همه ی ما کارهایی انجام می دهیم که می توانند عادت بدی تلقی شوند، از ضعف در برقراری ارتباط گرفته تا ترکاندن جوش ها. هیچ کس از این قاعده مستثنی نیست و همه ی آدم ها دست به کارهایی می زنند که ممکن است غیر عادی یا نامتعارف به نظر برسد. اما چه می شود که عادت های بد ما تبدیل به مشکلات جدی تری می شوند؟ از کجا متوجه شویم که این عادت ها در واقع نشانه ی یک اختلال روحی هستند؟
تعریف مشخصی برای عادت بد وجود ندارد چون این مسأله در هر کسی متفاوت است. یک عادت زمانی مشکل ساز محسوب می شود که شما را از انجام کارهای ساده یا اساسی زندگی روزمره تان ناتوان کند. عادت ها زمانی اختلال به شمار می آیند که تمام فکرتان را به خود درگیر کنند ، دیگر از چیزهای مورد علاقه تان لذت نبرید یا به خودتان صدمه بزنید.
در ادامه به نشانه هایی می پردازیم که با توجه به آن ها می توانید متوجه شوید که آیا عادت های بدتان، در واقع اختلال روحی مضری هستند یا نه.
۱- بیشتر از قبل مرتکب آن عادت می شوید
آدم ها وقتی متوجه می شوند عادت بدی دارند، تا جایی که بتوانند تلاش می کنند آن را ترک کنند. اما اگر بیشتر از قبل عادت بدتان را تکرار می کنید، احتمالاً باید آن را یک اختلال روحی تلقی کنید.
در چنین شرایطی از خودتان بپرسید تمایلی به ترک این رفتار دارید یا نه. دلایلی که برای تمایل یا عدم تمایل تان برای ترک عادت تان می آورید، می تواند شما را به سمت درمان تخصصی هدایت کند. تشخیص شدت و تعداد دفعات تکرار نشانه های آن عادت و مدت زمانی که صرف آن ها می شوند، به شما کمک می کند که تصمیم بگیرید به دنبال درمان مشکل تان بروید.
۲- کم می خوابید یا به بهداشت شخصی تان نمی رسید
هر چیزی که از نظر دیگران ناهنجار محسوب شود می تواند یک عادت بد باشد. با این حال، عادت ها وقتی اختلال روحی به حساب می آیند که روی زندگی ما تأثیر منفی داشته باشند.
اگر فکر تمیزی و نظافت خانه آنقدر ذهن تان را مشغول کند که به خاطر ترس از کثیف کردن حمام نتوانید حمام کنید، این نشانه ی یک اختلال روحی است. کارهایی مثل کنترل چندباره ی در خانه که مانع خوابیدن یا استراحت کردن تان شود هم یک نمونه ی دیگر از این مسأله است.
۳- دائماً در عذاب هستید
یکی از نشانه های آشکار اختلال بودن یک عادت بد، این است که دائماً در عذاب و فشار باشید.
مهم ترین تفاوت میان عادت و اختلال روحی، تجربه ی علائم روانشناختی یا الگوهای رفتاری ای است که معمولاً با عذاب و فشار قابل توجهی همراه هستند، یعنی شخص علائمی را تجربه می کند که برایش دردآور یا آزار دهنده هستند و او را از داشتن یک زندگی آزاد و آسوده محروم می کنند. یک تأثیر دیگر این مسأله آن است که باعث ناکارآمدی شخص در یکی یا تعدادی از بخش های زندگی اش مثل روابط عاطفی یا شغلش، می شود.
۴- نگاه خیلی سختگیرانه ای به غذا خوردن تان دارید
سالم خوری را اغلب عادت خوبی می دانند، اما اگر در مورد غذا خوردن تان وسواس داشته باشید، این مسأله می تواند یک اختلال باشد.
