چه پر از خون و اکشن باشند، چه تنش و تعلیق، یا تمهای تعمقبرانگیز، سریالهای پساآخرالزمانی این روزها بسیار محبوب هستند. به طرق مختلف، این ژانر شباهت زیادی با بهترین سریالهای نئووسترن داشته و اغلب بر روی شخصیتهایی تمرکز دارد که در سرزمینهای بیقانون و آغازهای اجتماعی سفر میکنند. اما یک روایت پساآخرالزمانی به تنهایی کیفیت را تضمین نمیکند. شخصیتهای جذاب، جهانهای جالب و درگیریهای باورپذیر باعث میشود برخی سریالها به عنوان بهترینها در این ژانر برجسته شوند. در این مطلب شما را با ۱۰ سریال پساآخرالزمانی برتر تاریخ تلویزیون آشنا میکنیم.
بهترین سریالهای پساآخرالزمانی
- ۱۰- Jericho
- ۹- Paradise
- ۸- Falling Skies
- ۷- Silo
- ۶- Pluribus
- ۵- The Last Of Us
- ۴- The 100
- ۳- Station Eleven
- ۲- Fallout
- ۱- The Walking Dead

۱۰- Jericho
(۲۰۰۶-۲۰۰۸، ۲ فصل)
بیشتر سریالهای پساآخرالزمانی رویکردی سیاه و سفید/قبل و بعد از آخرالزمان دارند؛ همه چیز عادی بود، سپس اتفاقی رخ داد و اکنون همه چیز کاملاً از بین رفته است. جریکو منحصر به فرد است زیرا در فضای میانهای که کمتر دیده شده، روایت شده و بیشتر تنش خود را از ترس ناشناختهها میگیرد.
در فصل دوم کوتاهش بسیار بیشتر از قبل به این رویکرد پرداخته شد و اجازه داد که بخش بیشتری از دنیای خارج وارد جریکو شود و ایالتهای متحد آمریکا معرفی شوند. یک نسخه نیمهکامل از دولت قبل از آخرالزمان نسبت به جهانی که کاملاً از نو شروع میشود نتیجه واقعیتری به نظر میرسد و این امکان را به سریال داد تا درگیریهایی را بررسی کند که با داستانهای دیگر آخرالزمانی متفاوت است.

۹- Paradise
(۲۰۲۵-تاکنون، ۱ فصل)
بهشت دارای یک اپیزود آزمایشی جذاب، داستانی جالب و بازی احساسی شگفتانگیزی از جیمز مارسدن است. اما این سریال مشکلات روایتی نیز دارد که مانع از قرار گرفتن آن در رتبههای بالاتر این فهرست شده است. سبک نویسندگی دن فوگلمن به عنوان خالق این سریال معمولاً به سمت قلمرو سریالهای کمدی موقعیت و خانوادگی متمایل است و اغلب ترجیح میدهد از سکانسهای تعلیقی چشمگیر به جای پیشرفتهای طبیعی استفاده کند.
بسیاری از قسمتها نیاز داشتند تا با استفاده از فلشبکها پایان قسمت قبلی را توضیح دهند، که باعث ایجاد حس بیثباتی به جای ساختار روان به سوی اوج داستان شد. با این حال، قسمت The Day، که روزی را توصیف میکند که جهان پایان یافت، جذاب، احساسی و به طرز نگرانکنندهای قابل باور بود. به نظر میرسد فصل دوم بهشت قرار است در مورد خروج شخصیت خاویر با بازی استرلینگ کی. براون از بهشت باشد.

۸- Falling Skies
(۲۰۱۱-۲۰۱۵)، ۵ فصل
درگیری انسانها با بیگانگان بر روی زمین یک داستان بلندپروازانه است؛ بسیاری از سریالهای پساآخرالزمانی ترجیح میدهند تا همه چالشهایی که این روایت مطرح میکند را با تمرکز بر دشمنی نادیده یا زمانبندی که آسیب از قبل وارد شده، دور نگه دارند. با این حال سقوط آسمانها موفق میشود جنگی علیه بیگانگان ارائه دهد که احساس کلیشهای یا مضحک بودن ندارد.
در اتفاقی تقریباً به همان اندازه تأثیرگذار، این سریال نه لغو و نه بیش از حد طولانی شد. از آنجایی که ژانر آخرالزمانی بیشتر بر زامبیها متمرکز شده تا بیگانگان، این سریال حتی یک دهه پس از پایانش همچنان احساس تازگی دارد. همچنین بازی عالی از نوآ ویلی در نقش اصلی یکی از نقاط قوت این سریال است، بازیگری که این نقش تنها یکی از بازیهای خاطرهانگیز اوست.

