراث فلورانا

پس از پنج سال زندگی پر از تنش، مرگ‌های مشکوک و ناپدید شدن‌های پیاپی، تنها اندکی از مهاجران اولیه زنده ماندند. دورا اشتراوخ که خود را در خطر می‌دید، تصمیم گرفت جزیره را برای همیشه ترک کند. او به اروپا بازگشت و در سال ۱۹۳۵ کتابی با عنوان شیطان به بهشت آمد (Satan Came to Eden) منتشر کرد؛ اثری که روایت شخصی او از حوادث فلورانا بود و در همان زمان جنجالی بزرگ برانگیخت.

ونسا کربی

در مقابل، هاینز و مارگرت ویتمر تصمیم گرفتند در فلورانا بمانند. آنها به زندگی در جزیره ادامه دادند و بعدها فرزندانشان هتلی را در همان‌جا اداره کردند. این هتل امروزه نیز به نوعی میراث خانواده‌ ویتمر و یادگار سال‌های پرآشوب مستعمره‌ کوچک اروپاییان در گالاپاگوس به شمار می‌رود.

صحنه‌ای از فیلم  Eden

با این همه، شهرت فلورانا تنها به روایت‌های مهاجران محدود نمی‌شود. در خلال جنگ جهانی دوم و سال ۱۹۴۵، شایعه‌ای منتشر شد که آدولف هیتلر ممکن است در این جزیره پنهان شده باشد. همین موضوع باعث شد ارتش آمریکا گروهی از سربازان خود را برای جست‌وجو به فلورانا اعزام کند. هرچند این ادعا هرگز اثبات نشد، اما نشان می‌دهد که نام این جزیره تا چه اندازه با افسانه‌ها، جنون و رازآلودگی گره خورده است.

منبع: dailymail
مطالب مرتبط
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود