۱۰ حقیقت عجیب درباره انسان که نگاه تان را به زندگی تغییر می دهد

۱۰ حقیقت عجیب درباره انسان که نگاه تان را به زندگی تغییر می دهد

روانشناسان تکاملی معتقدند رفتارهای ما از طبیعت انسان نشأت می گیرند. ما گاهی تصمیم هایی می گیریم که کاملا به دور از منطق هستند، مثلا ممکن است سلامت خودمان را به خطر بیندازیم یا بی دلیل چیزهای گران قیمتی بخریم. این رفتارها طبق یک مکانیزم روانی رشد یافته اتفاق می افتند. گرچه ما خطر یا کلاس ظاهری را لزوماً آگاهانه انتخاب نمی کنیم اما تصور می کنیم کیفیت زندگی ما را بالا می برند. در ادامه می خواهیم به عوامل بیولوژیک و اجتماعی ای بپردازیم که روی رفتار انسان تأثیر می گذارند.

۱- آدم های ناخوشایند تنومندتر و قوی تر از چیزی که واقعا هستند به نظر می رسند

حقایق عجیب درباره انسان ها

دانشمندان امریکایی معتقدند نیاکان ما در مواجهه با دشمنان خود، قبل از هر چیز، اندازه ی جثه ی آن ها را بررسی می کردند، چون تنومند بودن دشمن به معنای قوی بودن او است.

این دانشمندان دست به آزمایش جالبی زدند. آن ها بعضی از شرکت کننده های آزمایش را به صندلی های سنگینی بستند تا تأثیرات روانی ناتوانی در حرکت دادن دست ها و پاها را بررسی کنند. سپس به آن ها تصاویری از مردانی خشمگین نشان دادند و از آن ها خواستند قد و زور مردان داخل عکس ها را تخمین بزنند. نتیجه آن بود که شرکت کنندگانی که توانایی حرکت نداشتند معتقد بودند جثه ی دشمن های احتمالی شان بزرگ تر از شرکت کنندگانی بود که به صندلی ها بسته نشده بودند.

افراد ناخوشایند ممکن است برای ما تنومندتر از آنچه که در واقعیت هستند به نظر برسند چون نمی خواهیم (یا نمی توانیم) با آن ها رو به رو شویم. رو به رو شدن با چنین افرادی ریسک بسیار بالایی دارد، بنابراین ترجیح می دهیم از آن ها دوری کنیم.

۲- وقتی حال روحی بدی داریم احتمال اینکه خرافات را باور کنیم بیشتر می شود

دانشمندان استرالیایی دست به آزمایش بسیار جالبی زدند. آن ها شرکت کنندگان تحقیق را به سه دسته تقسیم کردند. از گروه اول خواستند خاطره ی موفقیت ها یا لحظات شاد زندگی شان را به یاد بیاورند. از گروه دوم خواسته شد اتفاق بی اهمیتی را به خاطر بیاورند. از گروه سوم هم خواستند خاطره ی تحقیر آمیزی را به یاد بیاورند. بعد از آن، دانشمندان از همه ی شرکت کننده ها درمورد انواع و اقسام پیشگویی ها و توانایی های ماورایی سؤال پرسیدند. کسانی که اتفاقات ناخوشانیدی را به خاطر آورده بودند، بیشتر مایل بودند که پیشگویی ها را باور کنند.

نتیجه آن بود که وقتی ناراحت هستیم بسیار راحت تر تحت تأثیر قرار می گیریم و کلاهبردارانی مثل پیشگوها از این حقیقت کاملا مطلع هستند.

۳- پول واقعا می تواند باعث شادی ما شود

البته عشق را با پول نمی توان خرید اما به طور قطع خوشحالی را چرا! دست کم دانشمندان اینطور فکر می کنند. تحقیقات دانشمندان نشان می دهد پول واقعا در زندگی مهم است. اما وقتی درآمدتان به یک حد مشخصی برسد، از آن زمان هر چه درآمدتان بیشتر شود، کمتر احساس رضایت می کنید. منبع ثروت هم روی شادی شما تأثیر می گذارد. پولی که با تلاش و کار کردن تان به دست آورده باشید شما را بیشتر خوشحال می کند تا جایزه ی قرعه کشی یا پول سهم الارث تان.

مهم ترین تأثیر شادی بخش پول، برخوردار شدن از آزادی انتخاب و کم شدن نگرانی های ناشی از مشکلات مالی است. علاوه بر این، با پول می توانید عزیزان تان را هم خوشحال تر کنید.

