
اکبر اعتماد، موسس و نخستین رئیس سازمان انرژی اتمی بود. در سال ۱۳۴۷، او به سمت اولین رئیس مؤسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی منصوب شد؛ این مؤسسه، بدیل ایرانی مرکز ملی پژوهشهای علمی (CNRS) در فرانسه به شمار میرفت. در سال ۱۳۵۳، اعتماد ریاست سازمان انرژی اتمی ایران را به دست گرفت و این سازمان را بنیان نهاد. او تا سال ۱۳۵۷ ریاست این سازمان را برعهده داشت. مصاحبه او را بخوانید:

نیروگاه بوشهر با در نظر گرفتن زلزلهای طرحریزی شده بود که در صورت وقوع آن در بدترین نقطه و با قدرت ۷ درجه ریشتر، میبایست ایمن باقی میماند؛ به این معنا که هیچ آسیبی به نیروگاه وارد نمیشد. از نظر خطرات احتمالی برای مردم نیز، این نیروگاه کاملاً ایمن در نظر گرفته شده بود، زیرا محاسبات بر اساس زلزلهای به قدرت ۷ درجه انجام شده بود، در حالی که در بوشهر هیچگاه زلزلهای با این قدرت ثبت نشده است؛ چراکه قدرت زلزله تنها عامل تعیینکننده نیست و ساختار زمینشناسی آن منطقه نیز در نحوه انتقال امواج زلزله نقش دارد.

در آن مقطع حساس، کشور میتوانست بخشی از درآمد خود را به تولید انرژی هستهای اختصاص دهد. مسأله دوم، موضوع ثبات سیاسی بود. هیچکس نمیتوانست با اطمینان پیشبینی کند که ایران تا ۲۰ یا ۳۰ سال آینده از ثبات سیاسی برخوردار خواهد بود و اراده لازم برای ادامه چنین صنعتی را خواهد داشت؛ صنعتی که حداقل ۲۰ سال زمان نیاز داشت. همانطور که بعدها دیدیم، در آن زمان همه تصور میکردند که این ثبات برقرار خواهد بود، اما شاید اعلیحضرت بیش از هر فرد دیگری نسبت به این ثبات سیاسی تردید داشتند. ما کمتر شک داشتیم، اما تردید ایشان به مراتب بیشتر بود.

شاه و اطرافیان تمایل داشتند هرچه سریعتر برنامه انرژی هستهای را به مرحلهای برسانند تا از تغییرات سیاسی آتی کشور، تشتت دولت یا مشکلات اجتماعی احتمالی که بعدها شاهد آن بودیم، مصون بماند. عامل مهم دیگری که در آن زمان به خوبی پیش رفت، این بود که ایران به دلیل تولید نفت و نقشی که در اوپک و در مقابل کشورهای صنعتی ایفا میکرد، میتوانست بسیار راحتتر به برخی شرایط دست یابد. به عبارت دیگر، در مجموع مذاکراتی که با کشورهای خارجی داشتیم، وزن و جایگاه ایران کاملاً محسوس بود؛ چه با آمریکا، چه با فرانسه، چه با آلمان یا انگلستان مذاکره میکردیم، متوجه میشدیم که اهرمی در دست داریم و دست خالی نبودیم، و آن اهرم، نفت بود.

اگر ایران ده سال بعد وارد بازار میشد، احتمالاً امتیازات بسیار کمتری به دست میآورد؛ زیرا دیگر نفت چندانی برای فروش نداشت یا نفتش آن اهمیت سابق را از دست داده بود. اما در آن زمان، نفت ایران فوقالعاده مهم بود و کشورهای غربی ناگزیر بودند به نوعی با ایران کنار بیایند، همانطور که بعدها دیدیم در برخی موارد شرایطی را به دست آوردیم که هیچ کشور دیگری تاکنون نتوانسته است به آن دست یابد.

اما در یک مقطع زمانی خاص، این امکان برای ما فراهم بود و بعدها در زمان مناسب به جزئیات آن نیز خواهیم پرداخت. بنابراین، از مجموع این شرایط میتوان نتیجه گرفت که در آن زمان، احساس اعلیحضرت این بود که زمان مناسب برای این کار فرا رسیده و ایران میتواند در آن مقطع به این پروژه بپردازد. در ابتدا، خود من نیز تا حدودی تردید داشتم، اما به تدریج که درگیر کار شدم، متوجه شدم که دیدگاه اعلیحضرت از این نظر کاملاً درست است و من صددرصد با ایشان موافق بودم که اگر ایران قصد دنبال کردن این پروژه را داشت، همان زمان میبایست اقدام میکرد؛ چرا که اگر ۵، ۷ یا ۱۰ سال دیگر عمل میکرد، این برنامه با ریسک بسیار زیادی مواجه میشد که یا اصلاً عملی نشود، یا دچار مشکل یا انحراف شود و نتواند نقش مهمی در سیاست کلی انرژی ایران ایفا کند. علاوه بر این، با سیاستی که اعلیحضرت در قبال جهان و عدم مصرف بیرویه نفت و گاز اتخاذ کرده بودند، در واقع یک تعهد اخلاقی نیز برای ایران ایجاد میکرد.

به عبارت دیگر، کشورهای غربی به راحتی میتوانستند به اعلیحضرت بگویند که اگر شما طرفدار جدی عدم مصرف نفت هستید، چرا مصرف نفت و گاز در کشور خودتان سالانه ۲۰ درصد افزایش مییابد و هیچ توجهی به انواع دیگر انرژی نمیکنید؟ به این معنا که ایران نیز به عنوان یک کشور ۴۰ میلیون نفری در حال صنعتی شدن بود و همان میزان مصرف را پیدا میکرد.
در سال ۱۹۹۵، احتمالاً مصرف انرژی ایران از مصرف انرژی امروز فرانسه بیشتر میشد؛ بنابراین، ایران نمیتوانست خود را از آن قانون جهانی که اعلیحضرت پیشنهاد میکردند مستثنی کند و به دنبال انرژی هستهای نرود. اینها مجموعهای از شرایط زمانی مختلف بود که در آن مقطع، این برنامه درست و ضروری بود که ما آن را دنبال کنیم. البته، مانند هر برنامهای، اشکالات مختلفی نیز وجود داشت که همواره باید حل میشد.
بدون نظر