زمانی که امپراطور هیروهیتو (Hirohito) تسلیم شدن ژاپن را در اواخر جنگ جهانی دوم اعلام کرد میلیون ها ژاپنی که در دوران جنگ بیشترین صدمات را دیده بودند کمی احساس آرامش کردند اما همه ی ژاپنی ها حاضر به زمین گذاشتن سلاح های خود نبودند. برخی از سربازان ژاپنی طوری آموزش دیده و شستشوی مغزی شده بودند که تا سرحد مرگ می جنگیدند و تعدادی از آنان که هنوز در حال نبرد بودند خیال تسلیم شدن نداشتند و ترجیح می دادند به جای اسیر شدن خود را بکشند. از این رو وقتی که در ۱۵ آگوست سال ۱۹۴۵ امپراطور هیروهیتو اعلام نمود که ژاپن تسلیم می شود، صدها سرباز ژاپنی از این تصمیم سرخورده شدند و حتی برخی از آن ها تا چند سال بعد از پایان جنگ نیز سنگرهای خود را رها نکرده و به نبرد ادامه می دادند.
گروهبان هیرو اونودا (Hiroo Onoda) در سال ۱۹۴۴ و در سن ۲۲ سالگی برای جنگ با نیروهای آمریکایی و به عنوان یک افسر اطلاعاتی به جزیره ی لوبانگ (Lubang Island) در فیلیپین اعزام شد. وظیفه ی اونودا خرابکاری و ناکام گذاشتن نقشه های دشمن بوده و دستور داشت که تحت هیچ شرایطی خود را تسلیم نکرده و دست به خودکشی نیز نزند.
در فوریه سال ۱۹۴۵، نیروهای آمریکایی وارد این جزیره شدند و اونودا و سه سرباز دیگر به تپه های جزیره عقب نشینی کرده و به جنگ پارتیزانی پرداختند. آن ها از موز و شیره ی درختان آناناس تغذیه می کردند و بعضی مواقع نیز گاوهای روستاهای اطراف را دزدیده و از گوشت آن ها استفاده می نمودند. اونودا و همراهانش در مواردی نیز با پلیس های محلی درگیر شدند.
مدتی بعد از پایان جنگ، این گروه برگه ای را پیدا کردند که توسط هواپیما پایین انداخته شده و روی آن نوشته شده بود که جنگ جهانی دوم به پایان رسیده و از تمامی کسانی که هنور مقاومت می کردند خواسته شده بود که هر چه سریع تر خود را تسلیم کنند. اونودا وسربازان همراهش این کار را حقه ای از جانب نیروهای آمریکایی برای بیرون کشیدن آن ها از مخفیگاهشان دانسته و همچنان به نبرد پارتیزانی خود ادامه می دادند.
در سال ۱۹۵۰ و پس از ۵ سال نبرد پارتیزانی و زندگی مخفیانه، یکی از همراهان اونودا به نام یوچی آکاتسو (Yuichi Akatsu) اعلام کرد که از این شرایط خسته شده و خود را به نیروهای فیلیپینی تسلیم کرد. بعد از تسلیم شدن آکاتسو یک گروه جستجو برای پیدا کردن همراهان وی تشکیل شد اما بار دیگر گروه اونودا به عمق جنگل گریختند. مسئولان نظامی منطقه برای این که آن ها را به تسلیم شدن ترغیب کنند نامه ها و عکس های خانوادگی این سربازان و یادداشتی از آکاتسو را به وسیله ی هواپیما برای آن ها پایین انداختند اما سه سرباز باقیمانده همه ی این کارها را دسیسه ی دشمن می دانستند.
در سال ۱۹۵۴ یکی دیگر از همراهان اونودا به نام سرجوخه شیمادا (Shimada) در جریان یک درگیری با گروه جستجویی که برای پیدا کردن آن ها تشکیل شده بود مورد هدف قرار گرفته و کشته شد. اونودا و تنها سرباز همراهش به نام کوزوکا (Kozuka) به مدت ۱۹ سال دیگر در جنگل های انبوه جزیره و در پناهگاه های موقتی به سر برده و از گاوهای روستاییان به عنوان منبع غذایی استفاده می کردند. در سال ۱۹۷۲ در حالی که این دو یک شالیزار را به عنوان بخشی از ماموریت خود به آتش کشیده بودند، کوزوکا توسط پلیس محلی مورد هدف قرار گرفته و کشته شد. بدین ترتیب اونودا دیگر کاملاً تنها ماند. تا آن زمان وی به یک چهره ی مشهور و قهرمانی افسانه ای در جزیره ی لوبانگ تبدیل شده بود.
