شب گذشته فینال سوپرجام ترکیه میان تیمهای گالاتاسارای و فنرباغچه به دلیل مشاجره سیاسی دو باشگاه با میزبان سعودی لغو شد. اعضای این دو باشگاه در اعتراض به مخالفت سعودیها در خصوص استفاده از البسه و بنرهای آتاتورک به مناسبت صدمین سال تأسیس جمهوری ترکیه، از حضور در ورزشگاه محل برگزاری بازی خودداری کرده و سریعاً ریاض را به مقصد استانبول ترک گفتند. این موضوع حواشی بسیاری را به دنبال داشته است.
پس از اعلام رسمی خبر لغو دیدار سوپرکاپ ترکیه بین دو تیم گالاتاسرای و فنرباغچه، هواداران ترکزبان حاضر در استادیوم «اول پارک» شهر ریاض هنگام ترک ورزشگاه شعار «ما سربازان آتاتورک هستیم» سر دادند که سعودیها بلافاصله واکنش نشان داده و صدای موسیقی را بالا بردند که با سوت و اعتراض هواداران حاضر روبرو شد.
بر اساس گزارش رسانه های عربی، فدراسیون فوتبال عربستان به خاطر لغو سوپرجام ترکیه خواستار دریافت غرامت ۴۰ میلیون دلاری از فدراسیون فوتبال ترکیه شده است.
نشریه «الشرق الاوسط» عربستان امروز گزارش داد که بعد از اقدام باشگاه های ترکیه در ریاض و لغو این دیدار، یک شبکه ورزشی مشهور ترکیه تصمیم به حمایت از باشگاه های کشورش کرده و تا اطلاع ثانوی پخش زنده مسابقات لیگ برتر عربستان را قطع کرده است.
همچنین طبق اعلام رسانه های ترکیه، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه امروز (شنبه) درخواست استعفای فوری رئیس فدراسیون فوتبال این کشور، مهمت بویوکِکشی را داده است.
اما آتاتورک کیست و چرا تا این اندازه برای مردم ترکیه مهم و مقدس است؟
مصطفی کمال آتاتورک را معمار کشور ترکیه میدانند. او از مهمترین سیاستمداران تاریخ تمدن به حساب میآید که یکی از دولت/ملتهای بزرگ آسیا را بنا نهاد. سکولارها، اسلامگرایان و پان ترکها به یک اندازه برایش احترام قائلند و کوچکترین انتقادی از بنیانگذار دولت/ملتی سرکوبگر و «پدر ترکها» را برنمیتابند.
آتاتورک در ترکیه چهرهای مقدس است نه یک شخصیت سیاسی و تاریخی. در دهه پنجاه چوپانی ادعا کرد که تصویر او را در غروب خورشید دیده و کارزار تبلیغاتی هر ساله در همان تپهای که چوپان مذکور توهم دیدن پدر را داشته جشنهایی برای تکریم جایگاه آتاتورک برگزار میکند. جشنها و افسانه سازیها به نیت تبدیل او به چهرهای مقدس و تابوی سیاسی ترکیه تا کنون موفقت آمیز بودهاند. اما آتاتورک را باید مانند هر چهره دیگر تاریخی، فراتر از میل و نفرتهای ایدئولوژیک شناخت و جایگاه مهمش را در زمینه و زمانه شکلگیری شخصیت سیاسیاش شناخت.
بیوگرافی آتاتورک
به گزارش رویداد۲۴، مصطفی کمال پاشا در سال ۱۸۸۱ در تسالونیکیا به دنیا آمد. تسالونیکی در شمال یونان کنونی قرار دارد و در آن زمان جزئی از امپراطوری عثمانی بود. عثمانیها اواخر قرن پانزدهم آنجا را تصرف کردند، همه اهالی آن را به قتل رساندند و تعدادی از ترکهای مناطق دیگر را به آنجا کوچ دادند. پدر او علیرضا افندی نام داشت و کارمند ساده گمرک بود و مادرش زبیده نیز از خانوادهای دهقان و کشاورز.
