
روزی که نخستین بمب اتمی فاجعهای تمامعیار را برای ژاپن رقم زد، روزی بود که جهان را برای همیشه تغییر داد.
اوپنهایمر، فیلم برنده اسکار سال در ۲۰۲۳، ماجرای ساخت و توسعه مرگبارترین سلاح تاریخ را روایت میکند، اما صحنهای از استفاده عملی از بمب اتم در آن نشان داده نمیشود.

۸۰ سال از زمانی میگذرد که رابرت اوپنهایمر، دانشمند آمریکایی، با بمبهای اتمی خود دو شهر ژاپنی را به کلی نابود کرد و به جنگ جهانی دوم پایان داد. باورکردنی نیست، اما با وجود ماهیت ویرانگر این سلاح، طی هشت دهه گذشته، ترس از نابودی متقابل باعث حفظ صلحی شکننده در جهان شده است.
در ادامه، دقیقه به دقیقه داستانی را شرح میدهیم که تماشاگران فیلم اوپنهایمر ندیدهاند؛ روایتی از چگونگی تأیید حمله اتمی به هیروشیما و ناگازاکی از سوی رئیسجمهور آمریکا، هری ترومن در اوت ۱۹۴۵ و تسلیم امپراتور ژاپن، هیروهیتو، تنها شش روز بعد از آن.

دوشنبه، ۶ آگوست ۱۹۴۵
ساعت ۱:۳۰ بامداد به وقت ژاپن، ۲:۳۰ به وقت محلی: 9 روز پس از آنکه هری ترومن از ژاپن خواست که تسلیم شود یا با «نابودی فوری و کامل» روبهرو گردد، یک بمبافکن آمریکایی B-29 سوپرفورترس از یک پایگاه فوقسری هوایی، پر رفتوآمدترین پایگاه هوایی جهان، خارج شد.
سرگرد پل تیبتس ۲۹ ساله، هدایت این هواپیما را برعهده داشت؛ هواپیمایی که به افتخار مادر ۵۷ سالهاش، «انولا گی» نامگذاری شده و از جزیره تینیان در اقیانوس آرام، در فاصله حدود ۲,۴۰۰ کیلومتری از سرزمین اصلی ژاپن، به پرواز درآمد.
در محفظه حمل تسلیحات، تنها یک بمب قرار دارد؛ بمبی چنان مرگبار که نمیشد پیش از پرواز آن را مسلح کرد، چراکه اگر هواپیما در باند سقوط میکرد، کل پایگاه آمریکایی را با خاک یکسان میکرد. این بمب که «پسر کوچولو» نام داشت، ۳ متر طول و ۷۱ سانتیمتر قطر داشت و قدرت انفجار آن معادل ۲۰ هزار تُن تیانتی بود.
فیزیکدانی به نام هارولد اگنیو که قرار بود در یکی از هواپیماهای همراه انفجار را پایش کند، بعدها اعتراف کرد: «آن بمب کاملاً ناایمن بود. اگر سقوط میکردند، هر اتفاقی ممکن بود بیفتد.»
ساعت ۱:۴۰ بامداد: عکاسان و تیمهای فیلمبرداری، انولا گی را که با نورافکنها روشن شده بود، احاطه کرده و خدمه ۱۰ نفره آن برای دوربینها ژست میگرفتند. تئودور داچ ون کرک، که در پنجاهونهمین ماموریت خود بود، به یاد میآورد: «همهجا پر از آدم بود؛ عکاسها، خبرنگارها. انگار یک مراسم فرش قرمز در هالیوود بود.»
ساعت ۱:۴۵ بامداد: انولا گی که با بمبی پنج تُنی به شدت سنگین شده بود، از باندی به طول ۲.۵ کیلومتر برخاست و تنها حدود ۶۰ متر تا انتهای باند فاصله داشت.
دو هواپیمای دیگر نیز آن را همراهی میکردند: یکی با نام «آرتیست بزرگ»، برای ثبت دادههای علمی از انفجار و دیگری به نام «شرّ ضروری»، با یک تیم فیلمبرداری برای ضبط صحنههای انفجار و ویرانی. مسیر پیشرو، پروازی ششساعته در آسمانی بدون ماه است.