الگوهای غذایی سختگیرانه یا وسواسی که باعث وسواس در مورد غذا شود، امتناع از خوردن بعضی مواد غذایی به دلیل ترس، کنار گذاشتن یکباره ی غذایی که قبلاً مورد علاقه ی فرد بوده، تقسیم بندی مواد غذایی به خوب و بد، و تمرکز بیش از اندازه روی کالری ها یا ملزومات رژیم غذایی، همگی مواردی هستند که فشار زیادی به شخص وارد می کند. چنین رفتارهایی در واقع حاصل تصور اشتباهی هستند که فرد در مورد کنترل کردن رژیم غذایی خود دارد و حتی افرادی وجود دارند که هر روز به غذاها یا رژیم غذایی شان و اینکه چند ساعت دیگر چه چیزی بخورند، فکر می کنند. اگر شخص نتواند جلوی فکر کردنش را بگیرد، این مسأله زندگی او را مختل می کند. برای اینکه معلوم شود به یک اختلال غذایی دچار شده اید یا نه، لازم نیست یک وزن خاص یا رفتارهای ویژه ای داشته باشید، اما از آنجایی که چنین رفتارهایی اغلب رفتار اجتماعی مناسبی تلقی می شوند به آن ها بی توجهی می شود. در حالی که، این رفتارها در حقیقت نشانه ی اختلالات غذایی و اضطرابی هستند.
۵- بیشتر از قبل احساس تنبلی یا خستگی می کنید
اگر به نقطه ای رسیده اید که احساس خستگی یا تنبلی، بیشتر از آنچه که باید، زندگی شما را تحت تأثیر قرار داده، این مسأله می تواند نشانه ی یک اختلال روحی باشد؛ به ویژه اگر لذتی که از کارها و چیزهای مختلف می بردید را از شما گرفته باشد.
اگر بیشتر از قبل احساس خستگی و کسل بودن می کنید، در خوابیدن یا بیدار ماندن دچار مشکل هستید، دائماً احساس می کنید هر چقدر هم که بخوابید برایتان کافی نیست، بی انگیزه شده اید و چیزهایی که زمانی خوشحالتان می کردند، لذت یا شادی کمتری به شما می دهند، همه ی این ها احتمالاً نشانه ی افسردگی هستند. افسردگی لزوماً به شکل احساس ناامیدی یا دست زدن به خودکشی بروز پیدا نمی کند. اگر بی رمق هستید، بی انگیزه شده اید یا معمولاً حساس و عصبی هستید، احتمالاً دچار نوعی اختلال سازگاری شده اید که علت آن می تواند یک عامل اضطراب آور باشد که اخیراً در زندگی تان رخ داده.
۶- همه ی روابط تان ناپایدار یا مخرب هستند
گرچه هیچکسی دوست ندارد درگیر رابطه ی ناسالم و مسمومی شود، اما حقیقت آن است که بسیاری از آدم ها دست کم یک بار در زندگی شان، چنین رابطه ای را تجربه می کنند. اما اگر همه ی روابطی که در زندگی تان داشته اید این ویژگی ها را داشتند، این مسأله دیگر فقط یک عادت بد نیست و در واقع تبدیل به یک اختلال روحی شده است.
کسانی که در حفظ روابط شان دچار مشکل هستند، دیگران را سرزنش می کنند، زیاد جر و بحث می کنند یا سابقه ی قطع یکباره ی روابط شان را دارند، این مسأله از درگیری درونی آن ها حکایت دارد. این افراد نمی توانند واکنش های احساسی خود را مدیریت کنند. چنین اشخاصی اگر بخواهند رابطه ی سالمی داشته باشند یا روابط قدیمی شان را ترمیم کنند، باید با خود آگاهی اقدام به درمان کنند. این افراد همه چیز را به شدت شخصی می کنند و برداشت های نادرستی از رفتارهای دیگران دارند، معمولاً بیش از اندازه به چیزی فکر می کنند، روابط شان را درگیر کشمکش می کنند یا احساس می کنند به تأیید و پشتگرمی دیگران نیاز دارند. این ها همگی می توانند نشانه ی یک اختلال اضطرابی یا شخصیتی باشند.