تحصیلات ابتدایی مصطفی، مذهبی بود ولی خیلی زود از آن دل کند و به مدرسه دولتی وارد شد. در مدرسه دولتی بود که آموزگارش اسم کمال را به او داد و از آن پس همه جا خود را کمال معرفی میکرد. پس از تحصیلات ابتدایی نیز وارد مدرسه نظامی شد. کودکی مصطفی با فقر مالی و مشکلات فراوانی توام بود و همین اوضاع سخت بود که روحیه جنگجو و استواری از او ساخت.
مصطفی در سال ۱۸۸۹ به استانبول رفت تا در مدرسه نظامی تحصیلاتش را به اتمام برساند، اما خوشگذرانیها و نوشیدنهای شبانه او را بیش از حد مشغول خود کرده بود و باعث در جا زدنش در امور تحصیلی میشد. اما مدتی بعد سر به راه شد و در سال ۱۹۰۵ نیز از مدرسه نظامی با درجه سروانی فارغ التحصیل شد. کمال در این مدرسه با زبان فرانسوی آشنا شد و تعدادی از آثار متفکران فرانسوی را مطالعه کرد. در همان سالی که وارد مدرسه نظامی شده بود جنبشی به نام «ترکان جوان» در امپراطوری عثمانی ظهور کرد. ظهور این جنبش پاسخی بود به بحران فراگیری که امپراطوری عثمانی از نیمه قرن نوزدهم به آن دچار شده بود.
ساختار سیاسی ترکیه پیش از آتاتورک
امپراطوری عثمانی از قرن پانزدهم که سلطان محمد فاتح استانبول را فتح کرد و به عمر امپراطوری روم شرقی پایان داد، به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ نظامی و سیاسی جهان مطرح شده بود. عثمانیها در قرون بعدی به قدری قدرت گرفتند که اروپا از حمله آنها دائم در وحشت بود.
آنها در شرق بارها امپراطوری قدرتمند صفوی را شکست دادند و در غرب تا قلب وین پیشروی کردند. ساختار حکومتی عثمانی به معنی واقعی کلمه سلطانی بود. نیکولو ماکیاولی در کتاب شهریار تعریف دقیقی از سلاطین ترک به دست داده است: «پادشاهی که مردم همه بندگان اویند و وزیرانش در سایه مرحمت او در اداره پادشاهی شرکت دارند. در این گونه ممالک شهریار اقتداری بیاندازه دارد، زیرا در تمامی کشور همه و همه سرسپرده اویند و دیگران را مردم به نام وزیر و دبیر میشناسند و مهری به آنها ندارند.»
ماکیاولی نمونه بارز این نوع سلطنت مطلقه را سلاطین عثمانی میداند و آن را در مقابل پادشاهیهایی مانند فرانسه میگذارد که در نوع اخیر وزارت و مقامهای حکومتی بر اساس مناسبات خاندانی به افراد به ارث میرسد و تفویض از طرف پادشاه نیست. این نوع پادشاهی که قدرت را در میان اشراف متکثر میکند همان مناسبات حقوقی فئودالیسم است که در جاهایی مانند عثمانی و ایران وجود نداشت. قدرت سلطان توسط هیچ نهاد و شخص و قانونی محدود نمیشد و اراده او اراده خداوند بود.
چنین ساختاری تا اوایل قرن بیستم در ترکیه کنونی وجود داشت و تمام هنر آتاتورک تغییر این ساختار سلطانی به نوعی جمهوری لائیک بود که ترکیه کنونی از دل آن برآمد. اما آتاتورک خود حاصل شرایطی بود که این تغییر بنیادین را ایجاب میکرد و خود تنها عامل این دگرگونی نبود.
نیاز به تغییر در این ساختار کهن با افول قدرت عثمانی شروع شد و ترکان جوان که اغلب جوانان نوگرای تحصیل کرده در مدارس نظامی بودند در مقابل این افول نیاز به تغییر را گوشزد کردند. ترکان جوان در سال ۱۹۰۷ در مجمعی متحد شدند و حزبی به نام کمیته اتحاد و ترقی را تاسیس کردند. اقدامات این دوره شباهت بسیاری به انقلاب مشروطه ایران دارد که سه سال پیش از آن در کشور همسایه رخ داده بود. کمال در سال ۱۹۰۷ با اینکه شهرت چندانی نداشت پیشنهاد کرده بود که امپراطوری عثمانی منحل شود و ترکهای سراسر جهان به منطقه آورده شوند. این کاری بود که ترکان جوان عملاً با کوچ دادن اجباری و نسل کشی اقوام دیگر انجام داده بودند.
