دلبرکان غمگین شهر من، روسپی‌های تهران چه می‌گویند؟ [بخش اول]

دلبرکان غمگین شهر من، روسپی‌های تهران چه می‌گویند؟ [بخش اول]

کافه‌چی می‌گوید زیرسیگاری لازم است؟ من که نمی‌کشم و نگاهی هم به او می‌اندازم و احتمال می‌دهم که برخلاف من سیگاری باشد. تصوراتم اشتباه از آب در می‌آید و او دست رد به کافه‌چی می‌زند: «نه لازم نیست، ممنون.» ازش اجازه می‌خواهم که رکوردر را روشن کنم و اینبار حدسی که در ذهنم ایجاد می‌شود، درست است و او بهم اجازه نمی‌دهد. حتی به قلم و کاغذم هم نگاه بدی می‌کند و متوجه می‌شوم که باید گفتگو محور جلو برویم و همه‌چیز را به خاطر بسپرم و نه به رد کلمات روی کاغذ. بعد از کلی مکافات قبول کرده که با من مصاحبه کند و به او گفتم در بازگو کردن زندگی‌اش، از اسامی جعلی استفاده می‌کنم تا هویتش فاش نشود. این دختر ۲۷ ساله، با چشم‌هایی آبی حالا ۵ سال است که روسپیگری می‌کند و قصد دارد این کار را تا ۳۰ سالگی ادامه دهد.

نامش را آمیتیس می‌گوید ولی در خلال صحبت‌هایش  گهگاهی از دستش در می‌رود و اسم واقعی خود را می‌گوید، بعد مصاحبه که این سوتی را به رویش می‌آورم، می‌خندد و می‌گوید تو همان آمیتیس بنویس، همینکار را می‌کنم.

آمیتیس فارغ التحصیل داروسازی از یک دانشگاه دولتی معتبر است و برای اثبات حرفش عکس فارغ‌التحصیلی‌اش را بهم نشان می‌دهد و عکس‌هایی هم از دوران دانشجویی خود در گوشی‌اش دارد، البته به او می‌گویم نیازی نیست که این اثبات را انجام دهد و با پوزخندی می‌گوید:

«مشتریانم ولی فکر می‌کنند برای قیمت بیشتر این حرف را از خودم در آوردم که بگم من خانوم دکترم.»

روسپی‌ های تهران

برایم روشن می‌کند که کلاس و اخلاق هر روسپی روی نرخ سرویس‌هایش تاثیر می‌گذارد و این را واسطه‌ها تشخیص می‌دهند، واسطه او نامش بابک است. او را کم‌وبیش می‌شناسم، از داخل اینترنت پیدایش کردم و قرار شد که چند نفری را برای مصاحبه با من جور کند و آمیتیس اولین آنهاست و به قول خود بابک: «بهترین آنها» آمیتیس وقتی تماس گرفت تصور کرد که من برای بابک خالی بستم و اما وقتی به جای آدرس منزل، آدرس یک کافه را دادم متوجه شد قضیه گفتگویمان جدی است. به او دیالوگی که از پیش تعیین شده بود را گفتم:«مبلغ رو پرداخت می‌کنم و مدت صحبتمون هم یک ساعت هست. فرقی نداره که برای شما؟» اما آمیتیس نه هزینه‌ای گرفت و هم اینکه بیشتر از ۳ ساعت صحبت کرد:

«خانواده من خانواده فقیری نیست، خونمون توی سعادت آباده و پدرم هم کارمند یک شرکت دولتی که البته یکی دو سالی هست بازنشسته شده و حالا سمت مشاور را بر عهده داره. مادرم هم فرهنگی بوده و دو تا برادر دارم که یکیشون از من کوچیکتره و یکی هم بزرگتر و عیالوار. من توی همین خانواده بزرگ شدم و درسام هم خیلی خوب بود، ولی خب همیشه دلم می‌خواست که بیشتر از OK زندگی کنم و تبدیل به یک مرفه بی‌درد بشم.»

روسپی‌ های تهران

او استقلال مالی می‌خواست و تاکید می‌کند که با خانواده‌اش مشکل خاصی نداشته ولی همیشه دلش می‌خواسته که جدا زندگی کند و دستش در جیب خودش برود:

«دانشگاه قبول شدم و ۳ ساله هم درسم را تمام کردم چون عجله داشتم که زودتر از ایران بروم. دوست پسری از یکی از شرکت‌های خوب داشتم که هم عاشقانه یکدیگر را دوست داشتیم و هم اینکه متاهل بود! من زمانی فهمیدم علی متاهل هست که شش ماهی از رابطه‌مان گذشته بود و از اینکه این موضوع را با من در میان نگذاشته بود، کلافه شدم. من خط قرمزی برای خودم داشتم و به هیچ وجه با افراد متاهل ارتباط برقرار نمی‌کردم.»

می‌خندد و ناخنکی به نوشیدنی پیش رویش می‌زند، باز هم سعی می‌کنم حدس بزنم چرا از حرف خودش خنده‌اش گرفت و این بار که کلمات را روی میز پرتاب می‌کند، حدسم را بار دیگر تبدیل به یقین می‌کند:

«این خط قرمزها بعد از اینکه وارد این کار شدم برایم کمرنگ و کمرنگ‌تر شد. راستش مجبور شدم، اوایل مشتریان متاهل را قبول نمی‌کردم و بعدتر با خودم کلنجار رفتم و در نهایت به خاطر اینکه خیلی بیشتر از نصف مشتریان ما متاهل هستند مجبور شدم قبول کنم. این خط قرمز آنقدر کمرنگ شد که حتی با شوهر زنی به اصرار همان زن و در حضور خودش هم برنامه داشتم.»

لغت «برنامه» مودبانه‌ترین واژه‌ای است که برای کارش به کار می‌برد و از اینکه سعی می‌کند ادب را در حین گفتگو رعایت کند، شگفت زده می‌شوم. پیش‌تر که تلفنی با یکی دو نفر از همکاران (به نظرتان می‌توان واژه همکاران را به کار برد؟) آمیتیس صحبت کرده بودم، با افراد بد دهنی همکلام شده بودم و حس می‌کردم این خصلت در همه‌ این افراد وجود دارد. آمیتیس که متوجه می‌شود ناگهان به جلو پریده، باز به عقب برمی‌گردد تا روایتش را به قول خودش «با خط زمانی مستقیمی» تعریف کند:

«دوست پسرم علی به من توضیح داد که دو ماهیست قصد جدایی با همسرش را دارد و در حال حاضر هم طلاق عاطفی گرفتند و چون بچه‌ای هم در کار نیست، جدایی‌شان راحت صورت می‌گیرد.»

