بیایید واقعیت را قبول کنیم که فصول ۵ تا ۸ سریال بازی تاج و تخت (Game Of Thrones) به خوبی و جذابیت فصول اول تا چهارم نبود. کاهش کیفیت سریال در فصول پایانی تا حدود زیادی به خاطر این بود که نویسندگان و شورانرها مجبور بودند بدون داشتن منابع اورجینال، داستان را ادامه دهند. البته گناه این کاهش کیفیت تماماً متوجه سریال نیست زیرا تاخیرهای متوالی در انتشار کتاب ها و تلاش های مارتین برای مخفی نگه داشتن و جلوگیری از اسپویل شدن داستان هایش باعث شده بود که از فصل پنجم به بعد، نویسندگان مسیر خود را در پیش بگیرند. همچنین اقتباس از کتاب A Feast for Crows که از نگاه بسیاری ضعیف ترین کتاب در میان کتاب های مارتین در فرانچایز ترانه یخ و آتش به شمار می آید و البته A Dance with Dragons کار دشواری بوده است.
برخلاف سه کتاب اول، داستان در لوکیشن های مختلفی رخ داده و با یکدیگر ارتباطی ندارند و پرش های زمانی بسیار است. همچنین مقدار زیادی توجه به شخصیت هایی وجود داشت که داستان هایشان به هیچ جا نمی رسید (برای مثال شخصیت سامیول تارلی) در حالی که برخی شخصیت ها مانند سانسا تقریباً فراموش شده بودند. با این وجود، برخی از بهترین اتفاقات اکشن، پیچ و تاب ها و افشاگری های داستان و البته لحظات کلیدی با تاثیرات احساسی ویرانگر در فصول انتهایی سریال بازی تاج و تخت رخ می دهد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ تغییر هوشمندانه و خوبی آشنا کنیم که در سریال بازی تاج و تخت نسبت به کتاب های مارتین رخ داد.
۱۰- پایان داستان
بلکه البته که پایان سریال بازی تاج و تخت مطلوب همگان نبود اما پایان سریال هایی که برای مدت های طولانی پخش شده اند همواره با استقبال اندکی مواجه می شوند. می توانید به تمام این نقاط ضعف متعدد گیر بدهید اما اپیزود پایانی فصل هشتم سریال نقاط قوت زیادی داشت. این اپیزود پر از بازی های احساسی و لحظات تلخ و شیرین بود که در دیگر فصول سریال کمتر دیده شده بود. همچنین این اپیزود بیشتر با سبک داستان پردازی مارتین هماهنگ است و در حالی که نمی دانیم سرنوشت ماجرا در کتاب های مارتین چگونه است، خالقان سریال از اتفاقات مهم مطلع بوده و اینکه چطور خود را به پایان داستان برسانند انتخاب خودشان بوده است.
بدون شک مقایسه تفاوت های پایان سریال با پایان کتاب های مارتین جذاب خواهد بود و آیا باید دید که سرنوشت شخصیت های داستان با آنچه در سریال دیدیم متفاوت خواهد بود یا خیر. سانسا ملکه شد، جان اسنو به دیوار بازگشت و آریا به آرزویش برای رفتن به سرزمین های دیگر رسید. شاید کمتر کسی از سرنوشت برن با آن قدرت های خداوند گونه اش راضی باشد و او را گزینه مناسبی برای پادشاهی وستروس ببیند اما همه موافقند که سرنوشت اکثر شخصیت ها خوب بود.
۹- اژدهای دروگون علیه ارتش لنیسترها
هفت فصل طول کشید تا به اینجا برسیم اما بالاخره به آنچه می خواستیم رسیدیم. در فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت بود که بالاخره دنریس را سوار بر اژدها در یک جنگ بزرگ دیدیم که درهای جهنمش را به روی دشمن باز می کند. همچنین این اتفاق یکی از اولین مواردی بود که سریال به طور کامل چهارچوب زمانی و جغرافیایی که در فصول اولیه به دقت رعایت کرده بود را کنار گذاشت. دنی و نیروهایش به یکباره و بدون هیچ توضیحی در افق پدیدار می شوند اما نمی توانید بگویید که این موضوع برایتان ناخوشایند بوده است.