ترکان جوان سلطان عبدالحمید را مجبور کردند قانون اساسی ۱۸۷۶ را امضا کند که بر اساس آن قدرت سلطان محدود میشد. سلطان عبدالحمید در ۱۹۰۸ به خواست این مشروطه خواهان تن داد و قانون اساسی را امضا کرد. در سال بعد سلطان کوشید دوباره ساختار استبدادی را احیا کند، اما با مقاومت مشروطه خواهان برکنار شد و برادرش محمد پنجم به جای او نشست که کاملا تسلیم خواست مشروطه خواهان بود. اما ترکان جوان به این هم رضایت ندادند و سه تن از رهبران خود، انور پاشا، طلعت پاشا و جمال پاشا را به حکومت گماردند و یک نوع دیکتاتوری نظامی را جایگزین ساختار سلطانی عثمانی کردند. اکنون دیگر کشور ترکیه نظتمی سکولار داشت، اما با مشکلات بسیاری مواجه بود. جنگهای فراوان با همسایگان آنها را تضعیف کرده بود و عقب ماندگی علمی و تکنولوژیک کشور را فرسوده کرده بود. ترکان جوان نیز با رسیدن به قدرت خیلی زود آرمانهای آزادی خواهانه و دموکراتیک خود را فراموش کردند و دست به کار تولید نوعی گفتمان شوونیستی شدند.
نسل کشی ارامنه و آزار دیگر اقلیتها برای نوعی یکپارچه سازی کشور از نفرت انگیزترین اقدامات ترکان جوان بود و دولت/ملت ترکیه در واقع روی خون بیش از یک و نیم میلیون ارمنی بناشده است.
در سال ۱۹۱۴ که چند سالی بود ترکان جوان بر کشور حکومت میکردند، جنگ جهانی اول درگرفت. کمال آتاتورک که پیش از آن در جنگهای بالکان خوش درخشیده بود در جنگ جهانی اول به سمت فرماندهی رسید و در نبرد تنگه داردانل با مقاومت علیه بریتانیا مانع از اشغال استانبول به دست متفقین شد. این پیروزی او را در سراسر کشور به شهرت رساند و ترکها لقب «پاشا» را به او دادند. در همان دورانی که کمال پاشا در جبهه مقابل متفقین میجنگید ترکها در حال اعدام مردان، زنان و کودکان «غیر ترک» در داخل بودند. کمال پاشا نیز پس از بریتانیا با روسها جنگید و پس از آن به دلیل اختلاف با رهبران ترکان جوان از نبرد کناره گیری کرد.
در سال ۱۹۱۸ عثمانی توسط متفقین اشغال شد و تمام ملتهایی که در این سالها از عثمانی ضربه خورده بودند در صدد انتقام برآمدند. از این میان یونانیها حتی میخواستند استانبول را تصرف کرده و امپراطوری بیزانس را احیا کنند. اشغال کشور باعث تحریک احساسات ناسیونالیستی شد. در این زمان بود که کمال پاشا با نام و آوازهای که به عنوان سرداری فاتح کسب کرده بود، قیام کرد و «جنبش دفاع ملی» را بر خلاف خواست دولتمردان ایجاد کرد. این اقدام نه تنها قیام بر علیه اشغال کشور بلکه سرکشی علیه سلطان به حساب میآمد که باعث شد علمای مذهبی نیز کمال پاشا را مرتد اعلام کنند. در واقع متفقین، دولتی دستنشانده در عثمانی مستقر کرده بودند که مخالفت آنها با قیام ملی از همینجا ناشی میشد. این اختلاف باعث ایجاد جنگ استقلال ترکیه شد و در مقابل دولت رسمی، ناسیونالیستهای استقلال طلب دولت موقت را در آنکارا تشکیل دادند.