روسپی‌ های تهران

می‌گوید از اینکه زندگی یک زوج را با حضورش به هم ریخته بود ناراحت بوده ولی علی بدو اطمینان داده که زمزمه‌های جدایی قبل از حضور آمیتیس در زندگی او زده شده و در نهایت بعد از طلاق علی، آنها به پاریس می‌روند: «در هتلی بودیم که پنجره‌اش رو به ایفل بود و هرجای مهمی که در پاریس باشد را دیده بودیم، موزه‌ها و دیزنی لند و… خریدهای متعددی هم از برندهای معتبر انجام می‌دادیم و زندگی‌ام از این رو به آن رو شده بود و من تازه ترم دو دانشگاه بودم. والدینم را دور زده بودم و با علی به پاریس رفته بودم.»

در نهایت اما خانواده به قول آمیتیس «مند بالای» علی با ازدواج آن دو مخالفت می‌کنند و علی هم تلاش چندانی برای راضی کردن آنها نکرد:

«پدرش برایش کار را جور کرده بود و علی هم بنده آنها بود. همینکه گفتند نه، او هم در جبهه آنها ایستاد و من را با وجود اینکه دو سال تمام به پایش نشسته بودم پس زدم.»

از او می‌پرسم به پای علی نشسته بودی یا پول‌هایش؟ مکثی طولانی می‌کند و آماده می‌شوم که با یک سیلی در صورتم، جلسه گفتگویمان را ترک کند. حس می‌کنم تند رفتم و نباید انقدر صریح سوالم را مطرح می‌کردم. بعد از مکثی طولانی زیر لب می‌گوید:

«پول‌هایش هم بی‌تاثیر نبود ولی در آن موقع که با مخالفت خانواده‌اش روبرو شده بودم، حاضر بودم که علی بیکار شود و از نو شروع کنیم. ما عشق و حال‌هایمان و جهانگردی‌مان را کرده بودیم و حس می‌کردم که دیگر وقت شروعی دوباره است.»

روسپی‌ های تهران

بعد از دست رد خانواده و البته خود علی به او، آمیتیس که دو سالی دست‌هایش در جیب پرپول خودش بوده، ناگاه از هم فرو می‌ریزد و جیب‌هایش خالی خالی می‌شود؛ نهایتا تصمیم می‌گیرد که سرکار برود. در یک شرکت داروسازی مشغول به کار می‌شود و خودش می‌گوید که در زمان دوستی‌اش با علی یکی دو عمل زیبایی انجام داده بوده که نقص‌های چهره‌اش را برطرف کند و او را دو چندان زیبا کند. گرچه عکس‌های قبل از عملش هم دلالت بر زیبایی او می‌داد ولی عمل‌هایی که انجام داده بود زیبایی طبیعی او را شبیه به یک خوشگلی عروسکی کرده است:

«طبیعیست که در محیط‌های دانشجویی و کاری دختران و پسران بخواهند با یکدیگر آشنا شوند و من هم اوایل کار یکی دو تن از همکارانم سعی به ایجاد دوستی با من کردند و یکی‌شان حتی دم از ازدواج می‌زد. اما من اولا که سرم توی لاک خودم بود و ثانیا دلم یک شوهر پولدار می‌خواست، نه کسی که مثل خودم کارمند آن خراب شده باشد.»

از محل کاری که در سن ۲۲ سالگی در آن کار می‌کرده با بدی و کینه زیادی یاد می‌کند و دائما لفظ خراب شده و شرکت گند و…را به آن حواله می‌کند. دلیل این کینه‌اش را دقایقی بعد برایم روشن می‌کند: «رییس که یک آقای دکتر با شخصیت و متاهلی بود درخواست رابطه داد، نه دوستی و نه چیزی شبیه به آن، بلکه فقط درخواست یک رابطه جنسی را پیش کشید و حرفش، بیشتر از درخواست، شبیه دستور بود. برایم مهلت دو هفته‌ای تعیین کرد و من هم سعی در پیچاندن ماجرا داشتم و نمی‌دانستم به کی چه بگویم. نهایتا با پاسخ رد من، هفته بعدش به بهانه‌ای مزخرف اخراج شدم.»

آمیتیس می‌گوید بعد از این واقعه در دو سه داروخانه و شرکت دیگر هم مشغول به کار شده که یا حقوق‌هایشان خیلی کم بوده و خودش بیخیال کار شده و یک مورد هم شبیه درخواست یا همان دستور رییس قبلی‌اش برایش پیش آمده که این بار توسط یکی از همکاران همرده‌اش مطرح شده و وقتی به او نه گفته، همکار مذکور بدجوری زیرآبش را می‌زند و باعث بیرون شدنش می‌شود:

«رزومه‌ای داشتم که از چندین جا اخراج شده بودم و پارتی هم در این حوزه نداشتم. عملا بیکار شده بودم تا یکی از دوستانم گفت می‌تواند شغلی پردرآمد برایم جور کند که هم ساعت کاریش دست خودم هست و هم مرخصی‌هام. به دوستم نمی‌آمد که منظورش روسپیگری باشد ولی بعد از چند روز فهمیدم همین کار را می‌کند و یک تیمی دارند که زیرنظر بابک کار می‌کنند.»

روسپی‌ های تهران

ملاقات آمیتیس با بابک در یکی از کافه‌های شهر کرج رخ می‌دهد و برایم تشریح می‌کند که این دیدار برای آشنایی اولیه هست و بابک از آغاز همکاری‌شان تا امروز هیچ‌گاه پیشنهاد بی‌شرمانه‌ای را به او نداده است: «یک قانون نانوشته در کار ما هست که می‌گوید نباید با واسطه‌ها خودت را درگیر رابطه کنی چرا که رویتان به هم باز می‌شود و سر حساب کتاب به مشکل می‌خورید. ملاقات من هم یک بار صورت گرفت و بابک صرفا از من خواست تا تست‌های لازم سلامتی بدهم و کمی هم برایم چند و چوند کار را شفافسازی کرد. اینکه ۵۰ هزار تومان از مبلغ دریافتی مال اوست و مشتریان غرب برای من هستند چونکه خودم ساکن سعادت آباد هستم. از من پرسید سرویس‌هایی به اسم شب تا صبح را می‌توانم بروم یا خیر و بخاطر قیمت ۱۰ برابری اینگونه سرویس‌ها قبول کردم. او توضیح داد که مشتریان او همه آدم حسابی هستند و افرادی که مرا اذیت کنند و به من توهین کنند در کار نیستند. از من خط قرمزهای کاری‌ام را پرسید و به او گفتم خط قرمزی ندارم جز اینکه با متاهل نباشم؛ آنهم که موضوعش را برایت قبل‌تر گرفتم در نهایت چه شد.»

