رابرت دنیرو اغلب به عنوان یکی از بزرگ ترین بازیگران تمام دوران سینما شناخته می شود. او به سرعت به یک نام مشهور و مسلماً گانگستر مورد علاقه آمریکایی ها تبدیل شد. دنیرو بیشتر به خاطر همکاری های مکررش با مارتین اسکورسیزی شناخته می شود اما در کمدی های خانوادگی نیز نامی برای خود دست و پا کرده است. رابرت دنیرو به خاطر بازی در یک فیلم بیسبالی به نام طبل را آهسته بزن (Bang the Drum Slowly) مورد توجه قرار گرفت، اما تا زمان همکاری با اسکورسیزی که بر روی نشان دادن توانایی های بازیگری متنوع دنیرو تمرکز کرد، حرفه بازیگری این بازیگر مشهور اوج نگرفت.
محدوده بازیگری دنیرو هیچ حد و مرزی نمی شناسد، چرا که می تواند بدون زحمت زیادی از پدر بزرگی دوست داشتنی به یک عضو مافیایی بیرحم تبدیل شود. جالب اینجاست که دنیرو تنها دو جایزه اسکار به نام خود دارد، اما میراث او از هر جایزه ای که می توانست داشته باشد پیشی می گیرد. دنیرو به تازگی با ایفای نقش در فیلم قاتلان ماه گل، همکاری دیگری بین او و مارتین اسکورسیزی، خیلی زود سر و صدای زیادی برای جایزه اسکار به پا کرده است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با بهترین فیلم های رابرت دنیرو آشنا کنیم که رتبه بندی شده اند.
۲۰- The Mission (1986)
این فیلم که توسط واتیکان به عنوان یکی از مهم ترین فیلم های مذهبی تمام دوران ها در نظر گرفته می شود، فیلمی است نوشته رابرت بولت و به کارگردانی رولند جافه. ماموریت داستان ورود یک کشیش یسوعی به سرزمین های گورانی لندز در آمریکای جنوبی برای ترغیب کردن بومیان به مسیحیت است. این کشیش در کار خود موفق می شود پس از آنکه از یک تاجر برده سابق که به دنبال رستگاری است کمک می گیرد و بدین ترتیب در کاری که دیگران در آن شکست خورده اند موفق می شود. رابرت دنیرو در اینجا نقش رودریگو مندوزا را بازی می کند، مردی که پس از زندگی به عنوان یک تاجر برده، اکنون زندگی خود را تغییر می دهد.
فیلم The Mission پس از اکران در گیشه شکست خورد .با این حال، این فیلم به شدت مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و جوایز متعددی را در محافل جشنواره ای دریافت کرد؛ برنده نخل طلا در سی و نهمین جشنواره فیلم کن شد و هفت نامزدی در جوایز اسکار دریافت کرد. دنیرو در این فیلم کاملاً برجسته ظاهر شده و نقشی را بازی می کند که در ابتدا عصبانی و ترشرو است، اما به آرامی نسبت به محلی ها مهربان می شود و به پدر گابریل کمک می کند تا ماموریت خود را به انجام برساند و زمانی که دولت پرتغال می آید تا محلی ها را به بردگی بگیرد، از آن ها دفاع می کند.
۱۹- Midnight Run (1988)
در حالی که رابرت دنیرو در سال ۱۹۸۳ استعداد کمدی خود را با پادشاه کمدی آزمایش کرده بود، کسی نمی دانست که او در یک محیط استانداردتر چه کاری می تواند انجام دهد. فرار نیمه شب به دنیرو فرصت داد تا از منطقه امن خود خارج شود. این داستان که توسط جورج گالو نوشته و مارتین برست آن را کارگردانی کرده، دنیرو با چارلز گرودین، یافت کوتو، جو پانتولیانو و دنیس فارینا همبازی می شود. در این فیلم، داستان جک والش را دنبال می کنیم، یک جایزه بگیر بسیار جدی و بیرحم که توسط رییسش مامور می شود تا یک حسابدار مافیا به نام جاناتان “دوک” ماردوکاس را پیدا کرده و به لس آنجلس بیاورد.
