در آستانه ورود به سال جدید، دوست داشتم تغییرات مثبتی در زندگیام ایجاد کنم و طبعا شروع کردم به فکر کردن در مورد علاقهمندیهایم و اینکه چه مسایلی میتوانند من را بهسوی اهدافی تازهتر و شادمانی بیشتر در زندگی و طبعا، شکرگزار بودن هدایت کنند! نخستین واژهای که در ذهنم نقش بست، «سفر» بود. یعنی در اصل «ایرانگردی» بود.
با خودم فکر میکردم که چقدر مشتاق دیدن وجببهوجب کشور عزیزم هستم و تا چه اندازه دوست دارم با اینهمه تنوع فرهنگی و اقلیمی و سنت و آئینها از نزدیک آشنا بشوم و خشتبهخشت معماریهای باستانی را لمس کنم و لهجههای شیرین شهرها و روستاها را با گوشهای خودم و از نزدیک بشنوم.
همین اشتیاقِ وصفناپذیر درونی باعث شد در اولین قدم برای اجرای چشماندازی که برای سال ۱۳۹۷ تعیین کردهبودم، در یک تور گردشگریِ داخلی ثبتنام کنم. بدین واسطه میتوانستم علاوه بر یک گردش گروهی و محک زدن روحیهی خودم برای سفر با انسانهای غریبهای که هیچ دیدگاه و نظری در موردشان نداشتم، از زیباییهای مناطق مختلف ایران هم مستفیض بشوم.
بدنبال این تصمیم و با توجه به علاقه وافری که همیشه به جنوب کشور داشتم، با همکاری و همفکری یکی از دوستانم که با هم در کلاس آموزش عکاسی آشنا شدهبودیم، تورهای مسافرتی گوناگونی را مورد بررسی قرار دادیم و در نهایت گزینهای را انتخاب کردیم که ظرفیتهای گردشگری متعددی را در برنامههای بازدیدش داشت و از مناطقی عبور میکرد که هرگز در گذشته سفری به آنها نداشتم.
برنامه تور انتخابی ما از یکی از روستاهای استان یزد به نام «سریزد» آغاز میشد و پس از بازدید از روستای تاریخی میمند که در میراث جهانی یونسکو ثبت شده، به سمت ماهان و ارگ بم در استان کرمان و سپس، خلیج گواتر، تالاب صورتی لیپار، کوههای مریخی بریس، مسجد جامع تیس، کنارک، کوه گِلافشان، روستای رویایی درک در استان سیستانوبلوچستان ادامه پیدا میکرد و بعد از بازدید از کلوتهای شهداد در استان کرمان پایان مییافت.
در ابتدای مسیر با اینکه اشتیاق فراوانی برای بازدید از این همه ظرفیت گردشگری متنوع داشتم، اما هنوز نمیدانستم با چه شگفتیهایی مواجه خواهم شد و تا چه اندازه قرار است در این همه تاریخ و زیبایی و عظمت غرق شوم.
اولین و جذابترین بخش سفر، همسفرانی بودند که ظاهرا از قشرها و مشاغل و سنین مختلف تشکیل میشدند اما در انتهای سفر مشخص شد که حتی متفاوتترین آدمها هم میتوانند با حفظ احترام و در نظر گرفتن حریم شخصی افراد، تا چه اندازه خوب و سرشار از مهربانی، بیش از یک هفته را بهطور شبانهروزی در کنار هم باشند و بدون کوچکترین ناراحتی، زیباترین، شادترین و پرخندهترین لحظهها را برای یکدیگر رقم بزنند.
سفر ما شب بیستونهم اسفندماه ۱۳۹۶ خورشیدی، ساعاتی پس از تحویل سال آغاز شد و تا روز هفتم فروردین سال ۱۳۹۷ ادامه داشت.
جا دارد اشاره کنم، من برای اینکه در راستای وصف زیباییهایی هر کدام از بخشهای سفرم محدودیتی نداشته باشم، بخشبندی مشخصی، مثل روز اول یا دوم سفر یا تقسیمبندی شهری و استانی انجام ندادم و در نظر دارم تا هر کدام از ظرفیتها را با توجه به احساساتی که در آنجا تجربه کردم و البته حقایق تاریخی و طبیعی، در چندین قسمت سریالی به رشته تحریر در بیاورم.
در اولین بخش این سفرنامه به سراغ شهر بم که زمانی به پاریس ایران شهرت داشت و بهطور ویژه، «بزرگترین شهر خشتی جهان»، یعنی ارگ بم واقع در استان کرمان رفتم؛ جاذبهای مملو از عظمت و اصالت.
سفر به بم
سفر ما به بم در روز سوم فروردینماه صورت گرفت. اما شاید بتوان بدون اغراق گفت که تاثیرگذارترین بخش سفر بود و در رتبههای بعدی، بریس و روستای دَرَک زرآباد قرار داشتند که در قسمتهای بعدی به معرفی این ظرفیتها نیز خواهم پرداخت.