در کتاب های مارتین، هنوز قدرت واقعی و کامل اژدهایان دنریس نمایش داده نشده و تنها موفق شده اند چند نفر را بسوزانند، پیش از اینکه دنریس موفق شود به شکلی واقعی از آن ها در میدان نبرد استفاده کند. البته که قبلاً نیز دیده بودیم که اژدهایان دنریس مردم را بسوزانند اما این اولین بار بود که سطح بالایی از کشتار را از جانب این موجودات ترسناک دیدیم و بخش زیادی از ارتش لنیسترها را در آتش خشم خود سوزاندند. همچنین در این فصل قدرت تیرهای اسکورپیون را دیدیم و این بدان معنا بود که نیروهای سرسی کاملاً ناتوان نبودند که به اتفاقاتی مرگبار و آسیب پذیری اژدهایان در آینده اشاره داشت.
۸- منفجر کردن سپت اعظم بیلور
همه ما می دانستیم که سرسی بعد از راهپیمایی عریان و تحقیر کننده شرمساری اش به دست گنجشک اعظم دیوانه و پیروانش، دست به انتقامی خونین خواهد زد زیرا اگر قرار بود انتخابی برای تحقیر کسی داشته باشید، سرسی آخرین کسی بود که در فهرست هر کسی وجود داشت. در آخرین حضورش در کتاب رقص با اژدهایان، سرسی به تازگی راهپیمایی شرمش را به پایان رسانده و نقشه او برای ادامه داستان هنوز فاش نشده است. اما خشم درونی او به خوبی نشان می دهد که عاقبت خوبی در انتظار کسانی که او را تحقیر کردند وجود ندارد.
در نسخه سریالی اما انتقام او به شکلی باشکوه و ترسناک رخ می دهد. تا این بخش از سریال، مخاطبان به دیدن نقشه های دقیق و پیچیده که در طول زمان های طولانی فاش می شوند عادت کرده بود و به همین خاطر انتقام سرسی بیش از پیش غیرمنتظره و تکان دهنده بود. هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند که شیر ماده داستان تمام یک ساختمان را در داخل کینگز لندینگ و پر از بیگناه منفجر خواهد کرد، تنها به این دلیل که تعداد اندکی از دشمنانش را نابود کند. همچنین شوکه کننده بود که دیدیم به یکباره تعداد زیادی از شخصیت های سریال از بین رفتند و نشان داد که یک ملکه برای حفاظت از خودش تا کجا می تواند پیش برود.
۷- افشاگری بزرگ در مورد جان اسنو
شاید بسیاری از تماشاگران سریال انتظار این پیچش داستانی را داشتند، در واقع از ابتدای سریال، اما تایید شدن آن در چهارچوب سریال بسیار خوشایند بود. برای مدت زمانی طولانی، هم در کتاب های مارتین و هم نسخه سریالی بازی تاج و تخت سرنخ هایی در مورد راز مادر واقعی جان اسنو در اختیار مخاطب قرار گرفته بود. کتاب های مارتین به طور ویژه در مخفی کردن این سرنخ ها بسیار موفق عمل کرده و هنوز هم نمی دانیم که آیا در این کتاب ها پدر و مادر واقعی جان اسنو فاش خواهند شد یا خیر. اما در نسخه تلویزیونی، جان اسنو که برای مدتی طولانی فکر می کشد فرزند حرامزاده ند استارک باشد، در واقع خواهرزاده واقعی و حلال زاده او بود: ایگان تارگرین و فرزند ریگار تارگرین و لیانا استارک که وارث برحق تاج و تخت نیز می شد.
هویت واقعی او پنهان شده بود تا از او در برابر رابرت برثیون محافظت شود که از دودمان تارگرین ها بیزار بوده و می خواست آن ها را به تمامی نابود کند. طبیعتاً جان اسنو در بدترین زمان ممکن از تبار و هویت واقعی خود مطلع می شود: بعد از اینکه به عمه اش دنریس تارگرین ادای وفاداری کرده و البته با او نیز رابطه عاشقانه پیدا کرده است. ایگان در کتاب های مارتین نیز حضور دارد اما هیچ ارتباطی بین او و جان اسنو موجود نیست. به نظر می رسد که او برادر تبعید شده دنریس باشد که توانسته از سرنوشت باقی خانواده تارگرین ها فرار کند. تنها تیریون و تعداد اندکی دیگر از شخصیت ها هستند که از هویت واقعی او خبر دارند.
