اگر سری به موزه هنرهای معاصر در خیابان کارگر شمالی تهران بزنید، قطعاً با یکی از گنجینه های فوق العاده از شاهکارهای هنری سده های اخیر مواجه خواهید شد. در این تماشاگه راز، آثاری را تماشا می کنیم از بزرگان هنر جهان و به همین خاطر، ارزش گنجینه این موزه را بیش از ۲.۵ میلیارد دلار تخمین زده اند. شاید در نگاه نخست، برخی از تابلوهای نقاشی این موزه همچون گنجینه موزه لوور پاریس و هرمیتاژ سنت پترزبورگ، نقش های ساده و طرح های معمولی به نظر رسد که هزاران برابر زیباتر و حرفه ای تر از آن را دیگران کشیده اند.
اما راز و رمز تابلوهای نقاشی گران قیمت تاریخ هنر چیست که برایش، در حراجی های بزرگ، پول های میلیون دلاری پرداخت می شود؟ چرا تابلوهای نقاشی که در نگاه نخست، معمولی تر از نقاشی های بازاری که در مغازه های شهر مشاهده می کنیم، شاهکارهای هنری قلمداد شده و موزه ها و کلکسیون دارهای بزرگ، برای تصاحب آنها، رقم های سرسام آوری پرداخت می کنند؟
درک موسیقیایی و نقاشی و سینمایی و در واقع هر مقوله ای در هنر، نیازمند تحصیل و تحقیق است و رسیدن به چنین ظرفیت ادراکی، علاوه بر استعداد هنری، به مهارت و دانش نیز نیاز دارد. درک هنری، قطعا آدمی را در سبک زندگی خلاقانه و جذاب یاری می دهد و به همین خاطر، به شهروندان توصیه می شود که هر از گاهی، از نگارخانه های شهر خود بازدید کنند تا در جریان جدیدترین دستاوردهای هنری جوانان و پیشکسوتان عرصه های گوناگون هنر قرار بگیرند.
به قول نیچه: اگر هنر نبود، واقعیت ما را می کشت و این واقعیت مهم را باید با عجین کردن هنر در زندگی روزمره، تقویت نمود.
یکی از تابلوهای نقاشی مطرح تاریخ هنر را باید شاهکار ادوارد مونک نروژی دانست که چندی پیش، در یک حراجی، به قیمت حدود ۱۲۰ میلیون دلار به فروش رفت. اثری که به قول سینمایی ها، در ژانر وحشت خلق شده و از وحشت آور ترین نقاشی های دنیا به شمار می رود.
لقب گرانقیمتترین اثر هنری دنیا در حال حاضر از آنِ «زنان الجزایر» یکی از تابلوهای «پابلو پیکاسو» بنیانگذار سبک کوبیسم است. این نقاشی سال ۲۰۱۵ به قیمت ۱۷۹ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار (بیش از ۱۶۰ میلیون یورو) در شعبه نیویورک «کریستی» به فروش رسید.
روش چرخشی قلمو و رنگ های براق، شفاف و ضد نقیضی که در این اثر هنری به کار رفته است، حس اضطراب توام با شوقی را به بیننده القا می کند. گزارش امروز هنری روزیاتو به بررسی کلی یکی از شاهکارهای هنر قرن بیستم می پردازد.
با ما همراه باشید.
تاملی بر جادوی اکسپرسیونیسم
تابلو نقاشی معروف جیغ (scream) ، شاهکاری از ادوارد مونک (Edward Munch)، نقاش نروژی است که در دسامبر ۱۸۶۳ میلادی متولد شد و در سن هفتاد و هشت سالگی درگذشت. او یکی از برجسته ترین نقاشان نروژی بود که در سبک اکسپرسونیسم (expressionism) یا به قولی هیجان نمایی بصری، فعالیت داشت.
این مکتب هنری پر مخاطب جهان، در آغاز قرن بیستم میلادی، نهضتی علیه رئالیسیم (realism) یا واقع گرایی و امپرسیونیسم (Impressionism) یا دریافت گری به پا شد و آرام آرام، مکتب اکسپرسیونیسم از بطن آن متولد شد. درباره مکتب های هنری جهان، بزودی گزارشی مصور ارائه خواهیم کرد تا مخاطبان گرامی با این سبک های هنری بیشتر آشنا شوند.
