آمنه سادات ذبیحپور، روز گذشته در توییتر، دنبالکنندگان خود را برای خواندن ماجرای سفر اخیرش به سوریه به اینستاگرامش ارجاع داد. حضور این خبرنگار در شبکه های اجتماعی فیلتر شده با اعتراضات و انتقاداتی از جانب کاربران شبکه های اجتماعی همراه بود.
خبرنگار جنجالی بخش خبری ۲۰:۳۰ در اینستاگرامش با انتشار چند عکس و ویدئو از سفر به دمشق به همراه وزیر امور خارجه کشور، پیش از سرنگونی بشار اسد نوشت:
هواپیما که بلند می شد گروه جولانی به سمت دمشق در حرکت بود.
باید می رفتیم وزیر امورخارجه برای اسد حامل پیام مهمی بود.هواپیما نشست در قدیمی ترین پایتخت جهان
شهر نیمه روشن بود با مردمی در خوف و رجا
هر ۱۲ ساعت ، یک ساعت برق می آمد ،کورسویی از خانه ها دیده می شد.
بعضی پاساژها و فروشگاهها رونق داشت
ترس از گروههای مسلح مانع شده بود که بچه های خود را راهی مدرسه کنند
اوضاع اقتصادی چنگی به دل نمی زد.
راننده همراه ما حقوق ماهانه اش کفاف خرج روزانه هم نمی داد ماهی یک میلیون و ششصد…
اقتصادی نیم سوز که از چراغ های حمیدیه نمایان بود.
چند درمیان دکانی باز بود و صاحب با تعارفات زیاد به دنبال فروش.به سفارت ایران رسیدیم
عکس حاج قاسم و سیدحسن نصرالله آه را از نهاد ما بلند کرد.
چقدر به حضورشان نیاز بود این روزها…سفارت ایران اما فعال بود و در رفت و آمد.
چشمم به خاکریز کنار سفارت افتاد حمله به آنجا یادم آمد.
کنسولگری ایران که فرمانده هان سپاه قدس در حمله صهیونیست ها آنجا شهید شدند.
ظاهرش را سفید کردند هرچند ساختمانی سرپا نشد دیگر
عراقچی در دیدار با اسد از آمادگی برای کمک گفت گرچه اراده ای در طرف مقابل نبود.
گفت و گو ها کوتاه بودو مبهم
خطرهای پشت سر دیده می شد.به همین خاطر برنامه ها به سرعت پیش می رفت
اما باید نشان داده می شد ایران که سوریه با داعش را تجربه کرده از تحریرالشام ابایی ندارد.
وزیر خارجه ایران شام را با غذای عربی شاورما در میان مردم صرف کرد.
از این صحنه فیلم گرفتم بازتاب خوبی در رسانه ها داشت
فرهنگ سوریه شاید روزنه ای بود برای زنده کردن امید در اینجا…
مردم دمشق شب نشینی های همیشگی را داشتند
برنامه بعدی ما زیارت حضرت رقیه بود
دیر رسیدم همه در حال برگشت بودند
من ماندم و ضریح حضرت رقیه بوسیدم زمزمه ای کردم و به سرعت برگشتم موقع برگشت نگاهی دوباره به ضریح و خداحافظی ام با این سوال آیا سلام دوباره ای خواهد بود؟
به بازار شام رسیدم ایستاده ام با کمی تامل! همینجا بود که اسرای کربلا را برای تماشا آوردند.
هلهله کردند،سنگ زدند، شادی کردند …
گفتم خدا نکند دوباره از شام بلا سوی شهرما شهید بیاید.
برگشتیم بدون نتیجه مشخصی
درایران از نیروهای سپاه نامه نوشته بودند که می خواهند به سوریه بروند
پای کار نبودن اسد ،بسته شدن زمین و آسمان کار را سخت کرد.
شب آخر اما عزم جزم می شود از سوریه به هر نحوی دفاع شود همه امیدوار
محور مقاومت آماده می شد برای فردا
توئیت زدم ،تصمیم جدید اطلاع داده شده بود برخی ساک خود را برای فردا آماده کردند.
اما ناگهان چقد زود دیر می شود…
بدون نظر