در دنیای امروز که مرزهای احترام گاهی خیلی کمرنگ شده، یکی از مهمترین وظایف ما بهعنوان والدین، مربی و بزرگتر این است که به نسل جدید یاد بدهیم احترام گذاشتن به بزرگترها یک روتین قدیمی نیست، بلکه یک مهارت زندگی است که روابطشان را قویتر میکند.
احترام واقعی از قلب میآید، نه فقط از زبان. پس اگر میخواهیم بچهها واقعاً به پدربزرگ، معلم، همسایهٔ مسن یا رانندهٔ تاکسی احترام بگذارند، باید از همان کودکی این حس را در آنها تقویت کنیم، نه اینکه فقط یکسری قانون خشک را تحمیل کنیم.

۱. خودمان الگو باشیم
بچهها مثل آینهاند؛ هر چه که ببینند، همان را بازتاب میدهند. اگر ما در خانه با صدای بلند با مادربزرگ حرف بزنیم، پشت سر فامیل غیبت کنیم یا در خیابان در مواجهه با یک پیرمرد کلافه شویم، هیچ سخنرانی نمیتواند جای آن صحنهها را پر کند. پس قدم اول این است که خودمان جلوی بچهها با والدینمان، به معلمشان، به نگهبان مدرسه، به پیرمردی که در صف نانوایی ایستاده با احترام حرف بزنیم، سلام کنیم، راه بدهیم، تشکر کنیم. بچه اینها را میبیند و بدون اینکه چیزی بگوییم، یاد میگیرد.
۲. از نوزادی شروع کنیم
احترام فقط سلام و علیک نیست. احترام یعنی «تو را میبینم، برایم مهمی». از همان دوران نوزادی که کودک چشم باز میکند، وقتی مادربزرگ میآید بالای سرش، مادر با لبخند و صدای گرم میگوید: «ببین عزیزم، مامانبزرگ اومده تو رو ببینه!» این جملهٔ ساده به کودک میآموزد که حضور این آدم ارزشمند است.

۳. کلمات جادویی را واقعی کنیم
«سلام، صبح بخیر، ببخشید، ممنون، لطفاً، دست شما درد نکنه…» این کلمات را نباید مثل طوطی به بچه یاد بدهیم. باید برایش معنی آنها را زنده کنیم. مثلاً وقتی کودک سه سالهای چیزی از دست پدربزرگ میگیرد و میرود، آرام بگوییم: «عزیزم، بیا بگو مرسی، چون بابابزرگ زحمت کشیده برامون اینو آورده». بعد خودمان بلند بگوییم «مرسی بابابزرگ» و کودک را تشویق کنیم که تکرار کند. کمکم میبیند که این کلمه چقدر لبخند روی صورت طرف مقابل میآورد و خودش هم لذت میبرد.
۴. داستان و قصه، بهترین معلم
حتی کارتونهای جدید مثل «کوکو» یا «آپ» پر از لحظههایی است که بچهها میبینند احترام به بزرگتر چطور زندگی را قشنگ میکند. بعد از دیدن فیلم با هم حرف بزنید: «دیدی چطور کارل به راسل احترام گذاشت و راسل هم بهش محبت کرد؟»

۵. قانونهای ساده و شفاف بگذاریم
کودکان به مرز نیاز دارند. چند قانون خیلی روشن و ثابت داشته باشید؛ مثلاً:
- وقتی بزرگتر حرف میزند، حرفش را قطع نمیکنیم.
- وقتی وارد میشویم، حتماً سلام میکنیم.
- وقتی چیزی به ما میدهند، تشکر میکنیم.
- صندلی اتوبوس را به بزرگتر بدهیم.
این قانونها را روی یک کاغذ رنگی بنویسید و به دیوار اتاق بزنید. هر بار که رعایت کرد، یک ستاره بچسبانید. بچهها عاشق ستارهاند!
۶. احساس بزرگترها را به او نشان بدهیم
کودکان تا حدود ۷-۸ سالگی نمیتوانند بهراحتی خودشان را جای دیگران بگذارند. پس ما باید به آنها کمک کنیم. وقتی کودک با بیادبی به معلم جواب داد، آرام بگوییم: «اگه تو خیلی زحمت بکشی نقاشی بکشی و یکی بگه زشته، ناراحت نمیشی؟ معلمت هم همینجوری ناراحت شد». این جمله ساده، بذر همدلی را میکارد.

۷. نه گفتن را هم با احترام یاد بدهیم
احترام فقط بله قربان گفتن نیست. گاهی احترام یعنی اینکه بتوانیم با ادب نه بگوییم. مثلاً به بچه یاد بدهیم که اگر عمو یا خاله خواست بوسیدش و او این کار را دوست نداشت، بتواند لبخند بزند و بگوید: «الان دوست ندارم که مرا ببوسید». این خودش نوعی احترام به خود و به طرف مقابل است.
۸. سنتهای قشنگ را زنده نگه داریم
عیددیدنی رفتن یا ایستادن وقتی که بزرگتر وارد میشود، اینها فقط رسم نیستند؛ تمرین عملی احترام هستند. بچهای که هر سال نو به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش میرود و عیدی میگیرد، در دلش یک حس عمیق محبت و قدرشناسی نسبت به آنها شکل میگیرد.
۹. فوری تنبیه نکنیم
اگر کودک یک بار بیادبی کرد، اول آرام تذکر بدهیم. اگر تکرار شد، عواقب معقول بگذاریم. مثلاً: «چون با بابابزرگ اینجوری حرف زدی، امروز با همدیگه بازی نمیکنیم». کودک باید بفهمد که بیاحترامی هزینه دارد؛ ولی این هزینه نباید تحقیر یا کتک باشد؛ باید منطقی باشد.
۱۰. صبر داشته باشیم
احترام یک شبه بهدست نمیآید. بعضی بچهها تا ۱۰-۱۲ سالگی هنوز گاهی بیادبی میکنند. این طبیعی است. مهم این است که ما خسته نشویم و مدام به آنها یادآوری کنیم. یک روز میبینید همان بچهای که روزی در خانه داد میزد، در مدرسه با معلمش با احترام حرف میزند.





بدون نظر