اگرچه ارگ قدیم سریزد نیز مملو از شگفتی بود و آن سازه تودرتو دهانمان را از تعجب باز نگه داشته بود، اما شهر خشتی بم، احساس غریبی در دل ایجاد کرد و نمِ اشکی گوشه چشمهایمان گذاشت که غمش همچنان نیز در دل احساس میشود.
در همان ورودی ارگ بم، اخبارِ زمینلرزهی مهیب پنجم دیماه سال ۱۳۸۲ خورشیدی در ذهنم تداعی شد که هزاران هزار انسان در نتیجه یک لرزش ۱۲ ثانیهای جان و مال و تمام زندگی و رویا و آینده خود را از دست دادند تا نه تنها سراسرِ ایران، بلکه مردم جهان در سوگ این حادثه دلخراش آهی از دل بکشند و غمِ بازماندهها را با تمام وجودشان حس کنند.
احتمالا میدانید که شهر بم در استان کرمان و جنوبشرقی کشورمان واقع شدهاست و قلب تپندهی جذب مسافر بشمار میرود. این شهر در حال حاضر، حدود ۱۳۰ هزار نفر جمعیت دارد. خرما، کُلُمپه و کماچ از جمله سوغات مشهور و مهم آن هستند.
«پاریس ایران» حدود یکهزار و ۲۰۰ کیلومتر از پایتخت، یعنی تهران فاصله دارد و به لحاظ تاریخی و محصولاتی همچون خرما در سراسر جهان شهری شناختهشده محسوب میشود.
البته خونگرمی و مهربانی مردم این منطقه و غیرت و عشق شدیدی که به شهرشان دارند نیز در جذب مسافر بیتاثیر نیست. برای اثبات این ادعا به برانگیخته شدن احساسات خود و همسفرانم پس از شنیدن توصیفات، شعرخوانیها و آوازهایی در وصف بم در بزرگترین شهر خشتی جهان اکتفا میکنم.
داستان از این قرار است که در ارگ بم، برای درک بهتر فضا از راهنمای گردشگری محلی درخواست شد تا عظمت تاریخی و معماری آن خطه را برایمان توصیف کند. «امیرحسین حبیبزاده» کسی بود که با حرفهایش و احساسات عمیقش تصویری کاملا متفاوت از بم برایمان ساخت تا گوشهای از روح و قلبمان را در میان خشتهای در هم شکستهی بم جا بگذاریم و در مسیر ۱۴ ساعته از بم به سمت خلیج گواتر به این فکر کنیم که چه عظمتی داشت بم و افسوس که طبیعت چندان مهربان نبود با آن.
آقای حبیبزاده که در کنار تدریس در دانشگاه، بخشی از زندگیاش را به معرفی شهرش اختصاص داده در کنار همکارش آقای صادقی، بعلاوهی توصیف بم، در سربازخانه ارگ با آهنگ محلی زیبای «لیلا» و همسرایی بازدیدکنندهها، ما را شاد کرد، اما چند قدم بالاتر با غزلی جانگداز از «حامد عسکری» اشکمان را هم درآورد و سپس با هم روانه نخلستانهای زیبای بم شدیم.
در دو ویدئوی کوتاه زیر میتوانید بخشی از شعرخوانی و آواز امیرحسین حبیبزاده و آقای صادقی را مشاهده کنید.
گوشهای از ترانهی محلی لیلا:
«لیلا در واکن مویوم
پشت در واکن مویوم
این چه در واکردنه
این ز اقبال مویه»
و بخشی از غزل «بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد»:
بنویسید گلوهای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
“دوش میآمد و رخساره بر افروخته بود
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد
بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجرهها ضجهی مرگ آمده بود
شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم نمک میخوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک میخوردیم
بنویسید که بم مظهر گمنامیهاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی*هاست
در حادثه تلخ زمینلرزهی بم، ایرج بسطامی خوانندهٔ شهیر ایرانی نیز درگذشت.
پیش از صحبت در مورد نخلستانها، لازم است اشاره کنم، چند روز پس از وقوع زلزلهی دلخراش بم، سید محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت ایران اعلام کرد که ارگ بازسازی خواهد شد و «بم و فضای فرهنگی آن» که در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدهاست، دوباره به اصالتِ وجودی خود بازخواهد گشت.
این هدف محقق شد اما نه بهصورت کامل؛ بر اساس برنامهریزی مسئولان، بازسازی بم باید تا تابستان سال ۱۳۸۴ به پایان میرسید اما به دلایل مختلف همچون ناهماهنگی میان نهادها، بازسازی شهر به کندی پیش رفته و هنوز به مرحله پایانی نرسیده است.
معرفی بزرگترین شهر خشتی جهان
در مورد ارگ بم باید بگویم که از دو بخش اصلی «رعیتنشین» و «حکومتی» تشکیل شده است. حدود ۴۰۰ خانه و بناهای عمومی همچون مدرسه و بازار از ورودی اصلی شهر به سمت بخش مرکزی امتداد دارند که همگی در نهایت به بخش حکومتی ارگ بم منتهی میشوند.
