پس از صحبت های چندی قبل حجت الاسلام سید احمد خاتمی درباره ی «انداختن برخی مخالفان شاه در قفس شیرهای گرسنه در دوران رژیم پهلوی» که بازتاب گسترده ای داشت، محمد مهدی عبدخدایی، همرزم شهید نواب صفوی و از اعضای گروه فدائیان اسلام نیز مدعی شد ساواک برای شکنجه ی زندانیان از خرس استفاده می کرد. این ادعا با واکنش خسرو معتضد، تاریخ پژوه مشهور رو به رو شده است. معتضد در مطلب تازه ی مفصلی در هفته نامه ی «امید جوان» در رابطه با این صحبت های عبدخدایی نوشته است: «ساواک قطعا شکنجه و جنایت می کرد و از عوامل اصلی ایجاد تنفر و سقوط رژیم گذشته بود اما این داستان آن گونه که آقای عبدخدایی روایت کرده نیست.»
وبسایت خبری «عصر ایران» در مطلبی متن کامل توضیحات خسرو معتضد در رابطه با ادعای محمد مهدی عبدخدایی را منتشر کرده که در ادامه آن را می خوانید:
یک ماه پیش حجت الاسلام سید احمد خاتمی در خطبه های نماز جمعۀ تهران ادعا کرد در رژیم گذشته مخالفان را داخل قفس شیر می انداختند. ساعاتی بعد نوشتیم این داستان از کجا آب می خورد و ربطی به مبارزۀ سیاسی نداشته و ادعای یکی از کارگران رحیم علی خرم صاحب پارک خرم در جلسۀ دادگاه او و دربارۀ موضوعی دیگر بوده است.
بحث شیر تمام نشده حالا محمد مهدی عبدخدایی ( هم او که در ۱۵ سالگی دکتر سید حسین فاطمی را ترور کرد) به عنوان مورخ در تلویزیون ادعا کرده ساواک غیر از شیر، خرس هم داشته است!
چون این نقل ها ممکن است این تصور را ایجاد کند که باقی آنچه به واقع به جنایات و شکنجه های ساواک نسبت می دهند و آثار آن هنوز بر بدن شکنجه دیده ها مشهود است نیز ساختگی است توضیح در این باره هم لازم است.
در فقره قبل خودمان نوشتیم ولی در این قضیه دیدیم در شمارۀ تازۀ هفته نامۀ ۲۸ سالۀ «امیدجوان» خسرو معتضد تاریخپژوه با قلمی شیرین به این موضوع اشاره کرده است تا بدانیم توله خرسی که نام «منیژه» را روی آن گذاشته بودند (نام ایرانی به خاطر شدت مهربانی و ملوسی و انس با افراد) واقعا وجود داشته اما قضیه به گونهای دیگر بوده است.
بخشی از نوشتۀ آقای معتضد با سابقۀ ۶۰ سال روزنامهنگاری (و شاید رکورددار روزنامهنگاری پیوسته) را نقل میکنیم:
آقای مهدی عبدخدایی در یک برنامه مستند تاریخی مربوط به ساواک نقل کرده در ساواک خرسی نگهداری میشده که آن را به جان زنان و دختران تودهای -که زندانی میشدند- میانداختهاند.
داستان این خرس که تصادفاً ماده بوده مانند انداختن دشمنان شاه به قفس شیرهای درندهای که در پارک ارم یا خرم متعلق به رحیم علی خرم عمله آسفالتکار که در پرتو حمایت ارتشبد نصیری و شاهدخت اشرف به یک میلیاردر تبدیل شد احتیاج به مقادیری بحث و تحلیل دارد و در این مقاله صرفا برای روشن شدن تاریخ معاصر ایران مورد بررسی و مداقه قرار میگیرد.
در سالهای ۲۷-۱۳۲۶ روزی چشم سرتیپ حسین معتمد تنکابنی منوچهری فرمانده تیپ مهاباد (که بعدها نام خود را به سرتیپ بهرام آریانا تغییر داد) هنگام بازرسی از بهداری یکی از هنگهای تابعه به توله خرس کوچکی با چشمهای قهوهای رنگ افتاد که به نظر میرسید کاملا رام و مطیع شده است.
یکی از شبهایی که سرتیپ زنگنه برای بازرسی به مهاباد آمده و مهمان سرتیپ منوچهری بود گماشته سر میز شام وارد اتاق شد و کاغذی به دست سرتیپ منوچهری داد که مفاد آن از این قرار بود:
“تیمسار منوچهری عزیز! منیژه خانم را جهت شما فرستادم. دختر قشنگ و خوبی است. تصور میکنم موفق گردد که در مهاباد استراحت روحی شما را از هر نظر فراهم سازد.
بایستی به عرض برسانم که ممکن است در اولین برخورد از او بترسید اما زنی اگر دست عطوفت بر سرش بکشید فورا رام خواهد شد. رژیم غذایی مخصوصی دارد. رختخوابش بایستی بسیار نرم باشد. تصور میکنم اگر از او مواظبت کنید بتواند وسایلی فراهم کند که رفع تنهایی شما بشود. با تقدیم احترام، سرهنگ دکتر تدین.”