کمال پاشا و یارانش با یونانیها و فرانسویها جنگیدند و در نتیجه این نبردها «پیمان لوزان» منعقد شد. بر اساس مفاد این پیمان عثمانیها باید از تجام مستعمرات خود از جمله در اروپای شرقی و یونان دست میکشیدند و در عوض متفقین مرزهای داخلی آنها را به رسمیت میشناختند. این پیمان باعث برتری دولت موقت شد و کمال پاشا در سال ۱۹۲۳ «جمهوری ترکیه» را بنیان گذاشت و به عمر ۶۰۰ ساله امپراطوری عثمانی پایان داد. مجلس ترکیه هم در همان سال به کمال پاشا لقب «آتاتورک» (پدر ترکها) داد و آتاتورک از این تاریخ تا زمان مرگش در قدرت باقی ماند.
شباهتهای آتاتورک و رضا شاه پهلوی
او شباهت بسیاری به رضاشاه داشت. مانند رضاشاه از خانوادهای غیراشرافی آمده و تعلیمات نظامی دیده بود و باز هم مانند او خاندان سلطنتی را از قدرت ساقط کرده بود. اما تفاوت مهمی بین این دو وجود دارد. رضاشاه با اصرار و فشار علما بعد از ساقط کردن قاجاریه، نظام سلطنت را کنار نگذاشت، ولی آتاتورک سلطنت را ملغی کرد و خود به عنوان رئیس جمهور ترکیه به اصلاحات پرداخت. این تفاوت در آینده سیاسی دو کشور بسیار موثر بود و تاریخ در این مورد به نفع آتاتورک رای داده است.
آتاتورک حتی در سفر رضاشاه به ترکیه از او خواست نظام جمهوری تاسیس کند و زمانی که خبر تاسیس خاندان سلطنتی پهلوی به جای تاسیس جمهوری را شنید بسیار ناخرسند شد. رضاشاه خود هم مایل بود که جمهوری تاسیس کند، اما علمای شیعه با قاطعیت علیه او ایستادند و او را به ادامه حکومت سلطنتی واداشتند. این مطلب نیز بخاطر فعالیت و نفوذ گسترده روحانیت در ایران بود. آتاتورک به محض رسیدن به قدرت مدارس دینی را تعطیل و روحانیون را خلع لباس کرد، ولی رضاشاه چنین توانی نداشت.
ازدواج آتاتورک
آتاتورک در همان سالی که رئیس جمهور کشور تازه تاسیس ترکیه شد با زنی به نام لطیفه عشاقی ازدواج کرد. لطیفه خانم در اروپا حقوق خوانده بود و در سال ۱۹۲۲ پس از اتمام تحصیلاتش و در اوج جنگ استقلال ترکیه به وطن بازگشت. در این زمان کمال در اوج خوشنامی بود و به تازگی فرانسویها را شکست داده بود. لطیفه که از خانوادهای متمول بود، نزد کمال رفت و پیشنهاد داد مقر فرماندهی خود را در ویلای لطیفه بنا کند و این آغاز آشنایی آن دو بود که در سال بعد به ازدواجشان منتهی شد.
اصلاحات ساختاری آتاتورک در ترکیه
آتاتورک با رسیدن به قدرت، اصلاحات خود را برای مدرن کردن ترکیه آغاز کرد. او الفبای رسمی ترکیه را به الفبای لاتین تغییر داد، حوزههای علمیه را تعطیل کرد و به زنان حق رای داد. در سال ۱۹۲۵ مذهبیون متعصب که از مدرنسازیهای او هراس داشتند، علیه او موضع گرفتند و مردم را به جهاد دعوت کردند. یکی از آنها شیح سعید نام داشت که با جمع کردن تعدادی به دیاربکر حمله کرد. آتاتورک با مشت آهنین پاسخ مرتجعین را داد. او مذهبیبون تندرو و عشایری که با دولت مرکزی همنوا نبودند را سرکوب کرد. پس از سرکوب شیخ سعید نیز قانونی وضع کرد که «انقلاب شاپگا» نامیده شد.