ساعت ۲:۲۰ بامداد: ناخدای نیروی دریایی آمریکا، ویلیام دیک پارسونز ۴۳ ساله نیز در انولا گی حضور داشت. او پیشتر شاهد انفجار آزمایشی بمب اتمی اوپنهایمر در صحرای نیومکزیکو بود و آن را «داغترین و درخشانترین چیز از زمان خلقت» توصیف کرده بود.
پارسونز به همراه موریس جپسون، متخصص ۲۳ ساله الکترونیک، وارد محفظه بمبگذاری شدند تا فرآیند ۱۱ مرحلهای مسلحسازی پسر کوچولو را انجام دهند. آنها با استفاده از چراغقوه، طی ۱۵ دقیقه، یک چاشنی و چهار بسته باروت کوردیت را در بمب قرار دادند. این بمب حاوی ۶۴ کیلوگرم اورانیوم غنیشده بود.
ساعت ۴:۱۵ بامداد: ون کرک میگوید: «آن صبح، طلوع آفتاب زیباترین صحنهای بود که در عمرم دیده بودم.»
ساعت ۶:۲۵ بامداد: جپسون بار دیگر به محفظه بازمیگردد تا تنظیمات نهایی را انجام دهد. حالا پسر کوچولو به طور کامل مسلح شده است.
ساعت ۷:۰۹ بامداد: یکی از سه هواپیمای شناسایی آبوهوای آمریکا با نام «استریت فلش» بر فراز هیروشیما ظاهر میشود. این شهر ۲۴۵ هزار نفر جمعیت دارد.
برخی از مردم هیروشیما، این شایعه را شنیده بودند که آمریکاییها قصد دارند چیز خاصی را برای هیروشیما نگه دارند؛ چراکه در طی دو ماه گذشته، بمبافکنهای آمریکایی بمبهایی نارنجیرنگ و بیخطر را که هماندازه پسر کوچولو بودند، بر شهر میانداختند.
ساعت ۷:۳۰ بامداد: تیبتس از طریق بلندگو اعلام کرد: «هدف ما هیروشیماست.»
خلبان دوم، کاپیتان رابرت لوئیس ۲۷ ساله، در گزارش خود گفته است: «لحظهای سکوت برقرار خواهد شد، چون در حال بمباران هدف هستیم.»
ساعت ۸:۱۰ بامداد: انولا گی با سرعت ۴۶۰ کیلومتر بر ساعت، به ارتفاع ۹,۴۰۰ متری میرسد. خدمه هواپیما که اکنون جلیقه ضدگلوله و عینک جوشکاری به چشم دارند، در جستوجوی نقطه هدف، پل تیشکل آیویی در مرکز شهر هیروشیما هستند.
آکیهیرو تاکاهاشی، نوجوان ۱۴ ساله، در حیاط مدرسه مشغول تماشای پرواز بمبافکن در آسمان است.
ساعت ۸:۱۵ و ۱۶ ثانیه: آژیر به صدا درمیآید و سرگرد توماس فرابی، پسر کوچولو را رها میکند؛ بمب با شیبی تند به سوی زمین سقوط میکند. موتورهای هواپیما زوزهکشان میچرخند و تیبتس با دقت انولا گی را در زاویهای دقیقاً ۱۵۹ درجهای در چرخشی تند هدایت میکند.
اوپنهایمر هشدار داده بود که موج حاصل از انفجار میتواند هواپیما را مثل کف دست غولی که مورچهای را له کند، خرد کند.
ساعت ۸:۱۶ و ۲ ثانیه: پسر کوچولو در ارتفاع ۵۷۰ متری از سطح زمین منفجر میشود و یک گوی آتشی با دمایی معادل ۵,۵۰۰ درجه سانتیگراد (معادل دمای سطح خورشید) ایجاد میکند.
انفجار بهسرعت بیمارستان ارتباطات هیروشیما را نابود میکند. از میان ۱۵۰ پزشک حاضر در شهر، ۶۵ نفر بلافاصله کشته میشوند و اکثر باقیماندهها نیز مجروحاند. از ۱,۷۸۰ پرستار، ۱,۶۵۴ نفر یا کشته شدهاند یا آنقدر آسیب دیدهاند که دیگر قادر به خدمت نیستند.
در بیمارستان صلیب سرخ (بزرگترین بیمارستان شهر) تنها ۶ پزشک از مجموع ۳۰ نفر قادر به ادامه فعالیت هستند.
یکی از کسانی که در آن روز تلاش میکرد اوضاع را مدیریت کند، دکتر تروفومی ساساکی، جراح ژاپنی است که با هجوم دستکم ۱۰ هزار زخمی به بیمارستانی با تنها ۶۰۰ تخت روبهرو شده است.
ونکِرک بعدها تعریف میکند: «همه منتظر بودند که بمب منفجر شود، چون واقعاً احتمال داشت که عمل نکند. با وجود اینکه خدمه عینک مخصوص به چشم داشتند، انفجار مثل فلاش عکاسی بود که مستقیم در صورتت روشن میشود. چند ثانیه بعد، موج انفجار به هواپیما برخورد کرد و به دنبالش ابری عظیم و آلوده به تشعشع شکل گرفت که تا فاصله ۶۴۰ کیلومتری دیده میشد.»
ساعت ۸:۱۷ صبح: زمانی که انولا گی به حالت پرواز پایدار بازمیگردد، تیبتس به خدمهاش میگوید: «رفقا، شما اولین بمب اتمی تاریخ را پرتاب کردید.»
خدمه هواپیمای B-29 به دنبال نشانهای از هیروشیما میگردند. ون کرک میگوید: «اصلاً نمیشد شهر را دید. همهجا پر از دود و غبار و آوار بود». و در میان آن، ابر قارچیشکل به آسمان بلند میشد.
لوئیس در دفتر گزارش خود مینویسد: «چند نفر را کشتیم؟ خدای من، ما چه کردیم؟» در همان لحظه، بیش از ۱۰۰ هزار نفر در هیروشیما جان باختند. حدود ۴۰ هزار نفر دیگر بر اثر جراحتها جان میسپارند و هزاران نفر دیگر نیز بعدها بر اثر مسمومیت رادیواکتیو میمیرند.
در مرکز ویرانشده شهر، ۸ هزار کودک ۱۲ و ۱۳ ساله که برای پاکسازی فضاهای باز جهت جلوگیری از گسترش آتش در حملات هوایی بسیج شده بودند، در لحظهای که گوی آتش همه ساختمانهای چوبی را دربرمیگیرد، بخار میشوند.