خانهها چندین مدل مختلف دارند. آنهایی که ۳ یا ۴ اتاق دارند، برای طبقه متوسط بودهاند و بعضا ایوان نیز دارند. نمونههایی که بیشتر از ۴ اتاق دارند به دلیل داشتن طویله برای حیوانات و حیاط بزرگ، مجللتر بودهاند؛ همچون خانه سیستانیها.
بخش حکومتی که در درونیترین دیوار قرار گرفته و در ارتفاع بالاتر از دیگر بخشهای شهر خشتی حسابی خودنمایی میکند، شامل دژ نظامی، عمارت چهار فصل، سربازخانه، چاه آب ۴۰ متری، اصطبلی به گنجایش ۲۰۰ اسب، خانه فرمانده قشون و بخش اقامت حاکم است.
گفتنی است که همه ساختمانها از خشت (آجر رسی پختهنشده) ساخته شده و در میان دیوار، برج و بارو و چندین دروازه محصور شده بودند. دور تا دور ارگ خندقهایی عمیق حفاری شده تا بزرگترین شهر خشتی جهان را از یورش دشمنان در امان نگه دارد.
باید بدانید در حالحاضر امکان بازدید از تمامی این بخشها امکانپذیر نیست. اما مثلا در سربازخانه واقع در بخش حکومتی، شما میتوانید از پدیده اکو شدن صدا لذت ببرید.
البته سربازخانه جذابیت دیگری هم داشت. در این محوطه سکویی وجود داشت که به گفتهی راهنما، فرمانده بر بالای آن میایستاده و دستورات خود را به سربازان صادر میکرده است.
به این صورت که وقتی شخصی روی سکو میایستد، اگر فرد دیگر در انتهای محوطهی سربازخانه (فاصله ۳۶ متری) ایستاده باشد و با شرط ساکت بودن فضا، قادر است صدای شخصی که روی سکو ایستاده را با وضوح کامل و شفاف بشنود و فرمانهایش را اجرا کند.
گفته میشود که این سیستم برای اطمینان از شنیده شدن صدای فرمانده توسط آخرین نفرات سربازها در انتهای صفوف طراحی شده است.
نخلستانهای بم
پس از بازدید از بم به سمت منطقهای موسوم به «بروات» (به معنای بَرِ آب) رفتیم که مملو از نخل بود. به گفتهی راهنما، باغبانها برای آبیاری باغهای خود صدها میلیون تومان هزینه میکنند که در این شهر کویری چندان دور از ذهن نیست، اما بسیار جای تعجب دارد!
نکته بسیار عجیب و جالب دیگری که در این نخلستان متوجه شدم این بود که درخت خرما گردهافشانی میکند. چون خرما گیاهی دو پایه است و گل های نر و ماده به صورت جدا از هم قرار دارند و از طرفی عملیات گرده افشانی بوسیله باد یا حشرات بهطور مناسبی انجام نمیگیرد، بنابراین دستیابی به محصول مناسب معمولاً میبایست توسط انسان انجام شود.
گلآذینهای نر و ماده در غلافهای بزرگی بهنام «اسپات» قرار دارند. البته این غلافها به زبان محلی «کریشکو» نامیده میشوند. کریشکوها پوششهای چوبی محکمی هستند که گلهای نر و ماده را تا زمان رسیدن، درون خود حفظ میکنند و پس از رسیدن، شکاف برداشته و گلها آزاد میشوند.
در این زمان باید با بریدن و جدا نمودن اسپاتهای نر از روی درخت، نسبت به جمعآوری دانههای گرده اقدام کرد. سپس با تکانیدن گلآذین روی پارچه تمیزی دانههای گرده را جدا میکنند. از گردههای جمعآوریشده برای تلقیح به روش سنتی یا از گردهافشان مکانیکی استفاده میکنند.
در روش سنتی با بالارفتن کارگر از درخت، اقدام به تکاندن آنان روی گلآذینهای ماده میکنند و قسمتهای کوچکی از خوشچههای نر را در بین گلهای ماده قرار می دهند تا با بازشدن تدریجی گلهای ماده، دانههای گرده در اثر وزش باد و تکان خوردن رها شده و روی گلهای ماده قرار گیرد.
سلام با چه تور گردشگری این مناطق رو بازدید کردید؟ ثبت نام همین تور؟ شماره تلفن؟ ممنون!
سلام. آرندتور
کار خوبی نیست که فکر میکنید با وصل کردن یک شهر یا یک انسان ویا هر چیز ایرانی به یک همتای خارجی بهش اعتبار و ارزش میدید.
هر چیزی اگر خودش باشه ارزشمندی و ما به اندازه کافی ارزش و قدمت داریم.
یکم عزت نفس داشته باشید.
این شهرتی هست که در گذشته به بم داده شده و صرفا جهت تاکید بر زیبایی این شهر باستانی در تیتر گنجانده شده. القابی از این دست برای نوشتن گزارش کاملا مرسوم هست و غرض بزرگ جلوه دادن اون شهر اروپایی نیست. بدون شک قدمت و ارزش تاریخی بم و بهویژه ارگ بم بسیار بالاست و ما هم احترام خاصی برای این خطه از سرزمینون قائل هستیم.