سرتیپ منوچهری وقتی کاغذ را خواند متعجب شد. پیش خود گفت: نفهمیدم منظور دکتر تدین چیست؟ آن هم در این موقع شب که میداند سرتیپ زنگنه فرمانده لشکر میهمان من است.
زنگنه وقتی منوچهری را در فکر میبیند از جریان امر پرسش میکند. منوچهری با خنده میگوید: دکتر تدین هدیهای فرستاده که باب دندان من فعلاً نیست! این نامه را بخوانید. اگر با ذوق و سلیقه شما جور است و میل دارید بگویم داخل شود.
زنگنه نامه را میخواند و در حالی که زیر لب میخندید (و شاید هم دهانش کمی آب افتاده بود!) به منوچهری میگوید: “حالا بگویید داخل شود. شاید خوب باشد. منوچهری از آورنده نامه میپرسد حالا منیژه خانم کجا هست؟”
سرباز سلامی داده میگوید: همین جا داخل حیاط و توی قفس. به محض این که نام قفس به میان میآید زنگنه آب دهانش را قورت داده از منوچهری میپرسد: “چه میگوید این سرباز؟ منیژه خانم داخل قفس است؟ مگر جا قحطی بود؟ داخل قفس کردهاند؟ زشت است با یک خانم چنین رفتاری شود.” سرباز عقب گرد کرده پس از چند دقیقه منیژه خانم (!) را به اتاق داخل میکند.
تا چشم سرتیپ منوچهری به منیژه خانم افتاد معما برایش حل شد چون هنگام عصر که منزل سرهنگ دکتر تدین دعوت بود در آنجا او را دیده و. تعریفش را شنیده بود. چون دکتر تدین پس از رفتن منوچهری متوجه میشود فرمانده تیپ از توله خرس خوشش آمده فوراً نامهای نوشته و او را در آن موقع شب برای سرتیپ حسین منوچهری میفرستد.
منیژه خانم در واقع نام بچه خرس ماده کوچک و ملوس و قشنگی بود که در راه بانه در جنگل به تله افتاده بود و برای سرهنگ دکتر تدین به عنوان تعارف آورده بودند.
خرسهای ایرانی بسیار زیبا و ملوساند. نگاه هوشمندانهای دارند. مانند توله خرسهای چینی آن قدر زیبا و دوستداشتنی اند که سابقا در بسیاری از خانههای ایلسالاران نگهداری میشدند.
سرتیپ منوچهری خرس را به خانه خود برد و از او نگهداری میکرد. وقتی همسرش از تهران به مهاباد آمد بسیار تعجب کرد که چرا و چگونه شوهرش خرس را به خانه آورده است.
جای توله خرس در خانه سرتیپ منوچهری همیشه در زیرزمین بود اما رفته رفته خود را لوس کرده گاهی وارد اتاق شخصی سرتیپ یا اتاق مهمانخانه هم میشد.
با این حال خانم تاجماه همسر اول سرتیپ منوچهری و مادر فرزندان او از وجود توله خرس در خانه معذب و نگران بود. او نتوانسته بود لطف خانم را به خود جلب کند. از این رو خانم به سرتیپ فشار آورد توله خرس را از خانه به منظور انجام خدمت زیر پرچم به سربازخانه تبعید کند!
محمدرضا خلیلی عراقی در کتاب خاطرات سفر آذربایجان و کردستان این ماجرا را نقل کرده مینویسد:
«منیژه خانم را در سفر اول که در سربازخانه دیدمش کوچک بود ولی در سفر دوم بزرگ شده، حقیقتاً خرس شده بود. لابد باور نمیکنید ولی حقیقت این است و شوخی نمیکنم منیژه خانم صدای شیپورها را میشناسد. به محض این که شیپور بیدارباش زده میشود از جای خود حرکت کرده و کلیه آسایشگاهها را بازدید کرده و به تدریج صبحانه خود را میخورد.
با شیپور ناهار از هر کجا که هست به طرف آشپزخانه دویده، جلوتر از همه سربازان دو دست خود را به طرفین در ورودی آشپزخانه گذارده به زبان حال میگوید: جاده نظامی است ورود ممنوع است! پس از این که جیره خود را از دست آشپز گرفت به کناری رفته مشغول خوردن میشود ولی فراموش نکنید، به یک جیره غذا اکتفا نمی کند چون او فهمیده است که غذای بیمارستان تیپ پس از غذای سربازان داده میشود و به همین جهت پس از صرف جیره اول قبل از این که غذای بیماران داده شود به آشپزخانه بیمارستان رفته جیره دوم خود را دریافت میکند.
منیژه خانم خرس تربیت شده آرامی مانند خرسهای دوره دیده سیرکها شده بود.
