اغلب ما همه چیز در مورد جنگ را از فیلم های جنگی که دیده ایم آموخته ایم. غیر از این فیلم ها آیا می توان از منابع دیگری برای آگاهی یافتن از دنیای واقعی جنگ استفاده کرد؟ مثلا اخبار؟ مستندها؟ یا خدمت کردن در ارتش؟ شاید فکر می کنید اگر فیلم «The Hurt Locker» را ۱۰ بار تماشا کنید بتوانید دنیای جنگ را درک کنید. اینطور نیست؟
اما واقعیت چیز دیگری است. جنگ ماهیتی بسیار پیچیده دارد و درک آن بسیار دشوار است به همین دلیل در فیلم های جنگی سعی می شود که تا حد زیادی برای تماشاگران ساده به تصویر کشیده شود. این بدان معنا خواهد بود که این فیلم ها همواره به بینندگان خود دروغ می گویند. به همین دلیل ما اتفاقاتی که در فیلم های جنگی مانند «میهن پرست» (The Patriot) با بازی مل گیبسون رخ می دهند را باور کرده و فکر می کنیم جنگ همینی است که می بینیم.
۵- تانک ها در واقع دام های مرگی برای خدمه ی خود بوده اند
فیلم هایی مانند «پاتون» (Patton) و «خشم» (Fury) به وضوح نشان می دهند که تانک ها با توجه به زره های ضخیم، زنجیرهایی که بالا رفتن از سطوح ناصاف را امکان پذیر می سازد و توپ غول پیکر خود رقیبی در میدان نبرد نداشته و بودن در آن ها امنیت بالایی دارد. البته این موضوع در صورتی که همه چیز خوب پیش برود صحت خواهد داشت اما اگر تانک گیر کند شرایط بسیار پیچیده خواهد شد. بدون شک با دانستن واقعیت در مورد تانک ها به هیچ عنوان دوست نخواهید داشت که عضو خدمه ی تانک در دوران جنگ جهانی اول و دوم باشید. تانک های جنگ جهانی اول در واقع اولین تانک هایی بودند که در میدان نبرد به کار گرفته شدند و در صورتی که زمین گل آلود می شد.
بسیاری از این تانک ها در همان روز اول استفاده ی خود خراب می شدند و در صورتی که در میدان جنگ نیز گیر می کردند یا به هر دلیلی از ادامه ی مبارزه باز می ماندند به طعمه های آسانی برای نیروهای دشمن تبدیل می شدند.
در یکی از این موارد در جنگ جهانی اول، یک تانک انگلیسی در یک چاله ی گل و لای گیر می کند در حالی که یکی از توپ های آن رو به هوا و توپ دیگر به صورت عمودی در زمین فرو رفته بود. تقلای راننده تانک برای درآوردن آن از این حالت نیز بی نتیجه بود. نیروهای آلمانی متوجه موضوع شده و سه روز تمام تانک در محاصره ی نیروهای آلمانی قرار داشت. دمای داخل تانک به شدت افزایش یافته بود. نیروهای آلمانی سعی می کردند خدمه را بیرون بکشند. در نهایت وقتی غذا و آب خدمه به پایان رسید دل به دریا زدند و شبانه از تانک بیرون آمده و فرار کرده اند. در کمال تعجب نیروهای آلمانی به آن ها شلیک نکردند زیرا به دنبال غنیمت گرفتن تانک بودند و نه کشتن خدمه آن.
این موضوع در طول جنگ جهانی دوم نیز وجود داشت. تانک های شرمن که مهم ترین تانک های نیروهای متفقین بودند در صورت کوچک ترین اشتباه یا نقصی در شلیک گلوله باعث می شد که کابین داخل تانک به جهنمی برای خدمه تبدیل شده و آن ها را زنده زنده کباب کند. این موضوع چنان شایع بود که درصد کشته ها در بین خدمه ی تانک نسبت به جنگ جهانی اول حدود ۶ برابر شده و در واقع تانک های تله های مرگی محسوب می شدند که کمتر کسی جرأت می کرد وارد آن ها شود.
جالب این که یکی از دلایل پیروزی متفقین بر نیروهای آلمانی این بود که به دلیل نقص گسترده در تانک های شرمن خود مجبور بودند همواره آن ها را بهینه سازی کنند.
۲- تعداد کشته های تایید شده از نیروهای دشمن واقعی نیست
وقتی که فیلم ها می خواهند نشان دهند که سربازان قهرمان فیلم چقدر سرسخت و خشن هستند به زخم ها و سال های خدمت آن ها اشاره ای نمی کنند بلکه به تعداد سربازان دشمنی که از پای درمی آوردند می پردازند. برای مثال در فیلم «تک تیرانداز آمریکایی» (American Sniper) گفته می شود که کریس کایل بیش از ۱۵۰ تروریست یا سرباز دشمن را از فاصله ای دور مورد هدف قرار داده و به قتل می رساند. اما واقعیت این است که اگر چه ارتش سوابق سربازان خود در میدان جنگ را به دقت و با جزییات در پرونده های آنان درج می کند اما تعداد تلفاتی که به دشمن وارد کرده اند و به عبارت دقیق تر تعداد سربازانی که از دشمن کشته اند شامل این اطلاعات نخواهد بود.