مکتب اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود که ابتدا در آلمان شکل گرفت و هدف اصلی آن، نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود. اکسپرسیونیسم، شیوه ای نوین از بین تجسمی است که در آن، هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره می گیرد.
وقتی تابلوهای نقاشی مکتب اکسپرسیونیسم را مشاهده می کنیم، اغراق در رنگ ها و طرح ها جلب توجه می کند. عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر بازنمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستمگرانهٔ حکومتها، مقررات غیرانسانی کارخانهها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند.
این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگهای تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکلهای اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ایجاد ژرفنمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد میکردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج میکردند.
از هنرمندان مطرح این مکتب می توان به ون گوگ هلندی، جیمز انسور بلژیکی، امیل نولده آلمانی و ژرژ روئو فرانسوی اشاره کرد. اکسپرسیونیسم، علاوه بر نقاشی، در پیکره سازی و سینما و عکاسی نیز، نمود عینی دارد و به نوعی ریشه در تاریخ اقوام شمالی قاره سبز دارد.
خوب بر میگردیم به داستان جیغ. داستانی که ابتدا باید از خالقش دانست.
داستان ادوارد مونک: خالق جیغ
یکی از جیغ های بلند و ماندگار قرن را باید در شاهکار مونک نروژی دید. دوران کودکی او همچون برخی از نامداران هنری جهان، با فشار و بیماری همراه بود که بر روحیات وی تاثیر زیادی گذاشت. این تاثیر را می توان در شاهکارهای نقاشی گران قیمت یایویی کوساما (Kusama)، بانوی هشتاد ساله نقاش ژاپنی مقیم نیویورک نیز مشاهده کرد که به دلیل دوران کودکی سخت و پر فشارش که با تجاوزات جنسی همراه بوده، آثارش تا حدودی الهام گرفته از تنش های روحی و روانی زمان خردسالی در ژاپن شد.
به هر حال، بیماری هایی که ادوارد در زمان کودکی با آن دست و پنجه نرم می کرد، در آثار هنری وی مشاهده می شود. از این رو، بسیاری از تابلوهای مونک بر محور درد و بیماری و رنج و با موضوع یک زن و مرد شکل گرفته است که در گفتاری به این موضوع به طور اختصاصی اشاره خواهیم کرد.
مونک را هنرمندی درون گرا دانسته اند که حال و هوای خاص وی که به هر حال متاثر از دوران سخت و پر فراز و نشیب کودکی و رنج هایی که تحمل کرده بود، در آثارش در دهه های مختلف زندگی او جلوه گر شد. خودنگاره هایی (SELF PORTRAIT) که او در دوره های گوناگون نقاشی شدند، تا حد زیادی احوال روحی وی که ملتهب بوده را نشان می دهد.
مونک، چهار تابلوی نقاشی (مجموعه جیغ یا فریاد) معروف دارد که عموماً با نام جیغ شناخته می شود. او این چهار تابلو را در اخرین روزهای قرن نوزدهم میلادی و در طول نخستین دهه قرن بیست و یکم به صورت رنگی و رشته ای از طرح های قلمی و زغالی کشید. این اثر را از شاهکارهای هنر مدرن و الگوهای آشنایی با سبک اکسپرسیونیسم می دانند.
زندگی و تحصیل مونک
در سال ۱۸۸۱ میلادی، مونک به مدرسه سلطنتی هنر و طراحی اسلو رفت و نقاشی را در آنجا فرا گرفت.
مادر ادوارد مونک در سال ۱۸۶۸ بر اثر بیماری سل در گذشت همانطور که خواهرش نیز در سال ۱۸۷۷ بر اثر این بیماری از دنیا رفت. سل در خانواده آنها ارثی بود. بعد از مرگ مادرش، خواهران و برادران ادوارد توسط پدر و عمهشان کارن بزرگ شدند. ادوارد به دلیل سرماخوردگی و بیماری و نرفتن به مدرسه در روزهای زمستانی در خانه میماند و آموزشهای مدرسهاش توسط عمهاش انجام میشد.