آمیتیس به قول خودش فول سرویس است و با مشتریانش دوست می‌شود؛ به جای اینکه رابطه‌ای صرفا بر محوریت عرضه تقاضایی بینشان رخ بدهد. او با آنها چندین بار به مسافرت داخل و خارج کشور رفته و البته به ضرب‌المثل حساب حساب است و کاکا برادر هم پایبند است: «نرخ ثابتی برای کارهایمان داریم که بابک تعیین می‌کند و گاهی وقتی به دوستی آشنایی تخفیفی می‌دهد، آن را از سهم خودش کم می‌کند و یا اگر یک مشتری او را دور بزند و با خودم تماس بگیرد تا برنامه را فیکس کند، من بازهم سهم ۵۰ هزار تومانی بابک را کنار می‌گذارم.»

درآمد آمیتیس ماهی ۳۰ تا ۴۰ میلیون هست و دو هفته در ماه کار می‌کند. هر بار که پیش کسی می‌رود از ۲۵۰ تا ۵۰۰ هزار تومان طلب می‌کند. به او می‌گویم کمتر پزشک یا جراحی را می‌شناسم که با دو هفته کار انقدر در بیاورد و جواب می‌دهد: «من هم دکترم و هم روسپی. باید درآمدم بیشتر باشد.» آمیتیس حس و حال تجریباتش را با من در جریان می‌گذارد و با اینکه هر آنی فکر می‌کنم الان گریه می‌کند، سرش را تمام مدت بالا گرفته و با من صحبت می‌کند، او غمی از کاری که می‌کند ندارد و آن را یک شغل می‌داند که به رویاهایش نزدیکش کرده است:

«اولین بار را که رد کنی، باقی را هم رد کرده‌ای. سرویس اولم پسری ۱۸ ساله و بی‌تجربه بود که پیش من حتی گریه‌اش هم گرفت. نمی‌دانست دقیقا باید چگونه رفتار کند و از اینکه اولین مشتری‌ام چنین موردی از آب در آمده، حس عجیبی داشتم. با اولین گناه او، من هم اولین گناهم را انجام دادم و هر دو گناهکارانی شدیم که هیچ‌وقت همدیگر را فراموش نمی‌کنیم.»

نه والدین و نه دوستان آمیتیس از کاری که او می‌کند خبر ندارند و اوایل کار به همه گفته که مشغول دیدن یک دوره آموزشی فن آرایشگری است و بعد از چند وقت برای اینکه دروغش برملا نشود، اعلام کرده که در یک مجموعه مشغول به کار است، مجموعه که چند پلاک با خانه استیجاری‌ او فاصله دارد و برای همین می‌تواند این دروغ را سرهم کند و به راحتی آن را جمع کند. او می‌گوید بعد از ۵ سال کار،‌اندوخته‌ای جمع کرده که با حساب سرانگشتی با کار کردن تا ۵ سال دیگر، می‌تواند خانه خودش را در یک محله دیگر داشته باشد و قصد دارد که کار و بار را در سی سالگی تعطیل کند:

«ما حق آشنایی با دیگر نیروهای بابک را نداریم ولی به هر حال از اینور آنور درباره بچه‌ها می‌شنویم. خیلی از آنها تا ۵۰ سالگی هم کار می‌کنند و خیلی‌ها هم بعد از یک ماه پشیمان می‌شوند و کار را ول می‌کنند. ما نه اینکه ستاره داشته باشیم و این چیزها، ولی مشتریانی که از هرکداممان بیشتر راضی باشند، طبیعتا پوئن مثبتی برای ما حساب می‌آید. بابک مثل پشتیبانی سایت‌ها بعد از انجام ماموریت ما، به مشتری تماس می‌گیرد و اوضاع و احوال را می‌پرسد. گاهی پیش می‌آید که اگر چند مشتری ناراضی باشند، آن نیرو را از تیم بیرون می‌کند و آن شخص هم دیده شده که مشتریان بابک را دور می‌زند. افرادی هم بودند که دستگیر شدند و برخی مواقع بابک با آشناهایش می‌تواند کاری کند و برخی مواقع هم کاری از پسش بر نمی‌آید. موردهایی داریم که مشتری ازشان دزدی کرده و یا حتی آنها را گروگان گرفته و از آن بدتر کیس‌هایی را می‌شناسم که از زیر ۱۸ سالگی وارد این بازار کار شدند.»

او قول می‌دهد که با تک تک اشخاصی که برایم تشریح کرد صحبت کند و آنها را راضی به گفتمان با من کند، قولی که بعدها به آن وفا کرد و من با تک تک افراد با شرایط خاصی که برایم گفت توانستم همکلام شوم. از آمیتیس می‌پرسم اگر عقب برگردد همین روش را پیش می‌گیرد؟ و بعد از گفتن اینکه قرار نبود سوال‌های ژورنالیستی از او پرسیده شود و صرفا قصد داشت تا شرح حالی از زندگی عجیبش را با من در میان بگذارد، می‌گوید: «اگر برگردم عقب و زندگی همین بازی را با من کند، چرا که نه؟» او به خاطر رشته و تحصیلاتی که کرده مراقب است تا دچار بیماری مقاربتی نشود و می‌گوید برخی مشتریان هستند که اصرار ایجاد ارتباط بدون پوشش را دارند:

«تنها و تنها در این حالت است که دست رد به سینه مشتری می‌زنم و بیرون می‌آیم. شغل ما پرخطرترین شغل دنیاست و هرآن با بیماری‌های مختلف مبارزه می‌کنیم.»

از او می‌پرسم معتقد است که روسپیگری شغل است؟ می‌گوید: «جامعه شناسی و روانشناسی‌ام انقدر خوب نیست که بتوانم جواب این سوالت را اصولی بدهم ولی برای من و هزاران مثل من دیگر نه تنها شغل است، بلکه بخشی از زندگی‌مان شده. گاهی روزها و هفته‌ها با یک مشتری سر می‌کنیم تا بتوانیم پول بیشتری در آخر کار بگیریم و به اصطلاح خودمان، یک ماه کار را تعطیل کنیم.»