هیچ کس انتظار نداشت که دنیرو در یک محیط پلیسی رفاقتی خوب عمل کند. با این حال، این بازیگر هر بخش بازی خود را به شکلی بی نقص اجرا می کند. والش با تجربه فکر می کند که این ماموریت آسان خواهد بود، اما در ادامه متوجه می شود که رسیدن به مقصد همراه با زندانی اش چالش برانگیزتر از چیزی است که فکر می کرد. او اف بی آی و دیگر اوباش را در تعقیب خود دارد که می خواهند دوک را در اختیار داشته باشند و برای گرفتن طعمه خود دست به هر کاری می زنند. این فیلم فوق العاده محبوب شده و سه دنباله را نیز در پی داشت، اما دنیرو و گرودین هوشمندانه عمل کرده و در دو دنباله دیگر حضور نیافتند.
۱۸- Angel Heart (1987)
قلب فرشته فیلمی به نویسندگی و کارگردانی آلن پارکر است که بر اساس رمان فرشته سقوط کرده نوشته ویلیام هارتسبرگ ساخته شده است و در نسخه سینمایی، دنیرو با میکی رورک، ستاره خوش قیافه آن دوران هالیوود همبازی می شود. هنگامی که لوئیس سایفر مرموز و به ظاهر ثروتمند، یک کارآگاه خصوصی به نام هری انجل را برای شکار و پیدا کردن خواننده گمشده جانی فاوریت در نیواورلئان استخدام می کند، خیلی زود خود را درگیر شبکه ای از توطئه و قتل می بیند که منجر به آشکار شدن ریشه های واقعی آنجل می شود.
بازی در نقش شیطان برای هر بازیگر شخصیتی در هالیوود به نوعی یک رسم است. دنیرو۴۳ ساله بود که در این تریلر روانشناختی نقش لویی سایفر مرموز را بازی کرد. در حالی که بازی او کلاسیک تر و نسبت به بازی دوستش آل پاچینو در وکیل مدافع شیطان (The Devil’s Advocate) کم زرق و برق تر است، اما ضریب ترسناک بودن را به اوج می رساند.
۱۷- The Fan (1996)
هوادار فیلمی بر اساس رمانی به همین نام نوشته پیتر آبراهامز است. تونی اسکات فقید با استادی تمام فیلمنامه نوشته شده توسط فوف ساتن را کارگردانی کرد. در این فیلم، ما زندگی گیل رنارد، یک فروشنده چاقوی رنج کشیده با کینه و دلخوری بزرگ و عشق زیاد نسبت به تیم سان فرانسیسکو جاینتس را دنبال می کنیم. در این فیلم بازیگرانی چون وسلی اسنایپس، جان لگیزامو و بنیسیو دل تورو در کنار دنیرو به ایفای نقش می پردازند.
طرفداران ورزش می توانند برخی از خشن ترین و پرتنش ترین گروه ها باشند. بی علاقگی محض رنارد به هر چیزی غیر از تیمش، همسرش را فراری داده و او را از فرزندش دور کرده است. هنگامی که تیم با ستاره جدیدی به نام بابی ریبرن قرارداد امضا می کند، گیل وسواس ناسالمی نسبت به بازیکن پیدا می کند و هر بار که این بازیکن با مانعی مواجه می شود به قتل متوسل می شود. وقتی عملکرد بابی تحت تاثیر اقدامات رنارد قرار می گیرد، اگر می خواهد خانواده اش را در امان نگه دارد، باید در یک بازی خاص معجزه کند.
