
بسیاری از افراد تصور میکنند که خیانت نتیجه هوس یا فرصتطلبی است؛ اما بررسیهای روانشناسی نشان داده که انگیزههای پنهان و پیچیدهتری در پس این رفتار قرار دارند؛ انگیزههایی که گاهی دههها پیش از وقوع خیانت شکل گرفتهاند؛ حتی در دوران کودکی.
آمارها نیز گویای آن هستند که خیانت رفتار نادری نیست. در یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۸ مشخص شده که از هر پنج نفر، دستکم یک نفر یک بار در زندگیاش خیانت کرده است. اگرچه معمولاً گفته میشود که مردان بیشتر از زنان خیانت میکنند؛ اما تجربه متخصصان روابط نشان میدهد که این تفاوت جنسیتی آنچنان مطلق نیست و آنچه که بیشتر جلب توجه میکند، تفاوت در دلایل و انگیزههاست.
در ادامه، بر اساس تحلیلهای روانشناختی و نمونههای واقعی، ۵ انگیزه رایج مردان برای خیانت را معرفی میکنیم.

۵ انگیزه رایج مردان برای خیانت
۱. خیانت در زمانهای سخت
زندگی مدرن با فشارهای اقتصادی، ناامنی شغلی و بحرانهای میانسالی همراه است. در بیشتر خانوادهها مردان هنوز نقش نانآور اصلی را دارند و همین مسئولیت مالی سنگین میتواند فشار روانی شدیدی را ایجاد کند.
در چنین شرایطی، برخی مردان برای فرار از احساس شکست یا ناکامی به روابط خارج از ازدواج پناه میبرند. این روابط، به ظاهر نوعی «حواسپرتی» یا «آغاز دوباره» به نظر میرسند؛ اما در واقع تلاش ناخودآگاه برای بازیابی حس ارزشمندی از دست رفتهاند.
برای مثال، مردی که شغل پردرآمدش را از دست داده بود، پس از مدتی وارد رابطهای کوتاهمدت با یکی از همکاران سابق خود شد. او تصور میکرد که در این رابطه دوباره توانمند شده، در حالی که در واقع در حال فرار از احساس ناکامی و بیهویتی خود بود.

۲. خیانت برای فرار از افسردگی
گاهی خیانت نتیجه مستقیم یک بحران روانی مانند افسردگی است. هنگامی که مردی از درون احساس پوچی یا بیانگیزگی میکند، ممکن است که رابطهای خارج از ازدواج را راهی برای بازگشت به «احساس زنده بودن» ببیند. در برخی موارد، چنین افرادی همسرانی مهربان و دلسوز دارند؛ اما به جای گفتگو درباره مشکلات درونی خود، به رابطهای پنهانی پناه میبرند تا از مواجهه با احساس ضعف یا ترس از طرد شدن فرار کنند.
این نوع خیانت بیشتر شبیه به تلاشی ناخودآگاه برای اجتناب از درد روانی است تا میل واقعی به تجربه رابطهای جدید. فرد خیانتکار در واقع در تلاش است تا خلأ درونی یا ترسهای کودکی خود را با هیجان موقت پر کند.
۳. خیانت برای احساس پذیرفته شدن
برخی مردان با وجود عشق و علاقه به همسرشان، همچنان وارد روابط دیگر میشوند. در نگاه اول ممکن است که این رفتار متناقض به نظر برسد، اما در لایههای عمیقتر، مسئله به احساس پذیرش و درک شدن بازمیگردد.
کسانی که در دوران کودکی احساس طرد شدن، فقر یا تحقیر را تجربه کردهاند، ممکن است که در بزرگسالی در جستجوی تأیید و صمیمیتی باشند که تصور میکنند همسرشان قادر به درکش نیست. حتی اگر همسرشان را «بهترین دوست» خود بدانند، ممکن است نتوانند بخش آسیبپذیر وجودشان را با او به اشتراک بگذارند. در چنین وضعیتی، رابطه با فردی جدید فرصتی است برای تجربه نوعی پذیرش بدون قضاوت. اما این صمیمیت موقتی معمولاً به بهای از دست رفتن اعتماد در رابطه اصلی تمام میشود.

۴. خیانت به جای تحمل رنج
در برخی ازدواجهای طولانیمدت، ممکن است که یکی از طرفین سالها در سکوت احساس بیتوجهی، بیاحترامی یا تحقیر را تحمل کند. در چنین شرایطی، یک رابطه خارج از ازدواج گاهی به عنوان تنها راه «فرار» از این وضعیت در ذهن فرد شکل میگیرد.
مردی که سالها از سوی همسرش مورد انتقاد و تحقیر قرار گرفته بود، سرانجام در یک فعالیت داوطلبانه با زنی آشنا شد و با او رابطهای را آغاز کرد. این تجربه برای او نه صرفاً از سر هوس، بلکه از نیاز به دیده شدن و محترم شمرده شدن شکل گرفته بود. البته چنین روابطی نیز اغلب آسیبزا هستند و خیانت را توجیه نمیکنند؛ اما میتوانند نشان دهند که بیوفایی گاهی نشانه عمیقتری از نارضایتی و فرسودگی عاطفی در رابطه است.

۵. خیانت برای انکار پیری
بحران میانسالی ریشه در واقعیت دارد. با بالا رفتن سن، تغییرات جسمی و روانی مانند کاهش میل جنسی یا احساس از دست دادن جذابیت، ممکن است که مردان را به رفتارهایی سوق دهد که هدفشان اثبات جوانی و توانمندی خود است. رابطه با فردی جوانتر در این مرحله از زندگی، اغلب تلاشی است برای انکار گذر زمان و ترس از پیری. مردی که وارد چنین رابطهای میشود، ممکن است گمان کند که هنوز «میتواند انتخاب شود» و جذاب است؛ در حالی که در عمق وجودش از حس زوال میگریزد.
اگر این احساسات بهدرستی شناخته و پذیرفته شوند، میتوانند به فرصتی برای رشد مشترک تبدیل شوند. برخی زوجها پس از آشکار شدن خیانت، برای نخستین بار درباره غمِ خالی شدن خانه از فرزندان یا تغییرات زندگی در میانسالی به گفتوگو مینشینند و رابطهای عمیقتر میسازند.
بدون نظر