آمیتیس در ماه با بیش از ۳۰ نفر ملاقات می‌کند که در کمال تعجب یکی دوتا از آنها زوجینی هستند که جزو مشتریان ثابت او شده‌اند. با تمام این تفاسیر او در حال حاضر با مردی آشنا شده و می‌گوید که اوایل کار بعد از بازنشستگی‌اش قصد ازدواج با او را داشت ولی بعد از اینکه کارش بیشتر شده، حس و حال ازدواج و عشق و عاشقی از سرش پریده:

«الان فقط دلم می‌خواهد خانه‌ای بالای یک مجتمع مسکونی داشته باشم و با هیچ‌کس حرف نزنم.»

دختر ۲۷ ساله این روزها کمتر سعی می‌کند با خانواده‌اش چشم تو چشم شود و در دو هفته تعطیلی که برای خود انتخاب کرده، در سفر به سر می‌برد و تمام این سفرها را تنهایی می‌رود. می‌گوید دلش تنهایی می‌خواهد و از دو نفره بودن خسته شده است، دو نفره‌هایی که فقط با آتش شهوت روشن هستند و هیچ رنگی از انسانیت ندارند.

صحبت‌هایمان تمام می‌شود و آمیتیس با حساب کردن صورتحساب در حالی که منتظر ماشینی که کرایه کرده است ایستاده، چهره‌اش عوض می‌شود. او حالا خرامان راه می‌رود و با قدمهای آرامش سعی در پخش کردن عطر خودش در فضا را دارد، گرچه آمیتیس به قول خودش هیچ‌گاه کنار خیابان نایستاده تا مشتری به تورش بخورد و کلاسش بالاتر از این حرف‌هاست، ولی حالا که به سمت ماشین کرا‌یه‌ای می‌رود، فرق چندانی بین او و آنها حس نمی‌کنم. او تبدیل به روباتی شده که نوع سرویسی خاص را ارائه می‌دهد و هیچ حسی دیگر نمی‌تواند او را برگرداند، روح آمیتیس‌های زیادی مرده است و فقط تنشان اینور و آنور می‌رود، آنها در دو راهی زندگی تبدیل به دو نفر شدند و یکی‌شان جاده تباهی را پیش گرفته و دیگری دخترکی گریان لب جاده شده که هرچه خود دومی‌اش را صدا می‌زند، برنمی‌گردد.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
۵۱ نظر

ورود

  • نیما مهر ۲۶, ۱۳۹۷

    ب شدت منتظر قسمت بعدی این مقاله هستم، کاش بیشتر از این نوع نقدها شاهد باشیم، چ لایه های زیادی تو اجتماع هست ب صورت خاموش و ما بی توجه از کنارشون می‌گذریم،
    تشکر میکنم از اسم مقاله ک اشارتیست ب بزرگ مردی و بزرگ کتابی

    • آرش پارساپور مهر ۲۹, ۱۳۹۷

      کل مطلب دو یا سه قسمت هست که هر ۵شنبه منتشر میشه اگر خدا بخواد. نوشتن این مطالب جدا از گفتگوی طولانی که روش صورت گرفته، یک اعصاب خیلی عجیبی میخواد نیما جان چون موقع نوشتنش واقعا ناراحتی که صحبت کردی و هیچ کاری از دستت بر نمیومد انجام بدی جز اینکه دربارشون بنویسی تا شاید چیزی درست شه.

      • VS آبان ۱۴, ۱۳۹۷

        این مطلب یا کپی برداریه از یه مطلب خارجی یا در بهترین حالت ترشحات مغز جنابعالی واقعا متاسفم، من فکر نمیکردم روزیاتو نشریه زرد باشه

  • کوروش مهر ۲۶, ۱۳۹۷

    حقایق جامعه است در تمام کشور های دنیا هم هست نکته مهم اینه که اکثر این افراد نیاز مالی ندارند بلکه واقعا با میل شخصی تن فروشی می کنند که این هم جز حقایقی ایست که مردم ما دوست ندارند باور کنند و همش به نیاز مالی و دین و فرهنگ و … ربطش می دهند این موضوعات را نباید سانسور کرد و این تصور اشتباه که این افراد ….. هستند باید از بین برود بخصوص در ایران چون اکثرا اجباری برای این افراد نیست نه حکومت و نه اجتماع کسی را مجبور نمی کنند ( در کشور های شرق آسیا و هند و شرق اروپا برخی افراد برای این کار خرید و فروش و حتی از سمت قانون مجبور به تن فروشی هستند مثلا برای پرداخت اقساط به زندان نمی روند و مجبور به تن فروشی می شوند) لذا باید نگاه مردم به این افراد تغییر کند

    • Me مهر ۲۸, ۱۳۹۷

      “( در کشور های شرق آسیا و هند و شرق اروپا برخی افراد برای این کار خرید و فروش و حتی از سمت قانون مجبور به تن فروشی هستند مثلا برای پرداخت اقساط به زندان نمی روند و مجبور به تن فروشی می شوند)”
      اینو از کجا درآوردی؟!

      “لذا باید نگاه مردم به این افراد تغییر کند”
      درسته! من که متنبه شدم و دیگه کسی رو جاج!!! نمی کنم. در آینده میخوام با یکی از این دخترهای! خوب ازدواج کنم.

  • Ario مهر ۲۶, ۱۳۹۷

    مطلب جالبی بود ، مشکل این خانوما عمیقه، عمیق به اندازه اقیانوس شاید نصف این خانوم ها برای خرجی روزمره تن به این کار بدن ولی بقیه بحث جدا بودن (استقلال)از خانواده رو مطرح میکنند، خانه آنچنانی، ماشین آنچنانی و ره سی ساله رو توی سه سال رفتن ولی کلا صحبت کردن و برخورد با اینها آدم رو خورد میکنه. خنده های تلخ و گریه هایی که نمیدونی واقعیه یا دروغیه و اگه دلت براشون بسوزه و براشون کاری انجام بدی مثل اینکه با پای خودت توی یه مرداب رفته باشی.