آتاتورک با روحانیون چه کرد؟
بر اساس این قانون پوشیدن هر نوع عمامه و انواع سرپوشهای سنتی ممنوع شد و مردان تنها میتوانستند کلاه شاپو بر سر کنند. رضاشاه نیز با تاثیر از همین قانون کلاه پهلوی را اجباری و قانون کشف حجاب را در ایران اجرا کرد.
آتاتورک استفاده از تمامی القاب سنتی مانند ملا، سید و حاجی را ممنوع کرد و دستور داد زیرساختهای لازم برای تحصیل زنان فراهم شود. او مسجد ایاصوفیه را که نمادی از اختلافات مذهبی بود به موزه تبدیل کرد و علاوه بر ایجاد قوانین سکولار، سکولاریسم را در عمل بر تمام ساختارهای اساسی کشور پیاده کرد.
آتاتورک اصول سکولار را در زندگی شخصی خود نیز به نمایش گذاشت تا الگویی بشود برای کل جامعه. ازدواجش با لطیفه خانم عشاقی به شیوهای مدرن برپا شد. شهردار استانبول خطبه عقدشان را خواند و پس از آن اعلام شد که تمام ازدواجها باید به شیوه دولتی انجام شوند، نه در مساجد و توسط روحانیون.
لطیفه خانم عشاقی که سالهای زیادی از عمر خود را در اروپا سپری کرده بود و تحصیلات دانشگاهی داشت میتوانست الگوی خوبی برای جامعه باشد. رفتار اروپایی او همان چیزی بود که آتاتورک از بانوی اول کشور اکنون سکولار شدهاش انتظار داشت. از شگفتیهای روزگار بود که این دو پس از دو سال از یکدیگر جدا شدند و لطیفه از آن پس تا پایان عمر گوشهگیری و سکوت پیشه کرد.
آتاتورک قانون اساسی جدیدی را جایگزین قانون قبلی کرد که بر اساس قرآن نوشته شده بود. قانون اساسی جدید بر اساس قانون اساسی سوئیس نوشته شده بود و اصول مهمش عبارت بودند از ملی گرایی، سکولاریسم و جمهوریخواهی. از میان این سه رکن سکولاریسم و جمهوریخواهی در تغییرات آینده ترکیه نقش مهمی داشتند ولی درباره ملی گرایی، اما و اگرهایی وجود دارد.
ملی گرایی در واقع واکنشی بود به حکومت چند ملیتی عثمانی. عثمانیها مبنای حکومت را نه ملت، بلکه امت میدانستند و با توجه به این که مناطق بسیاری را اشغال کرده بودند ملل گوناگونی در سپهر سیاسی عثمانی وجود داشت.
عثمانیها علاوه بر ترکی زبانهای فارسی و عربی را نیز در دربار و نوشتههای رسمی خود به کار میبردند و فرهنگها و دستاوردهای تمدنی مختلف را در خود جذب کرده بودند. اما با آمدن آتاتورک مبنای هویت ترک بودن شد و دولت/ملت جدید ترکیه از آن زمان تا کنون تمام تلاش خود را برای یکسان سازی و حذف اقلیتها انجام داده است.
آتاتورک بر هویت ترکی تاکید کرد و در شعاری معروف گفت «خوشا آن کس که میگوید ترکم» این امر با توجه به حضور گسترده غیر ترکها در کشور ترکیه، بهویژه حضور میلیونها کُرد بسیار مشکلآفرین بود. ترکها پیش از شکلگیری جمهوری ترکیه نسبت به ارامنه جنایتی سهمگین مرتکب شده بودند و پس از آن نیز کردها و دیگر اقلیتها را از حقوق انسانی خود محروم کردند. جابجاییهای اجباری که با فراینده بسیار دردناک انجام میشدند از آن جمله بودند. کُردها که ۳۰ درصد جمعیت ترکیه را تشکیل میدهند یکی از تحت ستمترین مللی بودند که آتاتورک برای یکسان سازی کشورش به انحا گوناگون آنها را مورد اذیت قرار داد.