۶- ماجراهای هاردهوم
نبرد با مردگان در فصل هشتم و در وینترفل را فراموش کنید، بهترین نبرد با نامیراها در سریال در هاردهوم رخ داد و بهترین بخش از فصل پنجم بازی تاج و تخت. این بخش از فصل پنجم بسیار پرتنش، شیطانی و تمام کننده بود، همان چیزی که سازندگان سریال می خواستند، موفقیت کوچکی که از نابودی هولناکی در آینده خبر می داد. جان و برخی از نیروهای زبده اش به هاردهوم می رسند تا سعی کنند ساکنان به دام افتاده وحشی را از دست نیروی عظیم پادشاه شب نجات دهند. البته همه چیز خوب پیش نمی رود چون اینجا بازی تاج و تخت است.
همانند نبرد وینترفل و حمله نامیراها، تنها اینجاست که می توانید ببینید حمله نامیراها چگونه است و جان اسنو باید دست به کار بزرگی بزند: نبردی حماسی وقتی می فهمیم که فولاد والیریایی و دراگون گلس تنها چیزهایی هستند که می توانند وایت واکرها را از بین ببرند. در کتاب های مارتین به این موضوعات تنها اشاره ای ضمنی شده است و در کنار شایعاتی که در این باره وجود دارد، تنها نامه هایی که بین جان اسنو و کاتر پایک رد و بدل می شود به این موضوع اشاره دارند. بعد از نبرد هاردهوم بود که هر کسی در مورد خطر وایت واکرها تردید داشت، تردیدش را کنار گذاشت.
۵- بازگشت جان اسنو به زندگی
وقتی جان اسنو مورد خیانت زیردستانش قرار گرفته و در پاسگاه نگهبانان شب کشته شد، بسیاری شوکه شدند و به گریه افتادند، بعد از آن همه تلاشی که وی برای نجات صدها بیگناه از دست نامیراها انجام داده بود. شاید کسی انتظار نداشت که یکی دیگر از قهرمانان اصلی داستان کشته شود، دستکم نه پیش از اینکه اهمیت میراثش را درک کرده یا پیش از اینکه وایت واکرها حمله بزرگشان را انجام دهند اما ظاهراً این همان کاری بود که در نسخه سریالی اتفاق افتاد. شاید برخی به بازگشت او امیدوار بودند اما به لطف تاکید کیت هرینگتون بر اینکه او دیگر در سریال نخواهد بود، همه تقریباً مرگ همیشگی اسنو را قطعی دانسته و مشغول سوگواری بودند.
خوشبختانه وقتی ملیساندر از راه رسید و با وردهایی که خواند، جان اسنو را از خواب عمیقش بیدار کرد، طرفداران سریال بازی تاج و تخت نفس راحتی کشیدند. اما تا آخرین لحظه نیز تنش و هیجان ادامه داشت زیرا در ابتدا وردهای ملیساندر ظاهراً اثری بر بدن بی جان اسنو نداشت. هنوز از سرنوشت جان اسنو در کتاب های مارتین خبر نداریم و تنها به این موضوع اشاره می شود که کشته می شود. مرگ همیشگی و قطعی جان اسنو در کتاب های مارتین غیرمحتمل به نظر می رسد، به همان دلایلی که قبلاً اشاره کردیم، اما اینکه چطور به زندگی باز می گردد مشخص نیست.
۴- اژدهای زامبی دیوار بزرگ را خراب می کند
وقتی اولین بار اندازه های ترسناک دیوار یخی شمال را دیدیم و شنیدیم که هزاران سال از هفت قلمرو در برابر حملات بزرگ و کوچک محافظت کرده، می دانستیم که این بار دیر یا زود فرو خواهد ریخت اما چطور؟ خوشبختانه سازندگان سریال خوب می دانستند که بینندگان چه می خواهند و یکی از دیوانه کننده ترین لحظات کل سریال را خلق کردند. بعد از نبرد با نامیراها، ویسریون توسط پادشاه شب کشته شده و به سرعت به صف ارتش نامیراها می پیوندند و نام اژدهای زامبی را پیدا می کند.