۱۶- A Bronx Tale (1993)
به عنوان فیلمی بسیار قوی در کارنامه رابرت دنیرو، فیلم داستانی از برانکس ناولین تجربه این بازیگر در حوزه کارگردانی بود. این فیلم که در دهه ۱۹۶۰ روایت می شود، ما را با دردسرهای دوران نوجوانی کالوگرو آشنا می کند، پسری ایتالیایی – آمریکایی که با زرق و برق مافیا و اصول اخلاقی محککم پدر سخت کوش خود، لورنزو، که نقشش را دنیرو بازی می کند، دست و پنجه نرم می کند. در داستانی از برانکس که به نام یک داستان برانکسی نیز شناخته می شود، وظیفه دوگانه دنیرو به عنوان کارگردان و بازیگر، سازگاری او را به نمایش می گذارد. تصویر او از لورنزو به طرز زیرکانه ای چند لایه بود و صادقانه اجرا می شود، در حالی که آشفتگی درونی پدری را نشان می دهد که تلاش دارد فرزندش را از حقایق هولناک منطقه حفظ کند، و همزمان در حال کنار آمدن با معماهای اخلاقی خود است.
پس از اکران، داستانی از برانکس به خاطر روایت احساسی و بازی های درجه یک خود مورد تحسین منتقدین قرار گرفت. اولین تجربه کارگردانی دنیرو به عنوان یک پیروزی جشن گرفته شد، فیلمی که به طور موثری پیچیدگی های اجتماعی آن دوران را به تصویر می کشید. نقطه کلیدی این فیلم ارائه صادقانه اختلافات نژادی، جرایم سازمان یافته و چالش های روزانه خانواده های طبقه کارگر دهه ۱۹۶۰ است. داستانی از برانکس به یک فیلم کالت کلاسیک دهه ۹۰ی تبدیل شده و به خاطر داستان جذاب، بازی های قوی و پیام های عمیقی که منتقل می کند، مورد احترام است. بازی منظم و در عین حال تاثیرگذار دنیرو در کنار قدرت کارگردانی ستودنی اش در این فیلم، جایگاه وی را به عنوان اسطوره سینمای آمریکا تثبیت می کند.
۱۵- Cape Fear (1991)
در فیلم تنگه وحشت، رابرت دنیرو نقش مک کدی را بازی می کند، یک مجرم باتجربه و بسیار خشن که می خواهد از وکیل سابقش، سم بودن (نیک نولت) انتقام بگیرد. این درام روانشناختی که توسط مارتین اسکورسیزی ساخته شده است، بازسازی فیلمی به همین نام ساخته سال ۱۹۶۳ است و حس و حال ترس و تنش را در آن حفظ می کند. بازی دنیرو در نقش مکس کادی یکی از فراموش نشدنی ترین بازی او به شمار می رود چرا که او کاملاً خود را در این شخصیت غرق می کند و یک سایکوپات را با دقتی تکان دهنده به تصویر می کشد.
قبل از کریستین بیل، دنیرو را داشتیم که برای هر فیلم تغییرات فیزیکی شدیدی را روی بدنش اجرا می کرد. حضور تهدیدآمیز دنیرو روی صفحه نمایش در این فیلم با رفتار و ظاهر سنجیده و عداوت ترسناک او تقویت می شود و بر توانایی اش در تحلیل و نمایش تاریک ترین جنبه های طبیعت انسان تاکید می کند. تنگه وحشت با فروش بیش از ۱۸۲ میلیون دلار در سراسر جهان، فیلم موفقی در گیشه بود. این فیلم نقطه منحصر به فردی در کارنامه دنیرو است که استعداد استثنایی او را در پرداختن به نقش ها و ژانرهای مختلف نشان می دهد. تنگه وحشت تاثیری ماندگار بر ژانر تریلر به جا گذاشته و با تحلیل تعلیق، انتقام و پیچیدگی های اخلاقی، منبع الهام فیلمسازان معاصر بوده است.
۱۴- Once Upon a Time in America (1984)
روزی روزگاری در آمریکا یک داستان جنایی حماسی به کارگردانی سرجیو لئونه است. این فیلم داستانی به وسعت چهار دهه را به تصویر می کشد و شروع کار گانگسترهای یهودی در شهر نیویورک، تسلط آن ها بر شهر و پیوندهای پیچیده ای که آن ها را به هم متصل می کند، نشان می دهد. داستان این فیلم که عمدتاً بر روی شخصیت های نودل (رابرت دنیرو) و مکس (جیمز وودز) متمرکز است، تصویری پر زرق و برق از آرزو، خیانت و بخشش را ارائه می دهد که همگی در بافت اجتماعی آمریکای قرن نوزدهم بافته شده اند.