۷- بیش از حد خودتان را درگیر کارتان می کنید
در سال های اخیر این طرز فکر که «فقط باید کار کرد و استراحت لازم نیست» بسیار رواج پیدا کرده و گرچه مردم فکر می کنند با این روش زودتر به آرزوهایشان می رسند، اما این مسأله نشان نمی دهد که شما از آن دست آدم هایی هستید که خودشان را سختکوش می دانند، بلکه این در حقیقت یک اختلال روحی مضر است.
افراط در برنامه ریزی، نیاز به مشغولیت دائمی، تمرکز بیش اندازه روی مسأله ی درآمد و همیشه در عجله بودن، نشانه ی انگیزه دار بودن شخص نیست، بلکه نشان دهنده ی اضطراب پنهانی است که او برای مواجه شدن با احساساتش دارد. همچنین این مسأله می تواند نشانه ی مشکلات پنهانی باشد که شخص در رابطه با ارزش گذاری خود (ارزش فرد در نظر خودش) دارد. این مشکل اغلب با اختلالات اضطرابی و افسردگی همراه می شود. بعضی افراد زندگی خود را به خاطر شغل یا هدف هایشان نابود می کنند و نمی توانند با خودشان کنار بیایند، چون خود واقعی شان را قبول ندارند.
۸- فراموشکاری تان روند طبیعی زندگی تان را مختل کرده
برای همه ی ما گاهی پیش می آید که کاری را فراموش کنیم، از فراموش کردن موعد انجام یک کار گرفته تا پرداختن یکی از قبض ها. همه ی آدم ها چنین اتفاقی را تجربه کرده اند. با این حال اگر فراموشکاری تان شدت زیادی پیدا کرده، این مسأله جدی تر از یک عادت بد است.
کسی که هر روز کلیدهایش را جا می گذارد، کیف پول یا تلفن همراهش را گم می کند، یا فراموش می کند که چند دقیقه قبل کیفش را کجا گذاشته، شاید اینطور به نظر برسد که رفتارهای او صرفاً به خاطر عادت بد فراموشکاری هستند، اما ممکن است این شخص دچار اختلال کم توجهی یا کم توجهی-بیش فعالی باشد.
۹- نیاز به بی نقص بودن زندگی تان را مختل کرده
اگر کسی را می شناسید که وقت خیلی زیادی را صرف می کند تا برای شبکه های اجتماعی عکس بی عیب و نقصی از خودش بگیرد- یا حتی خودتان اینطور هستید- تنها دلیلش این نیست که شخص کمال گرایی هستید و ممکن است مشکل جدی تری داشته باشید.
افراد کمال گرا، مثل کسانی که تا بهترین نور و زاویه را برای عکس گرفتن پیدا نکنند و ده ها سلفی نگیرند و از بین آن ها عکس بی عیب و نقصی از خودشان پیدا نکنند، هیچ عکسی در شبکه های مجازی پست نمی کنند، ممکن است دچار مشکل اضطراب و کمبود اعتماد به نفس باشند.
۱۰- بیش از حد به چیزی فکر می کنید
درست است که گاهی موقعیت ها و اتفاقاتی پیش می آید که فکر ما را درگیر خود می کنند، اما آیا می دانستید که افراط در فکر کردن هم می تواند یک مشکل جدی باشد؟
شخصی را تصور کنید که پیاده روی نمی کند چون نگران است که از کوه سقوط کند و کشته شود؛ یا کس دیگری که قبل از رفتن به پیاده روی، در مورد بهترین کفش برای پیاده روی تحقیق می کند، یک قمقمه ی مخصوص تهیه می کند و یک گوشی اضافه همراه خودش می آورد، و همه ی این کارها را برای یک پیاده روی دو ساعته انجام می دهد. کسانی که چنین رفتارهایی دارند احتمالا دچار اختلال وسواس فکری-عملی هستند و مشکل آن ها صرفاً عادت بد افراط در برنامه ریزی نیست.
بدون نظر