جنگ جهانی دوم بین سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ رخ داد و بر اساس برآوردها جان ۸۵ میلیون نفر را گرفت. اگر چه در سال های ابتدایی جنگ به نظر می رسید که ماشین جنگی آلمان نازی برنده سریع و بزرگ این نبرد جهانی خواهد بود اما در نهایت این متفقین بودند که پیروز شدند. دلیل اینکه جنگ جهانی دوم با چنین نتیجه ای به پایان رسید از همان سال های پس از پایان جنگ مورد بحث و مناقشه بوده است. از دست رفتن جان میلیون ها نفر و عواقب غیرقابل جبران و دائمی این جنگ بر کشورهای دخیل و حتی کشورها و مناطقی که هیچ دخالتی در آن نداشتند باعث شده که جنگ جهانی دوم همچنان مورد تمرکز بوده و در مورد آن بحث و تبادل نظر شود تا بار دیگر شاهد حادثه مشابهی نباشیم. با تمام این صحبت ها می توان در مورد اشتباهات بزرگ آدولف هیتلر و نازی ها در جنگ جهانی دوم که در نهایت ورق را برگردانده و باعث شکستشان شد صحبت کنیم.
۱۰- حمله به روسیه در زمستان
تاریخ نشان داده که حمله به روسیه چندان ایده خوبی نیست. انجام چنین کاری در فصل زمستان شرایطی مشابه شروع جنگ زمینی در آسیا بوده که هیچگاه نتایج مطلوبی برای مهاجم نداشته است. دشمن آلمانی ها در جبهه شرقی تنها ارتش سرخ نبود. این زمستان های سرد و کشنده روسیه بود که آلمان ها برای اولین بار آن را از نزدیک تجربه کرده و در مقابل آن تسلیم شدند. سربازان آلمانی یکی پس از دیگری و به سرعت در اثر قرار گرفتن طولانی مدت و بدون وقفه در برابر سرما و تندرای یخ زده و بی پایانی که باید در آن به پیش می رفتند ، مبارزه می کردند و تجهیزات خود را از آن عبور می دادند جان می باختند، نبرد استالینگراد نبردی سرنوشت ساز بود که از آن به عنوان نبرد هولناک مرگ یاد می شود.
سربازان دو طرف در هوای سرد و خرابه های استالینگراد پنهان شده بودند و دسته دسته در اثر سرما جان می باختند. سربازان روسی گاهی تنها کفش هایی ساخته شده از کارتن به پا داشتند و برای در امان ماندن از سرما پوتین های سربازان مرده آلمانی را می پوشیدند. نبرد استالینگراد نقطه عطف جنگ جهانی دوم بود و پس از شکست در این نبرد بود که عقب نشینی نیروهای آلمانی به شکل بی وقفه ای آغاز گردید.
۹- نبرد در دو جبهه
همه می دانند که جنگ در دو جبهه به هیچ عنوان ایده خوبی نیست. البته در طول تاریخ هر کسی که چنین کاری انجام داده با هدف تمام کردن سریع سرنوشت یک جبهه و تمرکز بر روی جبهه دیگر این استراتژی را به کار گرفته است. در طی جنگ جهانی دوم دول متحد می دانستند که برای داشتن شانس پیروزی نباید به طور همزمان در دو جبهه بجنگند و در حالی که نقشه شکست مقاومت متفقین در جبهه غربی به شکست انجامید، از همان ابتدا مشخص بود که کلیت عملیات آن ها نتیجه دلخواهشان را نخواهد داشت. دلیل غیرعملی و غیرمنطقی بودن جنگ در دو جبهه حتی برای کسانی که تجربه نظامی ندارند نیز مشخص است.
انجام دو کار در آنِ واحد بدین معناست که توجه و تمرکز شما تقسیم شده و منابع و تجهیزات شما نیز توزیع خواهند شد. این مسئله را صدها و هزار برابر کنید و فکر کنید مجبورید هم غذا درست کنید و هم حواستان به کودک خردسالتان باشد. در جنگ جهانی دوم آلمان ها باید غذا، مهمات و مردان خود را در جبهه هایی به طول هزاران مایل در جهت های مختلف مدیریت می کردند. به این آشفتگی باید جنگی دیگر که در آفریقا در جریان بود را نیز اضافه کرد و بدین ترتیب درک شکست آلمان ها در جنگ جهانی دوم چندان دشوار نخواهد بود.