در سال ۱۹۷۴ یک مرد ژاپنی به نام نوریو سوزوکی (Norio Suzuki) موفق شد که اونودا را از مخفیگاهش در جنگل بیرون بکشد. سوزوکی تحت تاثیر داستان شگفت انگیز حماسه ی اونودا قرار گرفته و به گفته ی خودش تصمیم گرفت به ترتیب به دنبال “گروهبان اونودا، پاندا و مرد برفی نفرت انگیز” بگردد.
اونودا و سوزوکی با هم دوست شدند اما اونودا همچنان از تسلیم شدن امتناع می کرد و به سوزوکی گفت تا زمانی که یک افسر مافوق به وی دستور ندهد خود را تسلیم نخواهد کرد. سوزوکی به ژاپن بازگشت و به کمک دولت ژاپن افسر مافوق گروهبان اونودا را پیدا کرد. این فرمانده سرگرد یوشیمی تانیگوچی (Yoshimi Taniguchi) نام داشت که دیگر در دوران کهنسالی به سر برده و در یک کتابفروشی کار می کرد.
سوزوکی همراه با سرگرد تانیگوچی به جزیره ی لوبانگ برگشته و از وی خواست که فرمان تسلیم شدن سربازان نافرمان ژاپنی را با صدای بلند برای وی بخواند. سرانجام هیرو اونودا ۲۹ سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم در حالی که به شدت اشک می ریخت سلاح خود را زمین گذاشت.
هیرو اونودا در ماه مارس همان سال به ژاپن بازگشت اما نتوانست خودش را با شرایط کشورش وفق دهد و در سال ۱۹۷۵ به برزیل نقل مکان کرد و در آن جا به کشاورزی مشغول شد. وی در سال ۱۹۸۴ به ژاپن بازگشت و کمپ های آموزشی زیادی برای کودکان در سراسر کشور دایر کرد. اونودا در ۱۶ ژانویه سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت.
هیرو اونودا تنها سربازی نبود که چنین داستان افسانه ای داشت. ۲.۶۰۰ کیلومتر دورتر در جنگل های گوام یک سرباز ژاپنی دیگر به نام شوئیچی یوکوی (Shōichi Yokoi) نیز بعد از پایان جنگ همچنان تسلیم نشده و در اعماق جنگل سنگر گرفته بود.
شوئیچی یوکوی یک گروهبان ژاپنی بود که در فوریه ی سال ۱۹۴۳ به گوام فرستاده شد. بعد از آن که نیروهای آمریکایی این جزیره را در سال ۱۹۴۴ تصرف کردند، وی همراه با ۹ سرباز دیگر به اعماق جنگل های جزیره گریختند. بعدها ۷ نفر از آن ها خود را تسلیم کردند اما ۳ نفر از این سربازان همچنان به مبارزه ی چریکی خود ادامه می دادند. این ۳ نفر از هم جدا بودند اما هر از گاهی با هم ملاقات می کردند تا این که در سال ۱۹۶۴ دو نفر از آن ها در اثر سیل و رانش زمین کشته شدند. یوکوی ۸ سال بعد را به تنهایی در یک مخفیگاه زیرزمینی کوچک که برای خودش کنده بود به سر برد که هر ساله در جزیره گوام افراد زیادی از آن دیدن می کنند.
این مخفیگاه حدود ۲.۵ متر در زیر زمین واقع شده بود و دریچه ای تنگ و باریک در بالای آن قرار داشت که با استفاده از یک نردبان مخفی به مخفیگاه زیرزمینی یوکوی وصل می شد. داخل این مخفیگاه حدود یک متر ارتفاع داشته و طول آن نیز حدود ۳ متر بود و حتی یک دستشویی داخلی نیز در آن ساخته شده بود. سقف این مخفیگاه با استفاده از چوب های ضخیم بامبو محکم شده و کف و دیواره های آن نیز با چوب های باریک تر بامبو پوشیده شده بود. یوکوی در این مخفیگاه یک طاقچه ی چوبی نیز درست کرده و وسایل دست ساز، ظروف فلزی مخصوص آب و غذا و همچنین دام های دست ساز را روی آن قرار می داد.
لباس های وی از ترکیب گونی های قدیمی و الیاف درخت آناناس و پاگو (pago) و با استفاده از سوزن هایی که خود ساخته بود به هم دوخته شده بودند. وی دکمه ی پیراهن هایش را نیز از ضایعات پلاستیکی می ساخت.
یوکوی و مخفیگاهش در سال ۱۹۷۲ کشف شدند و برخلاف هیرو اونودا که از پایان جنگ بی اطلاع بود، یوکوی از سال ۱۹۵۲ می دانست که نبردها به پایان رسیده اما از ترس از مخفیگاه خود بیرون نیامده بود. وی گفته بود: ” به ما سربازان ژاپنی گفته شده بود که مرگ را به ذلت زنده دستگیر شدن ترجیح دهیم”.
شوئیچی یوکوی در سال ۱۹۹۷ درگذشت.
بدون نظر