آرزوهای عجیب محمد بیجه قاتل سریالی پاکدشت از زبان قاضی پرونده + ویدیو

آرزوهای عجیب محمد بیجه قاتل سریالی پاکدشت از زبان قاضی پرونده + ویدیو

اخیراً ویدیویی از صحبت‌های حسین اصغرزاده، قاضی ویژه پرونده محمد بسیجه معروف به بیجه، قاتل سریالی پاکدشت در تلویزیون اینترنتی همشهری منتشر شده است؛ حسین اصغرزاده درباره این قاتل سریالی می‌گوید:

آرزوهای خاصی داشت مثلا در بچگی دو تا آرزو برای شغلش داشت؛ یکی آرزوی پزشک شدن داشت که معمولاً یه بخشی از این آرزو برای کسانی که پزشک میشن، نجات انسان‌هاست ولی اون تفکرش نجات انسان‌ها نبود. فرار از فقر بود و شناخت آناتومی بدن انسان‌ها.

حتی تو بازجویی می‌گفت جایی چاقو رو زدم، ران رو بریدم و می‌خواستم گوشت رو ببینم، رگ رو ببینم. یا تو سنگ‌هایی که به سر میزد میشست جمجمه رو از نزدیک بررسی می‌کرد و یه جایی هم در مورد یکی از شغل‌های مورد علاقه‌ش، به جاسوسی خیلی علاقه داشت در صورتی که می‌دونین این افراد، افراد خاصی هستند که توسط نهادهای امنیتی از بچگی تحت شرایط خاص تربیت پیدا میکنن و آموزش داده میشن. حالا چرا این آدم به جاسوسی علاقمند بود، خودش می‌تونه علامت سوال بزرگی باشه و آخرین پیشنهادش هم این بود که اگر از من بگذرید و اگر آزادم کنین و اگر اجازه بدین از کشور فرار کنم، وعده جاسوسی برای ایران میداد. یعنی تو خودش میخوام بگم این اعتماد به نفس بود.

محمد بیجه که بود؟

محمد بسیجه معروف به بیجه، متهم اصلی جنایات پاکدشت بود. وی کارگری کوره‌پزخانه‌ای در همان منطقه را انجام می‌داد که به تجاوز و قتل بیش از ۳۷ کودک و ۳ بزرگسال (برخی قتل ۲۷ کودک و ۳ بزرگسال را گزارش می‌دهند) اعتراف کرد. بیجه در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. او شش خواهر و شش برادر ناتنی داشت. وقتی چهار ساله بود، مادرش به علت ابتلا به سرطان درگذشت. پدر او کارگر کوره‌پزخانه بود. بسیجه ادعا می‌کرد که هرگز مادرش را به خاطر نمی‌آورد ولی می‌گفت که پدرش فردی بداخلاق و مستبد بوده است.

از همان دوران کودکی او را به سختی کتک می‌زده و با زنجیر پاهای او را می‌بسته و بعد با چوب به بدن او ضربه می‌زده‌ است. حتی یک‌بار پدرش می‌خواسته با میله، بسیجه را به قتل برساند. بیجه درس و مدرسه را بسیار دوست داشت اما با فشارهای پدر و اجبارهای او ناچار می‌شود درس و مدرسه را رها کرده و به کار مشغول شود. یازده ساله بود که به همراه خانواده به خاتون‌آباد رفت و در کوره مشغول به کار شد. فکر انتقام، زمانی در بسیجه جرقه زد که وقتی تنها یازده سالش بود، مورد آزار جنسی قرار گرفت. این تجاوز توسط شخص دیگری نیز برای او تکرار شد.

او در ۱۸ سالگی عاشق یک دختر افغان که حتی با هم قرار به فرار گذاشتند شد. اما پدرش می‌فهمد و برخورد پدر نیز مشخص است! چندی بعد عاشق دخترعمه‌اش می‌شود که دانشجوی پزشکی بود؛ آن‌ها یکدیگر را می‌خواستند اما پدرش باز مخالفت می‌کند تا بیجه در عشق دومش نیز ناکام بماند. او برای شروع دست به کشتن حیواناتی چون سگ و گربه می‌زند و در توجیه رفتار خود می‌گوید که آن‌ها را می‌کشته چون همچون خودش زندگی خوبی نداشتند و می‌خواسته آن‌ها را راحت کند.