بازی آرام و ظریف دنیرو به فیلم جدیتی واقعی می بخشد و تحول عمیق شخصیت او را در طول سال ها تسهیل می کند. علی رغم دوگانگی اخلاقی در اعمال او، مخاطبان به دلیل بازی خوب دنیرو درک همدلانه ای نسبت به شخصیت او پیدا می کنند. روزی روزگاری در آمریکا با روایت دقیق و مضامین پر طنین رفاقت و وفاداری، جذابیتی ماندگار دارد و یک شاهکار سینمایی است. با این حال، این بازی دنیرو است که جایگاه خود را در حافظه جمعی مخاطبان حک می کند و به عنوان گواهی بر تنوع کاری و تطبیق پذیری استثنایی او به عنوان یک بازیگر عمل می کند.
۱۳- The Untouchables (1987)
برایان دی پالما در فیلم تسخیرناپذیران نمی توانست آل کاپونی بهتر از این بخواهد؛ رابرت دنیرو در این فیلم نقش این شخصیت فاسد و خلافکار افسانه ای را ایفا می کند، کسی که وارد هر اتقای که می شود فکر می کند از بقیه باهوش تر بوده و از همه بیزار است. او شیطان محض است، کسی که همواره، هدفش وسیله را توجیه می کند. او بی رحم، فاسد، خطرناک و ترسناک است.
در حالی که دنیرو به خاطر بازی در نقش شخصیت هایی با اخلاقیات دوپهلو مشهور است، در اینجا او یک شخصیت شرور بی نقص برای ماموریت الیوت نس و مردانش است تا در یکی از بهترین فیلم های جنایی که تا به حال ساخته شده است .دی پالما در این فیلم همان استفاده ای را از دنیرو می کند که در فیلم آرواره ها از کوسه می شود؛ او در فیلم زیاد ظاهر نمی شود، اما هر بار که این کار را می کند، به یاد ماندنی است – مثل زمانی که یکی از مردان خودش را با یک چوب بیسبال کتک می زند و همه حاضران در سالن نظاره گر ماجرا هستند.
۱۲- The King of Comedy (1983)
«یک شب پادشاه باشی بهتر از این است که یک عمر احمق باشی». این شعار شخصیت دنیرو، روپرت پاپکین، در فیلم سلطان کمدی است. فیلمی که دنیرو در آن نقش یک شخصیت دیوانه رقت انگیز و عجیب را بازی می کند که فکر می کند شایستگی ستاره شدن برای یک روز را دارد. به همین دلیل است که او اسطوره خود، جری لانگفورد (جری لوئیس) بهترین کمدین برنامه آخر شب را می رباید و می خواهد تا زمانی که خود در کانون توجه قرار نگیرد، او را رها نکند.
روپرت با اینکه شخصیتی پر از ناامنی، متوهم و ترسناک با رویاهای بزرگی دارد، اما بازی دنیرو هنوز هم باعث می شود که برایش دل بسوزانید و یک ضد قهرمان خلق شود پیش از اینکه ضدقهرمان ها دوست داشتنی باشند. سلطان کمدی جنبه تاریک تر رویای آمریکایی و شهرت را نشان می دهد، چیزی که از زمان انتشار این فیلم افزایش یافته است، که باعث می شود این فیلم هنوز هم بعد از چهار دهه قابل درک باشد. اگر طرح این فیلم آشنا به نظر می رسد، به این دلیل است که یکی از فیلم های مارتین اسکورسیزی است که الهام بخش جوکر ساخته تاد فیلیپس در سال ۲۰۱۹ شد.
۱۱- The Deer Hunter (1978)
شکارچی گوزن با فیلمنامه ای فوق العاده و بازی هایی تکان دهنده و احساسی، بهترین فیلم کارنامه کاری مایکل چیمینو است. بازیگران این فیلم عبارتند از ستارگانی مانند دنیرو، مریل استریپ، جان کازال و کریستوفر واکن. اما این شخصیت دنیرو، مایک، است که بار اصلی فیلم را با تصویرسازی از غم و اندوه و اینکه چگونه وحشت های جنگ او را برای همیشه تغییر داده است، به دوش می کشد. این فیلم زندگی گروهی از دوستانی را روایت می کند که به ویتنام اعزام می شوند، همچنین روایتگر کارهایی است که این دوستان قبل از رفتن به جنگ انجام می دهند و اینکه زندگی چگونه هر کدام از آن ها را به مسیرهای مختلفی می برد.
اگر چه مایک شخصیتی درونگراست، اما دنیرو بازی بسیار احساسی و غنی از خود ارائه می دهد. در هر نگاه، هر سکوت و هر کلمه ای که به زبان می آورد، بازیگری را می بینید که نشان می دهد چقدر شخصیت او در طول جنگ شکسته و آسیب دیده است، به خاطر چیزهایی که دیده، احساس کرده و در طول جنگ دیده است. او هنوز هم پس از اینکه دیده انسان ها در زمان جنگ با انسان های دیگر چه می کنند، برای حفظ انسانیت خود با مشکل مواجه است. همین ناامیدی است که او را به تلاش برای نجات جان دوستش، نیک که هرگز به خانه بازنگشته و پس از فرار از مرگ ، اکنون به صورت خودخواسته در جستجوی مردن است، سوق می دهد.
۱۰- Silver Linings Playbook (2012)
فیلم دفترچه امیدبخش ساخته دیوید او راسل در اقتباس سینمایی از رمان پرفروش متیو کوئیک شاهد حضور بازیگران طراز اولی است. رابرت دنیرو نقش پت ارشد را بازی می کند و اگرچه ممکن است این نقش یکی از بی سروصداترین نقش های او تا به امروز باشد، اما بازی او بی نقص است. در رمان اورجینال، پت بزرگ ابزاری در داستان است که برای توجیه بیماری روانی پت و عدم کنترل بر زندگی اش وارد ماجرا شده است.
در این اقتباس سینمایی، دنیرو این شخصیت را به یک مرد خانواده تبدیل می کند که با از دست دادن حقوق بازنشستگی خود مواجه شده و پس از مدتی بستری شدن پسرش در یک بیمارستان روانی، سعی دارد او را در خانواده بپذیرد. راسل توانایی دنیرو را برای سخت اما دوست داشتنی بودن از طریق بازی کمدی اش به کار می گیرد. در قلب فیلم دفترچه امیدبخش داستانی در مورد خانواده و سازگاری با شرایط بی سابقه زندگی است. دنیرو این موضوع را با تبدیل کردن پت پدر به یک پدر نچسب اما در عین حال قلب فیلم به تصویر می کشد – کسی که برای خیلی ها قابل درک است اما عمیقاً به پسرش نیز اهمیت می دهد.
۹- Mean Streets (1973)
خیابان های پایین شهر، یکی از فیلم های مافیایی سبک تر اسکورسیزی، دنیرو را در نمایی متفاوت نشان می دهد. شخصیت او، جانی بوی، یک شیاد ابله است که خصوصیات و رفتارهای بدش او را هدایت می کنند. او به همه بدهکار است و نمی تواند از دردسر دوری کند، مدام به دوستش چارلی تکیه می کند تا او را روی پایش نگه دارد. دنیرو نقش جانی بوی را به عنوان یک شخصیت مکار و آب زیرکاه اما جذاب بازی می کند که دوست دارد از راه شیرین زبانی وارد هر مکالمه ای شده یا خود را از دردسر برهاند، اما هر وقت که شرایط ایجاب کند ابایی نیز از روی آوردن به خشونت ندارد.
دنیرو در سراسر داستان شخصیت جانی بوی را با جزییات فراوان به تصویر می کشد. دنی بوی برخلاف دیگر نقش های گانگستری دنیرو، یک بازنده است که نمی تواند افکار، احساسات و شرایط دیگران را درک کند و کاملاً از تعداد دشمنانی که به خاطر رفتارهایش برای خود ایجاد کرده اطلاع ندارد. همانند اکثر شخصیت های منفی دنیرو، جانی بوی هم با اینکه به سختی موفق می شود جان سالم به در ببرد اما به سزای اعمالش می رسد.
۸- Casino (1995)
بر اساس یک داستان واقعی، فیلم کازینو از مارتین اسکورسیزی از نظر تجزیه و تحلیل شخصیت ها سوال زیادی از بینندگان خود نمی کند. همه دقیقاَ همان چیزی هستند که ادعا می کنند؛ به جز جینجر که نقش او را شارون استون بازی می کرد. استون و دنیرو پویایی باورپذیر یک زوج متاهل را خلق می کنند که کاملاً تماشایی است. ایس دلش می خواهد همسرش را نگه دارد و او را خوشحال کند. از سوی دیگر، جینجر از او به خاطر پولش راضی است و تنها همین.
کازینو در زمینه خشونت ضربه بزرگی می زند. دنیرو در نقش ایس روتستین بازی می کند، مردی که توسط مافیا برای اداره یک کازینو در نوار لاس وگاس استخدام شده است. ایس و دوست قدیمی اش نیکی کازینو را به موفقیت و رونق می رسانند تا اینکه فشارها بالا گرفته و مشکل شروع می شود. اگر چه لحظات خشونت آمیز فیلم فوق العاده هستند، اما ازدواج بین ایس و جینجر چیزی است که باید به آن دقت کرد و یکی از جالب ترین بخش های فیلم است، زیرا مخاطب می تواند دنیرو را در یک محیط رابطه ای ببیند.
۷- The Irishman (2019)
در سال ۲۰۱۹، سه بازیگر بزرگ برای یکی دیگر از شاهکارهای اسکورسیزی دور هم جمع شدند. رابرت دنیرو در این فیلم نقش فرانک شیران را بازی می کند، یک راننده کامیون بازنشسته و آدمکش مافیا. ایرلندی در نگاه دنیرو به عنوان یک «کار ناتمام» با دوست قدیمی اش مارتین اسکورسیزی در نظر گرفته شده است. آل پاچینو، جو پشی و دنیرو شخصیت های تاریخی واقعی را در یک فضای داستانی ساختگی بر اساس زندگی امه فرانک شیران بازی می کنند. این فیلم وقایعی را بازگو می کند که از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ رخ داد، زمانی که این گروه مافیایی امور مالی بسیاری از اتحادیه ها را در دست داشتند.
این احتمالاً آخرین فیلم مافیایی است که از اسکورسیزی و دنیرو خواهیم دید. این بازیگر حدود دوازده سال تلاش کرد تا این داستان را بسازد و حتی دوست قدیمی اش جو پشی را برای آخرین فیلم از بازنشستگی بیرون آورد. او در مصاحبه ای با هالیوود ریپورتر گفته است: « کتاب فوق العاده ای است [… ] من آن را خواندم و گفتم، مارتی، تو باید این کتاب را بخوانی چون فکر می کنم شاید این چیزی باشد که ما باید بسازیمش. ما کل این فرآیند را در سال ۲۰۰۷ آغاز کردیم، بنابراین زمان زیادی طول کشید».
۶- Heat (1995)
در سال ۱۹۹۵، رابرت دنیرو از جرایم سازمان یافته مافیایی فاصله گرفت و نقش رهبر گروهی از سارقان حرفه ای را در مخمصه بازی کرد. همانند دیگر نقش ها، دنیرو نقش یک بزهکار خشن را بازی می کند که در حال بازی موش و گربه در برابر وینسنت هانا (آل پاچینو)، یکی از باهوش ترین کارآگاهان بخش جرایم سازمان یافته لس آنجلس است. این فیلم به عنوان رویداد سال انتخاب شد زیرا این دو غول بازیگری تا زمان اکران این فیلم هیچ گاه در مقابل هم بازی نکرده بودند.
دنیرو اگرچه هنوز هم نقش یک بزهکار را بازی می کند، اما با ارائه برخی نکات ظریف به شخصیت خود توانسته این نقش را به جایگاه تازه و جذابی ارتقا دهد. او توانایی زیادی در عشق دارد، اما با یک قانون بسیار سختگیرانه زندگی می کند تا آزادی خود را حفظ کند. دیالوگ «به خود اجازه ندهید به چیزی وابسته شوید که اگر خطر را در گوشه ای حس کردید، در عرض ۳۰ ثانیه از آن بگذرید» یک دیالوگ کلاسیک است و دیالوگی است که وقتی ایدی را رها می کند به خوبی به آن عمل می کند.
۵- Killers of the Flower Moon (2023)
ظاهرا رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی قصد بازنشستگی و کنار گذشتن همکاری با هم را ندارند. در اینجا، کارگردان در نهایت موفق شد دو همکار همیشگی خود را در یک داستان واحد کنار هم قرار دهد. با بازی دنیرو در کنار لئوناردو دی کاپریو، قاتلان ماه گل براساس کتابی به همین نام نوشته دیوید گران ساخته شده و فیلمنامه آن را خود اسکورسیزی به کمک اریک روث نوشته است.
دنیرو نقش ویلیام کینگ هیل را بازی می کند، شخصیت منفی داستان که در قالب یک نیکوکار خیرخواه برای قبیله اوسیج پنهان شده است. در سال ۱۹۱۸، این گروه بومی آمریکایی به لطف ذخایر بزرگ نفت در قلمروهای خود بسیار ثروتمند شده بودند. کینگ زبان این قبیله را یاد گرفت تا با آن ها صحبت کند چرا که آن ها نیاز به یک «محافظ سفید» داشتند تا معاملات آن ها را مدیریت کند. دنیرو در نقش هیل بی رحم که برای به دست آوردن تمام ثروت این قبیله دست از هیچ تلاشی برنمی دارد، بازی فوق العاده ای از خود ارائه داده است.
۴- The Godfather: Part II (1974)
سری فیلم های پدرخوانده ساخته فرانسیس فورد کاپولا به راحتی به عنوان یکی از بزرگ ترین شاهکارهای سینمایی تمام اعصار ماندگار شده است. دنیرو در فیلم اول برای نقش سانی تست داد اما آن را رد کرد و تصمیم گرفت به جای آن در فیلم دار و دسته ای که نمی توانست شلیک کند (The Gang That Couldn’t Shoot Straight) بازی کند. با این حال فرانسیس فورد کاپولا او را فراموش نکرد چرا که دو سال بعد با دنیرو تماس گرفت تا او را به جای مارلون براندون در یکی از بهترین دنباله های تمام دوران ها یعنی پدرخوانده: قسمت دوم در نقش ویتو کورلئونه جوان داشته باشد.
پر کردن جای مارلون براندو کار آسانی نیست، اما دنیرو این کار را بی دردسر انجام داد. رفتارشناسی، لهجه و حتی حالات چهره او همگی تصویر روشنی را ترسیم می کنند و پیش درآمدی را ارائه می دهند که مخاطب در فیلم اول با آن ها در قالب بازی براندو آشنا شده بود. نقش او به عنوان ویتو کورلئونه نه تنها یک موفقیت بزرگ برای فرنچایز پدرخوانده بود بلکه دنیرو را در نقشه موفقیت واقعی در هالیوود قرار داد.
۳- Goodfellas (1990)
جیمی کانوی یکی از بیرحم ترین شخصیت هایی است که تا به حال نوشته شده و هیچ کس بهتر از دنیرو نیست که این نوع انسان را به روی پرده بیاورد. رفقای خوب یکی دیگر از فیلم های اسکورسیزی بر اساس یک داستان واقعی است، فیلمی که وقتی صحبت از بهترین فیلم های مافیایی می شود، نامش با پدرخوانده گره خورده است. اگر چه داستان عمدتاً حول شخصیت هنری هیل می چرخد که با بازی ری لیوتا به تصویر کشیده شده است، اما دنیرو یکی از خاطره انگیزترین بخش های این فیلم است.