کریستین مونک نیز به تعلیم تاریخ و ادبیات به پسرش پرداخت و او را با داستانهای ارواح و داستانهای ادگار آلن پو سرگرم میساخت. رفتار خوب پدر کریستین با فرزندانش به هر حال اهمیت بهسزایی در تربیت آنها داشت.
مونک جایی گفته بود که پدرش بسیار عصبی و کاملاً مذهبی بود. وی بیماری روانی داشت، او ریشههایی از دیوانگی را از وی به ارث برد.
زوایایی از ترس غم و مرگ که از ابتدای تولد در کنار من بودند. کریستین همیشه اعتراف میکرد و به فرزندانش میگفت که مادرشان آنها را از بهشت نظاره میکند و متوجه رفتار زشت آنها میشود وی بهدلیل ریشههای مذهبی که در خانوادهاش داشت به فرزندانش آموزشهای مذهبی میداد.
این آموزشهای مذهبی بعلاوهٔ داستانهای ارواح روی سلامتی ادوارد بیچاره تأثیر گذاشت و باعث کابوسهای او شد و باعث شد ادوارد دائماً احساس کند که مرگ به او نزدیک میشود و همیشه در هراس بود.
یکی از خواهران جوان ادوارد در سنین جوانی به بیماری ذهنی مبتلا شد، از پنج خواهر و برادر فقط آندیاس ازدواج کرد ولی چند ماه بعد از ازدواج در گذشت، مونک بعدها نوشت من دو خصلت بزرگ و بد انسانی را به ارث بردم، خامی و ناپختگی و کمبود انرژی و دیوانگی.
دوران سربازی مونک بسیار کوتاه بود و تمام تلاش هایش برای آینده بهتر شکست خورد. آنها دائماً از خانهای به خانه دیگر نقل مکان میکردند.
اولین نقاشیهای مونک شامل این درونیاتش بود نقاشی از بطری دارو و قرصها.
به هر حال این داستان کوتاه از زندگی مونک تا حدودی، پیش زمینه هایی که سبب شد تا شاهکاری چون جیغ را خلق کند، هویدا می کند.
۱۰ اثر نقاشی معروف مونک
اگر دوست دارید تا معروف ترین تابلوهای نقاشی این هنرمند نروژی را مطالعه و بررسی کنید، فهرست زیر می تواند سرنخ های خوبی را در اختیار شما قرار دهد. نخستین تابلوی معروف مونک، بعد از ظهر در کارل یوهان است که در سال ۱۸۹۲ میلادی کشید.
مجموعه تابلوهای جیغ که از سال ۱۸۹۶ طراحی آن ها آغاز شد، از جمله معروف های مونک به شمار می رود. خاکسترها، عنوان تابلوی دیگری است که در سال ۱۸۹۴ میلادی کشید. مدونا، تابلوی معروف دیگری است که ایشان در فاصله سال های ۱۸۹۴ و ۱۸۹۵ میلادی خلق کرد.
پرتره شخصی با سوزاندن سیگار، نام تابلوی نقاشی معروف مونک است که در سال ۱۸۹۵ میلادی طراحی شد. مرگ در اتاق بیماری در همان سال به پایان رسید. تابلوی رقص زندگی در سال ۱۹۰۰ و تابلوی مادر مرده که در همان سال کشیده شده، از جمله دیگر آثار مشهور ایشان است.
پرتره شخصی بین ساعت و رختخواب که در سال های پایانی عمر مونک (۱۹۴۰ تا ۱۹۴۲ میلادی) کشیده شد، از جمله تابلوهای مشهور وی است که مونک خود را میان دو سمبل مرگ یعنی ساعت و تخت خواب قرار داده است. بدون اینکه هیچ نشانه ای از اعتراض و مخالفت با مرگ در صورتش دیده شود.