قاتلان زنجیره‌ای ایران ؛ کودکانی که هنوز صدایشان از کوره‌های آجرپزی به گوش می‌رسد

محمد بیجه

علی دلداری، قاضی دادگاه کیفری یک تهران و نماینده وقت دادستان در دادگاه کیفری استان، پرونده محمد بسیجه را در دست داشت. قاضی دلداری درباره سرگذشت پرونده بیجه گفت:

پرونده‌ای منزجر کننده که به جرات می‌توان گفت بزرگ‌ترین پرونده جنایی ایران در چند دهه اخیر است. تجاوز و قتل بیش از ۲۰ کودک و ۳ بزرگسال، بیجه حاصل فقر بود و تمام قربانیان او نیز کودکانی از خانواده‌های فقیر بودند؛ او در یک خانواده پرجمعیت در قوچان خراسان رضوی متولد شد و با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی زندگی می‌کرد. وقتی چهار سالش بود، مادرش به علت سرطان فوت کرد، پدرش کارگر کوره پزخانه‌ها بود و او به کرات در اعترافاتش از پدری بداخلاق و مستبد صحبت می‌کرد که او را از همان دوران کودکی به شدت کتک می‌زد.

محمد بیجه در اعترافات خود گفت:

یکبار پدرم پاهایم را با زنجیر بست و با چوب آنقدر کتکم زد تا از هوش رفتم و یکبار دیگر هم کم مانده بود با میله‌ای که در دست داشت مرا به قتل برساند، از همان کودکی دلم می‌خواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم، با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم، اما موفق نشدم.

قاضی وقت دادگاه کیفری تهران در ادامه گفت:

بیجه از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار بود، اما در ۱۱ سالگی به ناچار و تحت فشارهای پدرش درس و مدرسه را رها کرد، او تعریف می‌کرد به دلیل نداشتن پول، تکه‌های روزنامه باطله را از زباله‌ها جمع می‌کرد و در فرصت مناسب می‌خواند و از همین طریق با دنیای خارج از دنیایی که در آن زندگی می‌کرد، آشنا شد.

وقتی به منطقه خاتون‌آباد در تهران آمدند، از سوی یکی از آشنایان، چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت.

محمد بیجه در مورد تجربه تجاوز به خود در دوران نوجوانی گفت:

وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همان موقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو می‌کردم‌ ای کاش مرا می‌کشت. یکبار هم در آن سال‌ها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تاثیر خیلی بدی در روحیه‌ام گذاشت.

 محمد بیجه دوبار در ۱۸ سالگی عاشق شد، یکبار عاشق دختر افغانستانی شد و با او فرار کرد که در حال فرار پدر دختر آن‌ها را گرفت و بیجه را به قصد کشت زد؛ مدتی بعد از این ماجرا هم او عاشق دخترعمه‌اش که پزشک بود، می‌شود. اما به دلیل مخالفت پدر دختر اینبار هم شکست می‌خورد.

محمد در ابتدا برای انتقام از زندگی، دست به کشتن حیواناتی مثل سگ و گربه زد و ادعا می‌کرد حیوانات مریض را می‌کشت و آتش می‌زد، چون دلش برای آن‌ها می‌سوخت و نمی‌خواست آن‌ها زجر بکشند.

بیجه در تمام جلسات دادگاه این جملات را تکرار می‌کرد و حرف دیگری نداشت: «کودکانی را می‌کشتم که سرنوشتشان شبیه کودکی خودم بود. آن‌ها را می‌کشتم تا عذاب نکشند.». در یکی از جلسات دادگاه نیز علت اصلی ارتکاب قتل‌هایش را شباهت زندگی قربانیان با کودکی خود اعلام کرد و گفت:

چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچه‌های بدبخت پاکدشت را می‌دیدم آن‌ها را می‌کشتم تا از زندگی آینده و سختی‌ها نجاتشان دهم.

علی دلداری همچنین گفت:

قاتلی ۲۲ ساله با ذهنی شکل گرفته از انتقام. در آن زمان پرونده شخصیت شناسی برای متهمان تشکیل نمی‌شد. به همین علت درباره شخصیت محمد بسیجه نمی‌توان با قطعیت نظر داد، ولی خشونت‌های پدر و فردی که او را در کودکی مورد تجاوز قرار داد از او شخصیتی با اختلالات شدید روانی ساخت. ترکیب فقر و ضریب هوشی بالای او، دلیل دیگر ارتکاب جنایت‌هایش بود. او قربانی‌هایش را به شیوه‌های گوناگون از بین می‌برد، بیجه غیر از سه مورد آدم ربایی، تمام قتل‌ها را به تنهایی انجام داد.

علی غلام پور به اتهام همدستی در سه مورد آدم ربایی، متهم ردیف دوم این پرونده جنایی بود که به ۱۵ سال حبس محکوم شد. تمامی تعرض‌ها و قتل‌ها توسط بیجه انجام می‌شد.

