مروری بر کتاب پر فروش «سرزمین سوخته» نوشته احمد محمود

مروری بر کتاب پر فروش «سرزمین سوخته» نوشته احمد محمود

احمد محمود از نویسندگان سرشناس تاریخ ادبیات معاصر ایران است و مجموعه هایی چون: دریا هنوز آرام است، بیهودگی، زائری زیر باران، پسرک بومی، غریبه ها، همسایه ها، داستان یک شهر، دیدار، قصه آشنا و از مسافر تا تب خال را در چند دهه اخیر منتشر کرده است. کتاب زمین سوخته او یکی از کتاب های پر فروش او در سال های اخیر محسوب می شود.

کتاب زمین سوخته این گونه به قلم احمد محمود آغاز می شود:

روزهای آخر تابستان است. خواب بعد از ظهر سنگینم کرده است. شرجی هنوز مثل بختک رو شهر افتاده است و نفس را سنگین می کند. کولر را خاموش می کنم و از اتاق می زنم بیرون.  آفتاب از دیوار کشیده است بالا. صابر، کنار حوض، رو جدول حاشیه باغچه نوشته  است و چای می خورد. مینا، شیلنگ را گرفته است و دارد اطلسی ها را آب می دهد. بوس خوش گل های اطلسی، تمام حیاط را پر کرده است.

چمباتمه میزنم لب خوض و دو کف آب می زنم به صورتم. صدای مادر را می شنوم. تو ایوان، نشسته است پای سماور.

  • چای می خوری؟
  • تو لیوان بریز مادر.

مینا، شیلنگ را رها می کند. توباغچه و لیوان چای را از دست مادر می گیرد و می دهد به دستم. گنجشک ها تو شاخ وبرگ انبوه درخت کنار، که وسط حیاط است سر و صدا راه انداخته اند. عصر که می شود، گنجشک ها، دسته دسته هجوم می آورند به درخت کنار و غروب که می شود، درخت کنار از گنجشک سیاهی می زند. چای را مزه مزه می کنم. حواسم به ماهی های قرمز حوض است که صدای صابر را می شنوم.

کتاب زمین سوخته  (schorched earth) در سال ۱۹۸۲ میلادی توسط احمد محمود نوشته شده. داستان جنگی و روایتی تخیلی فانتزی است. انتشارات معین این کتاب را بارها تجدید چاپ کرده است. گزینه ای عالی برای علاقمندان به هنر داستان نویسی. کشش عالی و روایتی شور انگیز دارد که مخاطب را از صفحه اول تا آخر با خود همراه می کند و این قدرت قلم شیوا و تخیل ذهن زیبای احمد محمود را به روایت قلم، به نمایش می گذارد.

بستر زندگی در رمان سرزمین سوخته، محله های فقیر نشین شهر اهواز است. روایتی از هشت سال نبرد بین ایران و عراق که طولانی ترین نبردقرن بیستم بود. کتاب سرزمین سوخته، سال شصت و یک روانه بازار شد و آن طور که گفتیم، بارها با استقبال مخاطبان روبرو شد.

برادر اخمد محمود در جنگ تحمیلی به شهادت رسید. او در دوران جنگ، به مناطق  جنگ زده رفت و همین، الگویی الهام بخش برای احمد محمود شد تا نگاهش از جنگ را با قدرت قلمش، به تصویر بکشد.

احمد محمود در کتاب سرزمین سوخته، خانواده پر جمعیتی را روایت می کند که با توجه به سقوط بستان و سوسنگرد، به اهواز می روند و چهار تن از اعضای این خانواده، در شهر می مانند. داستان در اهواز است. جایی که نمایشگاه و  موزه ای برای تماشای اتفاقات سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ است.