به عبارت دیگر ارتش از این که برخی در مورد تعداد سرباز دشمنی که به جهان دیگر فرستاده اند صحبت کنند رضایت ندارد. اولاً این که تایید چنین آمار و ارقامی امکان ندارد. ثانیاً از نظر مقامات نظامی دانستن این که یک سرباز خودی چه تعداد از سربازان دشمن را کشته باشد اهمیتی ندارد. حتی کریس کایل نیز در گزارش های عملیاتی خود تنها به زمان، مکان، کالیبر مورد استفاده، فاصله تا هدف و لباسی که به تن داشت سخن گفته بود و نه تعداد شکارهایش.
۳- قوانین مربوط به زمان درگیر شدن و کسی که می توانید بکشید بسیار پیچیده است
درگیری نظامی در فیلم ها بسیار ساده طراحی می شود بدین ترتیب که اگر حس کردید طرف دشمن است سریعاً و بدون ذره ای درنگ آن را نابود کنید. اما در واقعیت این طور نیست و نیروهای نظامی قوانین خاصی موسوم به «قوانین درگیری» را رعایت می کنند که بسیار سختگیرانه هستند. در واقع قوانین مربوط به درگیر شدن با دشمن در ارتش ایالات متحده بیش از دو جین برگه است اما قوانین درگیری که در فیلم های جنگی امروزی مورد استفاده قرار می گیرد مربوط به زمان جنگ جهانی دوم است که بر اساس آن در صورتی که دشمن تسلیم نمی شد و هر کسی که لباس نازی ها را به تن داشت به سرعت مورد هدف قرار می گرفت.
اما در فیلم های جنگی می بینیم که سربازان به راحتی به دیگران شلیک کرده، آن ها را کتک می زنند یا با ماشین زیر می گیرند. در حقیقت هر کاری که دلشان می خواهد می کنند. برای مثال برای سربازانی که به افغانستان و عراق اعزام می شوند قوانین درگیری طوری است که تنها در صورتی که فردی قصد حمله داشته باشد و یا حرکت تهدیدآمیزی نشان دهد می توان او را هدف قرار داد. این که کسی لباس آدم بدها با پوشیده یا چیزی زیر لباس خود قایم کرده است به سرباز اجازه نمی دهد که به او شلیک کند.
امروزه حتی در میدان های نبرد با حقوقدانان نظامی تماس گرفته شده و از آن ها در مورد قانونی بودن یا نبودن شلیک به اهداف حاضر سوال پرسیده می شود. اگر رامبو مجبور بود این قوانین را رعایت کند بدون شک نیمی از زمان فیلم را باید در حال تماس گرفتن با جیمسون در مورد اجازه ی تیراندازی به اهداف می گذراند که ماهیت فیلم را به طور کلی تغییر می داد.
۲- خاکریزهای جنگ جهانی اول در واقع شهرهای کوچکی بودند
در میان تمامی جنگ های تاریخ شاید بتوان جنگ جهانی اول را دارای کمترین جنبه های سینمایی دانست. در تمامی فیلم های مربوط به این جنگ می بینیم که خندق های مستقیمی پر از لجن و گل و لای وجود دارد که سربازان زیادی در آن ها گرفتار شده و بیماری، مرگ، ناله، کمبود مواد غذایی، نبود وسایل پزشکی و بی توجهی فرماندهان به وضعیت سربازان در آن ها موج می زند. همچنین نشان داده می شود که این خاکریزها امنیت چندانی نداشته و از سربازان به عنوان ابزارهای جنگی بی مصرف و قابل جایگزینی استفاده می شود.
اما این صحنه سازی با واقعیت بسیار تفاوت دارد. در زمان جنگ جهانی اول خاکریزها به صورت مارپیچ و زیگزاگ ساخته شده بودند تا در صورتی که نیروهای دشمن وارد آن شوند توان هدف قرار دادن تمامی نیروها را به صورت مستقیم نداشته باشند. همچنین دیوارهای خاکریز با استفاده از صفحات چوبی محکم شده و روی خاکریز نیز با استفاده از کیسه های شنی سنگین و بدون درز مستحکم شده بود. همچنین در طول خاکریزها و خندق ها مراکز درمانی و پزشکی متعددی قرار داشت زیرا در صورت عدم رسیدگی پزشکی به سربازان قانقاریا و دیگر بیماری های مسری به سرعت در میان آن ها شیوع پیدا می کرد.