عاشورای سال ۸۱ اولین تجاوز و اولین قتل

محمد بیجه

اولین قربانی بیجه کودک ۱۰ ساله‌ای بود که در عاشورای سال ۸۱ به قتل رسید، محمد پس از تجاوز با ضربات سنگ آن کودک را به قتل رساند و چند روز بعد زمانی که ماموران جسد کودک را پیدا کردند، با بی‌تفاوتی در صحنه حاضر شد و در مجلس ختم او نیز شرکت کرد. پس از کشتن چهارمین قربانی و انداختن جسد او در کوره آجرپزی، آرامش بیشتری بر اثر پیدا نشدن جسد در بیجه شکل گرفت و قربانیان را با تزریق سیانور، خفه‌کردن، ضرب و جرح با چاقو و سوزاندن اجساد، به قتل رساند.

او با هر آدم کشی و تجاوز، اسامی و مشخصات قربانیان را در دفترش یادداشت می‌کرد که به گفته خودش وقتی فاصله میان قتل‌ها زیاد می‌شد آرامشش را از دست می‌داد و به همین دلیل با کشتن اشخاص دیگر آرامش را به زندگی برمی‌گرداند. طی جلسات دادگاه، ابراز پشیمانی در چهره‌اش دیده نمی‌شد و حتی حس شرمساری نمی‌کرد. «اگر دستگیر نمی‌شدم باز هم ادامه می‌دادم» جمله‌ای که به کرات در هر جلسه از دادگاهش آن را بر سر زبان می‌آورد.

بیجه، یک بار توسط ماموران پلیس در سال ۸۲ دستگیر شد، اما با زیرکی از زیر ذره بین پلیس عبور کرد، اواخر سال ۸۳، با اطلاعات پسربچه‌ای از نحوه گم شدن دوستانش و سه کودک دیگر که از دست قاتل فرار کرده بودند، زمینه شناسایی قاتل و علی غلام پور متهم ردیف دوم پرونده، فراهم شد. ماموران با پیگیری و تحقیقات به غلام پور رسیدند، او به همراه دو تبعه افغانستانی دستگیر شد؛ غلام پور پس از بازجویی پلیس، مشخصات محمد بیجه را داد.

محمد زمانی که با دوربین شکاری اش مشغول زیرنظر گرفتن کودکان بود، حوالی کانال آب دستگیر شد که در آن زمان هیچ کدام از قتل‌ها را گردن نگرفت؛ تا اینکه پس از ۲۰۰ ساعت بازجویی کارآگاهان پلیس آگاهی، به تعرضات و قتل‌ها اعتراف کرد. بعد از اعترافات بیجه نوبت به برگزاری جلسات دادگاه رسید که اکثرا به صورت غیرعلنی برگزار شدند؛ خانواده‌های قربانیان داغی سنگین بر دل داشتند و شنیدن اعترافات قاتل، داغ آنان را سنگین‌تر می‌کرد. وکیل تسخیری او دبیر دریابیگی بود.

آخرین دفاعیات محمد بیجه در دادگاه

محمد بیجه

محمد بیجه روز دادگاه به عنوان آخرین دفاع خود گفت: «من از بچگی تحت ظلم بودم. وقتی زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کردم، ناچار دست به چنین اعمالی می‌زدم».

سرانجام بیجه پس از محاکمه غیرعلنی در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست مرحوم قاضی منصور یاورزاده یگانه و چهار مستشارش در تاریخ ۲۷ آبان سال ۱۳۸۳ با رای اکثریت قضات آن شعبه، از اتهام سرقت تبرئه و در قتل عمدی ۲۰ کودک، زن و مرد مجرم شناخته شد و به خاطر ۲۰ قتل طبق ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به ۱۶ بار قصاص و پرداخت ۴ دیه، به خاطر ۲ بار ارتکاب فعل حرام لواط طبق ماده ۱۱۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به یک بار اعدام در ملأ عام، از جهت ۱۴ بار تفخیذ طبق ماده ۱۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به اتهام آدم ربایی طبق ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات به تحمل ۱۵ سال حبس، از جهت ۷ فقره شروع به قتل عمد طبق ماده ۶۱۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات به تحمل سه سال حبس، به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدی به پرداخت دیه و به خاطر جنایت بر میت طبق ماده ۴۹۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به ۵ فقره ارش محکوم شد.

محمد بسیجه در ۲۶ اسفند ۱۳۸۳ اعدام شد. بیجه با یک طناب متصل به یک جرثقیل به دار آویخته شد.

مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود