سالهاست از ساخت جنگ ایران و عراق میگذرد و سینمای ما هنوز در ادای دین درست به رزمندگان این جنگ نتوانسته خوب عمل کند و جز ساخت آثار معدودی مثل دوئل و چند فیلم دیگر، واقعیت درستی از جنگ به تصویر کشیده نشده است. اکثر فیلمهای ژانر جنگی ما درگیر پروپاگاندایی شده که شعار را سرلوحه خود قرار میدهند و با این ذهنیت قهرمانانی برای ما میسازند که ضدگلوله هستند و همانند رمبو عمل میکنند. خوشبختانه در سالهای اخیر ژانر دفاع مقدس در سینمای ما تغییراتی پیدا کرده و خودش را کم کم از سینمای جنگی دور میکند و سرو زیر آب جزو آثاری محسوب میشود که در این تفکیک سازی با قدرت ظاهر میشود.
فیلم سرو زیر آب دقیقا در حقیقت فیلمی اجتماعی است که در حال و هوای جنگ رخ میدهد و در آن دیگر خبری از صحنههای اکشن و جنگی نیست اما در جای جای فیلم رنگ و بوی جنگ حس میشود. دیدن جنگ از این زاویه و بازگو کردن اتفاقاتی که کمتر کسی به آن فکر کرده نشان میدهد که هنوز هم جذابیتهای زیادی در این ژانر دست نخورده باقی مانده و مخاطب امروزی سینما که احتمالا در سالهای جنگ نبوده و یا بسیار خردسال بوده، میخواهد این زوایای جدید را کشف کند.
سوژه اصلی فیلم سرو زیر آب سوژه ای هست که زیاد به چشم و گوشمان خورده اما کمتر درباره آنها تحقیق کردهایم و یا چیزی خوانده و شنیدهایم. شهدای گمنامی که در تمامی جنگها حضور دارند و کسی نمیداند آنها چه افرادی هستند. این سوژه حساس و بسیار احساسی دستمایه ساخت فیلم جدید محمدعلی باشه آهنگر شده که پیشتر هم در همین نوع سینما خودش را نشان داده و این بار با جمع آوری تیمی قدرتمند، بهتر از همیشه ظاهر شده است. سرو زیر آب برای آهنگر پله ترقی بسیار مهمی است و او را در زمره کارگردانان قوی قرار میدهد که در آثار بعدیاش انتظارات بیشتری از او خواهیم داشت.
به شخصه تا قبل از دیدن فیلم سرو زیر آب نمیدانستم که تیمی در بین پادگانها و گروه سربازان وجود داشته که کارش پیدا کردن هویت شهدای گمنام است. این کارآگاهان میدان جنگی پیکرهای ناشناس که تشخیص هویتشان به علل مختلف از جمله سوختگی کامل و یا نداشتن پلاک و… غیر قابل شناسایی بوده را از گروههای مختلف دریافت میکردند و سعی داشتند که آنها را شناسایی کرده و به خانوادههایشان بازگردانند. در این بین شهیدانی هم بودند که با وجود هرچه تلاش و کوشش، گمنام باقی میمانند و به خاک سپرده میشوند.
خانوادههای این عزیزان دوست دارند حتی اگر شده تکه لباسی از فرزندانشان داشته باشند تا روی آنها سوگواری کنند و داغ دل این خانوادهها آنقدری زیاد است که برخی از سربازان این گروه کارآگاهی اعتقاد دارند باید هر طور شده خانوادهها را آرام کرد. آنها گاهی وقتها پیکرهایی که کاملا ناشناس مانده را به دست خانوادهای میسپارند و یا تکه استخوانهای یک فرد کاملا گمنام را به خانوادهای داده و آن را جای فرزندان عزیز آنها جا میزنند. شعار «باید هوای زندهها را داشت» شعار این افراد است و داستان سرو زیر آب نیز از دید یکی از همین سربازان روایت میشود.
فیلمنامه سرو زیر آب البته به این سادگیها هم نیست و پیچیدگیهای زیادی در خود جای داده که آن را تبدیل به اثری لایه لایه میکند. در تمامی این لایههای داستانی هم غم و اندوهی وجود دارد که هر بینندهای را با هر باور و عقیده مذهبی و سیاسی محزون کرده و کارگردان به جای فریاد زدن شعارهای باب میل برخی از گروههای تند سیاسی، به باب انسانیت وارد شده و شهدا و رزمندگان را در مقام یک انسان، فارغ از هر تفکری میبیند. تفکر آهنگر زیباست و همین بینش او، فیلمش را زیباتر میکند. او هم وظیفه فیلمنامه نویسی و هم کارگردانی کار را بر عهده داشته و در هر دو مورد عملکرد خوبی دارد ولی وزنه ترازو بیشتر به کارگردانی او میرسد.