  • Mohsen مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    جدای از اینکه اون شخصی که از زیر دست خودش رابطه جنسی می خواد چقدر کثیفه ولی اگه دختر هم پوشش مناسب داشته و رفتار هاش مناسب باشه و اندازه عروس هم ارایش نکنه ۹۰ درصد از این موقعیت ها براش به وجود نمی یاد بعضی از افراد رو با یه پیتزا هم می شه……
    اگه دختر یه خورده برای خودش ارزش قائل بشه و با ادم هایی که انقدر مشکل دارن نگرده شخص مناسبی رو می بینه که هم واقعا دوستش داشته باشه هم دستش به دهنش برسه
    درضمن راه برای پول حلال در اوردن مخصوصا برا کسی که انقدر تحصیلات داره زیاده

    از همه مهم تر داروسازی ۶ سالست نه ۳ ساله !!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه مشکل تایپه درست بشه چون هیچ جوره داروسازی ۳ ساله تموم نمی شه چند سال پیش هم که قوانین متفاوت بود حداقل ۴ سال طول می کشید تا بتونی تو داروخونه کار کنی(باید از ۱۴۰ واحد حداقل برا گرفتن کارت پاس می کردی و ازمون می دادی)بعدش هم تو ۲ سال دیگ باید بقیه واحد ها رو می گذروندی

    • آرش پارساپور مهر ۲۹, ۱۳۹۷

      من فکر کنم کاردانی داروسازی خونده بود. یا دوره ای دیده بود در این زمینه. چون مدرک دانشگاهی هم ندیدم

      • c0ldsunrise خرداد ۲۰, ۱۴۰۰

        دارو سازی نه کاردانی داره نه کارشناسی . داروسازی یه رشته ی پیراپزشکیه که دکترای شش ساله داره از همینجا مشخص شد کل این مطلب ساخته و پرداخته خودتونه

        • ن آبان ۲۴, ۱۴۰۰

          خواستم اینو بگم که شما زحمتشو کشیدی . داروسازی استپ نداره یه سره ۶ ساله پزشکیه وهیچ کس نمیتونه حدود ۲۰۰ واحدو ۳ ساله تموم کنه .داستان کاملا ساختگیه واینکه دختره با پدرومادرش زندگی میکنه اما اونا شک نکردن شبها کجامیره !

    • the friend خرداد ۱, ۱۳۹۸

      ببین بنده خدا….روسپیگری وتجاوروتمام ایناهیچ ربطی به ارایش واینانداره…فکرکن بعدحرف بزن‌….البته شمامردای ایرانی همیشه بلدین این حرفاروصدزنابزنین.‌.من خودم یه قربانی ام ….ولی هیچ کدوم اینارونداشتم…چشم کورتوبازکن ببین چقدربه ادمای چادری وبدون ارایش تجاوزشده‌‌…..تاکی میخواین این چرندیاتوبگین؟؟؟؟؟؟؟

  • عرفان مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    جالب بود ولی واقعا من نمیتونم هیچ قضاوتی داشته باشم .. فقط میدونم که انگیزم رو برای انتخاب رشته داروسازی از بین برد

  • Mahdi مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    واقعا متاسفم…

    ممنون اقای پارساپور

    • Mh مهر ۲۷, ۱۳۹۷

      به شدت
      به نظر میاد که
      مصاحبه ای کاملا واقعی است
      که در ذهنِ نویسنده ساخته و پرداخته شده
      !!!!

  • ابراهیم مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    یه خدا قوت میگم به آمیتیس‌ جان
    واقعا وجود چنین افرادی برای جامعه نیاز است
    جامعه ای که روسپی نداره عاشق زیاده داره ! یعنی به اسم عشق زندگی های چه دخترهایی که نابودن نکردن مردان هوس باز
    پارگراف اخرم زیاد سوزش رو زیاد کردی. خود آمیتیس‌ از کارش راضیه شما طوری نوشتی انگار خودش خبر نداره…
    در کل مقاله خوبی بود

    • Me مهر ۳۰, ۱۳۹۷

      شب که می شود خوابیم، صبح و ظهر هم خوابیم
      عصر هم که تا شب خواب، شب دوباره تا شب خواب
      توی خواب می بینیم، روز آفتابی را

      خوب، خوب و خوشبختیم، خشک و سفت و سَرسختیم
      ما در اوج تنهایی، چون زنان هرجایی
      خوبِ خوب می دانیم ، راه دوست‌یابی را
      گاو، اسب، انسانیم ، حافظان عرفانیم
      حامیان زن هستیم ، بندگان تَن هستیم
      پاس پاس می داریم ، عشق رختخوابی را

  • تارک مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    ای پناه هوس مردای شهر همیشه گریه به دل خنده به لب

  • محمدجواد مهر ۲۷, ۱۳۹۷

    تلخ بود . و تلخ تر اینه که کاری نمیتونیم بکنیم

  • caballero مهر ۲۸, ۱۳۹۷

    مطلب تکان دهنده و در عین حال بسیار جالبی بود
    و امیدوارم روزی بیاد که انسان ها روقضاوت نکنیم
    آدم حق داره مذهبی باشه، حق داره روسپی باشه و حتی حق داره (یا حتی نیاز داره) که شهوت خودش رو برطرف کنه! نه کسی که روسپی هست گناه کاره نه کسی که با یک روسپی ارتباط داره و پول میده که در ازاش یک شب با همچین کسی بخوابه
    ولی اشکال رو اون کسی داره که تجاوز میکنه، کسی که بخاطر سر باز زدن طرف مقابل از همخوابگی اون رو اخراج میکنه، کسی که به هرکس و ناکس متلک گویی میکنه

    • Me مهر ۲۸, ۱۳۹۷

      درسته! نباید کسی رو جاج! کرد. هر کس آزاده در این دنیا هر اری میخواد بکنه و فقط نباید متلک بگه.
      حالا جناب رساله ی شما کی میاد بیرون؟

    • Nila مرداد ۸, ۱۴۰۱

      ببخشید روسپی گری در بسیاری از کشور های جهان حتی اروپایی و شرقی از چین گرفته تا روسیه و…. غیر قانونیه بعد شما میگید حق داره؟ فحشا عمل نادرستیه. به هر شکل.

  • گمنام مهر ۲۸, ۱۳۹۷

    حرف های متناقض زیادی زده(گفته شده),مثلا گفته ۳۰ میلیون در ماه که با تقریب ۵۰۰ هزار تومن(به گفته خودش),طی فقط ۲ هفته با ۶۰ نفر رابطه داشته،در ضمن در جامعه ایران اینقدر استقلال شخصیتی و مالی از خانواده ها(این استقلال در خارج برای همه که به ۱۸ سال میرسند وجود داره) اونم برای یه دختر مجرد ۲۲ تا ۲۷ ساله وجود نداره

    • آرش پارساپور مهر ۲۹, ۱۳۹۷

      خب اینکه طی دو هفته با ۶۰ و بلکه بیشتر ارتباط برقرار کرده چیش متناقض هست؟ این دختر در یک روز با ده نفر هم بوده طبق گفته های خودش.

