سوژههای بسیاری در سینمای ایران وجود دارد که فعلا دور دور ساختن فیلمهایی سینمایی درباره این موضوعات است. جدا از مواردی چون اعتیاد و فقر که پیشتر گل سر سبد فیلمسازان ایرانی بود، چند سالی است که سینماگران رو به ساخت آثاری درباره قصاص و موضوعات حقوقی روی آوردند. فیلمسازان ایرانی با جسارت و شجاعتی که پیدا کردهاند بارها و بارها به سمت ساخت فیلمهایی درباره نقد مشکلات حاکم در قوانین کشور رفتند و برخی از این موارد تبدیل به آثاری خوش ساخت شدهاند و برخی از آنها بیشتر شبیه به یک مستند شدهاند. در همه این فیل«ها مشکل دیگری نیز وجود دارد که به نداشتن مشاوره حقوقی در طول ساخت فیلم در بین عوامل برمیگردد و یکی دو مورد از همین مشکلات در آثار جشنواره امسال دیده شد.
فیلمهای درباره قصاص و بازی کردن زنان و مردان در نقش یک اعدامی، تبدیل به یک سوژه بفروش و مورد توجه مردم شده و علی بخشی هم در ساخت دومین فیلم خود به سراغ همین سوژه رفته است. او برای روایت کردن داستان خود اما روش جدیدی را در پیش گرفته و فیلمنامه خود را در یک فرم جدید جلوی دوربین برده است. بخشی مانند صفحه حوادث یک روزنامه و یا یک برنامه تلویزیونی پربیننده همچون ماه عسل، گزارشی از روایت یک قتل و موضوع قصاص و بخشش بعد از آن را به تصویر میکشد و بیننده را در این نوع روایت با خود همراه میکند.
فیلم یلدا در مورد زن جوانی است که ناخواسته شوهر میانسال خود را به قتل رسانده و حالا قرار است در طی یک برنامه تلویزیونی موفق و پربیننده، با تنها اولیای دم همسر از دست رفتهاش یعنی یکی یگانه دختر او ملاقات کند و از او طلب بخشش کند. فیلم یلدا روایت همین برنامه تلویزیونی و پشت صحنه آن است اما با پرداختی ضعیف که متاسفانه نمیتواند تماشاگران را اقناع کند.
مشکل بزرگ فیلم یلدا در بینتیجه بودن آن است؛ فیلم طوری روایت میشود که تقریبا همه حوادث رخ داده در آن قابل حدس است و پیچشهای داستانی که فیلمساز زور خود را زده و در داخل فیلمنامه قرار داده، چیز دور از ذهنی نیستند. جدای از این مشکل، باید اعتراف کرد که علی بخشی یک سوژه ناب و داغ و هیجان انگیز به ذهنش خورده ولی نتوانسته در ادامه آن را همچنان داغ نگهدارد. در سینمای جهان آثار متعددی وجود دارد که داستان پیرامون یک برنامه تلویزیونی میچرخد (یکی از معروفترین آنها فیلم شبکه است و از موارد اخیر آن میتواند به پول کثیف با بازی جرج کلونی اشاره کرد) و در بین تمام این آثار هم با موارد معدودی روبرو هستیم که توانستهاند سوژه هیجان انگیز خود را تا پایان فیلم همچنان جذاب نگهدارند. نمونه جهانی و بارز آن فیلم Live! است که با سوژه یک مسابقه تلویزیونی که شرکتکنندگان آن مجبور به خودکشی در جلوی دوربین میشوند ساخته شد و این سوژه به شدت هیجان انگیز تبدیل به فیلمی کم رمق شد.
در مدل ایرانی این گونه فیلمها اما یلدا یک اثر بدیع به شمار میرود و تا پیش از این اثری سینمایی درباره یک برنامه تلویزیونی خیالی ساخته نشده است. بخشی دست روی موضوع تازهای در سینمای ایران (نه در جهان) گذاشته و به عنوان سردمدار ساخت چنین سبک فیلمی، باید به آن آفرین گفت اما در کنار این تحسین باید امیدوار بود که فیلمسازان دیگری رسالت او را به درستی انجام دهند.
کارگردان با نگاهی انتقادی به صدا و سیما، مشکلات قانونی پیرامون حکم قصاص، زنان جامعه و… فیلمش را پیش میبرد و در هیچ یک از این انتقادات نگاه منطقی و درستی ندارد. فیلم بعد از آنکه سوژه اولیه خود را تعریف میکند؛ دچار از هم گسیختگی میشود و فیلمساز عملا نمیداند که باید نود دقیقه چه بگوید. یلدا با وارد شدن به یک سوم میانی، هیچ حرفی برای گفتن ندارد و بازیگران ضعیف و اجراهایشان نیز نمیتواند کاری کند که تماشاگر با داستان فیلم همراه شود و نسبت به آن کشش پیدا کند. این میشود که تنها مخاطب باقیمانده تا انتهای فیلم احتمالا یک سری بیننده باحوصله هستند که به بخشی و تیمش اجازه میدهند تا حرفشان را بزنند و این دسته از افراد هم با پایان بندی کاملا غیرمنطقی و عجیب فیلم، ناامید میشوند.
فیلم یلدا سوژه خوبی دارد ولی در اجرای این سوژه کم میآورد. بازیگران فیلم نیز کمکی به این کم آوردن نمیکنند و نوع بازی مصنوعیشان مانند داستان فیلم تصنعی پیش میرود و این حجم از غیرواقعی بودن، فیلم را تبدیل به اثر نهچندان فاخر میکند که صرفا به مثابه سوژهای که دارد قابل احترام است. البته فیلم از یک سری جنبههای اقتصادی و اجتماعی نیز قابل بررسی است چرا که بودجه ۲.۵ میلیارد تومانی آن توسط بیش از ۲۰ شرکت بینالمللی تهیه شده و به قول تهیه کننده اثر، فیلم باعث ورود ارز به کشور شده است.
یلدا میتواند در یک جامعه جهانی که شناخت درستی از ایران و پایتختنشینان آن ندارند یک سری المانها و عناصر جذاب داشته باشد اما برای مایی که داخل این شهر و با مردمان واقعی آن زندگی میکنیم و از اینها مهمتر، بارها و بارها شاهد داستان فیلم در روزنامهها و گزارشات بودیم، نه تنها حرفی برای گفتن ندارد بلکه تبدیل به یک گل مصنوعی بیبو و بیخاصیت شده که صرفا جلوه زیبایی دارد و بس. درواقع علی بخشی کم و بیش در مستندسازی قهارانه خود مانده و با اینکه خواسته از ان دنیا فاصله بگیرد ولی اثری ساخته که این بار از آنور بام افتاده و هیچ دخلی به یک مستند واقعی در جهان ما ندارد.
پینوشت: نامگذاری فیلم برخلاف خلاقیت علی بخشی در اسم نهادن روی مستند قبلیاش (تهران انار ندارد) نیز با کج سلیقگی تمام صورت گرفته و با هر منطق و زاویهای که به داستان و سوژه فیلم نگاه شود، نمیتوان نام یلدا را برازنده و بامسما خواند.
خداییش نقدت کاملادرست بود مخصوصااینکه اصلااسمش به محتوای داستان ربطی نداره.