۸- اقتصاد تولید جنگی
وارد جنگ شدن هزینه دارد. حفظ جنگ در جبهه های مختلف به طور همزمان نیز قدرت اقتصادی فوق العاده ای می طلبد. اگر چه اقتصاد آلمان پس از جنگ جهانی اول به شدت دچار سقوط شد، زمانی که جنگ جهانی دوم آغاز گردید، آلمانی ها برای تولید سلاح، مهمات و تجهیزات در شرایط بهتری نسبت به کشورهای متفق قرار داشتند. اما با گذشت زمان همه چیز به سوی فروپاشی رفت. علیرغم موفقیت های اولیه، حتی در سال ۱۹۴۱ که هنوز هیتلر در فاز تهاجمی و موفقیت قرار داشت نیز حلقه درونی او به این نتیجه رسیده بودند که ایجاد توازن میان تولید و جنگ در دو جبهه برای آن ها امکان پذیر نیست.
با ورود کشورهای بیشتر به صحنه نبردها، همه اعداد و ارقام بر علیه آلمانی ها شد. بدین ترتیب آن ها به این نتیجه رسیدند که در زمینه تولید تجهیزات نظامی نمی توانند با متفقین رقابت کنند و رساندن تجهیزات به صحنه نبرد نیز مشکل بزرگتری برای نازی ها ایجاد کرد. ورود ایالات متحده به جنگ، آخرین میخ بر تابوت برتری اقتصادی آلمان بود. ایالات متحده نیروهای نظامی، تجهیزات و قابلیت های تولید کافی داشت که با فاصله ای بسیار هر کشوری را پشت سر می گذاشت و حتی اگر این کشور وارد جنگ هم نمی شد دیر یا زود قدرت اقتصادی و لجستیکی خود را به رخ جهانیان می کشید.
۷- سیر کردن شکم سربازان
ورود به جنگ به شدت به منابع یک کشور فشار وارد می کند، مهم نیست که اقتصاد و ثروت کشور درگیر در چه حد و اندازه ای باشد. علاوه بر هزینه های سنگین تامین تجهیزات جنگی برای جنگ در دو جبهه، جنگ به معنای سیر کردن شکم مردان و زنانی است که به هر شکلی در نبردها شرکت دارند. وقتی در جبهه های مختلف در حال جنگ بوده و از سرزمین اصلی تان فاصله بگیرید اوضاع برایتان دشوارتر نیز می شود. آلمان ها با هر مایل پیشروی و برای تصرف هر شهر بزرگ و کوچک از کشور خود بیشتر فاصله گرفته و بدین ترتیب تجهیزات و منابع باید مسیر بیشتری را می پیمود و نیاز به غذا نیز بیشتر می شد.
هر چیزی غیر از یک عملیات سریع و خرد کننده، برای مهاجمان به یک عملیات فاجعه بار تبدیل می شد و این نیز میخ دیگری بر تابوت آلمانی ها در جنگ جهانی دوم بود. مردمی که در خانه گرسنه هستند و از تماشای شرایط مشابه فرزندان خود در جبهه ها رنج می برند، شانس کمتری برای حمایت از رژیم داشته و با نبردهایی هزاران مایل دور از خانه موافقت می کنند. اگر چه ابراز چنین مخالفت هایی در آن روزهای آلمان به معنای خودکشی بود اما به محض مستولی شدن گرسنگی و قحطی، باور و ایمان مردم آلمان به هیتلر و برنامه هایش رنگ باخت.
۶- دانکرک
مگر اینکه زیر سنگ زندگی کرده باشید و گرنه اسم فیلم دانکرک یا ماجرای آن را شنیده اید، ماجرایی باورنکردنی که بین ۲۶ می تا ۴ ژوئن ۱۹۴۰ رخ داد. هیچ فیلمی نتوانسته بزرگی این واقعه را به تصویر بکشد، واقعه ای که در آن بیش از ۸۰۰ کشتی و قایق بریتانیایی نیروهای کشورشان که تا شمال فرانسه عقب رانده شده و در ساحل دانکرک بین دریا و نیروهای آلمانی گرفتار شده بودند را به خانه منتقل کردند، عملیاتی که به عملیات دینامو مشهور شد. پیش از این واقعه، نیروهای آلمانی توانسته بودن نیروهای فرانسوی، بریتانیایی و بلژیکی را عقب رانده تا جایی ک دیگر جایی جز کانال انگلیس برای عقب نشینی وجود نداشت. در تلاش نیروهای متفقین برای ساخت و حفظ یک مانع دفاعی در هفت مایلی ساحل دانکرک گردان های بسیاری شرکت داشته و در نهایت تسلیم آلمانی ها شده بودند.