ایکو تااوکا، زن ۲۱ سالهای که با پسر یکسالهاش درون تراموا نشسته، صدای گوشخراشی میشنود و آسمان یکباره تاریک میشود. تکههای شیشه به سر نوزاد فرو میروند. کودک به مادرش نگاه میکند و لبخند میزند. این لبخند تا پایان عمر در ذهن ایکو میماند. پسر کوچکش تنها سه هفته دیگر زنده میماند.
ساعت ۱۰ صبح: با دیدن این حجم از نابودی، لوئیس باور دارد که ژاپنیها تا زمان بازگشت انولا گی به تینیان تسلیم خواهند شد. او در پایان دفتر گزارشش مینویسد: «همه کمی چرت زدند.»
هزاران نفر که برهنه و بهشدت سوختهاند، با قدمهایی آهسته از شهر خارج میشوند: «برخی چشمهایشان از حدقه بیرون زده بود. نوارهایی از گوشت بدنشان مثل روبان از استخوانها آویزان بود. اغلب، این چهرههای شبحگونه روی زمین میافتادند و دیگر هرگز بلند نمیشدند.»
ساعت ۱۳:۵۸ به وقت محلی: انولا گی، پس از ۱۲ ساعت و ۱۳ دقیقه پرواز، به پایگاه تینیان بازمیگردد.
ساعت ۱۵:۰۵: تیبتس نخستین نفری است که از هواپیما پیاده میشود. حدود ۱۰۰ نفر، از جمله ژنرال کارل اسپاتز، فرمانده نیروی هوایی راهبردی آمریکا در اقیانوس آرام، در انتظار او هستند. ژنرال، نشان صلیب خدمات ممتاز را روی سینه تیبتس نصب میکند.
ساعت ۱۶:۲۰: خدمه انولا گی تحت آزمایش تشعشع و معاینه چشم قرار میگیرند تا مشخص شود که آسیبی ندیدهاند. همه سالم هستند.
ساعت ۲۲ شب: در تینیان جشن برگزار میشود و کاپیتان پارسونز، کارشناس تسلیحاتی انولا گی، اسناد رسمی تأیید پرتاب پسر کوچولو را امضا میکند.
در همان زمان، در بیمارستان صلیب سرخ هیروشیما، دکتر ساساکی که خسته و فرسوده شده و عینکی را که از یک پرستار مجروح گرفته، به چشم دارد (چراکه عینک خودش در انفجار گم شده)، در راهروهای بیمارستان سرگردان است و جراحات شدید را پانسمان میکند.
با وجود نبود برق، ساساکی زیر نور شعلههای آتش که هنوز بیرون بیمارستان زبانه میکشند و نور شمعهایی که پرستاران باقیمانده در دست دارند، به درمان بیماران ادامه میدهد. بیماران جان میدادند و بوی مرگ همهجا پیچیده بود.
ساعت ۱۱:۵۵ به وقت شرق آمریکا: رئیسجمهور ترومن در کشتی یواساس آگوستا است و از کنفرانس پوتسدام در آلمان، که در آن به همراه نخستوزیر بریتانیا، وینستون چرچیل و ژوزف استالین به ژاپن هشدار داده بود، در حال بازگشت به کشور است. به او پیامی فوری از وزارت جنگ تحویل داده میشود: «هیروشیما ساعت ۱۹:۱۵ به وقت واشنگتن در ۵ آگوست بمباران شد… نتیجه روشن و از هر جهت موفقیتآمیز بود.» ترومن فریاد میزند: «این بزرگترین اتفاق تاریخ است!»
خدمه کشتی شادی میکنند و با مشت به میزهای ناهارخوری میکوبند. یکی از ملوانها میگوید: «آقای رئیسجمهور، فکر کنم حالا زودتر به خانه برمیگردم.»

