هر یک از ورزشها، فشار و استرس مخصوص به خود را دارند. در ورزشهای تیمی مانند فوتبال، ورزشکاران معمولا در سراسر فصل مورد ارزیابی قرار گرفته و عملکرد آنها هر هفته زیر ذرهبین قرار دارد. در رویدادهای دیگر با توجه به برگزاری مسابقاتی مانند المپیک که چند سال یک بار برگزار میشوند، فشارها معمولا بر یک نفر متمرکز است. این مسئله در رویدادی مانند فینال دوی ۱۰۰ متر المپیک (که نسبت به مرحلۀ مقدماتی کمتر مورد موشکافی قرار میگیرد) کاملا نمایان است.
تصور کنید ۴ سال تمرین مداوم و سخت برای مسابقهای که کمتر از ۱۰ ثانیه به طول میانجامد و میتواند تمام زندگی ورزشکار را تحت تاثیر قرار داده و آن را به یک فوق ستاره تبدیل کند، چه فشاری را ایجاد خواهد کرد. اما ورزشکاران چگونه این حجم از فشار را تحمل کرده و بهترین عملکرد خود را در روز مسابقه ارائه میکنند؟
تئوری روانشناسی ورزشی روشهای زیادی را برای موفقیت ورزشکاران پیشنهاد میدهد. بیشتر پژوهشها در رابطه با چگونگی واکنش افراد در هنگام فشار و تاثیر احساسات مختلف در ایجاد اعتماد به نفس انجام میگیرد.
معمولا روانشناسان در هنگام انجام تحقیقات، سعی میکنند یک اصل کلی برای چگونگی واکنش افراد در نظر گرفته و تئوریهای عمومی مانند تئوری انسداد (افت شدید عملکرد در هنگام فشار) را پیشنهاد دهند.
این تئوریهای کلی که سعی میکنند قانونهای کلی را توسعه دهند، به طور حتم جایگاه خود را داشته و بینش خوبی برای یک دوندۀ المپیک که باید بهترین کارایی خود را هر ۴ سال یک بار در رویدادی خاص داشته باشد ایجاد میکنند. این تئوریها سعی میکنند بر اساس قوانین کلی، راهحل مخصوصی را برای هر ورزشکار ارائه دهند.
به عنوان مثال، جنبههای فردی تئوری عملکرد بهینه (IZOF) که نخستین بار توسط یوری هانین در سال ۱۹۷۷ مطرح شد، به ورزشکاران پیشنهاد میدهد که بر پیدا کردن و دسترسی به منطقۀ عملکرد (عملکردی که یک ورزشکار در پایان مسابقه از خود به جا میگذارد) خود تمرکز کنند. این منطقه، احساساتی را نشان میدهد که ورزشکار قبل و در حین مسابقه به هنگام ارائۀ بهترین عملکرد، آن را تجربه میکند.
بر اساس این تئوری، ورزشکاران با تامل بر رویدادهای گذشته میتوانند به اطلاعاتی پیرامون عواطف خود (که برای ارائۀ بهترین فرم خود به آن احتیاج دارند) و همچنین نوع احساسات خود در هنگام مسابقه دست یابند. با توجه به این موضوع، روشی که با نام “دستهبندی احساسات فردی” شناخته میشود توسعه یافت. این روش، ورزشکاران را مجبور میکرد تا سه الگو را بین احساسات، عملکرد و اینکه چگونه عواطف میتوانند در موفقیت آنها تاثیرگذار باشند، مورد ارزیابی قرار دهند.
به عنوان یک مثال خوب برای مشاهدۀ عملکرد این تئوری، میتوانیم از یوسین بولت قهرمان دوی ۱۰۰ متر المپیک یاد کنیم که میتواند بهترین کارایی خود را در مسابقات بزرگ داشته باشد.
ظاهرا یوسین بولت از روش “سبکبال بودن و سرگرمکننده” استفاده میکند و به نظر میرسد برای قهرمان المپیک به خوبی عمل میکند. جاستین گاتلین دیگر دوندۀ مطرح دوی ۱۰۰ متر، روشی کاملا متفاوت را که از رفتارهای روبهجلو استفاده میکند در پیش گرفته، اما او هم توانسته در مسابقات موفق عمل کند.
روش مخصوص به خود را بیابید
هم یوسین بولت و هم جاستین گاتلین، ایدههای مشخصی را برای ارائۀ بهترین توانایی خود در مسابقات مهم دنبال میکنند و به طور حتم روش “دستهبندی احساسات فردی” به آنها برای بهبود این ایدهها کمک میکند.
موفقیت یوسین بولت باعث شده تا بسیاری از همتیمیهای جامائیکایی آن تلاش کنند استایل خود را به او نزدیک کنند. این روش در برخی موارد ممکن است کارساز باشد، اما این کپیبرداری سطح عملکرد دوندگان را در مسابقات بزرگ و مهم کاهش میدهد.
به عنوان مثال، آسافا پاول که یکی از سریعترین رکوردهای تاریخ دوی ۱۰۰ متر را در اختیار دارد، در مسابقات مهم نمیتواند بهترین عملکرد خود را ارائه دهد. پاول سعی کرده روش یوسین بولت را در مسابقات مهم پیاده کند. به نظر میرسد این راه نتوانسته بهترین عملکرد پاول را به همراه داشته باشد و بخشی از این عدم موفقیت، مربوط به همین کپیبرداری است.
روانشناسی به عنوان یک قاعدۀ کلیدی میتواند به ورزشکاران برای شناسایی اهمیت تفاوت رفتارهای فردی کمک کند. ورزشکاران در راه آمادهسازی خود برای مسابقات مهم، نیاز دارند تا این موارد را برای موفقیت در نظر بگیرند.
این مسائل برای مسابقات مهم و کمیابی مانند المپیک و به منظور رها کردن ورزشکار از استرسها که میتواند به کاهش کارایی منجر شود، بسیار موثر است.
شخصی که بتواند احساسات خود را به هنگام ارائۀ بهترین عملکرد شناسایی کرده و نحوۀ دستیابی به آنها را فرا گیرد، شانس بالایی برای کسب مدال ارزشمند طلا خواهد داشت.
بدون نظر