در نهایت نیروهای باقیمانده در فضاهای کوچکی بین واحدهای شکست خورده و تسلیم شده گرفتار شده بودند در حالی که نیروی هوایی آلمان موسوم به لوفت وافه شهر دانکرک را بمباران می کرد و به نظر می رسید ارتش متفقین فاصله ای با نابودی مطلق ندارد. اشتباه بزرگی که آلمان ها در این حال انجام دادند هنوز هم یک راز باقی مانده است. چرا آلمان ها فشار خود در دانکرک را ادامه نداده و باقیمانده نیروهای متفقین را نابود نکردند در حالی که این نیروها دیگر نه نای نبرد داشتند و نه جایی جز دریا برای عقب نشینی؟ جدای از محیط بوته ای بین ساحل و دانکرک که فضا را برای پیشروی تانک ها دشوار می ساخت، گفته می شود که توزیع گسترده نیروهای متفقین، ظاهر پرآشوب دانکرک و احتمال بسیار اندک چنین سناریو فاجعه باری، باعث شده بود فرماندهان ارشد ارتش آلمان آن را یک تله فرض کنند.
۵- تکیه بیش از حد بر ماشین معما
کدها، رمزها و زنا و مردانی که آن ها را ساخته و سعی در شکستن آن ها را دارند، جاسوسی و خرابکاری در طول تاریخ همواره در صف اول جبهه نبرد بوده است. جنگ جهانی دوم نیز از این قاعده مستثنی نبود. ماشین معما (Enigma Machine) ابزاری در دست آلمانی ها بود که در پایان جنگ جهانی اول ساخته شده و از کیبوردی تشکیل شده بود که تمامی ۲۶ حرف الفبای انگلیسی را روی خود داشت، همراه با یک تخته سیم بندی در قستم جلو که به هر حرف امکان می داد به یک حرف دیگر و سه دسته روتور متصل شود. اگر حالت کاملاً مشابهی در دستگاه دوم ایجاد می شد، متن تولید شده به پیامی که در ابتدا رمزگذاری شده بود ترجمه می شد. این تکنولوژی در صورت استفاده درست برای رمزگذاری پیام ها بسیار موثر بود اما به خاطر تنبلی افراد فعال در عرصه کدگذاری، کد شکن های لهستانی با صرف زمان کافی توانستند رمزها را بشکنند.
اگر چه پیش از شروع جنگ جهانی دوم اضافه شدن دو چرخ روتور به این دستگاه کار این کد شکن ها را دشوار ساخت اما لهستانی ها هر چند با سرعت و کیفیت کمتر اما باز در شکستن رمز پیام ها موفق بودند. آلن تورینگ و بسیاری دیگر سخت تلاش کردند تا کدهای آلمانی ها را شکسته و اطلاعت نظامی حیاتی در اختیار نیروهای متفقین قرار دهند. با توسعه یک کامپیوتر که می توانستند تحلیل ها را سریع تر از انسان انجام دهد کار شکستن رمزها ساده تر شد. با کشف یک کتاب مربوط به کدها از یک کشتی آلمانی و یک ماشین معما و کتاب کدی که از یک یوبوت آلمانی بدست آمد بیش از پیش شکستن کدها برای متفقین آسان شد.
۴- ورود ایالات متحده به جنگ
علیرغم اینکه ایالات متحده در ابتدای جنگ جهانی دوم و برای دو سال اول موضع بی طرف گرفت، حمله به پرل هاربر در هوایی در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ آن ها را وارد جنگ ساخت. این حمله غافلگیرانه توسط ژاپنی ها باعث شد که قدرت نظامی کامل ایالات متحده نه تنها در اقیانوس آرام با ژاپنی ها درگیر شود بلکه در نبرد اقیانوس اطلس نیز وارد نبرد با آلمانی ها و ایتالیایی ها گردد. اگر چه ورود ایالات متحده به نبردها نتیجه تصمیم یا عمل مستقیم آلمانی ها نبود اما تاثیر آن بر اوضاع تمام کشورهای درگیر بسیار قابل توجه بود. با اعلان جنگ ایالات متحده علیه ژاپن، آلمان نیز علیه ایالات متحده اعلان جنگ داد.