۴- خریدن چیزهای گران قیمت و بی مصرف نشان دهنده ی فقر است

بیشتر ما در خانه ی خود چیزهای بلا استفاده ای داریم که زمانی آن ها را خریدیم اما هرگز از آن ها استفاده نکرده ایم، مثل انواع و اقسام وسایل آشپزی، تردمیلی که بلا استفاده گوشه ی خانه رها شده و رویش را خاک گرفته یا کفش های زیبایی که واقعا نمی توانیم آن ها را بپوشیم. همه ی این وسایل مثل یک چمدان بدون دسته هستند، یعنی هیچ فایده ای برای ما ندارند اما همچنان شجاعت دور انداختن شان را نداریم.

نکته ی جالب این است که کسانی که درآمد متوسط تا بالایی دارند ماشین هایی را ترجیح می دهند که در رنج قیمتی متوسط هستند، در حالی که کسانی که درآمد پایینی دارند ماشین های اصطلاحا کلاس بالا و گران قیمت را انتخاب می کنند که موقعیت اجتماعی شان  را کاملا نشان می دهد. حتما فکر می کنید این ها با هم تناقض دارند. اما اصلا اینطور نیست.

مسأله این است که افراد ثروتمند می دانند که رسیدگی به ماشین و سرویس کردن آن دقیقا چقدر هزینه دارد. اما افراد فقیر به هزینه ی بیمه و سوخت ماشین گران قیمت شان فکر نمی کنند. آن ها ماشین گران قیمت را سمبلی از زندگی مرفه می دانند و چیزی که برای آن ها اهمیت زیادی دارد داشتن این سمبل است و برایشان مهم نیست نتیجه چه خواهد بود.

افراد فقیر می خواهند با خریدن وسایل جدید و گران قیمت ثروتمند شوند. اگر پول اضافه ای داشته باشند فوراً با آن چیزی مثل یک تلویزیون پلاسما یا گوشی آیفون جدید می خرند. با این حال، ثروت آن ها چیزی جز یک توهم نیست چون وقتی پول شان تمام شود، مجبور می شوند خود را برای هر چیزی محدود کنند.

۵- ما ترجیح می دهیم از حقایقی که با عقایدمان همخوانی ندارند دوری کنیم

مردم دوست دارند درمورد مسائل مختلف باهم بحث کنند. اما چرا حتی وقتی که دلایل غیر قابل انکاری وجود دارد، نظرشان را تغییر نمی دهند؟ تحقیقات مختلفی نشان داده است مردم از قبول واقعیتی که با عقاید آن ها همخوانی ندارد امتناع می کنند.

برای مثال، بسیاری از مردم واکسن زدن را قبول ندارند چون فکر می کنند عامل بیماری اوتیسم است. حتی اگر شواهد اثبات کند که هیچ ارتباطی بین واکسن و اوتیسم وجود ندارد، آن ها نظر خود را عوض نمی کنند و سر حرف خود باقی می مانند.

ذهنیت گرایی را می توان با آگاهی از حقایق، خودآموزی و توانایی قبول اشتباهات خود، اصلاح و تبدیل به واقعیت گرایی کرد. اما حقایق هم قدرت محدودی دارند. مردم همیشه آماده ی آن هستند تا شواهد و مدارک را نادیده بگیرند و بر عقیده ی خود پافشاری کنند تا از نتیجه گیری ای که برایشان خوشایند نیست دوری کنند.

۶- سیگاری ها با آنکه می دانند نیکوتین آن ها را از پای در می آورد، سیگار را ترک نمی کنند

شما خودتان را آدم عاقلی می دانید اما هنوز نمی توانید در برابر خرید یک جفت کتانی جدید با آخرین پول های باقی مانده تان مقاومت کنید. بعد از آن هم نه تنها احساس خوشحالی نمی کنید بلکه دچار احساس گناه هم می شوید، چون اخیراً سه جفت کتانی دیگر هم خریده اید. این مسأله در مورد افراد سیگاری هم صدق می کند که از مضرات نیکوتین برای سلامتی شان آگاهند اما کماکان به کشیدن سیگار ادامه می دهند، یا کسانی که رژیم دارند اما نمی توانند در برابر خوردن کیک مقاومت کنند. چنین موقعیت هایی نمونه ای از ناهماهنگی شناختی هستند.

این حالت زمانی رخ می دهد که افکار، عقاید یا رفتارهای ما با یکدیگر در تضاد باشند. مشکل این است که وقتی شخصی تلاش می کند از ناهماهنگی شناختی خود خلاص شود، دنبال حقیقت نمی گردد و سعی می کند عادت های بدش را توجیه کند، مثلا: «من سیگار میکشم چون حس رضایتی که بهم میده بیشتر از ضرریه که برای سلامتیم داره» یا «شب ها غذا می خورم چون معده ام این موقع هوس غذا میکنه.».