پادشاه شب سوار بر همین اژدها، ارتشش را به سمت دیوار هدایت کرد و آتش آبی خود را به سمت دیوار رها می کند و در این مسیر همه چیز را نابود می کند، از جمله کسل بلک. به وضوح در کتاب های مارتین هنوز به چیزی اینچنین نزدیک هم نشده ایم زیرا دنی به تازگی سوار شدن بر یکی از اژدهایانش را آغاز کرده است. اما با توجه به قدرت اژدهایان و اینکه مارتین علاقه زیادی به شکنجه قهرمانانش دارد، بعید به نظر می رسد که بزودی درگیری بزرگی بین این اژدهایان در بخشی از داستان رخ ندهد. شاید داستان طوری پیش برود که دنریس مجبور شود یکی از بچه های خود را بکشد.
۳- در را نگه دار لطفا، هودور
نه، هنوز خیلی زود بود، اگر در این لحظه از داستان سریال بازی تاج و تخت اشک در چشمانتان حلقه نزده و حتی جاری نشده بود، بدون شک انسان سنگدلی هستید! تمام چیزی که هودور می خواست خدمت کردن وفادارانه به خاندان استارک بود و اینکه گهگاهی غذای خوبی بخورد. او محافظ وفادار برن بود و در تمام دوران حضورش در شمال او را روی دوش خود حمل می کرد، با نامیراها، سرمای سوزان و بوران مواجه شده بود تنها به این خاطر که برن بتواند کلاغ سه چشم را پیدا کند. تا به این لحظه از سریال، دلایل اینکه هودور تنها می توانست نام خود را به زبان بیاورد بر کسی فاش نشده بود. دلایل این ابهام نیز به اندازه پایان شخصیت او تراژیک و تکان دهنده هستند.
در این نقطه از سریال شاهد یک سفر زمانی کوچک بودیم (که ظاهراً در اپیزودهای قبلی فراموش شده بود) و سرنوشت و هدف هودور به تصویر کشیده شد. با توجه به اینکه این اپیزود از سریال توسط مارتین نوشته شده و هنوز سرنوشت هودور در نسخه کتابی مشخص نیست، به نظر می رسد شباهت هایی در این بخش از داستان بین نسخه سریالی و کتابی وجود داشته باشد. آیا سرنوشت هودور از ابتدا این بوده که جان خود را در راه نجات برن فدا کند؟ برای اینکه در را نگه دارد (Hold the door) تا اینکه هودور آخرین هودورش را به زبان می آورد. زمان مشخص خواهد کرد.
۲- آریا علیه خاندان فری
ماجرای عروسی خونین برای تماشاگران سریال بازی تاج و تخت بسیار غیرمنتظره، تکان دهنده و به شدت ناخوشایند بود زیرا تعداد زیادی از شخصیت های مثبت و کلیدی داستان مورد خیانت قرار گرفته و در قلعه های دوقلو سلاخی می شوند، تنها به این دلیل که خاندان فری فکر می کرد مورد توهین قرار گرفته است. طرفداران سریال بازی تاج و تخت مدت های طولانی برای انتقام از خاندان فری منتظر بودند و هر چه انتظار بیشتر می شد، مشخص بود که انتقام هولناک تری در راه خواهد بود. و بالاخره زمان انتقام فرا رسید. هر دو حمله آریا به خاندان فری غیرمنتظره و رضایت بخش بود، که توانسته بود از مهارت های جدید و آموزش هایش به لطف مردان بی چهره برای قتل فری ها استفاده کند.
آریا خود را در قالب یک دختر خدمتکار به حلقه درونی خاندان فری رساند و در نهایت در مواجهه با والدر فری فاش کرد که گوشت پسرانش را در قالب کیک برای وی پخته و در نهایت گلوی او را نیز برید. والدر فری مجبور شد به چشمان آریا نگاه کند که به او لبخند می زد و در نهایت مرگ به سراغ رهبر خاندان فری می آید، پیش از آنکه از چهره او برای مسموم کردن باقیمانده خانواده در یک مهمانی مرگ شبیه عروسی خونین استفاده شود. اما در کتاب ها هنوز مشخص نیست که فری ها مزد جنایت خود را می گیرند و آیا این انتقام توسط خود استارک ها گرفته می شود یا یکی از متحدانشان. کایتلین استارک در کتاب های مارتین هنوز به شکلی زنده است و می خواهد از بولتون ها و فری ها انتقام بگیرد و شاید او باشد که بالاخره انتقام استارک ها را می گیرد. نتیجه هر چه که باشد، فری بودن این روزها خطرناک است!