فیلمنامه سرو زیر آب در کل سوژه ناب و جنجالی دارد اما بیشتر شبیه به یک تک جمله جذاب است که فیلمساز سعی میکند با وارد کردن داستانکهای مختلف به بطن آن، فیلمش را پیش ببرد. داستانکهای متعدد داخل فیلم برخیشان شخصیتهای غیرضروری و زائدی را به بار میآورند و برخیشان اما میتوانند کار را درست پیش ببرند. این عدم هماهنگی بین قصههای فرعی باعث شده که فیلم یکدست نباشد و روایت داستان آن در سه نقطه جغرافیایی گوناگون نیز به این یکدست نبودن دامن زده است.
در کنار این مشکلات ریز فیلمنامه، مواردی در سرو زیر آب وجود دارد که باعث شده بتوان از این مشکلات چشم پوشی کرد. تصویربرداری فوقالعاده زرین دست در تمامی صحنهها و نماها دل بیننده را با خود میبرد و بازی زیبای بازیگران در جلوی این تصاویر، رسما بیننده را مدهوش خود میسازد. همانطور که گفته شد، انتخاب سوژه غیرجهتدار و روایت غیرجهتدارتر آن! باعث شده که فیلم برای همگی جذاب باشد. در سرو زیر آب ما شاهد سرگردی با نام اصیل ایرانی پوشیانس هستیم و سربازانی با اسم جهانگیر و گودرز به چشممان میخورد و تیر خلاص ماجرا با ورود زرتشتیان به داستان به فیلم وارد میشود. در این موارد است که فیلم کمی با کلیشه فاصله میگیرد و میتواند روی چرخ خودش بچرخد.
در مورد تیم بازیگری اما باید به نکتهای اشاره کرد که شخصا برای من تعجب برانگیز بود. بابک حمیدیان که نقش اصلی فیلم را برعهده گرفته از دیگر گروه بازیگری ضعیفتر بازی میکند و برخلاف ماهیت فیلم که نمیخواهد شعار بدهد، در بازی خود اغراق و در ادای دیالوگهای خود کمی لحن شعاری به خود میگیرد. این ناموزونی بازیگر اصلی فیلم و ماهیت فیلم تنش بدی را بین دو سطح اصلی فیلم به وجود آورده که گاهی آزار دهنده میشود.
از این دست کجسلیقگیها در فیلم کم نیست، مثلا با اینکه زرین دست بهترین فیلمبرداری ممکن و قاب تصاویر نابی را به چشمان تماشاگر اهدا میکند، اما از آنسو تیم طراحی صحنه و لباس ضعیف عمل میکند و بیننده تیزهوش و بادقتتر به گافهای طراحی لباس کاراکترها و محیطها که هیچ دخلی به دهه ۶۰ شمسی ندارد پی میبرد. تدوین فیلم نیز مشکلاتی دارد که در کنار موضوع ریتم ناموزون فیلم قرار میگیرد و قصه را در بخشهایی کشدار جلوه میدهد. احتمالا بعد از دیدن فیلم با من هم عقیده خواهید بود که اگر مدت زمان فیلم بیست دقیقهای کمتر بود و تعدادی کاراکتر هم حذف میشد، با اثر به مراتب بهتری روبرو بودیم. این ضد و نقیضها از چشم کارگردان جا مانده و بیتوجهی آهنگر به ریزهکاریهای این چنینی باعث شده که سرو زیر آب نتواند به اثری جاودان تبدیل شود.
در هر حال نباید یادمان برود که آهنگر به جای اینکه فیلمش را با بودجههای عظیم و شعارهای رنگی رنگی ترکیب کند، تصمیم گرفته بخش غمانگیز و خاک گرفتهای از جنگ را نشانمان دهد و شهدای گمنام و شهدای زرتشتی را به موضوع داستان خود آورده است. متعلق نبودن به قشر خاص از دیگر مزیتها و ویژگیهای اثر محمدعلی آهنگر به شمار میآید و تمام این موارد میتواند باعث شود که ضعفها را نادیده گرفته و با بخش ناگفته و خاک گرفتهای از جنگ آشنا شویم که حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
عالی ! پس فیلمی ملی و میهنی هست و از شهدا زرتشتی و شهدا اقلیت های دینی هم استفاده شده است.
حتما می بینم جناب پارسا پور
نقدی خوبی بود. منصفانه و حرفه ای.