پس از صرف ناهار در گوشه و کنار سربازخانه مشغول کشتی گرفتن با سربازان پهلوان میشد. در تعرفه خدمتی او ۱۵ روز زندانی منظور شده و آن هم به واسطه این که چند قلمه تبریزی را از جا ریشهکن میکند وقتی فرمانده تیپ از جریان او مستحضر میشود دستور میدهد ۸۵ روز او را زنجیر کرده در گوشهای نگاه دارند. این تنبیه در او تاثیر گذاشته و از آن پس دیگر سراغ قلمهها و باغچهها نرفته است.»
چند سال بعد که سرتیپ منوچهری به تهران منتقل شد و به فرماندهی لشکر یک گارد رسید منیژه خانم را هم با خود آورد و آشیانهای در پادگان عشرتآباد برای او ساخته شد و خرس بیآزار در سربازخانه آزاد بود و طبق معمول جیره صبحانه و ناهار و شام خود را از مطبخ سربازخانه دریافت میکرد و میخورد و اغلب بدون زنجیر در محوطه سربازخانه گردش میکرد.
پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ منیژه خانم همچنان در پادگان عشرتآباد بود و گاهی که حرکت خلافی میکرد او را زنجیر میکردند ولی آن قدر مطیع و آرام بود که پس از مدتی زنجیر را برمیداشتند.
وقتی سرتیپ تیمور بختیار فرمانده لشکر جدیدالتاسیس ۲۰ زرهی شد عشرتآباد جزو سربازخانههای تحت امر بود. در دی ماه ۱۳۳۲ که فرماندار نظامی تهران و حومه شد عده زیادی از بازداشت شدگان مصدقی و تودهای را به سربازخانه عشرتآباد انتقال داده در آنجا زندانی میکردند.
وجود خرس قهوهای رنگ که بسیار بزرگ و درشت اندام شده بود در محوطه سربازخانه جلب توجه میکرد ولی هیچ گونه گزارشی از تعرض جنسی خرس که تازه ماده هم بود به دختران و زنان بازداشت شده دیده نشد و حتی یک نفر از بازداشتشدگان شکایت نکرد که خرس را به جان او انداختهاند.
تودهایها مراکز خبررسانی گستردهای داشتند و اگر حتی مورد چنین واقعهای روی داده بود در سراسر جهان منعکس میشد. وجود منیژه خرس پس از چند سال زندگی در سربازخانه عشرتآباد به علت این که یکی دو بار شلوغکاری کرده بود خطرناک تشخیص داده شد و پیش از سال ۱۳۳۵ که ساواک تاسیس شد سرتیپ بختیار فرمانده لشکر دو زرهی و فرماندار نظامی تهران و حومه دستور داد او را با شلیک گلولهای خلاص کنند و عمرش بدانجا نرسید که در سازمان اطلاعات و امنیت کشور استخدام شود و او را به جان زنان بیندازند.
هیچ گونه گزارشی هم از دوران تاسیس ساواک که در نیمه سال ۱۳۳۵ مقدمات دایر کردن آن فراهم شد وجود ندارد که حکایت از بودن خرس ماده در فرمانداری نظامی بکند.
پس از تشکیل ساواک در مهرماه ۱۳۳۵ نیز فرمانداری نظامی منحل شد و سرلشکر بختیار دیگر سمتی در لشکر دوم زرهی تهران نداشت تا خرس مورد علاقه سپهبد آریانا در آنجا نگهداری کند و به جان زندانیان بیندازد.
بنابراین این شایعاتی که پراکنده میشد صحت نداشت. عمر این خرس ماده در سالهای ۱۳۳۴-۱۳۳۳ به پایان رسیده و چون از نظر اندام و جثه بزرگ شده و وحشت میآفرید با شلیک یک گلوله به عمر او خاتمه داده شده بود.
آقای عبدخدایی گویا تنها روایتی شنیده و نقل کرده حال آن که اگر به راستی ساواک این خرس را در اختیار داشت و به جان مخالفان میانداخت دست کم یک مورد با نام طرف مورد آزار و تجاوز قرار گرفته را ذکر کند.
ساواک قطعا شکنجه و جنایت می کرد و از عوامل اصلی ایجاد تنفر و سقوط رژیم گذشته بود اما این داستان آن گونه که آقای عبدخدایی روایت کرده نیست.
وقتی دیگه دروغهای … اینقدر شاخداره که یک تاریخدان …و …رو هم به اعتراض وا میداره.
درسته هیتلر گفت دروغ باید اینقدر بزرگ باشه که کسی شک نکنه دروغه،ولی اون برای زمان خودش بود نه الان که اینترنت هست.
پاینده ایران!
اتفاقاً حرف هاش کاملاً با صداقت و درست بود
حتی خاندان پهلوی چند نفر رو هم در روزی که صداش میزدند چهارشنبه سوری زنده زنده آتش زدند و میخندیدند
دروغ کنتور نمیندازه…
منم میتونم بگم که جمهوری اسلامی مخالفاشو میندازه جلوی …😅