محمود، روایت گرد اتفاقات محلات فقیرنشین اهواز از اول جنگ تا آذر ماه سال ۱۳۶۰ است. آدم هایی را به تصویر می کشد که مثل ماهی بی دفاع،در جویبار پر تلاطم زندگی، شنا می کنند و صید باروت می شوند. آدم  های کوچه  بازاری را روایت می کند که جنگ را قبول کردند. پناه یکدیگر هستند و در مقابل، کاسبانی هستند که در روزگار مصیبت ملی، به فکر جیب خود هستند. مثل احتکارگران دارو و ماسک و ژل و دستکش در روزگار کرونایی ملت ایران در سال ۱۳۹۸.

احمد محمود، ما را به ۲ سال اول جنگ می برد. روایت تلخی از جنگ شهرها. حدیث گریه ها و جدایی ها. نگاه احمد محمود به دفاع جانانه  ملت ایران در جنگ تحمیلی، جانبدارانه است، اما به نظر می رسد که در بیان فجایع جنگ هم ، قلم خوبی دارد. روایتی از جسد های خون آلود، چشم های باز، بدن های پاره پاره شده . . .

اوج و فرود در داستان سرزمین سوخته، به خوبی به تصویر کشیده شده است. نقطه اوج پایانی سرزمین سوخته، از نقاط قوتش است. اصابت موشک به محله «ننه باران» و نمایش دست جدا شده محمد مکانیک بر فراز یک نخل بلند، داستان را به اوج می کشاند.

سرزمین سوخته
پشت جلد کتاب سرزمین سوخته نوشته مرحوم احمد محمود

احمد محمود در آخرین صفحه کتابش چنین می گوید:

آرام سرم را بلند می کنم. جوان خاکستری پوشی را می بینم. بار دیگر برق خیره کننده  ای، چشمم را می زند و یک لحظه همه  جا تار می شود. دلم دارد زیر و رو می شود. آفتاب پهن شده است. می خواهم عق بزنم. خودم راه میگیرم. دهانم پر می شود آب. جوان خاکستری پوش روبرویم ایستاده  است. حرف می زند. نمی دانم چه می گوید. صدایش را نمی شنوم.

به  لبهایش نگاه می کنم که تند وتند حرکت می کند. دندان های ناموزونش پیدا و ناپیدا می شوند. نگاهم از لبانش سر می خورد رو دماغش. چه بزرگ و بی قاعده به نظرم می آید. بعد به چشمانش نگاه می کنم که انگار کلاپیسه است. حالا پیشانی جوان خاکستری پوش است. عرق و خاک قاطی هم شده است و تمام پیشانی اش را پوشانده است.

ناگاه از بالای سر جوان خاکستری پوش، چشمم می افتد به دستی که در انفجار از شانه جدا شده است و همراه موج انفجار، بالا رفته است و تو خوشه خشک نخل بلند پایه گوشه حیاط  «ننه باران» گیر کرده است.

آفتاب کاکل نخل را سایه روشن زده است. خون خشک، تمام دست را پوشانده است. انگشت کوچک دست، از بند دوم قطع شده  است. سبابه  اش، مثل یک درد، مثل یک تهمت و مثل یک تیر سه شعبه، به قلبم نشانه رفته  است.

مطالعه کتاب های داستان، همواره ما را با بخشی از فرهنگ و تاریخ و سبک زندگی اقوام آشنا می کند. یکی از پر فروش ترین کتاب ها در بازار کتاب امروز ایران، کتاب های رمان هستند.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
دیجیاتو
۲ نظر

ورود

  • ادریس اسفند ۲۲, ۱۳۹۸

    این کتاب بخصوص سالها اجازه چاپ نداشت فکر کنم دوران آقای خاتمی اجازه چاپ گرفت،رمان چند جلدی « درخت انجیر معابد» را نگفتی,معرکه‌ست. یک زن رمان‌نویس معرکه داشتیم ولی حیف که خودکشی کرد غزاله علیزاده، رمان معرکه ایشان « خانه ادریسی‌ها » واقعا معرکه‌ست.