داستان سریال خاندان اژدها (House of the Dragon) بر اساس یک رمان نوشته شده است، به همین دلیل خوانندگان از پیش میدانند سرنوشت هر شخصیت به کجا ختم میشود. پس از پایان بحثبرانگیز بازی تاج و تخت (Game of Thrones) در سال ۲۰۱۹، شبکه HBO تلاش کرده تا این فرانچایز را با ساخت یک پیشدرآمد درباره رقص اژدهایان دوباره به مسیر اصلی بازگرداند. داستان این سریال که در انتظار انتشار فصل سوم آن هستیم، حدود دو قرن پیش از وقایع بازی تاج و تخت جریان دارد و به جنگی داخلی میپردازد که نویسنده رمان، جرج آر. آر. مارتین، از دهه ۱۹۹۰ مشغول مستندسازی آن بوده است.

نخستین اشارهها به رقص اژدهایان در رمان اصلی A Game of Thrones دیده میشود، اما تا زمان انتشار کتاب Fire & Blood در سال ۲۰۱۸، خوانندگان بهطور کامل با شخصیتها و رویدادهای این جنگ آشنا نشده بودند. این کتاب ستون فقرات داستان سریال خاندان اژدها را تشکیل میدهد. هرچند نسخه سریالی گاه آزادیهایی در روایت داستان برای خود قائل شده، اما طرح کلی کتاب همچنان بهخوبی نشان میدهد که هر شخصیت در نهایت به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با سرنوشت شخصیتهای اصلی سریال خاندان اژدها بر اساس کتاب آتش و خون آشنا کنیم.

کریستون کول
کریستون کول به یکی از منفورترین شخصیتهای خاندان اژدها تبدیل شده و مخاطبان از دانستن اینکه داستان او بهزودی به پایان میرسد، خوشحال خواهند شد. در رمان مارتین، او نیروهایش را به ریورلندز میبرد تا در تصرف هرنهال به ایموند یاری برساند، تلاشی که در نهایت برای گروه سبزها بینتیجه میماند. هرچند آنان موفق میشوند قلعه را از دیمون بازپس گیرند، اما نیروهای رینیرا از پیش آنجا را ترک کرده و سپاهیان شمال و ریورلندز نیز بسیج شده بودند؛ نکتهای که در پایان فصل دوم سریال به آن اشاره شد.
این اتفاق باعث میشود ایموند و کول دچار اختلاف شوند و مسیرشان از هم جدا گردد. ایموند، از سر خشم، بر اژدهایش، ویگار سوار میشود و ریورلندز را به آتش میکشد، در حالی که کریستون کول با نیروهای اندک باقیماندهاش تلاش میکند خود را به سپاه اصلی هایتاورها برساند که از ریچ در حال حرکتند. با این حال، او در میانه راه توسط گرگهای زمستان و اربابان ریورلندز غافلگیر میشود و به همراه مردانش در نبردی که بعدها «توپ قصاب» نام گرفت، کشته میشود. این رویداد احتمالاً در قسمتهای پایانی فصل سوم رخ خواهد داد، در حالی که رایان کوندال، شورانر سریال، خروج فابین فرانکل، بازیگر نقش کریستون کول، از این سریال در پایان فصل سوم را تأیید کرده است.

اتو هایتاور
سرنوشت سِر اتو هایتاور در سریال خاندان اژدها کمی مبهم است، بهویژه با تغییرات گستردهای که در شخصیت او ایجاد شده است. پس از آنکه در اوایل فصل دوم از جایگاه دست پادشاه برکنار شد، تماشاگران دیگر او را ندیدند تا در سکانس پایانی فصل، جایی که مشخص میشود در اسارت به سر میبرد. محل و چگونگی این اتفاق هنوز مشخص نیست و حتی خوانندگان کتاب مارتین هم فقط میتوانند حدس بزنند، زیرا این بخش کاملاً با روایت منبع اصلی متفاوت است.
در کتاب، رینیرا مدت کوتاهی پس از عزیمت ایموند به هرنهال، بار دیگر کینگزلندینگ را تصرف کرده و بلافاصله پس از ورودش، اتو هایتاور را اعدام میکند. با این حال، با توجه به بازی درخشان ریس ایفانز، بازیگر کهنهکار، در این نقش، به نظر میرسد سریال خاندان اژدها تصمیم دارد حضور او را برای مدت بیشتری حفظ کند؛ احتمالاً با گسترش خط داستانی در جنوب و ورود شخصیتهایی تازه مانند شاهزاده دیرون و اورموند هایتاور.