داستان جیغ: تبلوری از واقعیت های ذهنی مونک
همه مقدمه ای که درباره مونک گفتیم را می توان در شاهکار معروف آن مشاهده کرد. این نقاشی را در زمره شاهکارهای هنری مدرن دانسته اند که به عقیده منتقدان هنری این نقاشی شباهتهای بسیاری با نقاشی شب پر ستاره ونگوگ دارد زیرا هر دو نقاشی با استفاده از رنگهای مبالغه آمیز و تصاویر و شکلهای ساده نقاشی شدهاند.
همچنین هر دو هنرمند در طول عمر خود با جنون و نوعی اختلال روانی درگیر بودند اما با این حال این دو نقاشی را که از شاهکارهای هنری هستند به تصویر کشیدند.
ادوارد مونک نقاشی جیغ را در سال ۱۸۹۳ در طول یک دوره انتقالی منحصر به فرد در تاریخ هنر نقاشی کرده است. جیغ پس از پایان دوره واقعگرایی، هنگامی که هنرمندان میخواستند از نشان دادن مهارتهای فنی خود در نقاشی اجتناب کنند نقاشی شده است. این نقاشی دقیقاً قبل از شروع سبک اکسپرسیونیسم کشیده شده است و در واقع به نوعی شروع کننده این سبک است. نقاشان اکسپرسیونیست عقیده داشتند که به جای نقاشی کردن واقع گرایانه امور روزانه و اشیاء، باید تلاش شود که احساسات و هیجانات را در قالب نقاشی نشان داد.
راز جیغ
دانشمندان سالها در مورد لکه سفیدرنگی که روی بوم نقاشی «جیغ» ـ معروفترین اثر «ادوارد مونک» ـ به چشم میآمد، تحقیق کردند و با وجود گمانهزنیهای بسیار به این نتیجه رسیدند که این لکه، موم آبشده شمع است. پیش از این تصور میشد این لکه سفیدرنگ که بالای شانه راست مرد جیغکشان نقاشی این هنرمند بزرگ نروژی دیده میشود، فضله پرنده است اما حالا مشخص شده که این لک، موم آبشده از شمع است.
پژوهشگران دانشگاه «انترپ» بلژیک با بررسی شاهکار پاستل سال ۱۸۹۰ این نقاش به این نتیجه رسیدهاند. این تابلو اولین اثر از چهار نسخهای است که «مونک» در مجموعه «جیغ» خلق کرد. عکسهایی که از قرن نوزدهم به جای مانده نشان میدهد، «مونک» نقاشیهایش را در فضای باز و بدون هیچ حفاظی روی بومها میکشیده و همین باعث شد برخی تصور کنند این لکه بر اثر فضله پرندگان به وجود آمده است.
اما تحقیقات جدیدی که با اسکنرهای اشعه ایکس مایکرو انجام شد، نشان داد، آب شدن شمعی که احتمالاً در استودیوی این نقاش روشن بوده، این لکه را ایجاد کرده است.
«جیغ» شاهکار اکسپرسیونیست «ادوارد مونک» است که عنوان گرانترین اثر هنری حراجیهای جهان را یدک میکشد. چند سال پیش یکی از نسخههای «جیغ» به قیمت بینظیر ۱۲۰ میلیون دلار در شعبه نیویورک حراجی بزرگ «ساتبی» به فروش رسید و به شهرت این نقاش نروژی افزود.
آن چیزی که ادوارد مونک را به یک هنرمند متفاوت تبدیل میکند این است که او سعی میکرد به صورتی صادقانه احساسات درونی خود حتی آنهایی که زشت و نامناسب بودند و همچنین اضطرابهایش را به مخاطبان خود نشان دهد. این هدف مونک به صورتی برجسته در نقاشی جیغ او دیده میشود که در آن او بیشتر از اصول فنی و نمایش زیبایی که هدف نهایی هنر است، درصدد انتقال معانی شخصی خویش است.