سهشنبه، ۷ آگوست ۱۹۴۵
هنگامی که آمریکاییها هیچ نشانهای از تسلیم ژاپن دریافت نمیکنند، تصمیم میگیرند که از دومین بمب اتمی که قدرت بیشتری دارد، استفاده کنند. این بمب، که «مرد چاق» نام دارد، ۴۰ درصد از پسر کوچولو قویتر است.
پنجشنبه، ۹ آگوست ۱۹۴۵
ساعت ۲:۴۷ بامداد به وقت ژاپن: هواپیمای بمبافکن B-29 نیروی هوایی آمریکا با نام «بوکاسکار» به خلبانی سرگرد چارلز سوییینی که پیشتر در مأموریت هیروشیما نیز حضور داشت، از پایگاه تینیان به پرواز درمیآید. هدف اصلی شهر کوکورا در غرب ژاپن است و در صورت نامساعد بودن هوا، ناگازاکی بهعنوان هدف جایگزین در نظر گرفته شد.
ساعت ۸:۴۴ صبح: خدمه سوییینی به آسمان کوکورا میرسند، اما شهر در مه غلیظ فرو رفته است. آنها سه مرتبه تلاش میکنند که بمب را رها کنند، اما هر بار در لحظه آخر عملیات را لغو میکنند، چون دید کافی برای شناسایی هدف ندارند.
ساعت ۱۰:۳۲: پس از بحث و تبادلنظر میان خدمه، تصمیم گرفته میشود که به سمت هدف دوم یعنی ناگازاکی ادامه مسیر دهند. ناگازاکی در ابتدا هدف نبود، اما بهدلیل مخالفت وزیر جنگ آمریکا، هنری استیمسون، با بمباران کیوتو که از آن خاطرات خوبی داشت، به فهرست افزوده شده بود.
استیمسون گفته بود: «نمیخواهم کیوتو بمباران شود.»
ساعت ۱۰:۵۸: بوکاسکار پس از رسیدن به ناگازاکی، تنها به اندازه یک بار گذر از آسمان شهر سوخت دارد. شهر همچنان در مه پنهان شده است.

ساعت ۱۱:۰۰ و ۵۰ ثانیه: کاپیتان کرمیت بیهن، مسئول پرتاب بمب، فریاد میزند: «یه شکاف دیدم!» اما شکاف ابر درست بالای نقطهای چند کیلومتر دورتر از محل اصلی پرتاب بود.
ساعت ۱۱:۰۱ و ۱۳ ثانیه: بیهن فریاد میزند: «بمب پرتاب شد!» و قدرتمندترین بمب اتمی تاریخ جنگ را رها میکند.
ساعت ۱۱:۰۲: بمب «مرد چاق» در ارتفاع ۵۰۳ متری بالای شهر بندری ناگازاکی منفجر میشود. سوییینی بعداً میگوید که این انفجار از بمب هیروشیما «شدیدتر و خشمگینتر» به نظر میرسید.