۷- Silo
(۲۰۲۳-تاکنون)، ۲ فصل
سیلو ثابت میکند که چقدر یک داستان عجیب میتواند به موضوعات واقعی جهان مربوط شود. در این مورد، ندانستن تاریخ خود میتواند کل دنیای شما را زیر سوال ببرد یا اجازه دهد دیگران روایت شما را کنترل کنند. زیبایی داستانهای آخرالزمانی این است که نه تنها این سوال را بررسی کنند بلکه اینکه اگر ۱۰,۰۰۰ نفر در یک سیلوی ۱۴۴ طبقه زندگی کنند چه اتفاقی خواهد افتاد را نیز مورد بحث قرار میدهد.
۱۰ سریال پساآخرالزمانی شبیه سریال «سیلو»؛ از Station Eleven تا Under the Dome
سریالهای باکیفیت هم در سطح ظاهری سرگرمکننده هستند و هم در سطح عمیقتر متفکرانهاند. سیلو این کار را با ترکیب ناآرامیهای مدنی در پناهگاه با رمز و راز واقعی دنیای بیرون انجام میدهد و آن رازآلودگی را به فریب گسترده مردم سیلو متصل میکند. با این حال، آن عمق شماتیک گاهی اوقات باعث کشیده شدن بیش از حد داستان سیلو میشود.

۶- Pluribus
(۲۰۲۵-تاکنون)، ۱ فصل
صادقانه بگوییم پلوریبوس هنوز به طور کامل پخش نشده تا در رتبه بالاتری قرار گیرد اما اگر سطح موجود از طنز و خوداندیشی را حفظ کند، راه خود را برای رسیدن به شماره یک این فهرست هموار خواهد کرد. پلوریبوس در لیگی کاملاً متعلق به خودش قرار دارد؛ یک آخرالزمان بدون خطر. با هر شخصیت که دلایل قانع کنندهای برای یا علیه ذهنیت جمعی ارائه میدهد، این سریال نهایت آغازگر یک گفتگوست.
همچنین پلوریبوس یک فضای بازیگری مناسب برای ریا سیهورن است که عملاً یک نمایش تکنفری اجرا میکند (به ویژه پس از اینکه در اپیزود Got Milk، همه او را در آلبوکرکی تنها گذاشتند). با پیشرفت فصل اول، پلوریبوس ثابت کرده که چیزی فراتر از صرفاً یک تمرین فکری است. کارول حاضر نیست ناظر منفعل این رویداد عجیب باشد. با انجام این کار، پلوریبوس شروع کرده تا موضع خود را در این بحث بگیرد. در حالی که ذهن جمعی کمی طنزآمیز و دوستداشتنی «فقط قصد کمک کردن» دارد، کارول کشف کرده که ممکن است آنها آنقدر هم که به نظر میرسند مهربان و گل و بلبل نباشند. او در تقلایش برای مبارزه با ویروس و کسانی که تحت تاثیر آن قرار گرفتهاند بسیار راسخ است، یعنی اینکه سریال نه تنها بزرگترین سوالش را مطرح بلکه به آن پاسخ نیز خواهد داد.

۵. The Last Of Us
(۲۰۲۳-تاکنون، ۲ فصل)
فصل دوم آخرین بازمانده از ما قطعاً یک عقبگرد برای اقتباس از بازی ویدیویی بود که جهان را تسخیر کرد، اما در دفاع از آن باید گفت که وظیفهی سنگینی بر عهده داشته است. فصل اول به دلایل بسیاری به یک پدیده فرهنگی تبدیل شد: شیمی فوقالعادهای که بین پدرو پاسکال و بلا رمزی به عنوان یک شبه پدر و دختر وجود داشت، سریال را مملو از پیچیدگیهای احساسی کرده بود.
چه با تصمیم نقطه اوج فصل اول جوئل برای نجات الی به هر قیمتی موافق باشید یا نه، این تصمیم برای شخصیت ناقص او کاملاً منطقی بود و ابهام اخلاقی او را حتی جذابتر میکند. نمیتوان همین را برای مبارزه سرسختانه الی در فصل دوم گفت. هر مشکلی که با آن مواجه شد، نتیجه اعمال خودش بود و تا پایان فرصت داشت که برگردد و به خانه برود.
دیدن اینکه شخصیتی که زمانی دوستداشتنی بود چنین سیر طولانی از تصمیمات بد بگیرد، سخت و حتی عصبانی کننده است. و به نظر میرسد که فصل سوم آخرین بازمانده از ما قصد دارد تصویری آینهای از فصل دوم از دیدگاه ابی با بازی کیتلین دیور باشد.

۴. The 100
(۲۰۱۴-۲۰۲۰، ۷ فصل)
صد یک سریال پساآخرالزمانی از شبکه CW است که بر اساس یک سری کتاب جوانان ساخته شده، بنابراین مخاطبان متفاوتی نسبت به درامهای معتبر اچبیاو دارد، اما این مانع نمیشود که به مکانهای واقعاً تاریک با پیچشهای داستانی واقعاً شگفتانگیز نرود. فصل دوم به طور خاص قوی است زیرا دیگر سریال جایگاه خود را پیدا میکند و کمتر به کلیشههای جوانان وابسته میشود.
یکی از نقاط قوت داستان اصلی سریال ارتباط آن با زمین است، بنابراین سریال در دو فصل آخر هویت خود را تا حدودی از دست میدهد وقتی زمین را برای سیاره کاملاً جدید به نام سنکتوم ترک میکند. با این حال، در طول هفت فصل موفق خود، صد پر از موضوعات بالغ و چرخشهای تاریک است.