بنابراین این نقاشی به نوعی نشان دهنده اضطراب خود نقاش است. مونک در توصیفش از این نقاشی به موارد جالبی اشاره میکند. این نقاشی یک غروب معمولی در نروژ را نشان میدهد که او به همراه برخی از دوستانش در حال قدم زدن در کنار یک آبدره هستند. اگرچه در ابتدا ممکن است اینطور به نظر برسد که مونک در حال نشان دادن یک قدم زنی لذتبخش و آمیخته با صدای آب است، اما در واقع مونک در حال نشان دادن بحرانهای شخصی خود است. او در این باره چنین میگوید:
من و دوستانم یک روز عصر در حال قدم زدن در یک جاده بودیم؛ ناگهان آسمان همانند خون سرخ شد. من ایستادم و در حالی که به شدت خسته بودم به سمت نردهها خم شدم. زبانههای آتش و خون سطح آبی آبدره را در بر گرفت. دوستانم به قدم زنی ادامه دادند و من از آنها عقب افتادم، در حالی که از ترس میلرزیدم. در این لحظه من صدای جیغ بیکران طبیعت را شنیدم.
همانگونه که در تابلو جیغ مشاهده میشود، در پس زمینه تصویر ما دو فرد را میبینیم که در حال قدم زدن هستند (احتمالاً دوستان مونک). به عبارت دیگر این تلفیق تنهایی مونک و تصویر دوستانش در پس زمینه نشان دهنده احساس انزاو و ترسی است که مونک در گفتههایش نیز به آن اشاره کرده است. سبک ادوارد مونک در تابلو جیغ در برخی دیگر از آثار او تکرار شدهاند که در زیر یک نمونه از آن را میبینید.
لیتوگرافی جیغ
تصویر لیتوگرافی تابلوی جیغ ۱۸۹۵تصویر لیتوگرافی تابلوی جیغ ۱۸۹۵ آخرین نسخه از “جیغ” که مونک با رنگ روغن در سال ۱۹۱۰ روی تخته نقاشی کرد، هم اکنون در موزه مونک در اسلو نگهداری میشود. این تابلو در سال ۲۰۰۴ از موزه اسلو به سرقت رفت اما در سال ۲۰۰۶ از دست سارقان نجات پیدا کرد و به موزه بازگردانده شد.
در جریان این سرقت گوشه پایینی تابلو، اندکی خسارت دید اما به کل اثر صدمهای وارد نشد. مونک در “جیغ” از چیزی هراسان است که مخاطباش با هر جنسیتی، با هر بار دیدن آن، لرزه بر اندامش میافتد و احساس میکند این خود اوست که فریاد میکشد و تا ابد محکوم به سرگشتگی است.
چهرۀ درون تابلوی “جیغ”، هویت جنسی مشخصی ندارد. او هراسیده و مضطرب با دهانی باز و دستهایی که گوشهایش را پوشانده، در بستری ترسیم شده که او را در خود نمیپذیرد. تمام اجزا و عناصر تابلو، با وجود اینکه در راستای یک نقطۀ مرکزی در تصویر، با فیگور اصلی یعنی انسان مستاصل و عاصیِ جهان اثر همگرایی دارند اما به گونهای غریب و مصرانه میکوشند تا از او دور شوند.
در “جیغ”، مفهوم یگانگی انسان با جهان، به واسطۀ دردها و رنجهایش بیش از پیش از ذهن ها زدوده میشود. رنگها نیز در این نقاشی آرام و قرار ندارند و میخواهند هر لحظه بر یکدیگر پیشی بگیرند و با هم در تضاد باشند. در واقع، هر رنگ با گذاردن رنگ بعدی نفی میشود.
آنها به دلیل انتقال سریع احساس آنیِ نقاش، مجال به هم پیوستن و ترکیب شدن بر پالت نقاشی را ندارند و پیوندشان به گونهای نا آشنا و نا آرام در بطن حادثه که بوم نقاشی است، شکل میگیرد که این مهم بر اضطراب درونی اثر میافزاید. این امر، در واقع مصداقیست از هنر مدرن که همواره خود در حال نفی وجود خویش است.
مرسی بابت زحمتی کە پای این مقالە کشیدی, واقعا لذت بردم.
بیشعوری واقعا روی جلد فوق العاده ای داشت. بیماری خطرناک قرن. همه قرن ها. جیغ مونک هم فریادی برای همه اعصار بود.
مقسی
عالی بود ممنون
الکی بزرگش کردن شبیه نقاشی کلاس اوله
بسیار عالی بود و لذت بردم.