  • امین مهر ۲۸, ۱۳۹۷

    چه اشکالی داره اگر مثل کشورهای پیشرفته یک مکان مشخص و کنترل شده داشته باشند تا هم خیال خودشون از تجاوز و بدرفتاری راحت باشه و هم جلوگیری بشه از گسترش انواع بیماریهای جنسی، شاید حتی بشه در آن مکان خیریه باز کرد براشون تا کمک خرج اینها باشه تا کمتر بخاطر پول دست به چنین کاری بزنند؛ توجه کنید که این مسئله همیشه بوده و هست و خواهد بود، یعنی نمیشه جلوشو گرفت، پس چرا باید در کوچه و خیابان و بصورت کنترل نشده شاهد همچین مسائلی باشیم؟

    • Me مهر ۲۸, ۱۳۹۷

      حالا تو اون کشورهای پیشرفته!!! که این مسائل آزاده، آیا تجاوز وجود نداره؟!
      تجاوز تو سرشون بخوره، خوراکشون (مثلا تو آمریکا و استرالیا) آزار اذیت کودکان است. و این مسائل همه ناشی از اینه که اگر آدمی هیچ حد و حدودی و مرزی برای خودش قائل نباشه و اسیر هوا و هوس و شهواتش بشه، تا اعماق تاریکی فرو میره.

  • محمد مهر ۲۸, ۱۳۹۷

    متاسفانه بعضی افراد به دنبال این هستن که این مشکل رو در جامعه عادی نشون بدن . خوب شما که نمیتونی کاری کنی و ترجیح میدی که نگاهت رو نسبت به این نوع از فساد در جامعه تغییر بدی همون بهتر که سمت این جور مقاله ها نیای . چون همه ی انسانها یک ذات پلیدی در خودشون دارن که چون قادر به کنترل اون نیستن دست به انکار وجودش میزنن . نگاه این ادما به این مطلب همون نگاهی که مشتری های این خانم به ایشون دارن .
    یعنی اصلا بدشون نمیاد که چنین ادمایی در جامعه به طور عادی رواج پیدا کنن . نه کسی ذاتا روسپی به دنیا میاد و نه کسی عفیف و با حیا . این خود انسانه که راهش رو در زندگی انتخاب میکنه . تمام کسانی که از این گناه حمایت میکنند و فکر میکنن باید این افراد در جامعه شناخته بشن بدونن تا زمانی که چنین تفکری دارن گناهشون کمتر از این افراد زنا کار نیست چون خودشون هم راضی اند که به روسپی ها دسترسی راحت تری داشته باشن . خدا به داوود(ع) گفت که : انسان هایی وجود دارند که مرتکب گناه نمی شوند اما به چهره فرد گناه کار می خندند و از او حمایت میکنند . گناه این افراد کمتر از فرد گناه کار نیست .
    الان که شما بخوای به روسپی ها و زنا کار ها ارج بدی و بگی اینم مثل یک شغل عرضه و تقاضا است و این گناه رو کمرنگ تر جلوه بدی . با این که میدونم ته دل تو و تمام افراد در این حوزه راضی به این کار نیست ولی بدون گناهش کمتر از اون ها نیست و در اینده ممکنه گریبان خودت و فرزندانت رو بگیره .
    امید وارم این مردم و این خانوم توبه کنند چون در های رحمت هنوز بازه پس شاید مورد رحمت قرار بگیرند . ولی خیلی سخت

    • سینا آذر ۲۴, ۱۳۹۷

      باید شرایط اجتماعی و فرهنگی مهیا بشه، آموزش میخواد و فرهنگ سازی و همونقدر که تن فروشی بده، صیغه هم بده و تفاوتی نداره، ولی واقعیت اینه که حساب عرضه و تقاضا هستش، چون تقاضای درامد زیاد از طرف زنها و تنوع طلبی جنسی در مردها پایانی نداره

  • بردیا مهر ۲۸, ۱۳۹۷

    “به خاطر اینکه خیلی بیشتر از نصف مشتریان ما متاهل هستند”
    این یعنی فاجعه

  • mad مهر ۲۹, ۱۳۹۷

    مفهموم سطر های بالا نمایانگر این است :
    درسته پول لازمه زندگیه، اما……….
    پ ن :دو خط آخر بسیار زیبا بود.

  • سید مهر ۲۹, ۱۳۹۷

    مطالب روزیاتو رو میشه با ذکر منبع در سایر سایت ها و وبلاگ ها منتشر کرد؟واقعا عجیبه این خانم وضع بدی هم نداشته که رفته سراغ این کار.از ایشون فقیرتر دیدم که همچین کاری نمیکنن

  • Me مهر ۳۰, ۱۳۹۷

    “«رییس که یک آقای دکتر با شخصیت و متاهلی بود درخواست رابطه داد، نه دوستی و نه چیزی شبیه به آن، بلکه فقط درخواست یک رابطه جنسی را پیش کشید و حرفش، بیشتر از درخواست، شبیه دستور بود.»”
    تأسف برانگیزه که چه قدر در این کشور، امثال اون خوک کثیفِ زشت، هاروی واینستاین، البته در مقیاس خیلی کوچکتر داریم 🙁

  • YOU مهر ۳۰, ۱۳۹۷

    با درود و سپاس از دوستان روزیاتو
    مطلب بسیار جالب و متفاوتی بود
    چند نکته و سوال به ذهنم رسید که امیدوارم روشن بشه
    یکی اینکه جناب پارساپور تو کامنتها اشاره کردن مدرک تحصیلی رو ندیدن ما تو گوشی مصاحبه شونده عکس مدرک بوده( در کل اهمیتی هم نداره)
    دوم اینکه از نظر شخصی بنده جا داره اینجور مطالب و بحث ها بیشتر بهش پرداخته بشه بلکه راهی باشه برای بهتر شدن اوضاع
    سوم اینکه چقد واقعا مملکت ما مشکل داره(همه جوره علی الخصوص فرهنگی) و داغونه و باید برای حل این موارد ریشه ای اقدام بشه و از درون خانواده هم شروع بشه که چرا چنین افرادی با اون سطح از خانواده و شرایط(اگه صحت داشته باشه) باید به این فکر باشه که زیاده خواهی کنه و از عرف و شرع تخطی کنه
    در آخر هم خطاب به اون دسته از مومنین و معصومینی که میان اینجا و نویسنده و کامنت بقیه رو جاج! میکنن یا در انتظار توبه ی مصاحبه شونده هستن باید بگم که ” من اگر نیکم و گر بد تو برو خود رو باش…” و اینکه جاش برسه خیلی ها که از خوندن اینجور مطالب بدشون میاد و مخالف بازگو شدنش هستن و جا نماز آب میکشن، ممکنه این از این نقطه آسیب دیدن و مرور خاطره میشه براشون و هم اینکه جاش برسه مشتری ثابت آمیتیس جان و همکاراش هستن اساسی!!!
    مرسی از اینکه نظرمو خوندین
    ومن الله التوفیق
    با ذکر یک صلوات در اختیار خودتون باشید.