جنایات آتاتورک
یکی از نمونههای این سبعیت آتاتورک «کشتار دِرسیم» بود. علویان زازا که در درسیم زندگی میکنند از زمان حکومت ترکان جوان مورد اذیت واقع شدند. در سال ۱۹۳۷ نیز که آتاتورک رئیس جمهور ترکیه بود در جریان اعتراضاتی که در درسیم انجام شد کُردها و علویان زازا خواستار حقوق انسانی خود شدند و حکومت مرکزی به رهبری آتاتورک با بیرحمی تمام آنها را سرکوب کرد به صورتی که هزاران نفر (به روایتی حدود ۷۰ هزار نفر) کشته و هزاران نفر آواره و تبعید شدند. بنا به سندی که از هیات وزیران ترکیه به دست آمده، آتاتورک پیش از حمله ارتش به درسیم خواستار ذوب شدن کردها در جامعه ترکیه شده است.
در جریان سرکوب کردهای درسیم دخترخوانده آتاتورک، صبیحه گوکچه، که نخستین خلبان زن در ترکیه بود شخصاً کردها را بمباران و زنان و کودکان بسیاری را توسط بمبهای هوایی تکه پاره کرد. در واقع قدرت نظامی آتاتورک به نیروی هوایی تکیه زیادی داشت. چند سال پیش از کشتار درسیم نیز شورشی در شرق ترکیه توسط کردهای سرکوب شده درگرفته بود که در جریان آن آتاتورک دستور داد بمبها را «مانند باران» بر کوههای آرارات بریزند تا اثری از معترضین نماند. پس از آن نیز با ایران توافق کرد تا کنترل هر دو قسمت کوههای آرارات را در دست بگیرد و گروههای معترض را سرکوب کند.
آتاتورک معتقد به نوعی تجدد آمرانه و از بالا بود و به تعبیر هانی اوغلو علاقه عجیبی به پوزیتیویسم و تفکرات عصر روشنگری داشت که عمدتاً با آنها از طریق کتاب «پیکار دین و دانش» نوشته جان ویلیام دراپر آشنا شده بود. او خود را ماتریالیستی میدانست که به مبارزه با خرافات برخاسته و راه ترقی کشکرش را از این طریق گشوده است. اما این نوع ماتریالیسم به تعبیر شوکرو هانی اوغلو که کتاب معتبری درباره زندگی و افکار آتاتورک نگاشته، نوعی ماتریالیسم عوامانه بود.
هانی اوغلو میگوید: «بخش بزرگی از دانشجویان و نظامیان جوان تحت تأثیر بینش فلسفی جدیدی بودند که در نیمه سده نوزدهم در آلمان شکل گرفت و ماتریالیسم عامیانه یا مبتذل نامیده میشد. این بینش که از درهم آمیختن مفاهیم مادیگرایانه، علمباوری و داروینیسم پدید آمد، مبتنی بر این باور بود که به یاری علم میتوان همه چیز را شناخت و سامان داد. دو ایده بنیادی این جریان، دینستیزی به اسم مبارزه با خرافات و داروینیسم اجتماعی بود.»
در زمان پیدایش این گرایش، مارکس و انگلس به مقابله نظری با آن برخاستند. به گمان انگلس، ماتریالیسم عامیانه یا مبتذل، ایدئولوژی بورژوازی آلمان پس از شکست انقلاب ۱۸۴۸ بوده است. اندیشههای این دانشمندان که بر اساس ساده کردن دستیافتههای علمی سامان یافته بود در ترکیه به دست روشنفکران جوان مادّیگرا از اصل آلمانی خود هم سادهتر شد.
تاثیر آتاتورک از کتابهای ابتدایی که خوانده بود در نوشتههایش نیز مشخص است. هانی اوغلو چنین ادامه میدهد: «مصطفی کمال تحت تأثیر داروینیسم عامیانهای که ماتریالیستهای مبتذل مروّج آن بودند و نیز نظریههای تکامل باور هربرت جرج ولز، تاماس هاکسلی و ارنست هاکل، در یادداشتهای خود مدعی شد از آنجا که نخستین شکلهای زندگی در آب پدید آمده، بنابر این ماهی جدّ انسان است!»
این ماتریالیسم عوامانه ربطی به اندیشههای اصیل کانت، ولتر و دیگر روشنگرانی که با خرافات جنگیدند نداشت و بیشتر نوعی ایدئولوژی ژاکوبنی بود که در جمهوری سوم فرانسه اوج گرفت و عمر بسیار کوتاهی در خود غرب داشت.