آلیسنت هایتاور
آلیسنت یکی از معدود شخصیتهایی است که از جنگ رقص اژدهایان جان سالم به در میبرد، هرچند زخمهای روحی بسیاری را متحمل میشود. او که زمانی ملکه بود، در پایان جنگ تقریباً تمام عزیزانش را از دست میدهد؛ از جمله همهی فرزندانش، پدرش و بیشتر اعضای خانوادهاش. پس از فروکش کردن درگیریها، او را در برجی در رد کیپ زندانی میکنند تا پایان عمرش را در همانجا بگذراند؛ عمری که چندان طولانی هم نیست.
روزهای پایانی زندگی آلیسنت در اندوه و پشیمانی عمیق سپری میشود، احساسی که در سکانس پایانی فصل دوم نیز به آن اشاره شده بود؛ جایی که او برای نخستینبار پایتخت را ترک میکند تا طعم آزادی را در طبیعت بچشد. با این حال، آلیسنت تمام عمرش را در اسارت نقش و جایگاهش گذرانده بود و در نهایت نیز سرنوشت او، نوعی حبس ابد در تنهایی است؛ محکوم به روبرو شدن با نقش خودش در فاجعهای که بر سراسر هفت پادشاهی سایه انداخت.

ایموند تارگرین
مرگ ایموند تارگرین نیز در فصل دوم خاندان اژدها بارها پیشبینی و زمینهچینی شده است. این شاهزادهی تارگرینس، نفرت و حسادتش را به نیرویی برای تبدیل شدن به جنگجویی نیرومند و اژدهاسواری شایستهی نامش بدل کرده و به یکی از بزرگترین تهدیدهای خاندان سبزها تبدیل شده است، چراکه بزرگترین و قدرتمندترین اژدهای هفت پادشاهی را در کنترل دارد. با این حال، همانطور که اغلب در مورد مردان قدرتمند در وستروس صدق میکند، غرور سرانجام نابودی او را رقم میزند.
پس از بازپسگیری هرنهال، ایموند بخش زیادی از دوران رقص اژدهایان را در خشم و تلاش برای پیدا کردن دیمون سپری میکند. او بر فراز ریورلندز پرواز میکند، هر آنچه را میبیند به آتش میکشد و از عمویش میخواهد با او در نبردی رودررو بجنگد. در نهایت، همانطور که از سبک حماسی داستانهای فانتزی انتظار میرود، دو تارگرین در نبردی مرگبار بر فراز دریاچهی گادز آی در نزدیکی هرنهال با یکدیگر روبهرو میشوند. در این دوئل باشکوه، دیمون با پرشی جسورانه از پشت اژدهای خود کاراکسِس، خنجری را در چشم ایموند فرو میبرد و هر دو تارگرین، همراه با اژدهایانشان، به کام مرگ سقوط میکنند.

هلینا تارگرین
هلینا تارگرین در روایت رقص اژدهایان چهرهای تراژیک دارد؛ زنی که نمیخواهد به کسی آسیبی برسد، اما خود قربانی خشونت میشود. پس از آنکه رینیرا کنترل کینگز لندینگ را در دست میگیرد، وفاداران به خاندان سبزها سعی میکنند فرزندان ایگان و هلینا را از شهر بیرون ببرند، اما این نوزادان از مهلکه جان سالم به در نمیبرند. در کتاب، زمانی که هلینا از سرنوشت فرزندش باخبر میشود، دست به خودکشی میزند. هرچند به نظر میرسد در سریال خاندان اژدها ممکن است جزئیات مربوط به مرگ او تغییر کند، زیرا در نسخه تلویزیونی، او تنها دو فرزند دارد که یکی از آنها نیز پیشتر کشته شده است.

ایگان تارگرین
ایگان در فصل دوم خاندان اژدها بهشدت زخمی شد، اما پس از نبرد روکس رست همچنان برای مدتی بهعنوان چهرهی رهبر خاندان سبزها باقی میماند. در پایان فصل دوم، تماشاگران دیدند که لاریس و ایگان از کینگز لندینگ میگریزند تا او را از خطر کشته شدن به دست برادرش نجات دهند. از این نقطه، او برای مدتی در خفا زندگی میکند تا بتواند حرکت بعدی خود را برنامهریزی کند. در سریال اشاره شده که اژدهای ایگان، سانفایر، مرده که تغییری قابلتوجه نسبت به روایت اصلی در رمان مارتین است.
در کتاب آتش و خون، ایگان دوباره اژدهای زخمی خود را باز مییابد و با کمک سِر آلفرد بروم، که به رینیرا خیانت کرده است، دراگوناستون را بازپس میگیرد. پس از مرگ رینیرا، ایگان به کینگز لندینگ بازمیگردد و تلاش میکند نیروهایش را برای نبردی که از پیش شکستخورده است، بسیج کند، در حالی که سپاهیان شمال و ریورلندز در بیرون شهر، سپاهیان خاندان سبز را شکست میدهند. در نهایت، حامیان خودِ ایگان برای پایان دادن به جنگ، او را مسموم میکنند تا از خونریزی بیشتر جلوگیری شود.