همه کسانی که در شعاع ۱.۶ کیلومتری از مرکز انفجار بودند، بخار شدند. دستکم ۴۰ هزار نفر در همان لحظه جان باختند. حدود ۳۰ هزار نفر دیگر نیز به سرعت بر اثر سوختگی و جراحات جان خود را از دست دادند.
با اینکه بمب «مرد چاق» از نظر قدرت، دمای هستهای و میزان تخریب از بمب هیروشیما قویتر بود، دمای مرکزی آن تا ۹۹۸ هزار درجه سانتیگراد میرسید، اما تلفات انسانی آن کمتر بود.
علت این تفاوت در میزان مرگومیر این بود که انفجار در درهای رخ داد که دیوارههای اطراف آن بخشی از موج تخریب را مهار کردند. کمی دورتر از منطقه انفجار، جفری شِرینگ، اسیر جنگی بریتانیایی، در حال روشنکردن سیگار بود که آسمان ناگهان با نوری «بسیار درخشان و نیرومند» روشن شد که به گفته او، «کاملاً خورشید را محو کرد. رنگش مثل نور جوشکاری بود، آبی، با غلبه نور فرابنفش.»
جفری سپس لرزش، غرش و موج مهیب انفجار را احساس کرد. این موج، دیواری را در اردوگاه فرو میریزد که باعث مرگ همسلولیاش، گروهبان رونالد شاو میشود. شاو، جوان ۲۵ سالهای اهل شمال لندن، نخستین شهروند بریتانیایی است که در بمباران اتمی کشته میشود.
ساعت ۱۱:۰۶: خدمه بوکاسکار تصمیم میگیرند بهجای بازگشت به تینیان، به پایگاه هوایی آمریکا در اوکیناوا بروند، چون سوخت کافی برای بازگشت ندارند.
ساعت ۱۱:۳۰: همزمان در توکیو، شورای عالی جنگ ژاپن در حال بررسی گزینه تسلیم مشروط است که ناگهان پیام انفجار ناگازاکی به آنها میرسد.
ظهر: هواپیمای بوکاسکار با کمتر از یک دقیقه سوخت باقیمانده، فرود اضطراری در اوکیناوا را آغاز میکند.
سوییینی در میکروفن فریاد میزند: «مستقیم میام پایین!»
او با موفقیت فرود میآید و یکی از خدمه بعدها میگوید: «همه با اضطراب از هواپیما پیاده شدند.»
ساعت ۱۶:۳۰: بوکاسکار دوباره به پرواز درمیآید تا به تینیان بازگردد. خدمه رادیوی ارتش را به امید شنیدن خبر تسلیم ژاپن روشن میکنند، اما ناامید میشوند.
ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ژاپن، ۲۲:۳۰ به وقت تینیان: هواپیما در تینیان فرود میآید، اما برخلاف مأموریت هیروشیما، خبری از استقبال، عکاسی یا تشریفات نیست.
با این حال، پل تیبتس، خلبان انولا گی، برای استقبال از آنها میآید.

جمعه، ۱۰ آگوست ۱۹۴۵
ساعت ۲ بامداد به وقت ژاپن: امپراتور هیروهیتو در جلسهای اضطراری با رهبران نظامی ژاپن در توکیو میگوید: «دیگر تاب دیدن رنج مردم بیگناه را ندارم.»
او اعلام میکند که تصمیمش این است که ژاپن تسلیم شود، به شرطی که مقام امپراتوریاش حفظ شود. این پیام به آمریکا ارسال میشود، اما آمریکاییها این شرط را نمیپذیرند و بر تسلیم کامل و بدون قید و شرط تأکید میکنند.
چهارشنبه، ۱۵ آگوست ۱۹۴۵
ظهر به وقت ژاپن: رادیو ملی ژاپن سخنرانی ضبطشدهای از امپراتور هیروهیتو را پخش میکند که در آن تسلیم کامل کشور را اعلام میکند. این نخستینبار در تاریخ است که صدای یک امپراتور ژاپنی از رادیو پخش میشود. در بریتانیا، این روز به عنوان «روز پیروزی بر ژاپن» یا VJ Day شناخته خواهد شد.

یکشنبه، ۲ سپتامبر ۱۹۴۵
ساعت ۹:۰۴ صبح به وقت ژاپن: جنگ جهانی دوم بهطور رسمی پایان مییابد و مقامات ژاپنی سند تسلیم را در عرشه کشتی یواساس میسوری در خلیج توکیو امضا میکنند.
بدون نظر