جیمی کانوی از کارهای ناتمام و نادقیق خوشش نمی آید و دوست ندارد به او خیانت شود. او دوستانش را نزدیک و حلقه درونی اش را حتی نزدیک تر نگه می دارد. دنیرو خودبینی، خشم و نگرش سوء استفاده گرانه این شخصیت را به خوبی به تصویر می کشد و به راحتی جیمی کانوی را به یکی از بهترین نقش هایش تا به امروز تبدیل می کند. فردی که وفادارترین شخص نسبت به شماست، همزمان اگر احساس کند از خط قرمزی که به شما در مورد عبور نکردن از آن هشدار داده عبور کنید، بدون لحظه ای درنگ شما را خواهد کشت.
۲- Taxi Driver (1976)
راننده تاکسی ساخته سال ۱۹۷۶ چیزی بیش از یک درام جنایی است. این فیلم شرحی از کهنه سربازان جنگ ویتنام و سلامت روانی آن ها پس از بازگشت است. دنیرو در این فیلم در نقش تراویس بیکل بازی می کند؛ یک کهنه سرباز که به تازگی از ویتنام بازگشته و با ادامه داستان، میل او به ارتکاب خشونت افزایش می یابد. تراویس که در ابتدا بسیار مهربان به نظر می رسد، تلاش می کند تا به عنوان یک راننده تاکسی در نیویورک زندگی نصفه نیمه ای برای خود دست و پا کند اما شکست می خورد، در حالی که طبیعت و سرشت او روز به روز بدتر می شود. تراویس در مواجهه با خون آشام های پلیدی که شب ها سوار تاکسی می شوند، یک شخصیت نجات دهنده در او شکل می گیرد و احساس می کند که باید خیابان های شهر را که کثیف می داند از این همه گناه و کثافت تمیز کند.
بازیگران زیادی هستند که شیوه بازیگری متد اکتینگ را برای ایفای نقش هایشان انتخاب می کنند، اما دنیرو این تکنیک بازیگری را به سطح جدیدی می برد. او به منظور آمادگی برای نقش تراویس، گواهینامه راننده تاکسی گرفت. دنیرو حتی یکی از ماندگارترین دیالوگ ها تمام دوران را به صورت بداهه گویی خلق کرد: «داری من حرف می زنی؟». مارتین اسکورسیزی در مصاحبه ای درباره این صحنه گفته است: « او مدام می گفت: داری با من حرف می زنی؟ مدام تکرارش می کرد، مدام تکرارش می کرد… و دستیار کارگردان به در می کوبید و می گفت: بسه دیگه، باید اینو تمومش کنیم و من گفتم: نه، این خوبه، این خوبه. یک دقیقه دیگر به من فرصت بده. مثل یک تکنوازی در موسیقی جاز بود. درست مثل یک نمایش تک نفره».
۱- Raging Bull (1980)
گاو خشمگین در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، اما کاملاً به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شد. اسکورسیزی این انتخاب را به این دلیل انجام داد که فکر می کرد که بدین ترتیب فیلم شانس بیشتری برای دریافت جایزه خواهد داشت و کاملاً حق با او بود. دنیرو برای بازی در نقش جیک لاموتا، بوکسوری میان وزن که خشم و ناتوانی در بیان احساساتش در نهایت به قیمت از بین رفتن هر آنچه برایش تلاش کرده بود تمام می شود، برنده جایزه اسکار شد.
دنیرو هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی برای به تصویر کشیدن لاموتا خود را تغییر داده بود. کتک خوردن فیزیکی، خشونت خانگی و نفرت از خود تنها چند مورد از تم هایی هستند که گاو خشمگین به بینندگان خود ارائه می دهد. تنها اسطوره ای مثل رابرت دنیرو می تواند انرژی با چنین قدرتی را برای اجرای چنین نمایش فوق العاده ای به کار گیرد. این فیلم برای همه کسانی که در ساخت آن دخالت داشتند، ضربه ای احساسی بود چرا که دنیرو خواستار یک استراحت سه ماهه برای افزایش وزن برای نسخه مسن تر و چاق تر لاموتا شد، چیزی که جو پشی آن را فرآیندی تکان دهنده و هولناک توصیف می کند، زیرا دوستش در زمان شروع مجدد فیلمبرداری بسیار ویران شده و ترسناک به نظر می رسید.
بدون نظر