تیمسار غضنفر آذرفر سرتیپ دوم تکاور نیروی زمینی ارتش ایران که گفته میشود در کلاسهای تکاوری بینالمللی با صدام حسین همدوره بود، دیروز ۱۵ بهمن، در ۸۴ سالگی به دلیل کهولت سن درگذشت. او در عملیاتهای کربلای ۷، والفجر ۲ و والفجر ۴ حضوری فعال و موثری داشت. غضنفر آذرفر را «پدر تکاوری ایران» میخواندند. همچنین به خاطر شجاعت و رشادتهای بسیار در عملیات حاج عمران به او لقب «فاتح حاج عمران» نیز داده بودند.
امیر سرتیپ دوم غضنفر آذرفر، متولد سال ۱۳۱۸ شهرستان الیگودرز استان لرستان بود.
او پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان، در سال ۱۳۳۶ در دانشکده افسری ثبتنام و در سال ۱۳۳۹ به استخدام ارتش درآمد. پس از گذراندن مدارج مقدماتی در دانشکده افسری، در لشکرهای کردستان و لرستان، مشغول خدمت شد و با گذراندن دورههای هوابرد و تکاور در داخل کشور، برای طی دورههای تکمیلی نظامی به خارج از کشور اعزام شد.
او که برای طی دوره های تکاوری به انگلستان اعزام شده بود با صدام حسین همکلاس بود و پس از طی دوره های آموزشی با نمرات بالا موفق شده بود تا انگشتر تکاوری را از دست ملکه انگلستان دریافت کند.
او ضمن فراگیری زبانهای انگلیسی و عربی، دورههای تکاور، هوابرد و جنگهای ویژه شامل جنگهای نامنظم، عملیات ویژه گریز، فرار و جنگهای روانی و دورههای جنگ در کوهستان را نیز با موفقیت پشت سر گذاشت.
پس از بازگشت به کشور، به عنوان استاد آموزشهای نظامی در ارتش به خدمت مشغول شد و پس از چندین ماه، به دستور امیر سرلشکر شهید ولیالله فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، فرماندهی تیپ مریوان را بر عهده گرفت.
امیر سرتیپ دوم آذرفر، با آغاز جنگ تحمیلی فرماندهی تیپ ۱۸۴ خرم آباد را عهدهدار شد و بعد از عملیات فتحالمبین، مسئولیتهای خطیری مانند فرماندهی تیپ ۳۰ گرگان مستقر در خوزستان و لشکر ۲۸ کردستان را بر عهده گرفت و در عملیات پیروزمند والفجر ۴ نقش ایفا کرد.
در تابستان ۱۳۶۵ به فرماندهی لشکر ۶۴ ارومیه منصوب شد که همراه با لشکر خود عملیات پیروزمندانه کربلای ۷ در اسفند ماه ۱۳۶۵ را طراحی و اجرا کرد.
کتابهای «همچون آذرخش» و «ناگفتههای جنگ» دربرگیرنده خاطراتی ارزشمند از امیر سرتیپ دوم غضنفر آذرفر است.
امیر صیاد شیرازی در کتاب «ناگفتههای جنگ» در مورد آذرفر میگوید: «استاد بنده در رنجر بود. خیلی شجاعت هم دارد، چرا که میجنگد، خوب تحریک میکند و خودش نیز اهل عمل است؛ نیروها از او خیلی حساب میبرند. بچههای سپاه پاسداران هم دوستش دارند با اینکه کمی لجباز هم است، ولی دوستش دارند بهخاطر صداقت، راستی، درستی و شجاعتش».
در برخی روایتها آمده است که امیر آذرفر در جریان جنگ تحمیلی گوش یک مزدور بعثی را برای صدام هدیه فرستاده بود.
گوش یکی از سربازای عراقی رو میبره و میده دستش و میگه برو به صدام بگو منو اذرفر فرستاده. یا زمانی که دو درجه تشویقی بهش میدن قبول نمیکنه و میگه من برای کشورم و ناموسم رفتم جنگ نه برای درجه و تشویقی.