    • آرش پارساپور مهر ۳۰, ۱۳۹۷

      بله عکس مدرک با خود مدرک خیلی تفاوت داره. چیزی که من دیدم شبیه مدرک بوده و طبیعتا به مصاحبه شونده هم گفتم لازم نیست بهم دقیق نشون بده. ولی از کار در داروخانه و اطلاعاتی که میدادن مشخص بود در این حوزه فعالیت داشتن.
      و اینکه حتما بعد از این گزارشات سراغ کارشناسان و اهل فن هم میریم که بتونیم به قول شما تخحصصی تر دربارشون صحبت کنیم. هر چند بارها و بارها صحبتش شده و کسی نیست که ندونه این چیزها رو.

  • حمید ملزوماتی مهر ۳۰, ۱۳۹۷

    سرگذشت عجیبی است.
    و ناراحت کننده
    اینکه جامعه و مردم ما و همکاران ناباب باعث این اتفاقات میشه یا خود فرد قصاوت سخت است.
    حقوق های کم نابرابری اجتماعی عدم کفایت مسئولین امر و خیلی چیز ها باعثش است خدا میداند.
    برای ایسان طلب خیر میکنم

  • ساسان آبان ۵, ۱۳۹۷

    آقا این بابک یا اگه کسی دیگه رو میشناسین معرفی کنید. مشتری بشیم!

    • فرزاد آذر ۱۰, ۱۳۹۷

      خخخخخ منم در بدر دنبال شماره بابکم.

  • حسین آبان ۶, ۱۳۹۷

    سلام. قسمت دو هم دارد؟

  • sajjad آبان ۱۰, ۱۳۹۷

    اون بیشرفایی که پیشنهاد های بیشرمانه به خانوم هایی مثل همین خانم آمیتیس‌ میدن تو به وجود آمدن این جور شغل ها و کارها سهیم هستن
    یه ذره آدم باشیم یه ذره به خودمون فشار بیاریم و شهوت رو کنترل کنیم اگه تقاضا برای این پیشنهاد های بی شرمانه نباشه ایا روسپیگری به وجود میاد؟
    یه ذره شرف داشته باشیم یه ذره غیرت داشته باشیم خواهر خودمون، مادر خودمون ، زن خودمون هم یه خانم تو جامعه هستن . همون طور که دوست داریم با ناموس خودمون تو جامعه رفتار بشه با ناموس مردم رفتار کنیم
    امیدوارم هیچکسی تو دنیا به خاطر پول خودفروشی نکنه ، امیدوارم هیچ متاهلی تمایل یه این جور روابط نداشته باشه امیدوارم هیچ پیشنهاد بیشرمانه ای داده نشه…..

  • سیاوش مقدم آبان ۱۱, ۱۳۹۷

    بخش اول و دوم این گزارش رو خووندم و باید تبریک بگم به نویسنده ی عزیز برای نثر پاکیزه و در اغلب متن روان ، جنس ورود نویسنده به موضوع و شکل گسترش روایت در خیلی از قسمت ها خواننده رو به یاد نثر مسعود بهنود می اندازه و درست مثل او تعادل و توازن حضور راوی شکل تلخ و تاریک و تکان دهنده ی روایت رو برای خواننده قابل هضم می کنه امیدوارم نمونه های دیگه ای از وقایع نگاری اجتماعی با قلم نویسنده عزیز آقای پارساپور شاهد باشیم

  • جی جی اردیبهشت ۱۷, ۱۳۹۸

    درود دوستان این مورد که خوبه الان زنان متاهل بدجور افتادن تو این خط من از نزدیک اطلاع دارم خاله ههمیگفت شوهراشون ماموریتن

  • Ali مرداد ۴, ۱۳۹۸

    به نظر من خیلی از این کارا برای پول نیست. چون اگر آدم قانع باشه خیلی جور های دیگه میشه زندگی کرد. این دخترا تا یه سنی پول در میارن و شاید به ظاهر خوش بگذرونن که از نظر من خیلی از خوشحالی های دختر های سالم رو ندارن و فقط در ظاهر خنده رو هستند. ولی از یه سنی به بعد دیگه کسی سمتشون نمیره و تنها میمونن. یه روسپی میشناسم همسایمون هست. ماهی سه ملیون اجاره خونه میده. هر روز هم تقریبا صد هزار تومن غذا از بیرون سفارش میده و هر دفعه که میبینمش با یه لباسه. با مشتری هاشم دوست میشه و تقریبا هر ماه یک بار با یه نفره و اینجور نیست که هر شب با یکی باشه. تقریبا ماهی هشت ملیون با اجاره خونه خرجشه. حالا اگه این خانوم یکم صرفه جویی میکرد میتونست با خیلی از کارای دیگه زندگی کنه. به نظر من مشکل از گشادیه نه از فقر

  • Ali مرداد ۴, ۱۳۹۸

    این خانومی که گفتم سعادت آباد زندگی میکنه. ولی هیچ عمل روی صورتش نداره ولی واقعا زیباس و اگر کسی ببینتش عمرا بتونه حدس بزنه که روسپیه. من خودم اولش فک میکردم خواننده باشه چون آواز هم میخونه و صدای خیلی خوبی داره. ولی چند وقته که متوجه شدم روسپیه و همه باور هایی که در موردش داشتم اشتباه بوده. واقعا این جور آدما فقط به خودشون آسیب نمیزنن و نمیتونن حتی روابط اجتماعی ساده داشته باشن چون هیچ کس جز مشتری دیگه سراغشون نمیاد. مثلا همین خانوم بعضی وقتا دو سه روز تو خونه تنهاس و صداش در نمیاد. بعد یه مشتری میاد بیست و چهار ساعت پیشش. بعد میره دو باره فردا میاد. تازه بعضی وقتا جشن هم باهاشون میگیره و مهمونی و چند هفته کلا با هم خوش میگذرونن. واسطش هم خونه اجاره ای روبه رو خودشه و اونم یه خانومه و با هم دوستن