قدرت نظامی ایالات متحده در دریا، هوا و روی زمین و توانایی این کشور در تولید مهمات، سخت افزار و غذا در ادامه جنگ تکیه گاه اصلی متفقین بوده و مسیر جنگ را به کلی تغییر داد. در حالی که آلمان تا قبل از این نیز با مشکل در تولیدات نظامی مواجه بود، ورود چنین اقتصاد بزرگ و قدرت نظامی قابل توجهی اوضاع را برای این کشور بد کرده و موجب دلگرمی و افزایش روحیه فرانسوی ها و بریتانیایی ها شد که در نهایت سرنوشت جنگ را به مسیری دیگر برد.
۳- کیش شخصیت آدولف هیتلر
اغلب رهبران جهان، به طور ویژه در دوران بحران، تمایل دارند چهره عمومی خود را از طریق افراد نزدیک به خود به نمایش بگذارند، چه برای مردم خود و چه دشمنانشان. هیچ جایی برای سیاست متوسط و میانه و احساساتی شدن وجود ندارد. وقتی کشور شما وارد جنگ می شود، هر شهروند دیدگاه خود را بر اساس تصوری که از رهبران کشور و تصویر آن ها دارد شکل می دهد و آلمان نیز در طول جنگ جهانی دوم از این قاعده مستثنی نبود. آدولف هیتلر که هنوز درد ناشی از تحریم ها و محدودیت های پس از جنگ جهانی اول را حس می کرد، به سراغ یک مسیر احساسی رفت که مورد استقبال مردم آلمان قرار گرفت: ایده ای مبتنی بر نه تنها غرور و برتری ملی بلکه این موضوع که آن ها شایسته چنین شرایط دشوار و بغرنجی نیستند. افتخار به میراث، ریشه و کشور هیچ ایرادی ندارد و همه در برابر ظلمی که در حقشان شده احساس ناخوشایندی دارند.
مشکل این بود که هیتلر مردی بسیار کاریزماتیک، سخنوری بزرگ و بسیار ماهر در انتخاب کلمات برای ابراز ایدئولوژی خطرناک خود به شیوه ای بود که نه تنها ایمن و بی مشکل جلوه می کرد بلکه منطقی نیز به نظر می رسید. عضویت در حزب نازی برای موفقیت در هر کسب و کاری حیاتی بود. مردم با ژست خاص «درود بر هیتلر» به هم سلام می کردند. هیتلر دیگر یک شخص نبود بلکه یک نماد و اسطوره بود، تجسم ایده و نقشه ای که آلمان را به جایگاه درست و حقیقی اش در عرصه جهانی می رساند. اما مشکل این کیش شخصیت همیشه این بوده که مردم گول می خورند و در نهایت شکست خورده و مایوس می شود. اگر چه شکست های متوالی هیتلر را از لحاظ فیزیکی شکننده ساخته و باعث شده بود وی تنها با داروهای مخدر سر پا باشد اما کمتر کسی می توانست به کنار رفتن او فکر کند. کیش شخصیتی که هیتلر در اطراف خود ایجاد کرده بود مردم را به این باور رسانده بود که او نه می بازد و نه شکست می خورد. اما در واقعیت دقیقاً همین اتفاق رخ داد.
۲- ناتوانی یا بی میلی برای مواجهه با واقعیات
علیرغم موفقیت های اولیه و پیروزی های باورنکردنی، خیلی زود آشکار شد که ماشین جنگی آلمان که این همه در مورد آن گزافه گویی شده بود رفته رفته کند شده، متوقف شده و در تمامی جبهه ها به عقب رانده می شود. هزینه جنگ از لحاظ انسانی، مهمات، تجهیزات و مسائل اقتصادی از مرز بحرانی عبور کرده و نه تنها باعث شکست در میدان نبرد شده بود بلکه اقتصاد و جامعه آلمان را نیز به سوی نابودی می برد. نیروهای شوروی در شرق و متفقین در غرب همچنان به فشارهای خرد کننده خود ادامه می دادند و پیش می آمدند و نیروهای مقاومت آلمانی اندکی که باقی مانده بودند را به سمت سرزمین اصلی آلمان می راندند.