۱- نبرد حرامزادگان
با فاصله ای زیاد، نبرد حرام زادگان بهترین نبرد سریال است، آن هم سریای که پر از نبردهای حماسی است. این نبرد بسیار زیبا و چشم نواز است، نبردی که به زیبایی به تصویر کشیده شده و البته یکی از تاریک ترین سکانس های نبردی است که تاکنون در تلویزیون دیده شده است. حتی ارباب حلقه ها نیز هرگز به ما نشان نداده بود که جنازه هایی که طبیعتاً در نبردها باقی می ماند می توانند شخصیت های اصلی را به کام مرگ بفرستند. در انتهای این نبرد، از راه رسیدن یک کمک غیرمترقبه همه چیز را تغییر داد، وقتی شوالیه های ویل در بهترین لحظه از راه رسیدند اما این باحال ترین اتفاق برای ایجاد یک پایان خوش بود که نمونه اش را به ندرت در سریال بازی تاج و تخت دیده بودیم.
بله ریکان استارک از دست رفت اما این بیرق استارک ها بود که برای اولین بار در چهار فصل گذشته در وینترفل برافراشته می شد. رمزی بولتون به سزای اعمال شیطانی اش رسید و این همان پایان هیجان انگیز و غیرمنتظره ای بود که از نویسنده ای مانند مارتین انتظار داشتیم. اما در کتاب ها، مارتین هنوز هم با حمله استنیس به وینترفل هنوز ما را آزار می دهد و در یک لحظه حساس همه چیز تمام می شود بدون اینکه بدانیم در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد. شاید حتی اگر نبردی در وینترفل رخ دهد، جان اسنو به خاطر اوردوز در چاقو خوردن در آن حضور نداشته باشد. از این رو شاید هیچوقت نبرد حرامزادگانی در کتاب های مارتین رخ ندهد و همین موضوع باعث شده این بخش از سریال بازی تاج و تخت ویژه ترین و منحصربفردترین دارایی و گنجینه آن باشد که در کتاب ها وجود ندارد.
بیشتر بخوانید:
۱۰ شخصیت جذاب کتاب های جرج آر آر مارتین که در سریال بازی تاج و تخت به هدر رفتند
موردهای ۱۰ و ۵ و ۲ که واقعا وصله نچسبی به کلیات داستان بودند. پایان بندی که کمتر کسی رو راضی کرد. زنده شدن جان اسنو که خیلی بچگانه بود و مطمئنم در کتاب های مارتین این اتفاق حداقل به این شکل نمیوفته. خط داستانی آرایا هم از فصل ۶ به بیراهه رفت و ارتباط و منطقش رو با بقیه داستان از دست داد. هم کشته شدن پادشاه شب و هم خاندان فری به دست آریا به شکلی که اجرا شد برای کمتر کسی راضی کننده بود. ضمن اینکه این سوال رو ایجاد کرد که چرا از چنین قدرتی برای کشتن سرسی و بقیه دشمنان استفاده نکردند.
موارد ۹ و ۴ هم با وجود جلوه های زیبای که در سریال داشتند ولی بود و نبودشون تاثیری در پیشبرد داستان نداشت.
مورد ۷ هم به نظر من می تونست خیلی بهتر اجرا و ازش در پیشبرد داستان استفاده بشه نه به اون شکل شتابزده که در سریال اتفاق افتاد. کلا عجله ای که در فصل آخر برای جمع کردن داستان داشتن خیلی چیزها رو خراب کرد.
تایتل متنو که خوندم خندم گرفت و وقتی متن رو تموم کردم از خنده دل درد گرفته بود
این مطلب صددرصد به دست کسی نوشته شده که حتی نمیدونه مارتین کتابشو تا کجا نوشته