کورلیس ولاریون
کورلیس ولاریون یکی از برجستهترین چهرهها در تاریخ وستروس است و ماجراهای او سالها پیش از آغاز جنگ داخلی موسوم به رقص اژدهایان آغاز میشود. با وجود نقش کلیدیاش در طول نبرد، او از این جنگ جان سالم به در میبرد و پس از پایان درگیریها، بهعنوان یکی از نایبالسلطنههای هفت پادشاهی در دوران بازسازی حکومت فعالیت میکند. هرچند کورلیس تنها یک سال پس از پایان جنگ زنده میماند، اما میراثی ماندگار از خود بر جای میگذارد و بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین نایبالسلطنههای تاریخ وستروس شناخته میشود؛ مردی که حتی پس از جنگ نیز سرنوشت سرزمین را شکل داد.

جسریس ولاریون
جسریس ولاریون در فصل دوم خاندان اژدها به یکی از محبوبترین شخصیتهای سریال تبدیل شد، اما متأسفانه باید گفت سرنوشت او چندان خوشایند نیست. جسریس در نبرد دهانه دریا (Battle of the Gullet) کشته میشود؛ جایی که هنگام پرواز با اژدهایش بیش از حد به کشتیهای دشمن نزدیک شده و با تیر بزرگی هدف قرار میگیرد؛ حادثهای که پیروزی رینیرا را به تراژدی بدل میکند. تمایل جسریس برای کمک به خانوادهاش از فصل اول آشکار بود، اما در رمان آتش و خون، همین بیتجربگی و اشتیاق برای اثبات خود، به نقطهی سقوط این شخصیت تبدیل میشود.

دیمون تارگرین
سرنوشت دیمون پیشتر در بخش مربوط به ایموند بیان شد، اما بهطور خلاصه، این دو شاهزادهی تارگرینی در نبردی حماسی بر فراز دریاچهی گادز آی با یکدیگر روبهرو میشوند. دیمون موفق میشود ایموند را بکشد، اما خود نیز در جریان نبرد جانش را از دست میدهد. با این حال، در حالی که اجساد ایموند و اژدهایان پیدا میشود، جسد دیمون هرگز یافت نشد. این موضوع نظریههای بسیاری را دربارهی سرنوشت نهایی او بهوجود آورده است. همانطور که در دنیای بازی تاج و تخت رایج است، «مرگ» تا زمانی که جسدی دیده نشود، قطعی نیست و حتی در آن صورت هم میتواند جای تردید داشته باشد.
ناپدید شدن جسد دیمون به سازندگان سریال آزادی خلاقانهی زیادی میدهد. ممکن است دیمون واقعاً مرده باشد، اما با توجه به حالوهوای رازآلود فصل دوم و ارتباط نمادین او با نیروهای مرموز در هرنهال، احتمال دارد سرنوشت او لایههای عمیقتری پیدا کند. برخی از نظریهها حتی دیمون را با چهرههایی افسانهای مانند «کلاغ سهچشم» یا «پادشاه شب» پیوند میدهند، هرچند این فرضیهها بیشتر در حد حدس و گمان هستند.

رینیرا تارگرین
رینیرا شخصیت اصلی داستان است که بخش عمدهی مخاطبان با او همذاتپنداری کردهاند، و به همین دلیل، پایان داستانش قطعاً برای بینندگان تکاندهنده خواهد بود. هرچند او برای مدتی موفق میشود کینگز لندینگ را دوباره تحت کنترل خود بگیرد، اما شورشها و فجایع پیاپی او را ناچار به فرار میکنند. رینیرا به دراگون استون بازمیگردد، اما درمییابد نیروهای قلعه به او خیانت کرده و جانب ایگان را گرفتهاند. در نهایت، برادر ناتنی جوانترش او را دستگیر کرده و اعدام میکند، هرچند جنگ در آن نقطه هنوز به پایان نمیرسد.
مرگ رینیرا نهتنها در طول سریال بارها پیشبینی شده، بلکه در خود بازی تاج و تخت نیز به آن اشاره شده است؛ جایی که جافری برثیون در یکی از صحنهها، داستان او را هنگام روایت تاریخ خاندان تارگرین برای دیگران بازگو میکند. با این وجود، نمایش این واقعه در سریال بدون شک تأثیری عاطفی و غافلگیرکننده خواهد داشت، چراکه در نسخهی تلویزیونی، رینیرا به شکلی بسیار انسانیتر و قابل همدردیتری به تصویر کشیده شده است.





بدون نظر