همچنین برخلاف آن چه که در فیلم های جنگی به نمایش در می آید سربازان را مانند احشام به قصاب خانه بالای خندق ها قرستاده نمی شدند. در واقع سربازان در یک جا مستقر نبودند و به سرعت جای آن ها تعویض می شد. نوبت های نگهبانی نیز کوتاه و قابل تحمل تعیین شده بود. بر اساس محاسبات هر سرباز تنها ۱۵ درصد از وقت خود را در خط مقدم خندق ها، ۱۰ درصد را در خندق های پشتیبانی، ۳۰ درصد در خندق های احتیاطی و ۴۵ درصد را نیز در جاهایی نسبتاً راحت برای استراحت می گذراندند.
البته بسیاری از این خندق ها گل آلود و دارای چاله هایی پر از آب بودند اما مهندسان نظامی تا جایی که می توانستند سعی می کردند این خندق ها را در نقاطی بسازند که دارای خاک سفت و حتی مناطق سنگی بوده تا بتوانند از پایه های سنگی این مناطق برای محل خواب، ایستگاه های پزشکی و جایی برای نصب و مخفی نگه داشتن نیروها از حملات خمپاره ای دشمن استفاده کنند. برخی از این حفره ها و خندق ها چنان پیچیده و مجهز بودند که در آن ها خطوط تلفن، لامپ های الکتریکی، نانوایی و قصابی، فروشگاه، بیمارستان و حتی کلیسا وجود داشت. این محل ها بسیار وسیع بوده و حتی خیابان بندی شده بودند به طوری که برای گم نشدن هر خیابان نامگذاری شده و تابلویی در ورودی آن نصب گردیده بود.
در مورد گازهای سمی همه موضوع به همین سادگی نبود زیرا باید شرایط آب و هوایی از قبل در نظر گرفته می شد و کمی تغییر جهت باد همه چیز را تغییر می داد. حتی در صورتی که پرتاب سلاح های شیمیایی با موفقیت انجام می شد ممکن بود با اشغال کردن موقعیت نیروهای دشمن، سربازان خودی با سربازان کشته شده دشمن تماس داشته و آن ها نیز آسیب می دیدند. به همین دلیل استفاده از گازهای شیمیایی در خطوط نبرد به ندرت و با دقت و اقدامات پیشگیرانه ی بسیار پیچیده و حساب شده انجام می گرفت. صبر کردن برای فراهم شدن شرایط استفاده از این سلاح ها ممکن بود هفته ها به طول بیانجامد.
۱- تمامی سربازان با هم رفاقت غیرقابل خدشه ای نداشتند
اغلب گفته می شود که دوستی های دوران جنگ به راحتی از هم گسسته نخواهند شد به طوری که کسانی که با هم در نبردها شرکت می کنند در واقع به برادر یکدیگر تبدیل می شوند. برای مثال در سریال جذاب «Band Of Brothers» یا فیلم معروف «Saving Private Ryan» و یا هر فیلم جنگی دیگری که می بینید و هیچ اختلاف قابل توجهی بین سربازان خودی وجود ندارد.
اما واقعیت این است که گرفتن اسلحه به سمت یک دشمن مشترک برای مدتی معین این افراد را به دوستانی همیشگی که به هم اعتماد کامل دارند تبدیل نمی کند. سرابازان خودی نیز در معرض بی اعتمادی، رقابت و حتی دشمنی قرار دارند که معمولاً در جمع های شلوغ به وجود می آید.
برای مثال در نبرد موسوم به «Battle of the Bulge» در سال آخر جنگ جهانی دوم بسیاری از نیروهای متفقین بر این باور بودند که سربازان آلمانی خود را به شکل سربازان آمریکایی درآورده اند تا باعث آشوب و ترس در صفوف متفقین شوند و البته این موضوع تا حدودی واقعیت داشت. بعد از این که این شایعه گسترش یافت و یک کاروان نظامی متفقین مفقود شد ترس و بی اعتمادی در میان نیروهای متفقین شدت گرفت. برای پیدا کردن جاسوسان و نیروهای آلمانی که لباس های آمریکایی ها را به تن کرده بودند، نگهبانان کمپ نیروهای متفقین از سربازان بازگشته از خط مقدم سوالاتی می پرسیدند که تنها آمریکایی های واقعی می توانستند جواب آن ها را درست بدهند که بیشتر در حوزه ی بازی بیسبال بود.
برخی از آمریکایی ها اشتباهاً گرفتار می شدند زیرا یا سوال را درست متوجه نمی شدند یا علی رغم آمریکایی بودن جواب درست را نمی دانستند . بسیاری نیز به سرعت هدف قرار می گرفتند. حتی سربازانی که نام های شبیه نام های آلمانی داشتند را زندانی می کردند یا حتی کسانی که وسایل شخصی آلمانی ها را غنیمت گرفته بودند. حتی ژنرالی به نام بروس سی کلارک به مدت ۵ ساعت زندانی شد زیرا سوالی در مورد تیم بیسبال شیکاگو کابز را اشتباه جواب داده بود.
جالب بود.
اون طرح زیکزاک خندق ها واقعا ایده خوبی بوده.