بی توجهی عامدانه یا اعتماد به نفس توهمی یا حضور در میان مردان بله قربان گو باعث شد که سرنوشت واقعی اقدامات جنگی توسط هیتلر و مقامات ارشد نازی نادیده گرفته شد تا زمانی که نیروهای دشمن به دروازه های برلین رسیده بودند. اگر برآوردهای صادقانه و واقعی از شرایط کشور و وضعیت میدان نبرد صورت می گرفت شاید تلاشی برای توقف نبردها و صلح انجام می شد اما با این باور تزلزل ناپذیر که آن ها در نهایت پیروز خواهند شد، تا ورود تانک های دشمن به شهر برلین، هیتلر با واقعیت شرایط مواجه نشده و آنگاه بود که در پناهگاه زیرزمینی اش جان خود را گرفت.
۱- بمباران لندن
ایده اصلی پشت حمله رعد آسای مشهور نیروی هوایی آلمان به لندن که به مرگ غیرنظامیان و ویرانی گسترده تبدیل شد، این بود که تهدید مداوم و بمباران گسترده باعث خرد شدن روحیه مردم بریتانیا شده و آن ها شهامت و میل به جنگ و دفاع از خود را از دست خواهند داد. علیرغم خسارات گسترده و وحشتی که در میان مردم ایجاد شده بود (همانند اتفاقی که بعدها متفقین برای شهر درسدن رقم زدند)، نتیجه کاملاً برعکس بود. در میان مردمی که در خیابان با مرگ عزیزانشان روبرو شده، مرگ از آسمان به سراغشان آمده، دارایی هایشان در برابر چشم هایشان می سوخت و کاری از دستشان بر نمی آمد، یک توافق وجود داشت و آن اینکه تسلیم شدن در برابر آلمانی ها دیگر گزینه ای از گزینه های موجود نبود.
به جای شوراندن مردم علیه ایده جنگ و مقاومت، بمباران های هواپیماهای آلمانی، بریتانیایی ها را به این باور رساند که شکست دشمن تنها راه پیش رو بوده و هیچ چیز دیگری قابل قبول نیست. شاید بمباران سنگدلانه و بیرحمانه لندن و دیگر شهرهای بزرگ بریتانیا بزرگ ترین اشتباه آلمان در جنگ جهانی دوم بود. با قرار دادن مردم بریتانیا و دیگر کشورها زیر تهدید غیرقابل توصیف و فشار فراوان، به جای خرد کردن روحیه و شهامتشان، آن ها چاره ای جز اتحاد نیافتند و بیش از پیش تشنه دیدن پایان جنگ با شکست آلمان شدند.
بیشتر بخوانید: ۵ دلیل علمی و منطقی برای اینکه آلمان نازی نمی توانست برنده جنگ جهانی دوم باشد
اورسولا کوژینسکی ؛ جاسوس روسی که نزدیک بود هیتلر را بکشد و شوروی را صاحب بمب اتمی کرد
یک مورد مهم یادتون رفت
هیتلر به تجهیزات جنگی عظیم الجثه علاقه زیادی داشت اگرچه از قدرت اتم با خبر بود اما توجه و پافشاری کافی برای حفظ و تکریم دانشمندان هسته ایش نکرد
اتفاقا کرد فقط نرسید به جنگ اگه میرشید به جنگ کلک کنده بود
اقای ادمین هیتلر میتونست دانکرک رو قبرستان متفقین کنه ولی نخاست
و تاریخ تکرار میشود. فقط آلمان شده روسیه، هیتلر هم شده پوتین….
همش چرت وپرته ، اگر امریکا واردجنگ نمیشد المان نازی هم کلک روسیه و هم کلک انگلستانو میکند اما امریکا ترسید که المان ابرقدرت بشه چون بمب اتم هم داشت میساخت المان نازی در کشور نروژ دیدن اگه المان نازی نابود نشه همرو نابود میکنه.
این مطالب باواقعیات تاریخی مطابقط نداشت .هیتلر بارها در اوج قدرت صلح رو مطرح کرد نه در زمان شکستش اما یهودها ی حاکم بر کشور آمریکا و انگلیس خواستار صلح نبودند
ای زنده باد هیتلر