۷- فرزندان پسر احتمال طلاق والدین را کم می کنند

دانشمندان با انجام تحقیقی به نکته ی جالبی پی بردند. زوج هایی که دست کم یک فرزند پسر دارند، ریسک طلاق در آن ها کمتر از زوج هایی است که فقط فرزند دختر دارند.

به گفته ی محققان، علت این مسأله به غرایز بیولوژیک ما برمی گردد. از آنجایی که ارزش شریک مذکر زندگی را ثروت، موقعیت اجتماعی و قدرت او تعیین می کرد، پدرها باید مطمئن می شدند که فرزند پسرشان هم داشته هایشان را به ارث می برد. این نکته به ویژه در مورد خانواده های ثروتمند صدق می کرد.

علیرغم نتایج تحقیق مذکور، این تئوری شاید در گذشته قابل قبول بوده اما حالا در قرن بیست و یکم به سختی می توان آن را پذیرفت. حالا نقش های اجتماعی مردان و زنان تغییرات قابل توجهی کرده اند.

۸- زوج های خوش چهره معمولا دختردار می شوند

به ادعای دانشمندان، والدین ثروتمند بیشتر پسر دار می شوند، در حالی که والدین کمتر ثروتمند اما بیشتر خوش چهره معمولا دختر دار می شوند. چون فرزندان ظاهر، ثروت و موقعیت اجتماعی والدین شان را به ارث می برند.

بنابراین جنسیت فرزندان به چیزی بستگی دارد که می توانند از والدین شان به ارث ببرند. اگر این ارثیه جذابیت ظاهری باشد، به احتمال قوی آن خانواده صاحب دختر می شوند، اما اگر ارثیه ثروت باشد، به احتمال زیاد صاحب پسر می شوند. احتمال پسردار شدن در خانواده های ثروتمند حدود ۶۵ درصد است. در عین حال، در هنگام وقوع جنگ و بلایای طبیعی، خانواده ها بیشتر صاحب دختر می شوند.

البته این فرضیه حتمی نیست. بسیاری از سلبریتی های موفق مرد مثل جیم کری و تام کروز در خانواده های بسیار فقیری متولد شدند و با این وجود، به موفقیت رسیدند. در عین حال، باراک اوباما و ولادیمیر پوتین هم فقط دختر دارند که با تئوری مطرح شده در تضاد است.

۹- اعتماد به نفس پایین، احتمال تحقیر کردن دیگران را بیشتر می کند

میل به توهین کردن به دیگران یا تحقیر آن ها، ریشه در مشکلات گذشته ی شخص دارد. زنی که در مترو با دیگران دعوا می کند، مردی که همسرش را چاق و احمق خطاب می کند یا بچه هایی که همکلاسی هایشان را تمسخر می کنند، همگی از کمبود اعتماد به نفس رنج می برند و سعی می کنند با بی رحمی، ارزش خودشان را به دیگران نشان دهند.

در عین حال، چنین افرادی مطمئن هستند که این رفتارهای بد را آگاهانه انجام نمی دهند. بنابراین، قبل از اینکه بخواهید کسی را تمسخر کنید، از خودتان بپرسید: «آیا این کارو برای اثبات کردن خودم یا تقویت اعتماد به نفسم انجام میدم؟»

۱۰- بیل گیتس و پل مک کارتنی نقاط مشترکی با تبهکارها دارند

در دوران نوجوانی احتمال بروز رفتارهای مخاطره آمیز در مردان بیشتر است. در سال های بین ۲۰ تا ۴۰ سالگی، این احتمال به تدریج کاهش پیدا می کند و در سنین پیری و پختگی به طور کامل از بین می رود. به این مسأله منحنی سن-جرم گرفته می شود.

روانشناسان دست به تحقیقی زدند که نشان داد منحنی سن-جرم (پراکندگی سنی) موسیقیدان ها، نویسندگان و نقاشان در دوره ای که بیشترین فعالیت را در حرفه ی خود دارند، شبیه به منحنی سن-جرم تبهکارها است.

بیل گیتس مدیر شرکت مایکروسافت به یکی از موفق ترین چهره های دنیا تبدیل شده است اما حالا دیگر پیشرفت قابل توجهی در کارش نمی کند. جی. دی. سلینجر، نویسنده ی مشهور امریکایی، به مدت ۳۰ سال تقریبا هیچی اثری منتشر نکرد. علت این مسأله آن است که مردها در دوران جوانی به دنبال تحت تأثیر قرار دادن دیگران هستند اما با بالا رفتن سن این میل در آن ها از بین می رود. همچنین این مسأله بیشتر زمانی اتفاق می افتد که مردها ازدواج می کنند و صاحب فرزند می شوند.

منبع: brightside
مطالب مرتبط
بدون نظر

ورود