آتاتورک در کنار این عوامزدگی از جهت دیگری نیز در مقابل ایده روشنگری قرار داشت. در روشنگری نوع بشر مورد تاکید است. عقل، به تعبیر رنه دکارت بین تمامی آحاد بشر به یک اندازه تقسیم شده و انسانیت انسان و حقوق فردی او فارغ از نژاد و ملیت و رنگ پوست و… مورد احترام است.
روشنگری بر نوعی «صلح پایدار» و حکومت جهانی تاکید میکرد و انسان را موجودی غایی میدانست که به واسطه برخورداری از اختیار و عقل باید تکریمش کرد و اختلافات قبیلهای، قومی و ملی را باید کنار گذاشت. آتاتورک با ملی گرایی افراطی خود و تاکید بر برتری ترکها و یکسانسازی قومی به این اصل روشنگری خیانت کرد. تجدد از بالا به پایین او نیز، مانند رضاشاه، اکنون دیگر ضعفها و شکافهای خود را عیان کرده است.
در ترکیه کنونی دموکراسی و آزادی بیان هر روز محدودتر میشود و اسلامگرایی افراطی روز به روز بیشتر قدرت میگیرد. امروز تدریس نظریه تکامل داروین که آتاتورک آنچنان به آن علاقهمند بود در مدارس ترکیه ممنوع است. تجدد آمرانه اکنون تناقضهایش را برای ما آشکار کرده است.
مرگ آتاتورک
مصطفی کمال آتاتورک در دهم نوامبر سال ۱۹۳۸ به علت نارسایی کبدی درگذشت. میگویند ساعتِ اتاقی که در آن درگذشت، هنوز روی ساعتِ مرگش، ۹:۰۵ صبح، باقی ماندهاست. مراسم خاکسپاری او بسیار پرجمعیت و باشکوه بود.
او در مکانی به نام آنیت کابیر در آنکارا دفن شد و در تشریفات بین الملل ترکیه رسم است که مهمانان خارجی دیپلماتیک خود را حتما به آنیت کابیر ببرند.
خلاصه تاریخ ترکها:
آنجا را تصرف کردند، همه اهالی آن را به قتل رساندند و تعدادی از ترکهای مناطق دیگر را به آنجا کوچ دادند
آدمی که می رود…
هیچ چیز رفتنی مقدس است؟
نه مثل فارسی ها که حتی تاریخی مثل سلجوقی ندارند
«رضاشاه خود هم مایل بود که جمهوری تاسیس کند، اما علمای شیعه با قاطعیت علیه او ایستادند و او را به ادامه حکومت سلطنتی واداشتند.»
علمای شیعه چه در زمان قاجار، چه پهلوی و چه اکنون که قدرت رو در دست دارند نشون دادند تنها چیزی که براشون مهمه قدرت روحانیت هست و بس.
ژست حمایت از مستضعفین و مقابله با استبداد و طاغوت همهاش از همان ابتدا تنها دروغ و نیرنگی برای همراه کردن مردم نادان بوده. تاریخ نشون داده هرکجا که منافع مردم در برابر قدرت روحانیت قرار گرفته بدون تردید طرف روحانیت رو گرفتهاند. البته که کشورهایی مثل انگلستان هم که نمیخواستند مردم ایران قدرت رو در دست بگیرند و اونها رو از منابع ایران بخصوص نفت محروم کنند حامی روحانیون بودند.
آتاترک هرکی بوده برای یه کشور دیگه بوده،لطفا نیایید خودتون را بچسبونید به مرد از یه کشور دیگه
راست و دروغ قاطی کردی سید حسن مدرس از علمای شیعه به دستور رضاخان کشته شد خود علمای شیعه محمد رضا رو از سلطنت خلع کردند کجا طرفدار سلطنت بودند
این محتوا پر از چرت و پرت و دروغ و مطالب غلط است
مصطفی کمال پاشا یه آدم پلید و البته کم سواد و نادون بود که فقط با دین و مذهب ضدیت داشت
در طول عمر خودش هیچ کار خوب و درستی نکرد و هیچ خصوصیت مثبتی نداشت