  • Ali مرداد ۴, ۱۳۹۸

    به نظر من برای بعضی افراد روسپیگری اجتناب نا پذیره و سبک زندگی هر کسی به شرایط اون شخص بستگی داره. همین خانومی که من مثال زدم در بابل متولد شده در یه خانواده متوسط رو به پایین. بعدش با یه پسری دوست میشه و با هم فرار میکنن و به تهران میان. وکلا میشه گفت قید خانواده رو میزنه و به اعتماد این پسر میاد تهران و کلا تا چند ماه عاشقانه زندگی میکنن. بعد چند وقت که دختره همش کاره خونه میکنه و زحمت میکشه ولی دوست پسرش انگار قراره ازدواج کنه و تا حالا این دختر رو از خانوادش پنهان کرده بوده با شادی(اسم دختره) بد رفتاری میکنه و بعد چند وقت میذاره میره. حالا قسمت بد ماجرا اینه که دختر دیگه راه برگشتی به سمت خانواده نداره و پل های پشت سرش همه خراب شدن. حالا به نظر شما این دختر تنها جز زیبایی چی داره که بتونه زنده بمونه و زندگی کنه. آیا براش کار هست. آیا غیر از اینه که هر جا میره برای کار ازش سو استفاده جنسی میکنن. اینو بدونید بعضیا هستن که بدون عمل ج راحی و آرایش انقدر زیبا هستند که نمیتونن مثل بقیه دختر ها زندگی عادی داشته باشن و خواسته یا ناخواسته گرفتار این باتلاق میشن و دراومدن ازش واقعا چیزه سختی هست. حالا یکی مثل این خانوم تو خونه خودش با مشتری هایی که به انتخاب خودشن هستند چند هفته ای رو میگذرونه و حسابی پول میکنه ازشون و یکی هم کنار خیابون هست. مثل همه شغل ها سطح پایین تا بالا داره و بسته به شرایط هر کس بوجود میاد و اینطور نیست که با میل خودشون به سمت این کار برن. مجبورن و شرایط زندگی اونارو به سمت این باتلاق میکشه. و کاری هست که هرچی توش پیشرفت کنی و موفق تر بشی از درجه انسانیت و ارزشت کم میشه تا جایی که روح و قلبت بی احساس میشه و نمیتونی از این کار دست بکشی. و در آخر بگم به نظر من تنها چیزی که میتونه این دسته آدم ها رو نجات بده یه عشق واقعیه.

  • Ali مرداد ۴, ۱۳۹۸

    همین الانم با سگش و یه پسری دیدمش چمدون هم دستش بود با لب خندون میرفتن مسافرت. آخه لامصب همین چند روز پیش با یه پسره دیگه جشن تولد گرفته بودی. آخه اندازه یه حیوون هم احساس نداری. آخه این دیگه چه نوع روسپیشه. چند بار نزدیک بود منم گول بزنه. ولی من اصلا قبول نکردم برم پیشش. میگفت یه شب بیا برنامه داشته باشیم به دوستام هم میگم بیان که معذب نباشی. ولی با اینکه خیلی دوست داشتم برم قبول نکردم. خیلی الان احساس پشیمونی دارم ولی دیگه چاره ای نیست.

  • مهدی بهمن ۲۵, ۱۳۹۹

    شماره بابک رو داری؟

  • c0ldsunrise خرداد ۱۹, ۱۴۰۰

    میشه بپرسم چطور میتونیم به نوشته های شما اعتماد کنیم ؟ چه راهی واسه راستی آزمایی اینا وجود داره ؟ از کجا معلوم کل این مطلب تخیلات خودت نباشه ؟ به هیچ رسانه ای نمیشه اعتماد کرد

  • هعی مرداد ۲, ۱۴۰۰

    کامنتارو که می خونم ، متوجه میشم که مردم امیتیس رو به شکل یک انگل یا بیماری خطرناک برای جامعه می بینن
    اما به نظر من مشکل اساسی رو اون مرد های هوس گرا و کمال طلب دارن که باوجود داشتن زن و خانواده بازهم به دنبال همچین افرادی میگردن
    و فک می کنم تا زمانی که همچین مرد هایی تو جامعه وجود دارند ما به همچین زنهایی هم نیاز داریم

  • سوده اردیبهشت ۲۷, ۱۴۰۱

    به حرف خدا که مهربونترین کس نسبت به ماست ایمان داشته باشیم که در قرآن سوره احزاب برای در امان ماندن زنان هنگام حضور اجتماعی هم توصیه به حجاب شده و هم به حیا:

    یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا
    ﺍﻱ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﭘﻴﺸﻪ ﻛﻨﻴﺪ [ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ ، ﭘﺲ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺧﻮﺩ ، ﻧﺮﻣﻰ ﻭ ﻃﻨّﺎﺯﻱ [ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ] ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻃﻤﻊ ﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺳﺨﻦ ﭘﺴﻨﺪﻳﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﮔﻮﻳﻴﺪ .(٣٢)
    الأحزاب
    وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَىٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا
    ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻭ ﺁﺭﺍم ﮔﻴﺮﻳﺪ ، ﻭ [ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﻛﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ] ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ ﭘﻴﺸﻴﻦ [ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﻳﻲ ﺑﺎ ﺯﻳﻨﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ ] ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺸﻮﻳﺪ ، ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﭘﺎ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺯﻛﺎﺕ ﺑﺪﻫﻴﺪ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﻨﻴﺪ ، ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﭘﻠﻴﺪﻱ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ [ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺷﻴﻌﻪ ﻭ ﺳﻨﻲ ﻣﺤﻤّﺪ ، ﻋﻠﻲ ، ﻓﺎﻃﻤﻪ ، ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺍﻧﺪ ] ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻧﻤﺎﻳﺪ ، ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ [ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﺻﻲ ] ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ .(٣٣)

    و این آیه:

    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا
    ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺖ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺖ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺆﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﮕﻮ : ﭼﺎﺩﺭﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﻭ ﭘﻮﺷﻨﺪ [ ﺗﺎ ﺑﺪﻥ ﻭ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻭ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﻳﺪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﮕﻴﺮﺩ . ] ﺍﻳﻦ [ ﭘﻮﺷﺶ ] ﺑﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ [ ﺑﻪ ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ ] ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ [ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺍﻫﻞ ﻓﺴﻖ ﻭ ﻓﺠﻮﺭ ] ﻣﻮﺭﺩ ﺁﺯﺍﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(۵٩)

  • میکائیل آبان ۱۵, ۱۴۰۱

    با سلام احترام به نظر بنده این متن اصلا واقعیت ندارد و یک داستان کوتاه بیش نیست که زائیده ذهن خلاق و قوی نویسنده بسیار دقیق و ریزبین داستان میباشد.معمولا در رمان های اروپایی مثل بینوایان، مادام کارولینا،خاطرات یک روسپی،شخصیت های گمشده و… این گونه سخنوری ها از روسپی های خیابانی بسیار به چشم میخورد.