۳. Station Eleven
(۲۰۲۱)، ۱ فصل
زمانبندی ایستگاه یازده واقعاً ترسناک است. در حالی که این سریال کوتاه در سال ۲۰۲۱ پخش شد، رمان اصلی نوشته ۲۰۱۴ با شباهتهایش به همهگیری کووید-۱۹ تقریباً پیشگویانه به ظنر میرسد. ایستگاه یازده مانند جهان جایگزین هولناکی است که با گذشت زمان تأثیرگذارتر شده است.
با وجود ارزش شوکآور شباهتهای آن به دنیای واقعی، ایستگاه یازده کاملاً داستان خودش است. انداختن گروهی از بازیگران دورهگرد در آخرالزمان حرکتی کاملاً اورجینال است، در حالی که جذابیت ماندگار رمان مرموز اصلی، به کل سریال حالتی منحصربهفرد، غیرعادی و ترسناک میدهد.

۲. Fallout
(۲۰۲۴-تاکنون)، ۲ فصل
با توجه به منبع اصلی وسیعش، فالاوت انتخابهای کلیدی هوشمندانهای داشته است. قرار دادن فصل اول در لسآنجلس تصمیمی استراتژیک بود که زمینهای برای داستانی بلندمدت و پربار فراهم کرد. اگرچه روایتهای نسخه بازی در چندین شهر آمریکایی اتفاق میافتد، لسآنجلس یکی از آنها نیست. این امر شرایط را برای بینندگان برابر میکند و افرادی که با بازیها آشنا نیستند هنوز از هیچ داستان مهمی جا نماندهاند.
اما لسآنجلس به لاسوگاس جدید، مکان اصلی محبوبترین بازی فالاوت نزدیک است. این به سریال امکان دسترسی به داستانهای غنی فرانچایز را بدون فشار وارد کردن بیش از حد به روی مخاطب میدهد. و با داشتن یک فصل اول قوی، آنقدر خوب بوده است تا علاقه به پیشینه داستان را برانگیزد.
نورهای لاسوگاس جدید که در انتهای فصل اول در دوردست دیده میشدند، پایانی هیجانانگیز برای این فصل و وعده جسورانهای برای آینده بود: بهترینها هنوز در راهاند.

۱. The Walking Dead
(۲۰۱۰-۲۰۲۲)، ۱۱ فصل
موفقیت تجاری همیشه برابر با کیفیت نیست، اما سخت است ادعا کنیم که یک سریال ۱۱ فصلی با شش اسپینآف کار را درست انجام نداده است. تداوم مردگان متحرک ناشی از فهم و تعهد کامل به چیزی اساسی در تلویزیون است: تغییر.
بسیاری از سریالها در گرداب تکرارهای مداوم گرفتار میشوند و همان داستانها را میان همان شخصیتها بازگو میکنند از ترس اینکه تغییرات ممکن است باعث از دست دادن مخاطبان شود. این نکته کلیدی جایی است که سریال با فیلم تفاوت دارد. در حالی که فیلمها تمایل دارند یک لحظه رشد را برجسته کنند، مخاطبان تلویزیون با انتظار اینکه یک نقطه عطف منجر به نقطه عطف دیگری شود ادامه میدهند؛ به طور خلاصه، اینکه همه چیز تغییر خواهد کرد.
مردگان متحرک جسورانه از سکونتگاهی به سکونتگاه دیگر میکند، هرکدام با هویتی متفاوت که گروه اصلی شخصیتها با آن خود را به روش جدیدی به چالش میکشد، گروه اصلی که همواره با مرگها، خروجها و اضافه شدن شخصیتهای جدید تغییر کرده است. هیچ همپوشانی بین اعضای اصلی بازیگران مردگان متحرک در فصلهای ۱ و ۱۱ وجود نداشت (اگرچه برخی نقشهای کوچکتر فصل ۱ رشد کرده بودند و بالعکس).
اما مردگان متحرک فقط مکانها و شخصیتها را جابجا نکرد. تغییر بخشی جداییناپذیر از هدف موضوعی سریال بود. مردگان متحرک درباره چگونگی تغییر این شرایط افراد است. هدف سریال این بود که شخصیتها تا زمانی که سریال تمام شود غیرقابل شناسایی شوند. موفقیت این سریال پساآخرالزمانی اثبات میکند که مخاطبان میتوانند به تماشای این سفر جذاب ادامه دهند.





بدون نظر